من و دکتر حلال مسائل کارگران‎

هدف وسیله را توجیه می کند – میخائیل ماکیاولی

 

لنینبا وسائل نامقدس به اهداف مقدس نخواهید رسید

 

من و دکتر حلال مسائل اقتصادی کارگران!

 

بحث در مورد  محمود دولت آبادی در فیس بوک*۱:

 جناب آقای دکتر رئیس دانا
همین آقا برای رای دادن به همین دولت خود کشون می کرد. دفاع یک طرفه چیزی را حل نمی کند و فقط را فرار از راه حل را باز می گذارد

 

حمید قربانی

این هم مزدوری مثل همه است، جناب دکتر، عضو برجسته ملی – مذهبی – مارکسیست مصدقی عزیز

جواب رئیس دانا به من ، خوب توجه کنید:

چی  گفتی مخبر پیشین ساواک در دانشگاه ملی ایران و عضو اخراجی از حزب کمونیست کار گری به جرم خبرچینی؟و … مرد مشکوک در میان کردهای سوئد.

 

 

وظیفه کارگران و انسانهای باورمند به نیروی کارگران برای رهائی خویش و بدست خود، در این رابطه چیست؟

 

 حمید قربانی

دکتر رئیس دانا بر علیه من، دست به پرونده سازی های وقیحانه و بی شرمانه ای زده است که برایم، البته، تازه گی ندارد. برای اولین بار از طرف مأموران- رئیس ساواک در تبریز در سال ۱۳۵۳- ۵۴  با همین پرونده سازیها روبرو بوده ام. در آن زمان خیلی برایم سنگین تمام شد و حتی با جرئت می گویم که اگر، استاد انساندوست من؛ علی اکبر حریری نبود، من دیگر موجود نبودم. من باز هم به یاری چنان انسانهائی خودم را نیازمند می بینم، هر چند که اکنون، دیگر همان جوان بی تجربه نیستم که این مسائل مرا از پای درآورد! من نیز، در کوره فعالیت ۴۰ ساله به قدر خودم سردی و گرمی روزگار را چشیده ام! رفقائی زیادی را از دست داده ام و حتی  در هنگام تظاهرات دست در دست هم، تیر خورده و روی سینه ی من، افتاده است!*۲

اما، جناب دکتر اقتصاد دان کارگران؟ چندین فایل برای من باز کرده است. من سعی می کنم که بطور مختصر به یکایک آنها جواب دهم. اما، پیش از هر چیز، به باور من، باید که هر کارگر آگاه، هر انسان کمی برخوردار از پرنسیپ های انسانی و سیاسی از خود به پرسد که چرا؟ دکتر فریبرز رئیس دانا با آن همه دانش و تجربه!، که تشکلات کارگران در ایران تحت دیکتاتوری لجام گسیخته را ( تشکلات پوشالی می نامد و فخر به علم خود می فروشد- بدون ارائه یک راه حل منطقی برای موجودیت دادن به تشکلات واقعی و واقعا انقلابی و غیر پوشالی و نشستن در کنار نمایندگان خونین ترین تشکلات ممکنه، در تاریخ جنبش کارگری ایران، یعنی خانه کارگری ها و شوراهای اسلامی کار) دست به چنین کاری زده است؟ آیا ، فقط هدف به سکوت کشیدن من و امثال من هست؟  که باید نوشت، به قول معروف این حضرات کور خوانده اند که با چنین روش های کثیفی بتوانند امثال مرا را به سکوت وادارند.

اما جای تعجب اینجاست که درتاریخ مبارزاتی توده ها ، اغلب موارد این حکومتی ها بوده اند که با این شیوه های رذیلانه خواسته اند چوب لای چرخ جنبش انقلابی بگذارند و تنها در مواردی انگشت شمار از بخش به اصطلاح اپوزیسیون به این وسیله ها توسل جسته اند. واقعا، برای من، انگیزه واقعی رئیس دانا برای این پرونده سازی ها مهم است، چون با اینکار، تیشه به ریشه خود زد و این کارش به باورمن، بیشتر شبیه تُف سربالاست!، آیا به قول یک دوستی، او مرا با یکی دیگر اشتباه گرفت؟ اگر، این چنین بود که باحتمال خیلی زیاد نمی تواند باشد، چرا ؟ در این مدت سکوت نمود؟ یعد از اینکه، من مدارکی را دال بر جعلی بودن پرونده، ساخته شده، در ذهن جناب دکتر را، ارائه دادم. آیا واقعا، دکتر رئیس دانا، این قدر مغرور هست که نمی تواند، اشتباه خویش را پس بگیرد؟ و یا واقعا، چرا؟

جناب دکتر این اراجیفی که به من نسبت داده اید، شاید، لیاقت شما  و دارودسته تان را داشته باشد، نمی دانم. با این پرونده سازی کثیفت تنها خود را رسوا کرده اید . زهی خیال باطل که این خزعبلات امثال شما، خلخلی در اراده ی امثال من، ایجاد کنند. و هرگز مرا به سکوت وادار نمایند. من ، بک بار برای همیشه، این قول را، به عزیزترین کس ، برای همه انسانهای مبارز، انسانهای شریف، یعنی مادرم دادم.  اگر، این نوع اراجیف مرا به سکوت وا می داشتند، سال ها قبل انجام می گرفت. این را بدان که  از قبل مصمم تر خواهم شد، برای مبارزه در جهت اهدافم  که جز خدمت به کارگران و در کنار کارگران بودن، نبوده و نیست. نیروی من، ضعیف است و این را همیشه اقرار کرده ام، چون به علت بیماری فلج اطفال از یک دست و پای سالم برخوردارم، ولی با آنچه که دارم و درکی که پیدا نموده ام. هر چند که در این راه،  من هم اشتباه  داشته ام و پستی و بلندی در زندگی من هم بوده اند، مهمترین آنها، همکاری ام با جریانی به نام کمونیسم کارگری بوده است. این را هم، به درستی می دانم که  نمی توان به اغلب امثال شما، متأسفانه، در طول مبارزه، هیچ گونه  اعتمادی نمود و انتظاری جز اینکه هستید، داشت. چرا که بر حسب منافع و خواستگاه طبقاتی تان،  گاهی به این سو و گاهی به سویی دیگر در نوسا نید. و حد وسط جایگاه و مامن امنی برای شماست. به قول لنین باتلاق! شاید که در مورد دولت آبادی هم بهتر بود که این کلمه را به کار می بردم تا اینکه نوشتم،”مزدور”. اما دیگر قرار نبود که این بی ثباتی موجب هرزه گویی شود.واقعا خجالت آور است. به درستی تنها در این مورد خاص نوشته ای که من در نوشته هایم غلط املایی دارم ، من تربیت شده در کلاس های مقاله نویسی و آکادمی ها نیستم، من، مثل خیلی ها، فرزند رنج و زحمت هستم، از این بابت  نه تنها نارحت نیستم، بلکه خوشحالم، چرا که ، حداقل، مثل تو نیستم که در لباس یک دکتر تحصیل کرده، دروغگوی هرزه نگاری باشم که هر خصوصیتی را که شایسته خودتان است به دیگری نسبت می دهید. افشاء گری انقلابی همیشه، به نظرمن، یکی از خصوصیات انسانهای انقلابی است، ولی با مدرک و نه با مثال اینکه: از موش پرسیدند، شاهد، دُمش را نشان داد. آیا واقعا این حکایت شما نیست؟ که استاد بودن خودت را، شاهد گرفته ای!

  • دکتر رئیس دانا، بدون هیچگونه مدرکی به من اتهام ساواکی بودن را زده است.  او به دروغ نوشته است که من از حزب کمونیست کارگری ایران اخراج شده ام، جرم من خبر چینی بوده است.  تمامی کسانی که از حزب کمونیست کارگری ایران در آوریل ۱۹۹۹ کناره گیری و استعفا دادند و حتی کسانی که نیز ماندند، می دانند که چرا  من از حزب کمونیست کارگری ایران جدا شدم. من یکشب، در کشور هلند در جواب یکی از کادرهای حزب کمونیست کارگری – فرشاد حسینی که پرسید که چرا، از حزب کمونیست کارگری جدا شدم. گفتم” پیوستنم هنگامی بود که  به این نتیجه رسیده بودم که انقلاب در ایران به پیروزی نمی رسد، مگر اینکه انقلاب سوسیالیستی- کمونیستی کارگران و زحمتکشان باشد و چنین انقلابی برای پیروزی اش ، ضرورت دارد و نیازمند است که کارگران در حزب خودشان متشکل و متحزب شده باشند و این جریان نیز، چنین ادعائی را کرده بود. زمانی که  حزب کمونیست کارگری ایران کارگران را کنار گذاشت.من هم بنا به اعتقادم که انقلاب بدون رهبری طبقه کارگر متحزب و آگاه به منافع طبقاتی خویش نمی تواند و نباید معنی داشته باشد حزب را کنار گذاشتم -و با نوشتن اطلاعیه ی مطبوعاتی از حزب کمونیست کارگری ایران کناره گیری کردم، علل آن هم در نوشته های تا کنونی من و هم در خود متن اطلاعیه ی مطبوعاتی که در زیر می آید، بطور مختصر درج شده اند.حال بپردازیم به شکر پرانی های  جناب دکتر، او نوشته است که من مرد مشکوک در میان کردهای سوئد هستم. او در مطلب بعدی خود، نوشته است که من  در دانشگاه ملی ایران ، دانشجویی را  به ساواک معرفی کرده ام و او دخالت کرده است. در صورتی که من تا سال ۱۹۹۹ اصلا ، نه، او را دیده بودم  و نه، او را از نزدیک می شناختم.  من اصلا دانشجوی او نبوده ام. دانشگاه ملی، (واقعا  و حقیقتن که دست گوبلز آلمانی را از پشت بسته ای) دانشگاهی را که فقط یک بار و در تابستان سال ۱۳۵۳  با یک نویسنده کتاب های کودکان  آن زمان و… به نام محمود گلابدره ای که در مشهد در موقع کتابفروشی دوره گردی با او آشنا شدم، فقط دیده ام. امیدوارم که او زنده باشد. دانشگاهی که اصلا در آنجا من دانشجو نبوده ام. دانشگاهی که تا سال ۱۳۵۳ پولی بوده و من ، یک روستا زاده فقیر که با پول شهرداری تحصیل کرده بودم، اصولا نمی توانستم و قادر نبودم که در آنجا درس بخوانم. از آن گذشته من تا مهرماه ۱۳۵۳ در شهر مشهد زندگی کرده ام. و به مدت نزدیک دو سال به عنوان کارگر در دانشکده علوم مشهد بوده و در چاپخانه بعنوان کاغذ جمع کن کار کرده ام. این را خیلی ها می دانند.  جناب دکتر! آخر من ترا چه به نامم؟ و با چه زبانی با شما صحبت کنم؟ که شایسته ات باشد! کسانی مثل،  آقای دکتر همه را مثل خودشان تصور می کنند از “استاد خصوصی” صحبت می کند، مثل اینکه من بچه سرمایه دار بوده ام و “استاد خصوصی” داشته ام ؟ چشمانت را بسته ای و دهانت را باز کرده ای؟ لحظه ای فکر نکردی با کدام سند؟ در این عصر تکنولوژی که به راحتی می توان دهان هر یاوه گویی را زد با خودت این فکر را نکردی که بعدا چه جوابی خواهی داد ؟  من منتظر مدارکت هستم.وتو وظیفه داری که جواب مرا با مدرک بدهی.

۲- من در باره شما، کجا نوشته ام که در مالمو زندگی می کردید؟ من نوشته ام – درمالمو- اشاره به سخنرانی جناب تان به دعوت انجمن ایران و سوئد- در خانه ی مردم – Palme platsen  هست، من تا آن زمان اصلا شما را نمی شناختم. آیا واقعا تا آن زمان ما همدیگر را دیده بودیم؟  در آن سخنرانی که شما، برای توجیه همکاری ات با ملی- مذهبی ها خواستید که کارل مارکس را هم، مذهبی نمائید. من جلوی همه بلند شدم و گفتم که شما هر چی هستید؟ و یا نیستید؟ با کی؟ همکاری می کنید و نمی کنید، مورد نظر من نیست ومن کاری ندارم و لیکن تا برمی گردد به کارل مارکس، کارل مارکس ماتریالیست تاریخی و دیالکتیکسین انقلابی بود و مذهب را افیون توده ها می دانست – منبع مقدمه نقد حقوق هگل-  و برای حاضرین مطلب که را ازبر بودم ، طرح کردم که شما به ته ته پته افتادید و بعد هم که مرا فرهیخته نامیدید. راستی، چرا، آن زمان این خزعبلات و لاطئلات  را نگفتید- پرونده سازی نکردید؟ چرا ، گذاشتید که من سالها  خودم را یک طرفدار کارگران بدانم؟ و طرح نمایم و کارگران را فریب دهم؟ آیا برای کارگران و زحمتکشان جواب قانع  کننده ای دارید که این همه مدت مرا که یک ساواکی بودم گذاشتید دیگران را فریب دهم؟  و  آیا شما ، زمانی که یکی در باره  شما و نظرات مشعشعانه  شما  کامنتی گذاشت که با عقاید و شخصیتتان جور در نیامد  ، همیشه به یاد پرونده سازی قلابی می افتید؟ و دروغ پشت دروغ به هم می بافید  آنهم از راه دور باز هم شرم بر شما و امثال شما.

حال چرا ؟می نویسی زندگی در مالمو؟ می خواهی حرف دهن من بگذاری ؟ نه  گوبلز زمان! این اجازه را نخواهی یافت. من هنوز زنده ام و قادر به دفاع از خود و صحبت های خود و ضد حمله هستم و هنوز نیروئی  در من مانده است. حالا که گلوله گنجشک کُش شلیک می کنید، باید منتظر شلیک  گلوله توپ هم باشید. باید برای این حرف هایت در انظار همان طبقه ای که به باور من، به دروغ ، خود را اقتصاددانش می دانید، مدارک ارائه دهی .  و گر نه، از من و انسان هائی که تا کنون با من کار و فعالیت داشته اند و از دوستان فیس بوکی و غیره من می باشند و بویژه کارگران معذرت بخواهی و به نویسی که چرا  دست به چنین کثافتکاری زده اید؟ چه هدفی را دنبال می کردید؟ و با می کنید؟ آیا واقعا خودت و به تنهائی قادر به گفتن چنین اراجیفی شده ای؟ یا اینکه دستگاهی و چیزی، شما را یاری داد و وادار کرد که چنین مزخرفاتی که «در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود» بهم ببافی و در باره ی من بنویسی؟

۳- کردهای سوئد- شما نوشته ای که مرد مشکوک درمیان کردهای سوئد هستم، چرا؟ چه مدرکی مبنی بر مشکوک بودن من دارید؟ یا اینکه، مثل همه ی سرداران قلم بدست و مزدور جمهوری اسلامی و همه دولت های جنایتکار سرمایه داری امپریالیستی دیگر، فکر کرده اید که«سنگ مفت و گنجشک مفت»؟ حمید که کسی نیست، نیروئی را پشت سرش ندارد، من هر چی که در مخیله هیچ بنی بشری نمی گنجد، می توانم، نثارش کنم؟ اگر منظورت در ارتباط با افکار انتر ناسیونالیستی من است که باعث می گردد در مقابل هر نوع افکار ناسیونالیستی به ایستم و حرفم را بزنم حال می خواهد این ناسیونالیسم کردی باشد یا هرناسیونالیسم دیگری، ممکن است کردهای با افکار ناسیونالیستی از من خوششان نیایند که می توان فهمید. اما کلمه “مشکوک” دیگر چه صیغه ای است که تو از تنبانت درآوردی ؟ شرم بر تو. اصلا من در بین آنان نیستم که آنها در مورد من قضاوت کنند. این همه برنامه ی تلویزیونی و غیره دارند، من در کدام برنامه شان بوده ام؟  تنها همکاری من، در سالروز قتل و کشتار فرزاد کمانگر و دوستانش در یک  تظاهرات جلوی سفارت رژیم بوده که من شعار می دادم و تاریخچه جنایات رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی را در سراسر ایران و بویژه کردستان  افشاء می کردم و نیز یک تظاهرات در روز قبل در میدان مرکزی – سرگل – استکهلم در سال قبل، بوده است. البته در آن دو تظاهرات کسان دیگری نیز شرکت داشتند و صحبت کرده اند.

تذکز: من در تمامی تظاهرات هائی که بر علیه جمهوری اسلامی سرمایه داری جلاد ایران که هیچ ، بلکه همه  دولت های سرمایه دار – امپریالیستی و نیروهای فاشیست، تروریست مزدور سرمایه داران و دولت هایشان که از طرف نیروهایی که حتی اندکی درون مایه رادیکالیسم را داشته  باشند، شرکت کرده و می کنم. مرا در کشورهای مختلف در حال تظاهرات بر علیه سرمایه داران، فاشیست ها و بویژه جمهوری اسلامی جنایت کار همه دیده اند. عکس و فیلم های زیادی موجود هستند. من تا آنجائی که به یاد دارم، اولین کسی بوده ام ، در محکومیت قتل عام های زندانیان سیاسی توسط جنایتکاران حاکم بر ایران ، با انداختن طناب دار به گردنم و در ملاء عام ، به دار کشیدن مصنوعی را اجراء کرده ام که عکس و مطلب آن، در روزنامه ی سوئدی- جنوبی سوئد- درج شد و ترجمه ی آن در نشریه ی همبستگی، نشریه ی فدراسیون پناهنده گان و مهاجرین ایرانی که آن زمان ، همکاری می کردم، نیز، درج گردیده است.

اما، این نیز، مایع سربلندی من هست که برای دفاع از جنبش آزادیخواهانه زحمتکشان در کردستان ایران محکوم به مرگ شده ام و  با کمال افتخار اعلام می کنم که بویژه از سال ۱۳۵۸ از جنبش کارگران و زحمتکشان در کردستان، مثل همه ی جا و مکانهای دیگر دنیای تحت سلطه سرمایه داری امپریالیستی و دولت های دیکتاتور از جنبش کارگران و زحمتکشان  دفاع کرده و می کنم و تا زنده هستم ، وظیفه خود می دانم که با افشای چهره پنهان و آشکار رهبران احزاب و گروههای ناسیونالیست کرد، ایرانی عظمت طلب وفاشیست های- گرگ های خاکستری ترکیه  و بویژه امپریالیستها و مرتجعین محلی، به قدر نیرو و توان خود، همچنانکه از کارگران ایرانی افغانی تبار در ایران جلاد سرمایه داری اسلامی وهمه دنیا  دفاع کرده و می کنم. نوشته ها، ترجمه ها و گزارشاتی که تا کنون منتشر کرده ام، این را نشان می دهند. امیدم این است که باقی عمرم نیز در این راه بگذرد.

۴-  در مورد حزب کمونیست کارگری ایران ، من همانطوری که در چند مطلب کوتاه و بلند به این مسئله پرداخته ام و در مطلب زیر نیز، همچنین . اما، برای اینکه همه انسانهای مبارز، انقلابی، آزادیخواه و بویژه طبقه ی کارگر به توانند به قضاوت از روی ماتریال و مدرک بنشینند، به قول معروف هر کس در او غش هست رسوا گردد، متن کناره گیری ام را از حککا  در اینجا بازنویسی می کنیم. این متن از بخش سوم- کتاب زنده باد کمونیسم – اسناد مباحثات درونی حزب کمونیست کارگری ایران -انتخاب و ویرایش بهمن شفیق- انتشارات محمد حجازی-  انتخاب شده است. استعانامه من، دومین متن، بعد از متن استعفای – منصور سلطانی (رضا شهرستانی ) در صفحه ۱۶۶ این اسناد آمده است. علاقه مندان می توانند به این اسناد مراجعه نمایند. در لینک زیر موجود است.

http://omied.de/images/stories/pdf/hkk-debates-1999.pdf

 

اطلاعیه مطبوعاتی

کناره گیری از حزب کمونیست کارگری ایران

حمید قربانی

واقعیت این است که یک بحران سیاسی جدی حزب کمونیست کارگری ایران را فراگرفته است. رهبری حزب و بویژه رفیق منصور حکمت به جای قبول بحران و علل آن و پیدا نمودن راه حل، وجود بحران را کتمان می کند و با لجبازی کودکانه ای وانمود می کند که همین است که هست و خبری هم نشده است. رفیق رضا مقدم یکی از سه نفر بنیانگزار کانون کمونیسم کارگری، اعلام کرده است که «حزب کمونیست کارگری در انتقال طبقاتی شکست خورده است.» و بهمین دلیل حزب را ترک گفته است. رهبری موجود حزب نه اینکه دلائل این شکست را توضیح نمی دهد بلکه خود شکست را لاپوشانی می کند و می نویسد « محکم به محکمی حزب» تا با تهیج اعضای حزب مدتی دیگر حزبی بدور از جنبش کارگری را سرپا نگه دارد.

نامه های اعضای کمیتۀ مرکزی در مورد این بحران و تهدیدات و توهینهای آن نکته مهم دیگری است که در قاموس هیچ جریان سیاسی بجز فرقه نمی گنجد. اعضای کمیته مرکزی و تعدادی دیگر از اعضای حزب به هرکس که به رهبری مؤثر و یا کنونی حزب حرفی بزند حمله برده اند تا به این رهبری و حزب “مقدس” خدشه ای وارد نیاید.

برای من هم که به این شکست حزب باور دارد، دیگر با بودن اوضاع جدید و یرخوردهای تا کنونی، فعالیت کمونیستی را خارج از این حزب بنفع جنبش کمونیستی و طبقه کار دانسته و از این تاریخ استعفای خودم را از حزب کمونیست کارگری ایران که روزی نقطۀ امیدی برای تبدیل شدن به حزب کارگران کمونیست برای انجام انقلاب کمونیستی و برپائی دنیای بهتر، دنیای انسانهای آزاد و برابر، « جامعه ایکه در آن شرط آزادانه  رشد استعدادهای هر فرد به شرط رشد عمومی تبدیل شده باشد» ، به نقل از مانیفست کمونیست مارکس، انگلس میدیدم، اعلام نمایم.

لازم است که در مورد برخوردهای این چند هفته در درون حزب به نکته ای اشاره نمایم. اینکه برخوردهای غیر رفیقانه در هفته اخیر در این ترک کردنم موثر بودند و یا نبودند، باید صادقانه بگویم که بی تأثیر نبودند ولی این موضوع فقط زمان استعفا را تعیین می کند و نه خود استعفا را. آرزوی قلبی من تشکیل حزب کمونیسم کارگری کارگران کمونیست است که امیدوارم بتوانم در بوجود آوردن آن به هر قدری که توان دارم کوشا باشم.

دنیای موجود را لایق زندگی انسان نمیدانم و به این نیز رسیده ام که تنها نیروی اجتماعی قادر به سرنگونی نظام حاکم بر این جهان، طبقه کارگرآگاه و متشکل در حزب خود می باشد. نیروهای طبقات دیگر که خود در بنیان این نظام نفع دارند هر چند که خود را کمونیست و مدافع طبقه کارگر بدانند نیروی واقعی این پیکار طبقاتی نیستند. دیر و یا زود خود به ترمز این پیکار تبدیل میشوند. تجربه حزب کمونیست کارگری ایران خود یک نمونه تیپیک از این تلاش نیروهای طبقات دیگر بود.

امیدم این است، کسانی که به انقلاب کمونیستی- کارگری باور دارند را در صف حزب کارگران کمونیست ببینم.

با توجه به اینکه مسئول رادیو همبستگی- صدای سوسیالیسم و عضو کمیته شهر مالمو حزب بوده ام، در اسرع وقت با مسئولین حزبی در محل تصفیه حساب خواهم کرد.

۱۸ آوریل ۹۹

تذکر- اینکه من الآن در موردهائی که نوشته ام، مانند رفیق ، دنیای بهتر، جامعه برابر و مثل اینها طور دیگری می اندیشم.

 

رفقای کارگر انقلابی و آگاه و دوستان!

من در اینجا، وحال از تمامی انسانهائی که خود را متعهد به پرنسیپ های انسانی و کمونیستی- کارگری می دانند، تقاضا دارم که دراین باره سکوت نکنند.و اظهار نظر نمایند. نوشته های دکتر فریبرز رئیس دانا که من را هم دست جانی ترین و پلیدترین انسانهای تاریخ جوامع بشری نموده است که بهترین و انقلابی ترین فرزندان کارگران و زحمتکشان- خلق زحمتکش ایران که عزیزترین رفقایم  نیز جزء شان بوده اند را، زیر شکنجه کشتند و یا تیرباران نمودند و به رگبار مسلسل بستند، او می خواهد مرا به سکوت بکشاند و یا نمی دانم چه اهداف دیگری نیز، دارد. من هم اکنون، عضو هیچ  جریان سیاسی نیستم ، من اکنون به انکار کسانی امثال شما–دکتر رئیس داناها  و به همراه، کارگران و زحمتکشان، به نابودی این سیستم برخاسته ام که شماها را به چنین روز و اوضاع اسفناکی کشانده است. دنیا، دنیای طبقاتی است و فرهنگ حاکم، بر جوامع طبقاتی، فرهنگ طبقه ی حاکمه است، باید در تمامی عرصه ها آماده هر نوع حمله ای از جانب دشمن طبقاتی مکار و با تجربه بود.

اما، شما، رفقا و دوستان گرامی، سکوت نکنید، سکوت شما، میدان دادن به بسط این قبیل اعمال است،اگر مدرکی دارد که ندارد، کوچکترین مدرک را رو نماید، باید در مقابل اینگونه شگردهای ریاکارانه ایستاد. اجازه ندهید که ما را با تهدید و پرونده سازی  وادار به سکوت کنند. البته، من ساکت شدنی نیستم. این را کسانی که سال ها قبل در مالمو و در جلسه داریوش همایون بودند، همه شنیدند که در جواب نوکران و مزدورانش که  می گفتند، حمید را ساکت کنید و او هم مرتبا همین را  تکرار می کرد. گفتم که برای شما متأسف هستم که من دیگر ساکت شدنی نیستم. اگر در ایران و در زمان شاه بود و شما وزیر اطلاعات… و جهانگردی بودید، الآن با یک گلوله سربی مرا ساکت می کردید. ، ولی، اینجا شما باید خفه خون بگیرید و من ۵ دقیقه وقت دارم، صحبتم را بکنم. من یکساعت صحبت های شما را شنیدم و حرفی نزدم، شما هم ۵ دقیقه تحمل کن.  حضار نشسته، البته اکثریت با دست زدن ، آنها را به سکوت کشاندند و من صحبتم را کردم. اما، دفاع از حیثیت و شرف سیاسیون، همچنانکه انتقاد و افشای کارهای ناشایست سیاسیون و بویژه کسانی که خود را طرفدار طبقه ی کارگر می دانند، وظیفه هر انسان باورمند به طبقه ی کارگراست.ما در این سیستم استثماری، هیچ قدرتی جز خودمان  به عنوان پشتیبان نداریم.

رفقا و دوستانی که از مشهد تا تبریز، کردستان ایران تا کردستان عراق و در خارج از کشور و مخصوصا دانشجویان دانشگاه تبریز در سال های ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۸ و همه کسانی که در تبریز و سنندج  و بوکان و ووو بودند و هنوز زنده اند، به باور من، در این رابطه وظیفه دارند که حرف بزنند.

یاد شعری زیبا از برشت می افتم که بد نیست در اینجا بیاورم.

 

اعتراضی نکردم!…

 

 اول به سراغ یهودی‌ها رفتند

من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم .

پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند

من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .

آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند

من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم

سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید

کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم .

سرانجام به سراغ من آمدند

هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند…

                                                                              “برتولت برشت”

 

من حسین علی قربانی هستم  که در دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تبریز به مدت  یک سال در رشته اقتصاد و مدیریت خانواده و بعد از انحلال آن رشته، براثر اعتراضات ما دانشجویان، در دانشکده ادبیات در رشته علوم اجتماعی تحصیل کرده و در مهر یا شهریور ماه ۱۳۵۸ با مدرک لینسانس فارغ التحصیل شده و به علت محکومیت به مرگ – با فتوا به سنندج رفته و از اسفندماه ۵۸ تا اردیبهشت ۵۹ در دبیرستانهای شهرستان سنندج دبیر بودم، یکی از سخنرانان تحصن بزرگ سنندج – استانداری بوده ام، با یورش نیروهای سرکوبگر به سنندج- جنگ ۲۴ روزه- بعد از ۲۲ روز به مناطق روستائی منتقل شدم. از مهرماه ۱۳۵۹ تا اول مهرماه ۱۳۶۰ در شهر بوکان با نام حمید باوفا، دبیر انقلاب دبیرستانهای تعطیل شده، بوسیله رژیم بوده ام و در این زمان نیروهای رژیم به شهر بوکان نیز، حمله ور شدند و ما همه، مجبور به ترک شهر شدیم.

 

نوشته ای دیگر- جواب من  ویکی از نوشته های آقای دکتر فریبرز رئیس دانا ، در فیس بوک را ملاحظه می نمائید:

من- حمید قربانی – در جواب – نوشته ام!

گفته بودند که گوبلز در تاریخ در گفتن دروغ های شاخدار مشهور است، نمی دانستند که در سال ۲۰۱۶ آقای اقتصاد دانی که عضو بر جسته ملی مذهبی ها در ایران اسلام زده  است وبارها ، خود را از هواداران  پر وپا قرص دکتر محمد مصدق معرفی کرده است، از یک سئوال ساده طوری بر آشفته و عصبانی می شود و رگهای گردنش می خواهند پوستش را پاره نمایند که آنچه را که شایسته خود و اربابانش هست، به من نسبت می دهند. همان کاری که رئیس ساواک تبریز در سال ۱۳۵۳ انجام داد.

و اما، باید بگویم که جناب دکتر پفیوس عزیز من، من دیگر از این کلمات که سر و ته  شان به« یک پاپاسی نمی ارزند» به قول شاملو، هیچ هراسی ندارم. من زندگی ام، روشن تر از آن است که شما  گاودهانان بتوانید، خودتان را از دست من و امثال من نجات دهید. من سیلی ساواکی ها پفیوس آن نوکران امپریالیسم جهانی را خورده ام، باتوم پلیس ضد شورش شان  را چشیده ام، در جمهوری اسلامی جلاد شما نیز، در سال ۱۳۵۸ با فتوا یک آخوند به نام شیخ بنابی، باحتمال زیاد از رفقای ملی- مذهبی شما محکوم به مرگ شده ام.

من در سال ۱۹۹۹، هنگامی که حزب کمونیست کارگری ایران با یک کفر گوئی دیگر ، لیدر وقتش بعنوان یک عابر بیگناه طبقه ی کارگر را ترک نمود و روی به کسانی مثل شما= خان بابا تهرانی ها، داریوش همایون، داریوش فروهر و… آورد، با دادن یک بیانیه روشن، از این حزب کناره گیری کردم.

اما، شما تا کنون، یک زمان هوادار حزب توده بوده ای و بعد از انقلاب گرایش به حزب رنجبران داشتی و بعد هم و یا همزمان  عضو برجسته ی ملی – مدهبی ها به گفته خودت در کشور سوئد- شهر مالمو تا کنون بوده اید و هنوز با وقاحت تمام خود را کمونیست و اقتصادان کارگران می دانی و بر علیه خواست تشکل های نیم بند و نه واقعی یعنی انقلابی کارگران، برای تقاضای دستمزد ۳ میلیون تومان که کمتر از خط فقر در ایران سرمایه داری هست، می ایستید و زمین و زمان را بهم می بافید، برای اینکه کارگران را مجاب کنید که نباید چنین تقاضائی داشته باشند، زیرا که افتصاد ملی تان ضربه می خورد. کسانی مثل من هم هستند که این مزخرفات را افشاء می کنند وبه گفته معروف: -دست جنایتکار را در زمان جنایت نشان می دهند.-  گویند که «اگر آینه نقش تو را بنمود راست – خودشکن آینه شکستن خطاست.».  گوبلز خان زمان- دکتر اقتصاد دان!

ختم نوشته در فس بوک

  • من در نوشته بالا، بر اثر عصبانیت از کلمه پفیوس استفاده کرده ام، شاید بهتر بود که از کلمه دیگری استفاده می کردم و بدین علت، از خوانندگان معذرت می خواهم. ولی ممنون ازشما، آقای دکتر که مرا تصحبح کردی و به جای پفیوس- پفیوز را گذاشتی.

 

جواب دوم دکتر فریبرز رئیس دانا

و البته اگر گفتی بشنو که ساواکی پفیوس نداریم اما پفیوز داریم . خود را در آئینه هم اگرنبینی می شناسندت به صد نقش و نشان مردم . از بی سوادی وویزان بودگی و بی ثمری املای فحشی هم که می دهی بلد نیستی . خبرچین پیشین ساواک در دانشگاه ملی ایران .من آن موقع البته آنجا تدریس می کردم و دانشجویان معرفی ات کرده بودند. البته ساواکی های پفیوز از جمله کارهایشان اتهام ردیف کردن علیه فعالان داخل است. و پارس کردن و لاف در غریب زدن که بله ما هم محکوم به مرگ بوده ایم. از راه دور و حاشیه ی امن و شکم باد کرده دروغ می بافی. برو آقا رد کارت از این حرفها مامورانی از تو خبره تر کردند و به جائی نرسیدند تو که اخراجی ای بیش نیستی. راستی اگر آن حزب چند تا کار خوب کرده باشد یکی از آنها همین اخراج تو است. البته که صحت و انگیزه یاتها م های ترا همه می فهمند و داوری می کنند. اما من تا قیامت از هواداری از مصدق به خود می بالم و از این که در مقابل عوام فریب هائی چون تو از نظریه ی علمی دفاع می کنم خوشنودم و به کار خودم ادامه می دهم . بقیه ی اتهام های تو هم مزخرف است . حزب توده، رنجبران، زندگی در مالمو، دفاع از دستمزد زیر خط فقرو… کم مانده است از انباشت عقده هایت منفجر شوی. صبر می کنم. فهمیدی ساواکی پیشین در دانشگاه ملی ایران. یادت هست آن استاد خصوصی به تو چه گفت وقتی مچت را در حال جاسوسی گرفتند؟ نمی خواستم با تو هم کلام شوم اما حرمت آن دانشجویانی که لو دادی مرا وادار به این کار کرد.

Gilla · Svara · ۳۰ min · Har redigerats

 

*۱- لینک استاتوس اصلی در فس بوک ، برای اینکه دوستان از سابقه موضوع، اگر علاقه مند بودند، با اطلاع شوند.

البته،  من اصل مطلب را در فس بوگ و گوگول درج کرده ام و این با کمی تغییر و جابجاهائی است که دیگر برای همه سایت ها و برای قضاوت عموم، ارسال می شود.

https://www.facebook.com/darioush.parsy/posts/1067239836684082?comment_id=1067426409998758HYPERLINK “https://www.facebook.com/darioush.parsy/posts/1067239836684082?comment_id=1067426409998758&reply_comment_id=1067614626646603&notif_t=feed_comment_reply&notif_id=1464097995836662″&HYPERLINK “https://www.facebook.com/darioush.parsy/posts/1067239836684082?comment_id=1067426409998758&reply_comment_id=1067614626646603&notif_t=feed_comment_reply&notif_id=1464097995836662″reply_comment_id=1067614626646603HYPERLINK “https://www.facebook.com/darioush.parsy/posts/1067239836684082?comment_id=1067426409998758&reply_comment_id=1067614626646603&notif_t=feed_comment_reply&notif_id=1464097995836662″&HYPERLINK “https://www.facebook.com/darioush.parsy/posts/1067239836684082?comment_id=1067426409998758&reply_comment_id=1067614626646603&notif_t=feed_comment_reply&notif_id=1464097995836662″notif_t=feed_comment_replyHYPERLINK “https://www.facebook.com/darioush.parsy/posts/1067239836684082?comment_id=1067426409998758&reply_comment_id=1067614626646603&notif_t=feed_comment_reply&notif_id=1464097995836662″&HYPERLINK “https://www.facebook.com/darioush.parsy/posts/1067239836684082?comment_id=1067426409998758&reply_comment_id=1067614626646603&notif_t=feed_comment_reply&notif_id=1464097995836662″notif_id=1464097995836662

*۲- کارگران و دوستانی که مایل هستند، مرا بهتر و بیشتر بشناسند، می توانند به نوشته های من در وسائل ارتباط  جمعی از آنجمله، مصاحبه زیر- قنداق مقاومت- آنتی فا- سایت آزادی بیان-  که حکایت، تیر خوردن  آن رفیق در تبریز را در خود دارد- غفور کارگر جوان ، تازه از زندان آزاد شده و سمپات و یا… سازمان چریک های فدائی خلق- مراجعه نمایند. البته در آینده ی نزدیکی، امیدوارم که بتوانم با یاری دوستان، یک مصاحبه دیگری را بیرون بدهم، که تقریبا تمامی دوران زندگی مرا در بر دارد. و اما، بویژه برای دوران تا پایان سال ۱۳۵۷، این مصاحبه می تواند، معرف من باشد.

موفق و پیروز باشید. به امید پیروزی کارگران بر سرمایه داران و ایجاد جامعه ای که در آن انسان از خود بیگانه شده نباشد.

http://www.azadi-b.com/J/2013/03/post_253.html

۱۰ یونی ۲۰۱۶