نقش جبهه چپ اروپا و امپریالیسم آمریکا در رشد بنیاد گرایی اسلامی

نقش جبهه چپ اروپا و امپریالیسم آمریکا در رشد بنیاد گرایی اسلامی

اسلام سیاسی نزدیک به دو قرن به شکل مینی خنثی در جامعه وجود داشت. اما در سه دهه پایانی قرن نوزدهم بر اثر شرایط اقتصادی و سیاسی خاص جان تازه ای گرفت و خود را درقالب جدید بنیادگرایی اسلامی ظاهر کرد. اسلام گرایی سیاسی در شرق بر اساس فاکتورهای اقتصادی و سیاسی در برخی جوامع نفوذ کرد و در غرب بعد از دهه ۸۰ تا ۲۰۰۰ میلادی به دلیل چند فاکتر جداگانه رشد نمود. اما قبل از اینکه وارد چگونگی رشد و تولد اسلام گرایی در شرق شوم به چند فاکتوری که باعث رشد این جریان در کشورهای اروپایی شد، می پردازم.

مساله حل نشده فلسطین دوبار چپ را تحت تاثیر گذاشت. بار اول باعث شد چپها در کشورهای عربی ناسیونالیزم را وادار به اتخاذ موضع گیرهای رادیکال کنند که منجر به پیدایش ملی گرایی عربی در قالب حزب “بعث” یا “سوسیالیزم عربی” شد و بار دیگراین مساله باعث شد چپ اروپایی به رشد بنیادگرایی اسلامی در اروپا تحت لوای مبارزه با نژادپرستی و دفاع از مساله فلسطین دامن زند. در غرب هویت یک مسلمان بر اساس دین است و نه بر اساس ملیت یا تعلقات طبقاتی. این هویت در ادغام تمدنهای گوناگن خود را متعصب تر و خشن تر از ملی گرایی نشان داده است. یکی از فاکتورها که به رشد اسلام گرایی در اروپا کمک کرد را می توان سیاست های ضد آمریکایی برخی از مردمهای اروپایی دانست که توانست طیفهای مختلف جامعه از جمله پناهندگان کشورهای عربی را دور خود بسیج کند. بسیاری از مسلمانان در غرب بر این باورند که برتری فرهنگی بر سایر فرهنگها را دارند و در این باورند که از طرف غربی ها مورد تبعیض قرار گرفته اند. این نوع تفکر نتیجتا اسلام گرایان را به نوعی مبارزه با فرهنگ سکولار غربی وا داشته است و خواهان یک تمدن فرهنگ اسلامی در غرب هستند. در این طیف اسلام و دین اسلام بعنوان یک “هویت” اصلی وشاخص در تقابل با فرهنگ بیگانه قد علم کرد. اختلافات و جنگ دنیای اسلام با دنیای غرب “هویت اسلامی” را به یک هویت “حیاتی” برای جوانان و نوجوانان مسلمان در اروپا تبدیل کرده است. دفاع احزاب “چپ” اروپایی از مسلمانان بخصوص قشر مدافع فلسطین و مخالف آمریکایی از فاکتورهای دیگر است. مساله فلسطین روند رشد اسلام گرایی را تشدید نمود و چپ به هر قیمتی از مذهب و مسلمانان دفاع کرد. این مساله باعث شد که برخی از کشورها مانند عربستان، ایران و کشورهای خلیج از این مساله سوء استفاده کنند و در دهه ۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی سیاست اسلام گرایی در بسیاری از محافل بخصوص در احزاب جبهه چپ اروپایی نفوذ کرد. چپ اروپایی از این رو که پایگاه اجتماعیشان در انتخابات پارلمانی ضعیف تر از احزاب راستگرا بود در های خود را بروی طیف مسلمانان باز کرد. حتی برای آنها فرقی نمی کرد اگر شخصی سیاستی جدا از فرهنگ و سیاست سکولار غرب داشته باشد. مثلا حتی اگر دیدگاهشان نسبت به مساله زن با آنها در تضاد بود سکوت اختیار کردند و در بسیاری جاها از لحاظ مادی و معنوی اتحادیه ها و انجمنهای اسلامی و مسجدها را برای کمک به مسلمانان ستمدیده که در غرب زندگی می کردند افتتاح کردند. مثلا در سال ۲۰۱۶ در کشور سوئد تنها چپ ها هستند که با اتحادیه ها و گروههای اسلامگرا در این کشور کارهای مشترک انجام می دهند و برای آنها سمینار و میتینگ برگزار می کنند و به مدافع سر سخت از اسلام برخواسته اند در مقابل جبهه راست افراطی. فاکتوری دیگر که اسلام گرایی را بیشتر تقویت کرد تبعیض و احساس بیگانگی و بیکاری برخی مهاجران بخصوص از کشورهای عربی و آفریقایی در اروپا بود که آنها را به جبهه اسلام سیاسی نزدیک تر کرد.

اسلام و پیدایش سیاست حاکمیت

اسلام در زمان پیدایشش از طرف محمد بر اساس دو پایه مذهبی و سیاسی بنا شده بود. مسلمانان توانستند یک قرن بعد از مرگ محمد از راه ارتشهای سیاسی اسلامی بسیاری از کشورهای دیگر را تحت سلطه خود در آورند. رهبران مسلمانان بعد فتوحات به شکل امیر و خلیفه و سلطان و غیره قدرت سیاسی حکومتی را بر اساس قوانین سیاسی دین اسلام یعنی “شریعت” بنا نهند. اجرای شریعت از طریق علمای مذهبی که خود ابزاری بودند غیر سیاسی که از طریق رهبران سیاسی اسلامی کشورها اداره می شدند. این همان روندی بود که مذهب و دولت در مسیحیت در دوران قرون وسطی طی کرده بود.

با پیدایش و گسترش نظام سرمایه داری در کشورهای مسلمان و دخالت کشورهای استعمارگر غربی درآن کشورها، قدرت پادشاهان مذهبی اسلامی نیز کم رنگ تر کرد. این روند سیاسی و اقتصادی غربی باعث شد که حکومت های اسلامی در اداره امور کشورهایشان از راه مذهبی شکست بخورند و دولتهای از جمله عثمانی، مصر و ایران مجبور به اصلاحات سرمایه دارانه در امور آموزشی، اقتصاد، حقوق، اصلاحات نظامی و غیره شدند برای ادامه  قلمروی خود.

برخی از این کشورها راه توسعه نظامی را در پیش گرفتند. پادشاه مصر محمد علی در قرن نوزدهم میلادی یکی از آنها بود به این نتیجه رسید برای ساختن یک ارتش قوی و مدرن او احتیاج به کارخانه نساجی برای درست کردن لباس نظامی، کارخانه کشتی سازی و اسلحه سازی دارد. این اولین قدم دنیای اسلام بود بر صنعت و نظامی گری مدرن که بعد ها دولت عثمانی قدمات بیشتری را در این رابطه برداشت. سال ۱۹۲۳ آتاتورک اولین نظام جمهوری را در کشور مسلمانان بوجود آورد. در این زمان سرمایه داری ضرورت اصلاحات و گذار از جامعه فئودالی را به نظام سرمایه داری را فراهم نمود. با گذشت زمان در دنیای مسلمانان قشری ملی گرا پا به میدان گذاشت تحت لوای “جنگ آزادیبخش ملی”. این جنبش بعد از جنگ جهانی دووم دربرخی کشورها بقدرت رسید اما در واقع نه مشکلات اجتماعی را حل کرد و نه آن کشورها را از ستم استعمار گرها نجات داد. حتی در بیشتر موارد ناسیونالیزم با قدرتهای استعمار گر همدست شد و با بستن توافق نامه ها و معاهدات در اداره امور خود شرکت کردند. اتحادیه دولتهای عربی متشکل ازعربستان عراق، مصر، یمن، اردن و سوریه از این جمله بود که انگلیس آنها را کنترل می کرد.

اما مساله حل نشده فلسطین و ناکامی دولتهای عربی شرایطی را ایجاب کرد که جریانهای چپ و کمونیست آن وقت، جنبش ناسیونالیزم را وادار به اتخاذ موضع گیرهای رادیکال کردند. نتیجه آن هم پیدایش روند ملی گرایی عربی در قالب حزب “بعث” یا “سوسیالیزم عربی” از طرف جمال عبدلناصر در مصر شد. بعد از شکست ناسیونالیزم عربی در اواخر دهه شصت و هفتاد “اسلام سیاسی” متولد شد.

شکست ناسیونالیزم باعث شد جبهه مذهبی اسلام گرایان جنبشی را بوجود آوردند که خواهان راه حل اسلامی از طریق احیای جامعه صدر اسلام شدند. این گروه ها ی بنیاد گرا هرگونه دخالت استعمارگری غربی را در جوامع اسلامی تجاوز علیه هویت سیاسی و مذهبی مسلمانان قلمداد کردند. جنبش “سلفیسم” در این دوران از طرف جمالدین اسدآبادی و محمد عبده و رشید رضا بنیانگذاری شد.

علل رشد سریع اسلام گرایی در شرق

مداخلات و ادامه اشغالگری استعمارگرانه دولت های سرمایه داری و امپریالیستی در کشورهای مسلمان یکی از دلایلی بود که در آن دوران به بسط و رشد اسلام گرایی در تحولات سیاسی و اقتصادی در جهان کمک کرد. از طرف دیگر آمریکا، اسلام گرایی سیاسی را به عنوان آلترناتیوی در مقبال ملی گرایی سکولار و جریان چپگرا و کمونیست درست کرد و از این رو جریانات اسلامگر را تقویت کرد. از طرف دیگر شکست ناسیونالیستها در عرصه سیاسی و بحران در جنبش چپ، یک خلاء ایدولوژیک بوجود آورده بود. آمریکا از این فرصت استفاده کرد و برای سلطه طلبی و دخالت بیشتر در برخی کشورها این خلآ را با اسلام گرایی پر کرد. از دلایل دیگر می توان رشد بحرانهای سرمایه داری در بسیاری کشورها و عدم ناتوانی سرمایه داری دولتی و ناسیونالیزم در حل آنها بود. این دوران همزمان بود با ضعف داخلی برخی از کشورهای اسلامی که در عصر نئو.لیبرالیسم این ضعف بشتر تشدید یافت و به دنبال خود بحرانهای اقتصادی زیادتری به بار آورد. این بحرانها فرصتی تاریخی  و اقتصادی را برای اسلامگرایان ایجاد کرد تا با استفاده از شبکه های مراکز خیریه و غیره سریع در میان مردم با این راه حل اسلامی شرع به جذب نیرو کردند.

در دوران جنگ سرد، سرمایه داری آمریکا دو جریان را مانع بسط بازار و توسعه سلطه گری خود می دانست. اول جنبش کمونیستی و دوم ملی گرایی در برخی کشورها. بعد از آنکه غرب در سیاست جذب مصدق و جمال عبدالناصر شکست خورد، آمریکا شروع به بسط جریانات اسلام گرا از طریق متحد خود عربستان کرد. در همین راستا آمریکا در دهه پنجاه میلادی اخوان المسلمین را بر ضد عبدلناصر و گروهای مذهبی را در ایران بر ضد مصدق شورانید و همزمان عربستان را برای اسلامیزه کردن دنیا بر ضد دشمن خود، کمونیزم تا دندان مسلح کرد. در دوران جنگ سرد آمریکا جنگ تبلیغاتی خود را بر علیه کمونیزم بلوک شرق به شیوه های گوناگون از راه فیلم، پوستر، کاریکاتور، کتاب و مقالات ادامه داد. در این راستا آمریکا حکومتهای راست گرا را کمک کرد تا اعضای احزب کمونیست را قتل و عام کنند. مثلا حزب بعث عراق در سال ۱۹۶۳ به کمک آمریکا شروع به قتل و عام عمومی حزب شیوعی عراق کرد. آمریکا بر این باور بود که سیاست غرب در گذشته باعث کم رنگ شدن اسلامگرایان شده است و زمان آن فرارسید بود که اسلامگرایان را دوباره زنده کرد. عربستان بهترین آلترناتیو بود تا رهبری دنیای اسلام بر ضد کمونیستها را رهبری کند. یکی از اقدامات عربستان باز کردن شبکه های خیریه در کشورهای مختلف بود که به اسلامگرایان این امکان را داد که در بین مردم نفوذ کنند. از طرف دیگر آمریکا با عربستان سعودی شروع به باز کردن شبکه های بانکی در کشور های مثل پاکستان، مصر، کویت، ترکیه و اردن کرد و از این طریق سیاسیت اسلامی آمیخته با نئولیبرالیسم را با اسلام گرایی در امر خصوصی سازی در هم آمیختند. این اقدام باعث شد که عربستان در بسیاری جاها ناسیونالیستها را شکست دهد.

اگر تاریخ مذهب را برسی کنیم می بینیم که تاثیر مذهب بر روی انسانها در جامعه محصول و انعکاس یوغ اقتصاد و سیاست حاکمان برای سلطه خود در درون جامعه بوده است. جامعه امروز ما بر پایه استثمار توده عظیم طبقه کارگر بنا شده است یعنی پیروی اکثریت از قوانین اقلیت کوچک جامعه. این بدان معناست که اکثریت جامعه برای امرار معاش روزانه خود در حال تولید سود  برای سرمایه دار هستند. در این راستا بورژوازی ارتجاعی دست بدست امپریالیسم در بسیاری از نقاط دنیا مشغول دامن زدن به تخاصمات مذهبی است و هدفش همیشه این بوده که توجه توده‌ها را از مسائل واقعاً مهم و بنیادین اقتصادی و سیاسی منحرف کنند و شکاف بین پرولتاریا را بیشتر و بیشتر می کند. امپریالیسم غربی بخصوص آمریکا یکی از عوامل اصلی زنده کردن اسلام گرایی در دنیا است که اهداف خاص خود را داشته از جمله شکستن جبهه مارکسیستی و کارگری و در برخی مراحل تاریخی اهرمی بود در مقابل ناسیونالیسم. زنده کردن اسلام گرایی این فرصت را به غرب داد که از این طریق برای حفظ منافع خود و دخالت بیشتری سیاسی و نظامی در مناطق مختلف دنیا بیشتر ظاهر شوند.

منصور پرستار (الکس)

استکهلم ۲۰۱۶-۰۷-۲۹