چهره های سکولاریسم (١۶)

چهره های سکولاریسم  (۱۶)

بخش (۱+۲)

نافرمانی هندی

در واقع سیستم Durbar هویت های دینی در بین شهروندان هندی را معین میکرد. واژه Durbar در زبان اردو و فارسی به مفهوم همان «دربار» است. در هندوستانِ مستعمرهِ دعوتهای رسمی به دربار توسط پرنس های هندو با اجازه استاندارهای بریتانیایی انجام میگرفت. در دربار (Durbar) نمایندگان گروههای مختلف دینی خود را نزد قدرتمداران استعمارگر معرفی میکردند. در مفهومی دیگر نظم درباری هندی به روشی ارجاع میشد که اعمال قدرت سامان یافته استعمار مبتنی بود بر تقسیم معین جامعهء شهروندی هندوستان بر پایهء جدایی و اختلافات دینی که مستقل از حضور قدرت استعماری بریتانیا در این کشور وجود داشت.  وقتی که به شهروندان هندی امپراطوری بریتانیا با روشهای گوناگون ابلاغ میشد که خود را نه بعنوان شهروند هندی بلکه بعنوان مسلمان، هندو و سیک شناسایی و تأیید کنند، این بدین معنا بود که جامعه خود میبایست روند جدا سازی گروهای مختلف اجتماعی را تحقق ببخشد. باز زبانی دیگر جامعهء هندوستان توسط مدیران بریتانیانی با توجه به اختلافات دینی و کاستی تعریف میشد. هندوستان دیگر آن کشوری تعریف نمیشد که متشکل بود از شهروندان منفرد هندی در یک جامعهء بومی که تاریخ نگاران هندی آنرا شرح داده بودند.

کوروش اعتمادی

Koroush_etemadi@hotmail.com

۲۷ نوامبر ۲۰۱۶

****

«میراث من چیست»؟ این واژه ای است که «جواهر نعل نهرو» (۱۸۸۹-۱۹۶۴)، نخستین نخست وزیر هندوستانِ پس از استقلال، در کتاب بیوگرافی خود مطرح میکند. او مینویسد: «این فقط پرسش توریست هایی که برای دیدنیهای هندوستان به این کشور سفر میکنند نیست که میپرسند؛ هندوستان «چیست»؟ تاریخ نگار مشهور و متنفذ هندی، Ramachandra Guha، در مقدمه کتاب خود در باره هندوستانِ پسا استعماری بعد از گاندی چنین پرسش مناسبی را طرح میکند؛ «چرا هندوستان تا بامروز موجودیت دارد؟»

برنده جایزه نوبل در ادبیات، V.S. Naipaul، در دهه ۸۰ میلادی به سرزمین پدری خود، هندوستان، بازمیگردد و عنوانِ کتاب خود درباره هندوستان را «A million Mutinies Now» برمیگزیند که ترجمه لغوی آن «یک میلیون نافرمانی حالا» میباشد. کتاب نتیجه بازگشت او به هندوستان بود که هرگز نمیتوان پایانی برای علایق او نسبت به سرزمین پدری اش متصور شد. انتخاب Naipauls و چنین عنوانِ استعاری برای کتاب اش منعکس کننده شرایط جامعه مدرن چند فرهنگی هندوستان به لحاظ زبانی، قومیتی، فرهنگی و دینی میباشد. ارجاع همزمانی Naipaul پیشتر به روشن نمودنِ نافرمانیهایی است که در این بزرگترین دمکراسی جهان وجود دارد که با یکدیگر ناسازگار و بطور دائم در تقابل با یکدیگر هستند. هندوستانِ امروز پیش از یک میلیارد جمعیت را در خود جای داده است که گفته میشود فقط در این کشور چهارصد و پانزده زبان مختلف وجود دارد که بیست و دوتا از آنها رسمیت دارند. بیشماری ادیان گوناگون از جمله هندویسم، اسلام، سیکهیسم، بودیسم، جینیسم، یهودیت و زرتشت در این کشور وجود دارند و پیش از دوهزار قومیت های گوناگون در این کشور زندگی میکنند. از آنسو تضادهای طبقاتی گسترده ای که مبتنی است بر تعلقات طبقاتی، تاریخاً متأثر است از سیستم کاستی هندی است. این تمایزات طبقاتی پس ورود هندوستان از دهه ۹۰ میلادی به عرصه بازار جهانی افزایش چشمگیری یافته است. در مقابلِ این چندگانگی فرهنگی و تقابل های سیاسی و اجتماعی که جامعه مدرن هند را تشکیل میدهند میبایست به یک نوع سیاست معجزه آسا اشاره کرد که یک دولت پسا استعماری موفق گردیده است با ایجاد یک هویت ملی مشترک بین همهء شهروندان هندی این کشور را یکپارچه حفظ کند. این بدین معنا نیست که هماوردجویی های بزرگی که به این زندگی مسالمت آمیز صلح جویانه پیوند میخورند در این کشور وجود ندارند. ۱۴۰ میلیون اقلیت مسلمان بزرگترین اقلیت در این کشورمحسوب میشوند که این میزان جمعیت در بین دیگر اقلیت های کشورهای جهان بیسابقه است. یک اقلیت که در گستره وسیعی مورد تبعیض و دارای حداقلِ امتیازات در عرصه سیاسی و اقتصادی میباشد. با توسعه یک ایدئولوژی سیاسی پس از دهه ۹۰ میلادی مقتدارانه برای هندوها یک نوع همسانی در جامعه درخواست میشود، در حالیکه بر علیه مسلمانان در برخی استانها برنامه تدوین و منتشر میگردد.

مثال هندوستان علایق خاصی را برمی انگیزند، چرا که بدشواری میتوان مشاهده کرد در کشوری  «غیر غربی» و پسا استعماری، در بین روشنفکران و سیاستمداران آن، با توجه به سکولاریسم مدرن، چنین محدودیت ها و امکاناتی بازتاب یابد. چنین ادبیات وسیع در مورد سکولاریسم هندی میتواند کمک و آگاهی مهم و ارزشمندی برای دیگر جوامع باشد که نگاهی گسترده به تاریخ سکولاریسم مدرن در هند دارند.

  1. قرارداد سرنوشت ساز

در ۱۵ آگوست ۱۹۴۷، نخستین نخست وزیر هندوستان پس از استقلال، جواهر نعل نهرو، در پشت تربیون پارلمان این کشور قرار میگیرد و اعلام میدارد که بالاخره هندوستان پس از یکصد سال مبارزهِ خشونت – و صلح آمیز بر علیه استعمار بریتانیا استقلال خود را بازمییابد. سخنرانی هم حاضرین در پارلمان و هم بخش هایی از جامعه هندوستان را تحت تأثر قرار میدهد. نهرو در این سخنرانی اشاره میکند:

« چندین سال پیش ما در کوران قرارداد سرنوشت سازی قرار گرفته بودیم، حال در این لحظه تاریخی میخواهیم بقول خود، نه بطور کمال و تمام، امّا در بالاترین درجه ممکن عمل کنیم. ساعت نیم شب امشب وقتی که جهان بخواب میرود، هندوستان برای زندگی و آزادی از خواب برخواهد خواست.»

سخنرانی نهرو یادآور میراثی بود برای بسیاری از هندیها که در سده های گذشته برای استقلال هندوستان سخت تلاش کرده و قربانی داده بودند. در بین این قربانیان میتوان از سربازان هندی در ارتش هند – بریتانیا (sepoyerna) نام برد که در یک جنبش اعتراضی در سال ۱۸۵۷ تلاش کردند که آخرین حکمران مغول، Bahadur Shah ، را بر تحت سلطنت بنشانند که در پی آن ۳۷۰ تن از معترضین که صلح آمیز اقدام برای تغییرات سیاسی کرده بودند، توسط ارتش بریتانیا در Amritsar Punjab قتل و عام میشوند، و یا میلیونها هندی تحت رهبری مهاتما گاندی که مابین دهه های ۲۰ و ۳۰ میلادی در اعتراضات صلح آمیز بر اساس پرنسیپ satyagraha علیه قدرت استعماری بریتانیا مبارزه کردند. بدنبال این سخنرانی، نهرو از سوی صدها هزار هندی که در دژِ سرخ پایتخت، در دهلی نو، اجتماع کرده بودند مورد تمجید قرار میگیرد. دژی که در دوران حکمرانی پادشاه مغول Sha Jahan (1628-58) ساخته شده بود. مسجد تاریخی Jamaa در همین دژ قرار گرفته است.

نهرو سخنرانی خود را پیشتر بواسطه شورشهای خونین مذهبی که حاکی از هماوردجویی های شدید در مقابل حکومت جدید است، ایراد میکند. رهایی از زیر سلطه استعمار بریتانیا منجر به استقرار دو دولت مستقل، و نه یک دولت، میشود. یکی از این دولتها دولت پاکستان نامیده شد که با این نقطه نظر تعریف میشود؛ یک دولت از و برای مسلمانان. استقرار دو دولت موجب افزایش شورشها، نگرانیها و مهاجرت میلیونی مردم شد. ارزیابی شد که حدود یک میلیون مردم جان خود را در طی شورشهایی که تقسیم هندوستان بریتانیا را دنبال کردند از دست دادند و حدود دوازده و نیم میلیون مردم ناچار بفرار از خانه و شهر خود شدند. قتل و عام در دو سوی مرز کشورهای جدید مستقل، نقشه ای را ترسیم میکند که در آن مسلمانان، سیکها و هندوها بخاطر تعلقات و باورهای دینی یکدیگر را میکشتند. کمتر از شش ماه بعد پدر هندوستان جدید، مهاتاما گاندی، قربانی گلوله های یک هندوی متعصب دست راستی بنام Nathuram Godes میشود که در پیوند است با سازمانِ Rashtriya Swayamsevak Sangh. RSS در سال ۱۹۲۵ تشکیل میشود و جنبشی است که خواستار یک هندوستان هندوی است. این تشکل متقاعد شده بود که گاندی از پیش هندوستانی را تأیید کرده بود که بطریقی به شروط مسلمانان این کشور تن در داده. Amartya Sen تئوریسین رشد اقتصادی با روشی قابل تحسین توضیح میدهد که چگونه او چون یک نوجوان محصل در بنگلادش مشاهده میکند یک کارگر مسلمان زخمی و خونین که در معرض مرگ قرار گرفته بود پس از فرار بواسطه تنبیه ها توسط هندوها به نزد خانواده او پناه میگیرد.

بتدریج حوادث تاریخی چون تقسیم هندوستان بریتانیایی و هزینه های بزرگ شخصی برای هندوها و مسلمانان در این قاره کوچک همچون نتایج ضروری و پایان یافته پروسه های تاریخی ظاهر میشوند. امّا واقعیت این است ایدهِ دولت پاکستان توسط مسلمان هندی دانش آموخته کمبریج، Choudhary Rahmat Ali (1897-1951) ، طرح و سپس در بین دانشجویان مسلمانِ همین دانشگاه در ۱۹۳۳ مطرح میگردد. عنوان  دولت پاکستان از سوی Ali  پیشنهاد و طرح شد و از جانب دانشجویان بصورت هجو و کنایه با این سر تیتر مطرح میشود؛ Now or Never .

Moslem League تحت رهبریت وکیل اهل بمبی، محمد علی جناح، میباشد که تحصیل کرده بریتانیا است و برای ایجاد یک دولت برای هندیهای مسلمان و تشکیل دولتهای مستقل در مناطقی که مسلمانان اکثریت را دارند تلاش میکند. روشن است تشکیل دولت پاکستان نتیجه مذاکره ای بود که پایه گذاری آن از آغاز اشتباه بود. Moslem League در سال ۱۹۰۶ در داکای بنگلادش و توسط زمین داران بزرگِ در پنجاب و Sindh تأسیس و رهبری میشود که در اتحاد و همکاری ناپایدار با روشنفکران طبقات میانی قرار میگیرد. آنها با ترس بزرگی به سرنوشت خود مینگریستند وقتی که مشاهده میکردند در یک هندوستان مستقل با جهت گیریهای سوسیالیستی، نهرو و حاکمیت غالب هندوها آروزها و آرمانهای آنها را بمخاطره انداخته اند. پارادوکس محمد علی جناج همچون سیاستمدار مدرن غربی سکولار که میخواهد آرزوی ایجاد یک دولت مستقل برای مسلمانان هندی بریتانیایی را متحقق است، Abul Kamal Azad (1888-1958) است. Azad یک مسلمان عمیقاً دینمدار است که قصد دارد یک ناسیونالیسم هندی اسلامی سکولار را بر پا دارد. Azad از هواداران ایده های رفرمیسم هندی اسلامگرا، Sayyid Ahmad Khans (1817-98) است که به رنساسِ اسلامی هندی معتقد است که مبتنی است بر پیشرفت و تحصیلات. او بعدها وزیر آموزش و پرورش در هندوستان شد. محمد علی جناح از یک خانواده هندو آمده که بعدها تغییر دین میدهند و مسلمان میشوند. جناح با زنی ازدواج میکند که متعلق به اقلیت زرتشتیان در هندوستان است، که گاه ویسکی سرمیکشد و بندرت او را در مسجد مییابیم. جناح پیش از آن از هواداران اجتماع هندی – مسلمان محسوب میشد که در نبرد برای استقلال هندوستان مبارزه میکردند. حال او همچون Sayyid Ahmad hans و Muhammad Iqbal (1877-1938) متقاعد شده است برتری هندوها در هندوستان بریتانیایی بدین معنا است؛ ایجاد یک آینده ناامن برای مسلمانان اگر آنها بخواهند یک بخش از هندوستان باشند. جناح در یک سخنرانی در سال ۱۹۴۰ برای  Moslem League اشاره میکند:

«مسلمانان با توجه به تعریف ملت یک ملت میباشند، و آنها میبایست یک سرزمین مادری، یک جغرافیای سیاسی و دولت ویژه خود را داشته باشند.»

این گفتار در واقع هشدار صریحی بود به کنگره ملی هندوستان که یکی از خواستهایش استقلال برای همه هندوستان در سال ۱۹۳۰ میلادی بود. در این گفتار جناح واقعیت دیگری هم منعکس است که او بر خلاف گاندی برای تقسیم جامعه بر پایه خطوط دینی حاضر به بهره جستن از روشهای خشونت آمیز بود. جناح نسبت به مطالبات خود وMoslem League که به نیابت از مسلمانان هندوستان مطرح میشود و توسط حزب کنگره در سال ۱۹۳۰ رد میشود عکس العمل نشان میدهند. Moslem League با ایجاد وحشت در بین مسلمانان نسبت به قدرت گیری هندوها هشدار میدهد. این یک استراتژی بیرحمانه ای بود که از سوی جناح و  Moslem League برگزیده شده بود، علیرغم اینکه آنها کمترین ارتباط را با مسلمانان هندی داشتند ولی مدعی بودند نمایندگی آنها را بعهده دارند. در بین روشنفکران مسلمان هندی که علیه Moslem League تبلیغات میکرد میتوان از Abul Ala Mawdudi نام برد که قصد داشت در سال ۱۹۵۱ Jamaat -i-Islam را پایه گذاری کند. Abul Ala Mawdudi تا سال ۱۹۴۰ مخالف تقسیم هندوستان بود و او از مسلمانان هندوستان میخواست به این خواست تن در ندهند. در نخستین انتخابات استانی در سال ۱۹۳۶، Moslem League کمتر از ۵۰% آرا را در حوزه های رأی بدست آورد. زمانیکه انگلیسها در عمل تلاش میکردند به جناح و Moslem League بعنوان نمایندگان رسمی مسلمانان هندی رسمیت ببخشند ولی در حقیقت قصد داشتند با این حربه اتحاد مسلمانان و هندوها را در حزب کنگره به حداقل ممکن کاهش بدهند. وقتیکه جناح وMoslem League آگوست ۱۹۴۶  را «روز اعتراض مستقیم در کلکته» اعلام داشتند، اشاره میکنند که آنها «هیچ علاقه ای ندارند تا در مورد اخلاق صحبت کنند».  Moslem League نخستین گام را برداشته بود تا در این روز برای یک پاکستان مسلمان اعتراض کند و اجازه ندهد این خواست از سوی مخالفین حزب کنگره رد شود. این خواست حمام خونی با کشته شدن پیش از صدها تن در بین میلیونها مسلمان و هندوها براه انداخت.

۲ . تلاشی کشور هندوستان بر پایه باورهای دینی

برای اینکه پیش زمینه ترکیبِ دین، هویت و تعریف ملت را که جناح خود را مسئول انکشاف آن میدانست درک کنیم میبایست بلادرنگ کمی به عقب بازگردیم؛ یعنی بازگشتی به تاریخ مستعمرهِ شدنِ هندوستان توسط استعمارگر پیر، بریتانیا.  کمپانی هند شرقی در قرن ۱۶ میلادی با هدف کسب و انباشت ثروت در «شرق» تأسیس میگردد. در طی قرن ۱۶ میلادی این کمپانی در طول سواحلِ هندوستان تعداد بیشماری مراکز تجاری بر پا میکند. در آغاز قرن ۱۷ میلادی این کمپانی سُلطه کامل خود بر شهرهای مَدرَس، بمبی و کلکته را تثبیت میکند که با پیروزی ارتش بریتانیا بر حاکمان مغول حاصل میگردد. کنترل کامل نظامی بریتانیا بر هندوستان در سال ۱۸۱۸ متحقق میشود. از ۱۷۷۲ تا ۱۸۵۰ از کلکته تمام هندوستان به زیر سیطره بریتانیا در میاید. بعبارتی دیگر در این فاصله زمانی هندوستان دیگر مستعمره کمپانی شرق هندی محسوب میگردد. با این وجود بریتانیا در این قاره کوچک با توجه به وسعت این سرزمین و جمعیت کثریش همچنان فاقد نیروی لازم اداری و نظامی بود که قادر باشد این کشور را بطور کامل اداره کند. پس از شورش sepoy ارتش بریتانیا حدود ۱۰۰ هزار سرباز در اختیار داشت تا بتواند این کشور ۲۰۰ میلیونی را اداره کند. بدین خاطر بریتانیا برای اینکه بتواند این سرزمین پهناور را به زیر سلطه کامل خود درآورد، ناچار میگردد با حکمرانان مغول وارد یک سری همپیمانی های سیاسی شود. در این دوران قدرتِ سیاسی حاکمان مغول بشدت کاهش یافته بود و از سویی دیگر دولت بریتانیا برای اداره امور کشور به یک سری مدیران دولتی نیاز داشت که استخدام کند و آنها را آموزش بدهد که بعدها این مدیران را از بین مسلمانان برگزید.

در بین این مسلمانان دولتمدار یک مسلمان رفرمگرای معروفی بنام Sayyid Ahmad Khan میبود که در سال ۱۸۷۷ کالج Muhammad Anglo-Oriental در Aligarh را تأسیس میکند. علاقه شدید کادر اداری استعمار بریتانیا به مسلمانان هندی بعنوان همکاران و مدیران دولتی در شرحE.M. Forstres  از رُمان اسلامی دکتر Aziz تحت عنوان «سفر به هندوستان» منعکس یافته است. برای بسیاری از هندوهای هندی هم پیمانی بریتانیا با امپراطوری مغول، دلیلِ سلطه و قدرت گیری مسلمانان در هندوستان محسوب میگردد.

اغلب از سوی متخصصین امور اجتماعی تأیید شده است که اطلاعات در باره هندوستان در امپراطوری بریتانیا از سوی مدیران این قدرت استعمارگر بگونه ای چشمگیر تبلیغ میشد، و واقعیت این است که این بخش از امپراطوری توسط تعداد اندکی مدیران اداره میشد که شاهد بوده اند که چگونه یک دولت توانمند جامعه را اداره میکند. این استدلال همیشه از سوی بریتانیا انکار میشود که از یک استراتژی معینی تبعیت میکند و آن «تفرقه بیانداز و حکومت کن»(divide et impera). بر اساس این استراتژی تقسیم جامعه شهروندی هندوستان بر پایه باورهای دینی انجام میگیرد. بدنبال آن دولت بریتانیا لجوجانه تأکید میورزد که هندوهای هندوستان همچون هندوها و مسلمانان هندی همچون مسلمانان مورد شناسایی و تأیید قرار گیرند. استعمارگر پیر همچنین تأکید میورزد که هندوهای هندوستان یک کاتگوری مدرن در هندوستان هستند. Amarty Sen توضیح میدهد مفهوم «هندو» به افرادی نسبت داده نمیشود که دارای یک سری باورهای هماهنگ در دوران پیش از مدرنیت بوده اند. Amarty Sen در این خصوص اشاره میکند؛ هندویسم بر خلاف اسلام و مسیحیت مبتنی بر خدایان چندگانه و نه خدای واحد، بویژه اینکه هندویسم میتواند همچنین خدایان دیگری را از ادیان دیگر وارد این آئین کند. این اختلاف بین هندوها و مسلمانان و تعیین هویت آنها با چنین کاتگوریها در دوران پیش از استعمار آنچنان قوی و مشهود نبود که در دوران استعمار و پسا استعمار مشاهده میشود. با این وجود بسیاری دیگر از مردم شناسان با مشاهدات و تحقیقاتی که دربرخی از جوامع کوچک شهروندی در هندوستان انجام داده اند متوجه شده اند که اختلافات اساسی بین باورها و رفتارهای هندوها و مسلمانان در این جوامع وجود ندارند. بزرگترین جنبش اسلامی که قصد تبلیغ و گسترش اسلام در هندوستان و جهان را بعهده گرفت، سازمان Tablighi Jammaat میباشد که در سال ۱۹۲۰ توسط Muhammed Ilyas (1885-1944) تأسیس میگردد. این جنبش نقطه نظرات خود را در بین نخبگان مسلمان مییابد که یک جامعه غیر کاستی است و دارای یک هویت اسلامی میباشد. آنها در رفتار و عملکرد نیز بسیار متأثر از هندوهای اطراف خود میباشند که بیم تغییر دین از اسلام به هندوسیم در بین آنها بشدت ممکن است.

اطلاعات تاریخی از دوران هندوستان مستعمره نشان میدهد کاتگوریهای «هندو» و «مسلمان» میتوانند متغییر باشند. بطور نمونه هندیهایی که فاقد کاست باشند و نمایندگی جماعات بزرگی را هم میکنند، از سوی بزرگان کاست ها هندو محسوب نمیشوند. در بسیاری از موارد هم خود هندوهای فاقد کاست خود را هندو بحساب نمیاورند. در ایالت Gujarat در حدود کمتر از صد سال پیش قتل و عام گسترده ای در این شهر علیه مسلمانان انجام میگیرد، بطوریکه در سال ۱۹۱۱ حدود فقط ۲۰۰۰۰۰ نفر که خود را «محمدیان» مینامیدند در شهر گُجرات زندگی میکردند. درک هندیها در مورد خود در سرشماری جمعیتی که از سوی قدرت استعماری انجام میگرفت نمیبایست براساس تعریف و درکی باشد که خود از هویت خود میداشتند. طرز فکر عجیبی بود کسانی خود را «مسلمانان هندی» معرفی میکردند ولی به دشواری قابل درک بود که جامعهء شهروندی هندی خود را از پیش به کاتگوریهای « مسلمان» و «هندو» تقسیم کنند. Goolam Vahed که تاریخ نگار(Durbar) «درباری» از KwaZulu-Natal میباشد شرح میدهد که در این بخش از افریقای جنوبی در دوران استیلای بریتانیا، صدهزار کارگر قراردادی مورد پذیرش قرار میگیرند و مشاهده میشود در این شهر در سال ۱۹۰۰ میلادی در هنگام برگزاری اعیاد رسمی مسلمانان، هندوهای که در حواشی زندگی میکردند در این مراسم شرکت میکردند. این دشوار نیست که گفته شود این نوع رویداد تاریخی در بسیاری دیگر از شهرهای هندوستان هم رخ میداده. بطور نمونه زنان نازای هندو همچون زنان مسلمان سنگ قبر افراد شناخته شده مسلمان را میبوسیدند که بسیار برای مسلمانان مقدس میباشند. امّا میبایست در نتیجه گیری محتاط بود که هندیها در ایام استعمار باورهای دینی داشتند که از بیرون مشاهده گران آنها را توحیدی و وحدت گرا ارزیابی میکردند؛ به همان گونه که توحیدگرایان بدان باور داشتند.

در واقع سیستم Durbar هویت های دینی در بین شهروندان هندی را معین میکرد. واژه Durbar در زبان اردو و فارسی به مفهوم همان «دربار» است. در هندوستانِ مستعمرهِ دعوتهای رسمی به دربار توسط پرنس های هندو با اجازه استاندارهای بریتانیایی انجام میگرفت. در دربار (Durbar) نمایندگان گروههای مختلف دینی خود را نزد قدرتمداران استعمارگر معرفی میکردند. در مفهومی دیگر نظم درباری هندی به روشی ارجاع میشد که اعمال قدرت سامان یافته استعمار مبتنی بود بر تقسیم معین جامعهء شهروندی هندوستان بر پایهء جدایی و اختلافات دینی که مستقل از حضور قدرت استعماری بریتانیا در این کشور وجود داشت.  وقتی که به شهروندان هندی امپراطوری بریتانیا با روشهای گوناگون ابلاغ میشد که خود را نه بعنوان شهروند هندی بلکه بعنوان مسلمان، هندو و سیک شناسایی و تأیید کنند، این بدین معنا بود که جامعه خود میبایست روند جدا سازی گروهای مختلف اجتماعی را تحقق ببخشد. باز زبانی دیگر جامعهء هندوستان توسط مدیران بریتانیانی با توجه به اختلافات دینی و کاستی تعریف میشد. هندوستان دیگر آن کشوری تعریف نمیشد که متشکل بود از شهروندان منفرد هندی در یک جامعهء بومی که تاریخ نگاران هندی آنرا شرح داده بودند.

هندوستان در سال ۱۸۵۷ بطور مستقیم تحت سلطه بریتانیا قرار میگیرد. در سال ۱۸۵۸ ملکه ویکتوریا اعلام میدارد که «بریتانیا بنا ندارد در مسائل سنتی و دینی مردم هندوستان دخالت بکند.» البته این اظهارات بر خلاف سیاست استعماری بریتانیا در هندوستان میبود، بطور مثال در دوران صدارت(۱۸۲۸-۳۵)  William Benticks دستور ممنوعیت بر علیه اقدام زنانی داده شده که بر اساس رسم هندوها، وقتی همسران آنها میمردند خودشان را بر آتشی که همسران آنها را میسوزاند پرتاپ میکردند. امّا توضیح ملکه بریتانیا مانع از آن نشد که مدیران بریتانیایی با روشی تحریک آمیز علیه این علاقه زنهای هندی قانونی را تصویب کنند که از آن میان ارتباط جنسی با دختران زیر ۱۲ سال را ممنوع کنند.

در سیستم دربار هر گروهی دینی توسط یک تا چند رهبر نمایندگی میشد که بدون استثناء این رهبران میبایست مرد میبودند که بر پیشرفت و تحولات جامعهء کنترل و استیلای کامل میداشتند. این تفکر پیش از هر چیز توسط بریتانیا تحکیم میشد که مسیری بود در به سرانجام رساندن رفرم در قانون اساسی ۱۹۰۹ که بر آن اساس حوزه های انتخاباتی هندیهای مسلمان را از دیگر گروههای دینی و کاستی را مستقل و جدا کردند. مدیریت سیاسی مستعمرهِ بریتانیا زمان بسیاری را صرف کرد تا قانونگذاری شخصی هندوها و مسلمانان را ساماندهی و هویت ببخشد. قانونگذاری شخصی اسلامی و هندی در دهه ۶۰ قرن هیجدهم میلادی به اجراء درآمد. این قوانین تعبیری بود بر طرز تفکر پارلمانی پدرسالانه با شباهت با دیگر قوانین حوزه خانواده در این مستعمره بریتانیایی که به مردان مسلمان و هندو قدرت نامحدودی را اهداء میکرد تا با ارجاع به «سنت های دینی» در حوزه خصوصی بر زندگی زنها تسلط کامل داشته باشند.