درسهایی از انقلاب فوریه سال ۱۹۱۷ برای انقلاب آینده ایران

شاید بارها شنیده ایم که بلشویک ها قبل از انقلاب فوریه نفوذ کمی درمیان کارگران و دهقانان داشتند واینکه در دوران انقلاب رشد بیسابقه ای کردند. وشاید این گفته لنین را بارها به همدیگر متذکر شده ایم که  انقلاب  به تمام مردم درسھای غنی و ارزشمندی در فاصلۀ زمانی کوتاه می آموزد واینکه فراگیری میلیونھا و دھھا میلیون توده در مدت یک ھفته در دوران انقلاب بیشتر از آموزش آنھا در طول یک سال زندگی معمولی و آرام می باشد. واین را دلیلی بر گسترش نفوذ بلشویک ها درمدت کوتاهی در  میان مردم علی العموم و درمیان کارگران علی الخصوص درزمان انقلاب فوریه بدانیم. اما آنچه که شاید کمتر درباره آن صحبت شده است این است که چگونه حزب بلشویک درتمامی سالهای بین انقلاب ۱۹۰۵تا انقلاب فوریه ۱۹۱۷ قادر شده بود که قشری ازکارگران را درروسیه تزاری تربیت کند؛ کارگرانی که  درسربزنگاه و آنگاه که بلشویکها درآستانه انقلاب فوریه  بصورت ‘تنی بدون سر’ شده بودند توانستند با درک صحیح و انقلابی از حوادث انقلاب فوریه را رهبری کنند. من دراین نوشته سعی میکنم که با مراجعه به فصولی از کتاب پرارزش “تاریخ انقلاب  روسیه جلد اول” بقلم لئون تروتسکی بخصوص فصل ‘ قیام فوریه را که رهبری کرد؟’ به مسئله نفوذ بلشویک ها درمیان کارگران درسالهای پیش از انقلاب فوریه وبه مسئله رهبری قیام فوریه  بپردازم.

وضعیت بلشویک ها درسالهای پیش از ودر آستانه انقلاب فوریه:

شاید بهتر از هرتعبیروتفسیری درباره درجه نفوذ بلشویک ها در میان کارگران درسالهای پیش از انقلاب فوریه نظر پلیس و دستگاهای جاسوسی خود گویای این مسله باشد. اداره پلیس کاربلشویک ها را درسالهای قبل ازانقلاب چنین توصیف میکند. ” پرتحرک ترین وجسورترین عناصر آماده برای مبارزه ای بی امان و مهیای مقاومت و آماده سازماندهی، همان عناصرو سازمان ها و افرادی هستند که برگرد لنیِن جمع شده اند”. اما به محض برخاستن نخستین طبل جنگ، جنبش انقلابی فرومیریزد وفعال ترین قشرهای انقلابی برای جنگ بسیج شدند. اعتصاب مجازاتهای سنگینی میگرفت. مطبوعات کارگری جارو شدند. “درآن روزها درکارخانه ها هیچ کس جرئت نمیکرد خود را ‘بلشویک’ بخواند، نه فقط ازترس دستگیری ، بلکه نیز از ترس کتک خوردن از دست کارگرهای عقب مانده”. جنگ افسردگی مرگ باری را درجنبش زیرزمینی بوجود آورد. پس از دستگیر دوما بلشویک ها هیچگونه سازمان متمرکز حزبی نداشتند.

اما حزب بلشویک که ریشه در میان کارگران دوانیده بود به همین سادگی ازبین رفتنی نبود. این را دستگاهای پلیس ودولتی ها خیلی خوب میدانستند. هنوز چندماهی از شروع جنگ درسال ۱۹۱۴ نگذشته بود  که اولین اعتصابات کارگری آغازمیشود وبهمراه آن “خطر بلشویک” دوباره گوشزد میشود. وزیر دادگستری درروزشانزدهم اوت آن سال چنین میگوید: “اگر درحال حاضر ازتظاهرات مسلحانه ی کارگران نشانی نمی بینیم، فقط به این علت است که کارگران هنوز سازمانی برای خود ندارند”. وزیر کشور هم اضافه میکند ” نباید اعضای دوما (بلشویک ها) را مشمول عفو کنیم. آن ها کانون سازمان دهی جنبش اند، آن هم به خطرناک ترین شکلش”. درهمین ایام است که بلشویکها موفق میشوند دوباره سازمانهای زیرزمینی خود را احیا کنند وبگفته پلیس درکانونهای بزرگ خود درپتروگراد، مسکو، خارکوف، کیف، ایالت ولادیمیر، ساخارا،،،، اعلامیه های انقلابی انتشارداده و خواستار خاتمه جنگ و سرنگونی حکومت موجود و تاسیس جمهوری میشوند. “… واین کارها دراعتصابات و بی نظمی های کارگران نتایج محسوسی داشته است”.

درچنین اوضاع و احوال سیاسی است که روسیه وارد سال ۱۹۱۷ میشود. دردوماه اول سال ۱۹۱۷، ۵۷۵ هزار کارگردراعتصابات سیاسی شرکت میکنند. “درهر کارخانه یک هسته فعال اغلب برگرد بلشویکها درحال شکل گیری هست”. ولی با عین حال درروز  ۲۳ فوریه وقتی محافل سوسیال دموکرات قصد داشتند که روز جهانی زن را جشن بگیرند هیچ کس فکر نمیکرد که آن روز ممکن است که به روز اول انقلاب تبدیل شود.  و بدین ترتیب جنبش از ناحیه وایبورگ آغاز شد، یعنی همان جا که بزرگترین تاسیسات صنعتی شهر قرارداشتند و ازآنجا به نقاط دیگر پترزبورگ سرایت کرد.

اگرچه هردوطرف، انقلابیون و حکومتی ها، ازهمان سال ۱۹۰۵ خود را برای انقلاب دیگری آماده میکردند ولی برخلاف انقلاب اکتبر که حزب انقلاب را روزبه روز رهبری میکرد، ” توده ها ازرهبری فوقانی بی بهره بودند”. برای بدست آوردن تصویرروشنی از موقعیت رهبری انقلابی لازم است که به یاد بیاوریم که مقتدرترین انقلابیون ، یعنی سران احزاب چپ درخارج از روسیه بسرمیبردند، برخی ازآنها درزندان ویا دربند بودند. لنین درخارج بود.” اگرحزب بلشویک نمیتوانست رهبری مقتدری را برای قیام تضمین کند صحبت از سازمانهای دیگر به کلی بیهوده بود”.   بی جهت نبود که نه تنها ژنرال ها و لیبرال ها  نظریه ‘ انقلاب خودبخودی’ را دامن میزدند بلکه سوسیال رولوسیونرها و منشویک ها نیز همین تز را تبلَیغ میکرد ومیگفتند، “انقلاب مانند صاعقه ازآسمان نازل شد”. اگرچه این اتفاق نظر وجود داشت که انقلاب فوریه را کارگران و دهقانان (درجامه سربازی) به پِیروزی رسانده بودند ولی هنوز سوال اصلی این بود که انقلاب را که رهبری کرد. کارگران را که بپاخیزاند؟ سربازان را که به خیابان آورد؟ واین به یک مناقشه حزبی تبدیل شده بود. اجازه دهید ببنیم خود تروتسکی دراین باره چه میگوید.

قیام فوریه را که رهبری کرد؟

تروتسکی  دراین باره میگوید که هرچند درسالهای جنگ بسیاری ازافراد خام و بی تجربه به کارگران پترزبورگ پیوسته بودند، ولی آنها تجربه انقلابی بزرگی را پشت سر داشتند. ” آنان با تهاجم و انضباط خودانگیخته خود، آن هنگامی که هم بافقدان رهبری روبرو بودند وهم با مقاومت مقامات بالا، نشان دادند که ازنیروی تشخیص حیاتی و نظر صائبی برای برآورد نیروهای مخالف و محاسبه نیروهای خود برخوردارند، هرچند همیشه قادر به بیان برداشت خود از اوضاع نبودند”. لنین در”نامه هایی ازدور”  از زاویه ای دیگر جواب طرفداران ‘انقلاب خودبخودی’ را میدهد. اومیگوید : “بدون بزرگترین نبردهای طبقاتی پرولتاریای روس و انرژی انقلابی وی طی سه سال ۱۹۰۵-۱۹۰۷ ممکن نبود انقلاب دوم با چنین سرعتی به وقوع پیوندد. …  نخستین انقلاب زمین را عمیقا شخ زد وریشه های خرافات کهن را بیرون کشید وشور زندگی سیاسی و مبارزه سیاسی را درمیلیون ها کارگر و ده  ها میلیون دهقان برانگیخت….”.

البته این زاویه نگرش به انقلاب فوریه فقط نقط نظرات لنین و تروتسکی نبود. واقعیات ۵ روزه قیام فوریه خود شاهدی براین مدعا بود که چگونه بلشویک ها توانستند درغیاب رهبری حزب قیام فوریه را رهبری کنند. تروتسکی از بلشویکی قدیمی در پترزبورگ بنام غیوروف بارها اسم میبرد که چگونه درمواقع حساس قادرشده بود کارگران را رهبری کند. غیوروف به یاد میآورد که دریکی از روزهای قیام ۲۵۰۰ نفر ازکارگران کارخانه اریکسون در پترزبورگ بعد از جلسه ای به قزاق ها برمیخورند. اونقل میکند ” برخی ازآنها لبخند زدند و یکی ازآنها چمشک دوستانه ای به کارگران زد”. وقزاق های دیگر ازاین قزاق پیِروی کردند. ازانضباط چِیزی نمانده بود جز پوسته نازکی که هرآن خطر گسستنش میرفت. چه حادثه شگرفی! وچه چشم شگرفی ! “جای شگفتی نیست. زیرا راوی حادثه خود یک رهبر بود، او درراس بیش از دوهزار مردایستاده بود. چشم فرمان دهی که تازیانه ها وگلوله های دشمن را میپاید، دقیق مینگرد”. اگرچه بعلت اعتصاب روزنامه ها اطلاع دقیقی ازچگونگی پیشرفت قیام دردست نیست ولی تروتسکی بارها از جمع شدن نمایندگان  کارگران کارگاه  ها و کارخانجات مختلف واز جسارت و درایت آنها دررهبری کارگران گزارش میدهد. در یک کلام میتوان گفت که غیوروف ها در بثمر رساندن قیام فوریه زیاد بودند. پس درمقابل این سوال که انقلاب را که رهبری کرد شاید جواب خود تروتسکی ازهمه گویا تر باشد. ” میتوانیم با قاطعیت کافی پاسخ دهیم که : کارگران اگاه و کارآزموده ای که بیش از هرچیز حزب لنین تربیتشان کرده بود”.

درخاتمه: آنچه که مسلم است هیچ انقلابی نمی تواند از انقلاب دیگری الگو برداری کند. انقلابات مکانیسم های درونی خود را دارند. فاکتورهای مختلف داخلی و خارجی دست به دست هم داده و روز رسیدن انقلابات را تعیین میکنند. ولی بقول لنین ، درجمع بندی ” درس های انقلاب ” سال ۱۹۰۵  ,درس اول و اساسی هرانقلاب این است که فقط مبارزه انقلابی توده ها قادر است زندگی کارگران و طرز اداره دولت را به نحوی نسبتا جدی بهبود بخشد.|” فقط مبارزه خود کارگران و فقط مبارزه مشترک میلیون ها نفر قادر به انجام این عمل بوده وبه محض این که چنین مبارزه ای روبه ضعف گذاشته بلافاصله پس گرفتن آن چه که کارگران به دست آورده بودند آغاز میشود|”. ولی حلقه واسطه یک حزب رهبر و میلیون ها کارگرو انسان های زحمتکش که پا به عرصه انقلاب گذاشته اند کدام است؟ جواب: کارگران اگاه و کارآموزده ای که بیش از هرچیز ‘حزب لنین ‘ تربیتشان کرده است.

 اجازه دهید این نوشته را با این سوال به پایان ببریم. آیا سازمان ها و احزاب کمونیستی درایران که معتقد هستند که تنها با یک انقلاب کارگری میتوان نه تنها از شر جمهوری اسلامی راحت شد بلکه تکلیف نظام سرمایه داری را درایران یکسره کرد توانسته اند ویا اشتهای آن را دارند که صدها و هزاران ‘غیوروف ها” را آماده کنند که درسربزنگاه بتوانند میلیون ها توده کارگررا به طرف یک انقلاب پیروزمند رهبری کنند.