دهۀ شصت یکی از خونبارترین و سیاه ترین دهه، در تاریخ مبارزاتی توده های ستمدیدۀ ایران است. تمامی میادین در این دهه، کشاکش نابرابر و هزینه پرداز بود. سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، در تداوم اهداف سرکوبگرایانۀشان، زندان ها را با خون بهترین فرزندان کارگران و زحمت کشان شُشتندُ، آنچنان جنایاتی در درونِ زندان ها مرتکب گردیدند که علیرغم گذشت دهه ها، ابعاد آن، همچنان در پستوی سیاست های ارتجاعی نظام پنهان مانده است. اگر چه نقشه های شوم جانیان بشریت از جانب بعضاً وفادارانِ نظام، به بیرون درز شده استُ، امّا، ناگفته ها و اعمالِ بسیار فراوانی ست، که برای میلیون ها انسان دردمند و خانواده های جانباخته گان دهۀ شصت، ناروشن و مبهم می باشد. بی تردیدُ گام به گام، پرده ها کنار زده خواهد شدُ، جامعۀ انسانی، به قضاوت تاریخی خواهد نشست و پاسُخ آنچه را که بر سر فرزندان توده های ستمدیده، در درونِ سیاه چال های نظام آمده است را، خواهد داد.
تاکنون، کم گفته و یا نوشته، پیرامون پاسداشت این دهه، نشده است. به حق و بجا و برای زنده نگه داشتن حافظۀ تاریخی، باید و می بایست، این دهه و یاد همۀ راهجویان راه انقلاب را، گرامی داشت؛ باید به نسل امروزی و نسل های آتی گفت، که سردمداران نظام جمهوری اسلامی به بهانۀ دفاع از “مستضعفین”، مرتکب، چه جنایاتی در حق میلیون ها تودۀ محروم در دهۀ شصت گردیدند. دهه و یا روزهایی که یادآوری آن، دل هر انسان آزاده ای را می آزراند. از یک سو مردم از آن روزها، جراحت دیده، و از سوی دیگر، نظام سر مست از اعمال کثیف خویش است و بی دلیل هم نیست که «پورمحمدی» یکی از جانیان و هئیت مرگ دهۀ شصت می گوید: “ما افتخار می کنیم که دستور خدا در رابطه با منافقین را اجرا کردیم و در مقابل دشمنان خدا و ملت با قدرت ایستادیم و مقابله کردیم“.
آری، “افتخار” و “ایستادگی” نظام، در سلاخی انسان های دربند – بوده و – است. “دستور خدا” را و آنهم در سیاه چال ها اجراء نمودند تا پایۀ حکومت، بر دوام بماند! هزاران کمونیست، مبارز و مخالف را با بدن های مثله شده، به چوبه های دار و میادین تیر روانه نمودند، تا صدای انقلاب را در نطفه خفه سازند؛ هزاران زندانی سیاسی را در دادگاه های چند دقیقه ای و چند ثانیه ای، به مسلخ مرگ کشاندند و بر روح و جسم هزاران تن دیگر، آثار بس ناگواری بر جای گذاشتند، تا مناسبات دیکته شده، محتمل صدمات جدی نگردد. البته این نظام از آغاز، با راه اندازی دسته جات ارتجاعی، حملۀ خود را به جامعه و به توده های ستمدیده و فرزندان شان سازمان داد؛ از آغاز با خون و خونریزی، سیاست های سرکوبگرایانۀ خود را پی گرفت. در حقیقت جنایتِ سردمداران نظام را نمی توان، صرفاً و صرفاً، به آن دهه اختصاص داد. چرا که از همان روزهای ابتدائی کارگران بیکار را بخاک و خون کشاندُ، به کُردستان و ترکمن صحرا حمله نمود و با راه راه اندازی سیاست مالک و مستاجر در پی کشف و سرکوبی کمونیست ها، مبارزین و مخالفین بر آمد. به عبارتی دقیق تر پیشینه و اعمال سران رژیم جمهوری اسلامی، بسیار کدر و مملو از قساوت و درنده خوئی ست. متعاقباً زندان در افکار علیل سران نظام، به معنای میدان و گردنۀ چرخش و روی آوری زندانیان سیاسی، به افکار جانیان بشریت به حساب آمده و می آید. به همین دلیل دستگاه های مخوف وی، با ورود هر زندانی، و با بکارگیری شیوه های غیر انسانی دست به کار می شوند تا زندانی را در چرخ دنده های خود له لورده کنند. این خاصیت همۀ نظام های طبقاتی – سرمایه داری و از جمله نظام جمهوری اسلامی ست و بی دلیل هم نبود که «اسدالله لاجوردی» با وقاحت تمام در آن دهه، زندان را به گردنه و به پیچ تواب سازی تشبیه نمود!!
به طور قطع مخالف در قاموس سردمداران نظام جمهوری اسلامی، فاقد ارزش و هویت است. نظام مخالفین سیاسی و قربانیان نظام های امپریالیستی را دستگیر و شکنجه و به چوبه های دار می کشاند، تا جامعه ار روال دلبخواۀشان منحرف نگردد. خودی ها را دستگیر می کند، تا “ارزش” های نظام اسلامی و هویت سیاسی – طبقاتیِ، آمرین و عاملین دهۀ شصت، را محفوظ نگه دارد. به عبارتی، نمای جمهوری اسلامی مترادف با توحش و سرکوب است؛ مترادف با دغل بازی و ریاست و به جرأت می توان گفت، که همۀ وفاداران نظام – و به انحای گوناگون -، در سرکوب و در غارت اموال عمومی نقش بسزائی داشته اند و همۀ آنان، – و علیرغم اختلافات صوری -، از زمره منادیان سرمایه، و از جمله مدافعین قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی به حساب آمده و می آیند؛ قانون و وفادارانی که میدان را برای یکه تازی های سردمداران نظام مهیا نموده و در گره گاه های تاریخی، جانب نظام را گرفتند و در کُشتار گسترده و در پنهان سازی اعمال کثیف سردمداران جمهوری اسلامی، نقش بس عظیمی ایفاء نموده اند.
این نظام با تمامی دار و دسته ها و جناح های رنگارنگ اش، در حق میلیون ها انسان، ظلم نموده استُ، با تمامی دار و دسته های اش، مانع آخرین دیدار زندانیان سیاسی با خانواده های شان گردید و بدون کمترین تردیدی، هر یک از آنان، در تولید و باز تولیدِ فجایع دهۀ شصت سهیم اند و می بایست، تأوان جنایت کاری های شانرا باز پس دهند. فراموش نشده است که چگونه جلادان جمهوری اسلامی، دسته دسته از زندانیان سیاسی را به جوخه های اعدام سپردند و آنانرا در گورهای دسته جمعی دفن نمودند؛ فراموش نشده است که چگونه شکنجه گران و جانیان بشریت، برای به زانو دز آوردن زندانیِ کمونیست، مبارز و مخالف، زندان ها را به میدان تعرض خویش تبدیل نمودند، تا مضمون مقاومت و پایداری در درون زندان ها را در هم شکنند. ایثارگری و ایستادگی هزاران زندانی سیاسی در برابر زندانبانان و سربلندی آنان در میادین نبرد متفاوت طبقاتی، مبین این واقعیت بود، که نظام، علیرغم تعرض وحشیانه و با بکارگیری ابزار و آلات شکنجه، قادر نگردیده است، جایگاهِ مقاومت در درونِ زندان ها را از محتوا تهی سازد. به همین دلیل رژیم کُشت و فاجعه ببار آورد تا سردمداران نظام، “آرام” گیرند؛ فاجعه ای که قابل اندازه گیری و میزان نیست. بی جهت نیست که جامعۀ انسانی، تشنۀ آگاهی از ابعاد فاجعۀ هولناک در درون زندان های جمهوری اسلامی ستُ، بدنباله خواهان به رسم نمودن اعمال جانیانی ست، که فرمان مرگ قبیله ای را صادر نمودند و “مفتخر” از کُشت و کُشتار زندانیان سیاسی اند.
حقیقتاً که پروندۀ همۀ دست اندرکاران سران نظام – با هر قد و قواره ای – باز و قابل بررسی ستُ، بر همین اساس و بر خلاف نظر بعضاً حامیان و مخالفین دولت های متفاوت جمهوری اسلامی، باید گفت که، فراموش و بخشش، در حق مظلومان و ستم گران، فاقد قدر و منزلت است. ابعاد جنایات ناروشن است و همۀ میزان آن، باید به قضاوت ارجاع داده شود و در تاریخ ثبت گردد. انحراف و فرار از گردونۀ انقلاب، به معنای انحراف و فرار از محتوای عدالت و دادخواهی ست. “ابراز تآسف”، و یا اعلام “خطا”، از آن همه جنایات ارتکابی، و متعاقباً، “پوزش” از خانواده های زندانیان سیاسی و جامعۀ انسانی، پاسُخگوی حقایق در پس پرده نیست. قانون اساسی نوشته شدۀ نظام، گندیده و مدافع سرکوب کارگران، زحمت کشان و میلیون ها جوان و قربانیان نظام امپریالیستی ست؛ بنابراین، این قانون با همۀ وفادارانش باید سوزانده و به محاکمه کشانده شوند، تا جامعه، مسیر بالندگی و حقیقی خود را باز یابد. این نظام قابل تطهیر و همچنین قابل برگرداندن به دُورۀ “طلائی” خمینی نیستُ، روشن است که وضعیت کنونی نظام، ثمرۀ آن دُوران و افکار “طلائی”ست و باید به کنار گذاشته شود؛ نظام و وفادارانی که چهار نعل، در پی اجرائی آن زمانه اندُ، طبعاً تفاوت ماهوی ای، مابین آنان در برخورد با زندانیان دهۀ شصت نیست. خمینی جلاد فرمانِ قتل را صادر نمود و جانیانی همچون پورمحمدی، نیری، رئیسی، خلخانی، رفسنجانی و دیگر دار و دسته های رنگارنگ شان، به صف شدند تا فرامین ضد انسانی را در درونِ زندان ها و آنهم در چهاردیواری های مخوف به اجراء در آورند. همه در چنین جنایت عظیم، نقش بس عظیمی داشته اند و بی دلیل هم نیست که یکایک سران نظام و بعد از افشای نوار منتظری، به میدان آمده اند تا مبادا، روز و روزگاری، به “جایگاهِ” جانیانی همچون خمینی و فرزندش، “خدشه” وارد گردد و نظام را، در موقعیت ناگوارتری قرار دهد.
در حقیقت جایگاهِ این نظام برای میلیون ها انسان دردمند، گُنگ و مبهم نیست و به زندان ها در دهۀ شصت حمله نمود، تا حاکمیت منحوس خویش را بر افکار جامعه تحمیل نماید. “بُرد” نظام در آن دهه، حبس نمودن نفس هزاران زندانی سیاسی در سینۀشان بود؛ امّا و در عوض، بُرد جامعه، در وفاداری به پرنسیب های مبارزاتی و در پای بندی به حقوق پایه ای انسان ها توسط فرزندان شان در درونِ زندان ها بوده است. چنین صفحات کدرِ توأم با خون و خونریزی و همچنین ایستادگی هزاران منادی انقلاب و رهائی، از زیر سلطۀ نظام امپریالیستی، پاک نشدنی و بیاد ماندنی ست. با این اوصاف فقط انقلاب، صلاحیتِ پاسخگوئی به این دست جنایتکاری های سردمداران نظام جمهوری اسلامی و مدافعین رنگارنگ اش را، داراست؛ انقلابی که از زبان کارگر و از زبان تمامی راهجویان راه رهائی از زیر سلطۀ سرمایه سُخن می گویدُ، منادی آزادی و رفع هر گونه بی حقوقی و بی حرمتیِ انسان ها در درونِ جامعه است.
۴ سپتامبر ۲۰۱۶
۱۴ شهریور ۱۳۹۵