در باره ناسیونالیسم / گفتگوى بابک شفق با محسن ابراهیمى

در باره ناسیونالیسم

ده سئوال از محسن ابراهیمی

 دبیر کمیته آذربایجان حزب کمونیست کارگری

بابک شفق: کمیته آذربایجان حزب کمونیست کارگری با چه هدفی تشکیل شده است؟

محسن ابراهیمی: کمیته آذربایجان حزب برای پیشبرد اهداف سیاسی حزب کمونیست کارگری در آذربایجان تشکیل شده است. اهدافی که در برنامه “یک دنیای بهتر” مفصلا توضیح داده شده است.

دو رکن برجسته این اهداف اینها هستند: ۱) سرنگونی جمهوری اسلامی، ۲) سازمان دادن جامعه ای که سه رکن اصلی اش اینها هستند: آزادی، برابری و رفاه برای همه.

البته تشکیل کمیته آذربایجان به طور ویژه ضروری شده است تا در جهت تحقق این اهداف با هر گونه تحرک ناسیونالیستی و فاشیستی ترک که در صورت نیرومند شدن عمیقا در مقابل تلاش مردم ایران از جمله آذربایجان برای رهایی از حکومت اسلامی سرمایه داری و استقرار یک جامعه انسانی خطرناک است مقابله کند.

بابک شفق: چه فرقى بین ناسیونالیسم و فاشیسم وجود دارد؟

محسن ابراهیمی: ناسیونالیسم و فاشیسم هم متفاوتند وهم از یک جنسند. یک ناسیونالیست ممکن است به درجه فاشیستی نایل نشود اما یک فاشیست حتما در عین حال یک ناسیونالیست است. ناسیونالیسم چهارچوب فکری و ایدئولوژیکی است که جنبش فاشیستی در قالب آن شکل میگیرد. ناسیونالیسم مساعدترین زمین برای سر بلند  کردن فاشیسم است.

فاشیسم مهمترین شاخصهای جنبش ناسیونالیستی را در خود دارد. از نقطه نظر ناسیونالیسم و همچنین فاشیسم میهن و خاک و سرزمین و مرز مقدس هستند و بالاتر و در مقابل همه ارزشهای انسانی هستند و به خاطر و به نام سرزمین وخاک میتوان کرور کرور انسان را کشتار کرد.

وجوه مشترک دیگری حاکی از هم جنس بودن این دو جنبش هستند. از جمله ضدیت با کمونیسم به مثابه جنبشی برای آزادی و برابری. ناسیونالیسم و فاشیسم همیشه ابزارهای مهم طبقات دارا برای مقابله با تشکل های کارگری مثل اتحادیه ها و هر نیروی مترقی وپیشرو دیگر بوده اند.

فاشیسم یک شاخص برجسته دیگری هم به ناسیونالیسم اضافه میکند. آنهم اعتقاد به برتری نژادی است. در جنبش فاشیستی خون و خاک یک جفت جدانشدنی هستند. این مشخصه بویژه با عروج فاشیسم در ایتالیا و نازیها درآلمان برجسته تر شد.

اینجا اشاره به یک موضوع مهم است. نظریه پردازانی فاشیسم را جنبشی میان سرمایه داری و سوسیالیسم یا جنبشی علیه  هم سرمایه داری وهم سوسیالیسم تلقی کرده اند. این نظریه مبتنی است بر ادعاهای تبلیغاتی خود فاشیستها مخصوصا در آغاز شکل گیریشان در ایتالیا و آلمان.

اما دقیقا برعکس است. فاشیسم جنبشی است که در متن بحران سرمایه داری برای نجات سرمایه از بحران شکل میگیرد. وقتی سرمایه داری غرق بحران اقتصادی میشود، وقتی بحران اقتصادی به بحران حکومتی تبدیل میشود و ابزارهای حکومتی مثل دولت و پارلمان و ارتش و پلیس موجود دیگر قادر نیستند با اوضاع رادیکال مقابله کنند و خطر رشد نیروهای کمونیستی نظم حاکم را تهدید میکند آنگاه میدان برای جنبش فاشیستی فراهم میشود. جنبش فاشیستی این نقش را به عهده دارد که با ابزارهای فراپارلمانی وضع موجود را از خطر فروپاشی نجات دهد. در ایتالیالیا گروههای فاشیستی پیراهن سیاه این نقش را به عهده داشتند. در آلمان پیراهن قهوه ای های نازی نقش مشابه را ایفا میکردند.

به این معنا فاشیسم همیشه با حمایت بخشهای مهمی از طبقه سرمایه دار عروج پیدا کرده است. در ایتالیا پادشاه وقت موسولینی را به تشکیل دولت دعوت کرد تا با خطر بلشویسم مقابله کند و در آلمان هم مارشال هیندنبورگ رئیس جمهور وقت هیتلر را صدراعظم کرد تا با رشد چپ و کمونیسم مقابله کند. در هر دو مورد سرمایه های انحصاری زیربغل هر دو شخصیت فاشیست را گرفتند و برای عروج به قدرت کمکشان کردند.

بابک شفق: آیا ستم ملى در ایران وجود دارد؟

محسن ابراهیمی: ستم ملی مخصوصا با قدرت گیری رضا شاه یک وجه دائمی زندگی سیاسی درایران بوده است. رضا شاه برای تبدیل کردن جامعه ایران به یک بازار کار و سرمایه بزرگ سیاست فاشیستی یک ملت، یک وطن، یک زبان را با خشونت و بیرحمی تمام پیش برد. مخصوصا با توسل به زور و سرنیزه به سرکوب زبانی دست زد. تحصیل و فعالیت فرهنگی به زبان مادری غیر از زبان فارسی را ممنوع کرد و به این ترتیب جمعیت کثیری را از حقوق ابتدایی شان محروم کرد. این سیاست در تمام دوران پهلوی پیش رفت و توسط جمهوری اسلامی ادامه پیدا کرده است و همچنان ادامه دارد.

بابک شفق: راه برون رفت از ستم ملى چیست؟

محسن ابراهیمی: برای رهایی از ستم ملی حتما و قبل از هر چیز باید از دولتها و حکومتهایی که ستم ملی روامیدارند رها شد. راه رهایی از ستم ملی رهایی از حکومتهای تبعیضگر است. در ایران مشخصا حکومتی سرکار است که تبعیض یک وجه مهم هویت سیاسی – ایدئولوژیکش است. تبعیض علیه زنان، علیه کارگران،علیه باورمندان به مذاهبی غیر از شیعه دوازه  امامی و انواع تبعیضهای دیگر از جمله ستم ملی یک مشخصه اصلی جمهوری اسلامی است. وجه مشترک همه این تبعیضها نابرابری میان شهروندان است. جمهوری اسلامی از خلال این تبعیضها میخواهد مانع اتحاد طبقاتی توده های محروم شود. مانع اتحاد سیاسی توده های وسیع مردم شود.

باید جمهوری اسلامی را برانداخت و روی ویرانه هایش جامعه ای ساخت که بر پرچمش نوشته شده است: جامعه آزاد و برابر و مرفه همه شهروندان. باید جامعه ای ساخت که همه آحاد و افراد جامعه بدون هر قید وشرطی آزاد وبرابر هستند؛ که در آن حقوق افراد به هیچ چیزی، مطلقا به هیچ چیزی مثل ملیت و زبان و جنسیت و گرایش جنسی و مذهب و باور و پول جیب و موقعیت طبقاتی و غیره گره نخورده است؛ که در آن گره زدن حقوق انسانها به هرکدام از اینها جرم محسوب میشود.

این البته اول کار است. به نظر من در ایران مشخصا تضمین ادامه دار بودن چنین جامعه ای تماما به زیر و رو کردن بنیاد همه تبعیضها یعنی سرمایه داری گره خورده است. در ایران نمیتوان با وجود سرمایه داری تبعیضها و از جمله ستم ملی را تماما برانداخت و تداوم برابری شهروندان را تضمین کرد. سرمایه داری این تبعیضها را در اشکال جدید تولید و بازتولید میکند و بر زندگی مردم حاکم میکند.

بابک شفق: هدف جریانات ناسیونالیستی از ایجاد نفرت ملی – قومى چیست؟

محسن ابراهیمی: جدایی و نفرت میان بخشهای مختلف مردم مثل اکسیژن برای ناسیونالیستها و قوم پرستان است. بدون نفرت میان مردم یک جریان قوم پرست حتی یک ثانیه نمیتواند نفس بکشد. در جامعه  ای که حقوق برابر شهروندان رعایت میشود قومپرستان آبی برای شنا پیدا نمیکنند. دکانشان تخته میشود.

بی دلیل نیست که اتفاقاتی مثل کارتون تحقیرآمیز روزنامه ایران وابسته به حکومت اسلامی در سال ۱۳۸۵ و یا برنامه سراپا تحقیر و توهین فتیله را ناسیونالیستها رو هوا قاپیدند و تلاش کردند به زمینه ای برای نفرت پراکنی علیه مردم فارس زبان تبدیل کنند اگر چه به نظر من تیرشان به هدف نخورد. در میان اکثریت مردم این اتفاقات نفرت بیشتر علیه حکومت اسلامی را دامن زد.

بابک شفق: بین ناسیونالیسم و مذهب چه سنخیتى وجود دارد؟

محسن ابراهیمی: هر دو متکی به خرافات هستند. مذهب مخلوقاتی مثل خدا و کتاب آسمانی و پیامبران و امامان را بر جان و روان و زندگی انسانها حاکم میکند؛ ناسیونالیسم از مخلوقات دیگری به نام میهن و ملت و نژاد و پرچم و سرزمین مقدسات درست میکند و بشر را به اسارت میکشد.

هر دو به رفاه و آسایش و آزادی و برابری و سعادت و خوشبختی مردم و شهروندان بی اعتنا هستند. بهتر است بگوییم در چهارچوب فکری هر دو شهروند آزاد و برابر جایی ندارد. یکی به جایش امت مسلمان را قرار میدهد که گله ها و رعایای سر به  فرمان پیشوای مذهبی تلقی میشوند و دیگری به جایش قوم و ملت معینی را قرار میدهد که سر به فرمان پیشوای میهنی و ملی هستند.

هر دو انسانها را از خودشان، از تواناییها و خلاقیتها و مشخصات انسانیشان بیگانه میکنند و تا آنجا که  زورشان برسد این انسانها را به نیرویی ارتجاعی و عقب مانده و ضد دستاوردهای انسانی بشریت تبدیل میکنند. بزرگترین فجایع خونین تاریخ بشریت توسط ناسیونالیسم و مذهب سازمان داده شده اند. پرونده هردو سنگین و خونین است.

هردو باهم و در کنار هم یا به نوبت در خدمت طبقات دارای جوامع بوده اند و خواهند بود. سرمایه داری از ظرفیت سرکوبگرانه این دو ایدئولوژی وجنبش علیه طبقه کارگر به نفع ادامه حیات خود استفاده کرده است و خواهد کرد.

هر دو بشدت ضد کمونیست هستند. کمونیسم به عنوان جنبش طبقه کارگر و طبقات محروم جامعه علیه نابرابری دو دشمن دیرینه به نام ناسیونالیسم و مذهب دارد. به این معنا برای رهایی از زنجیر بردگی اقتصاد و استبداد سیاسی باید با هر دو این دو دشمن دیرینه مبارزه کرد.

بابک شفق:آیا به نظر شما مشکل کنونى ایران زبان است یا رفاه؟

محسن ابراهیمی: سرکوب زبان مادری بخشهایی از مردم قطعا یک وجه مهم از ستم و تبعیض حاکم در ایران بوده است و همچنان ادامه دارد و باید علیه آن مبارزه کرد. اما همانهایی که زبانشان سرکوب میشود در کنار میلیونها انسان دیگر شبانه روز با فقر دست و پنجه نرم میکنند.

در جامعه ای که دستمزد اکثریت عظیمش رسما چندین بار زیر خط فقر است و حتی در موارد زیادی همین دستمزد را هم بالا میکشند، در جامعه ای که خیل عظیم بیکاران همیشه در کابوس افتادن در کام گرسنگی بسر میبردند، مبارزه برای رفاه یک امر حیاتی است.

فقر نه زبان، نه قوم و ملیت، نه دین و نه رنگ و جنیست نمیشناسد. فقر آن درد مشترکی است که همه مرزهای واقعی و غیرواقعی را در هم نوردیده و جان و زندگی میلیونها انسان را در هم میشکند و تباه میکند. مبارزه برای رهایی از فقر مبارزه ای در ابعاد همه جامعه  ایران است.

بابک شفق: آیا در ایران پان فارسها حکومت مى کنند یا ایران تحت سلطه یک حکومت مذهبى است؟

محسن ابراهیمی: حکومت “فارسیستها” یا “پان فارسها” که تکیه کلام سیاسی ناسیونالیستها و قوم پرستان است مسخره تر از مسخره است. در ایران جمهوری اسلامی حکومت میکند که پاسدار طبقه سرمایه دار و سرمایه داری است.

اتفاقا در ساختار سیاسی این حکومت اوباش ترک زبان دانه درشت زیادی نقش داشته اند و دارند. اگر اسامی آیت الله های میلیاردر، امام جمعه های مرتجع، سرتیپ- سرهنگ پاسداران آدمکش و هزاران هزار عمله و اکره وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی و سپاه و بسیج را نام ببریم، زمین باید دهن باز کند تا اگر احیانا ناسیونالیستهای قوم پرست ترک  شرمی دارند در آن قایم شوند.

اصطلاح “فارسیستها” را مهندسی کرده اند تا ارتجاع حاکم در ایران را با اسم دقیق خودش که جمهوری اسلامی است مورد خطاب قرار ندهند. میدانید چرا؟ همانطور که قبلا گفتم در یک فضای اتحاد طبقاتی و سیاسی علیه جمهوری اسلامی سرمایه داران، دکان جریانات قوم پرست باید تعطیل شود. اگر “ترک و فارس و بلوچ و عرب و غیره” خود را شهروندانی بدانند که دردشان مشترک است، خواستشان مشترک است، دشمنشان مشترک است و این دشمن نه فارسها بلکه جمهوری اسلامی است آنگاه مرتجعین ناسیونالیست چه خاکی باید بر سرخود بریزند؟

علاوه بر این و به طور روشن جمهوری اسلامی و جریانات قوم پرست به هم احتیاج دارند. جمهوری اسلامی به تحرک قوم پرستان به خاطر خاصیتشان برای تفرقه افکنی میان مردم احتیاج  دارد. به خاطر اینکه هر چقدر مردم با خرافات ملی و قومی بیشتر مشغول باشند همانقدر توجهشان از دشمن مشترک یعنی حکومت اسلامی بیشتر منحرف میشود.

بعلاوه، قوم پرستان ناسیونالیست هم مشکل بنیادی با حکومت اسلامی ندارند و مشکلشان فقط سهم خواهی سیاسی در یک گوشه از ایران است تا بتوانند بساط چپاول هم زبانان خود را راه بیاندازند. اگر مثلا در یک شرایط فرضی و در نتیجه یک معامله و بند و بست سهمشان داده شود خدماتشان به جمهوری اسلامی بر علیه کمونیستها و نیروهای پیشرو حتی آشکارتر میشود.

بابک شفق: از نظر شما زبان هویت محسوب مى شود یا وسیله ارتباطى است؟

محسن ابراهیمی: زبان ابزار ارتباط انسانهاست. ارتباط با انسانهای دیگر و جامعه. جامعه بدون زبان و زبان بدون جامعه قابل تصور نیست. اما این هنوز یک تعریف و چهارچوب بسیار کلی است. همانطور که جامعه و مناسبات انسانها ساکت و ایستا نیست، جایگاه و نقش زبان هم ایستا نیست.

جنبشهای و ایدئولوژیهای مختلف همه از زبان به مثابه ابزار سیاسی و ایدئولوژیک استفاده میکنند. مثلا رضا شاه برای تثبیت ناسیونالیسم عظمت طلبانه سرکوب خشن زبانی را در دستور گذاشت. هاله مقدس دادن به زبان فارسی و تبدیل کردن به یک هویت سیاسی و تحقیر و سرکوب زبانهای دیگر را در دستور گذاشت. به خاطر جایگاه زبان در زندگی بشر سرکوب زبانی کانالی برای تحقیر و به تمکین کشاندن بخشی از جامعه بوده است. ناسیونالیستها هم با افسانه پردازی درباره زبان و حال و هوای مقدس دادن به زبانهای “ملت خود” همان کار ناسیونالیستم عظمت طلب را از نقطه مقابل انجام میدهند. همین ناسیونالیستها از زبان به عنوان یک ابزار درخدمت خرافات ناسیونالیستی استفاده میکنند. اینها هم زبان را در هاله مقدس میپیچند تا احساسات و هیجانات ناسیونالیستی را دامن بزنند. اینها دو روی یک سکه اند.

زبان ابزار زندگی، وسیله ارتباط و کار و فعالیت، وسیله خلاقیت ادبی و فرهنگی، وسیله آموختن و کسب دانش و به این معنا یک وجه مهمی از زنگی بشر است. از نقطه نظر حق انسانها برای پیشرفت در زندگیشان هم محروم کردن مردم از زبان مادریشان مضر است و هم زبان معینی را در هاله مقدس پیچیدن و محدود کردن مردم به آن زبان مضر است.

بابک شفق: چرا ناسیونالیست ها حقوق را صرفا در حقوق ملى خلاصه میکنند و حقوق زنان، کارگران، کودکان و سایر بخش های جامعه را نادیده مى گیرند؟

محسن ابراهیمی: ناسیونالیسم اصولا جنبش حق طلبانه ای برای احقاق حقوق توده های مردم نیست. وقتی در حاکمیت است در واقع به مثابه ابزار حکومت در پایمال کردن همین حقوق عمل میکند و وقتی در اپوزیسیون است کارش مخدوش کردن و منحرف کردن افکار مردم از نیازها و مطالبات طبقاتی، سیاسی و اجتماعیشان از طریق تحریک هیجانات ناسیونالیستی است.

هدف نهایی ناسیونالیسم در اپوزیسیون سهم گرفتن از قدرت سیاسی و سفره چپاول است. این هدف ممکن است از طریق بده بستان سیاسی و سهیم شدن در قدرت سیاسی حاکم عملی شود و یا  اگر توازن قوای سیاسی اجازه دهد از طریق جدا کردن سفره خود و راه انداختن بساط دوشیدن توده های طبقه کارگر همزبان در وطنی جدید و با یک حاکمیت ملی دیگر تحقق یابد.

با این تصور از کارکرد ناسیونالیسم روشن است که ناسیونالیسم نه تنها حقوق ابتدائی متنوع مردم را نادیده میگیرد بلکه ناگزیر است حتی به طور فعال مانع توده ای شدن اعتراض برای چنین حقوقی شود.

برای مثال:

هر چقدر در یک جامعه ای تحرک کارگری برای رفاه و عدالت قوی تر و گسترده تر باشد همانقدر جا برای فریبکاری ناسیونالیستی زیر نام “منافع ملی” تنگتر میشود.

هر چقدر جنبش برای حقوق برابر همه شهروندان گسترده تر باشد، همانقدر دست ناسیونانالیسم برای تعریف حقوق مردم بر اساس ملیت و قومیت کوتاه تر میشود.

هر چقدر جنبش خلاصی فرهنگی و پیوستن به دستاوردهای پیشرو و مدرن بشریت در زمینه علم و هنر و  ادبیات و کلا نحوه زندگی قویتر شود همانقدر عرصه برای خرافات ناسیونالیستی مثل اخلاقیات وطنی و خودی عقب مانده تنگتر میشود.

هر چقدر بازگشت ضد مذهبی در جامعه عمیقتر و وسیعتر شود و مردم بیشتری از خرافات مذهبی رها شوند و آگاهتر شوند همانقدر زیر پای جنبش ناسیونالیستی برای اشاعه خرافاتش خالی تر میشود.

در یک جمله برای پیشروی به سمت جامعه ای با حقوق انسانی علاوه بر جمهوری اسلامی باید از مزاحمت جنبش ارتجاعی ناسیونالیستی هم رها شد.

۱۲ جولای ۲۰۱۶ – ۲۲ تیر ۱۳۹۵

***

توضیح: این گفتگو سه ماه پیش توسط بابک شفق از ادمینهای گروه تلگرامی آزادی، برابری و انسانیت برای انتشار به زبان ترکی انجام شده است. ضمن تشکر از بابک شفق متن فارسی گفتگو را در سایت و صفحه فیسبوکی کمیته آذربایجان منتشر میکنیم.