بوروکراسی در درون احزاب

با آگاهی به این مسأله که درست کردن یک سیستم بی نقض در چهارچوب سیستم سرمایه داری درون جنبش کارگری غیرممکن است.

به قول ارنست مندل “انتخاب بین توسعه ی خودمختاری واقعاً سازمان داده ی طبقه ی کارگر (شامل خطر پتانسیل بوروکراسی) و رها ساختن سازمان های کارگری زیر تسلط ایدئولوژیکی بورژوازی.”

ایدئولوژی حاکم در جوامع سرمایه داری همان ایدئولوژی هیئت حاکم است که نام دیگر آن فرهنگ بورژوائی می باشد که باید از زیر تسلط اش خارج شود.

چنین تلاش ایدئولوژیک مصیبت انگیزی بدبختانه در تاریخ جنبش طبقه ی کارگر کم نیست. مثلا می توانیم نمونه اش را پس از ۱۰- ۱۹۰۹، عدم درک ماهیت جنگ امپریالیستی [جنگ جهانی اول] و دوره ی انقلاب و دلایل بنیادی خیانت قریب الوقوع سوسیال- دموکرات ها دید.

این ناتوانی در درک اوضاع جدید که لنین و تروتسکی با ساختن جبهه ی سوم یعنی نه حکومت سرمایه داری و نه جنگ امپریالیستی که در روسیه به آن رسیدند، در حال حاضر جبهه ی استالینیستی که سهل است حتی بخش قابل ملاحظه ای از جنبش تروتسکیستی نیز از درک آن عاجز است.

درست است که در بین سال های ۱۹۲۳ الی ۱۹۳۶ اکثر رهبران قدیمی بلشویک به ماهیت مهیب قدرت بوروکراسی پی بردند. اما این حقیقت را خیلی دیر فهمیدند و تاوان دیر فهمیدن شان را هم با جانشان پرداخت کردند.

امروزه مبارزه اصلی در دنیا بین بورژوازی و پرولتاریاست و بوروکراسی صرفاً برای به انحراف کشیدن این مبارزه در آن دخالت می کند.

تنها راه از میان برداشتن چه بوروکراسی و چه بورژوازی به نتیجه ی منطقی رساندن مبارزات انقلابی کارگری سوسیالیستی می باشد. تنها گسترش هر چه بیشتر انقلابات جهانی می تواند انهدام کامل قدرت بوروکراسی را تضمین بکند.

در رابطه با احزاب استالینیست و مائوئیست بگویم که تمامشان منحط شده اند یعنی به هیچ عنوان قابل تعمیر و یا درست شدن نیستند، چون که آن ها آگاهانه هم از طریق برنامه ای و هم تشکیلاتی به مخدوش کردن مبارزات طبقاتی مشغولند.

منظورم از لحاظ برنامه ای این است که از مارکسیزم- لنینیزم کاریکاتوری ساخته اند که هیچ ربطی به برنامه ی انقلابی بلشویکی که از چهار کنگره ی اول[لنین در آن حضور داشت] گرفته شده، ندارد و از گفته های خودشان یک ایدئولوژی ساخته اند.

و اما از لحاظ تشکیلاتی که مثل ارتش، هیچ کس نمی تواند رهبری را مورد سؤال قرار بدهد چه برسد که بازخواست بکند. یعنی رهبری اگر خلافی یا اجحافی در مورد کسی یا کسانی بکند و مورد بازخواست قرار بگیرد، در چنین موقعی تمام تهمت ها و افتراها و فحاشی ها به طرف او سرازیر می شود.

اما در رابطه با احزاب و سازمان ها و تشکل های تروتسکیستی که با سازمان های استالینیستی فرق اساسی دارند، هم در برنامه و هم در تشکیلات، یعنی هنوز منحط نشده اند. یعنی یک انقلاب کارگری سوسیالیستی می تواند این بوروکراسی ها را ضعیف تر بکند و گسترش انقلابات جهانی کارگری سوسیالیستی می تواند بکلی این بوروکراسی را از بین ببرد ولی همین انقلابات رهبری و بخش قابل ملاحظه ای از کادرهای تشکیلات مائوئیستی و استالینیستی را به صف سرمایه خواهد فرستاد.

اشتباه بخش دیگری از احزاب تروتسکیستی در این است که بیشتر دنبال جنبش دانشجوئی می روند تا طبقه ی کارگر و آن هم به این دلیل که دانشجویان را راحت تر می توان قانع کرد و وقت بیشتری برای کار سیاسی دارند. در حالی که شاید حق به جانب آن ها باشد ولی درصدهائی را من ارائه می دهم که از روی سی سال تجربه سیاسی ام به آن ها رسیده ام.

به دلیل طبقاتی قشر دانشجو که حدوداً بیشتر از قشر متوسط جامعه می آیند و حتی اگر از طبقات زحمتکش هم باشند زیاد فرق نمی کند چون که ایدئولوژی حاکم ایدئولوژی هیئت حاکم هست و بیشتر آن ها تقریبا ۹۹ درصد آن ها فقط برای این درس می خوانند که درآمد خوبی داشته باشند و تا می توانند خودشان را به یک بورژوا تبدیل کنند به همین خاطر می توانم بگویم که فقط ۱ درصد از این دانشجوها به مارکسیست لنینیزم یا تروتسکیزم روی می آورند و باز از این یک درصد، یک دهم درصدش با طبقه ی کارگر همراه می شود و همان یک دهم درصد هم به دلیل این که اکثرا از قشر متوسط تشکیل شده اند همیشه خطر بازگشت اش به صفوف بورژوازی و خرده بورژوازی امکان پذیر است.

در حالی که اگر ۱۰۰ نفر کارگر به مارکسیزم رو بیاورند فقط ۱ درصدش ممکن است به صفوف خرده بورژوازی یا بورژوازی بپیوندد و بقیه ی ۹۹ درصد باقی خواهد ماند. یعنی تفاوت شان ۱ به ۱۰۰ است و شاید هم بیشتر.

و اما بخش دیگر احزاب و… تروتسکیستی مثل IMT به رهبری آلن وددز که سعی می کنند در احزاب استالینیستی و مائوئیستی فعالیت کنند و اگر توانستند در داخل آن احزاب فراکسیون بزنند. یک مثال زنده آن را برایتان خواهم گفت: بخش ایتالیا همین بین الملل توانسته بود با ۳۰ نفری که داخل حزب کمونیست ایتالیا موفق شده بودند برای خود فراکسیون بزنند و مدتی بعد همان تعداد به بیش از ۳۰۰ نفر تبدیل شده بودند و خیلی خوشحال بودند که توانستند آن ها را قانع کنند. در حالی که با این کارشان آن ۳۰۰ نفر به تروتسکیست تبدیل شده بودند ولی در عمل این ۳۰ نفر به استالینیست تبدیل شده بودند. در این تشکیلات همه ی تصمیمات از طریق اکثریت پیش می رفت و در هر صورت کارهای عملی اکثریت با استالینیست ها بود که فقط تروتسکیست را یاد گرفته بودند و این نوع تشکل ها وقتی اقلیت تابع اکثریت می شود کارها طبق سلیقه ی استالینیست ها پیش می رود و به همین دلیل IMT و احزاب… شبیه آن در حرف تروتسکیست و در عمل به استالینیست تبدیل شده و کاملاً به یک تشکیلات بوروکراتیک تبدیل می شوند. حتی بدون این که اکثر پایه های آن به این موضوع آگاه باشند.

اما در مورد گرایش مارکسیست های انقلابی قضیه برعکس شده، ما به درون گرایش های استالینیستی و مائوئیستی نرفتیم بلکه این بخش نیروهای انقلابی گرایشات مختلف استالینیستی و مائوئیستی بودند که به گرایش مارکسیست های انقلابی آمدند و با پذیرش چهار مؤلفه اول به درون احیا و متعاقب آن به گرایش مارکسیست های انقلابی پیوستند و راه و روش استالینیستی را با خود آوردند. اگر زودتر اقداماتی نکنیم در آینده به سرنوشت IMT دچار خواهیم شد.

و اما در رابطه با احزاب و سازمان هائی که برای انقلابات کارگری باید ساخته بشود، چطوری می توانیم جلوی رشد بوروکراسی در این تشکیلات ها را بگیریم؟

در ادامه بحث اضافه کنم که در این برهه از زمان، هیچ مارکسیستی بدون این که تروتسکیست بشود نمی تواند مارکسیست بشود و هر تروتسکیستی هم مارکسیست نیست. یعنی تروتسکیزم را باید فهمید و درک اش کرد نه این که آن را یاد گرفت. چرا؟

به خاطر این که این جمله فهمیده شود باید یک مثال بزنم تا رفقا بهتر بفهمند، مثلاً شخصی می تواند مقاله «پیکار با بی فرهنگی» تروتسکی را بخواند و راجب به آن بیشتر از یک ساعت صحبت کند ولی فرد دیگر همان مقاله را بخواند ولی راجب به آن فقط چند دقیقه بیشتر نتواند صحبت کند، حالا کدام یک از این افراد توانسته اند «پیکار با بی فرهنگی» تروتسکی را بهتر بفهمند؟ کسانی که به ایدئولوژی هیئت حاکم یعنی به فرهنگ بورژوائی و استالینیستی بیشتر آلوده اند سریع و بدون معطلی خواهند گفت آن شخصی که بیشتر می تواند آن را توضیح دهد. در حالی که ممکن است، شخص دوم بهتر فهمیده و به آن عمل کند نه آن کسی که راجب به آن ساعت ها به بحث بپردازد.

 آن شخصی که آن مقاله را خوانده و بیشتر از حتی چند دقیقه راجب به آن نتواند صحبت کند ولی هیچ موقع نه تنها به رفقای هم تشکیلاتی اش بلکه حتی به مخالفان و حتی بدتر از آن حتی به کسانی که به او فحاشی می کنند مقابله به مثل نکرده و بدتر از آن ها جواب ندهد، بلکه با خونسردی کامل جواب های منطقی و درستی را بدهد که البته هر چقدر کوتاه و مختصر هم باشد مهم نیست. نه این که چندین برابر بدتر از خود آن ها جواب شان را بدهد. اگر کسی این مقابله به مثل را انجام دهد خیلی ساده به او خواهند گفت چه فرقی بین تو و کسی که به تو فحاشی کرده می باشد؟ در این میان مهم نیست که چه کسی اول فحاشی کرده ، مهم این است که هر دو یک کار را انجام داده اند و در این مورد مشخص هر دو از یک جنس اند.

با تکرار کردن حرف های درست و صحیح مارکس، لنین و تروتسکی نمی توان علیه بوروکراسی مبارزه کرد. یعنی تمام چیزهائی که می گوییم باید فهمیده و درک کرده باشیم و به آن عمل کنیم.

در سال ۱۹۰۳ تروتسکی نوشت: « تئوری که در آن حزب در انجام وظایف اساسی جایگزین پرولتاریا می گردد به این خطر دست می زند که سپس کمیته ی مرکزی حزب را جایگزین حزب، هیأت دبیران را جایگزین کمیته ی مرکزی و سرانجام دبیر کل را جایگزین هیأت دبیران نماید، به نحوی که در آخر امر، مأموریت تحقق وظایف خطیر انقلاب به یک نفر محول می شود.»

 این نوع حزب دقیقا توسط استالین در روسیه و تمام احزاب کمونیست وابسته به شوروی پیاده شد.

حزب بلشویک می توانست از طریق تلاش آگاهانه یعنی قبل از قدرت گیری با ساختن کمیسیون مبارزه با بوروکراسی با آن به مبارزه بپردازد تا بعدا غافلگیر نشود.

تراژدی بزرگ اتحاد جماهیر شوروی نداشتن آگاهی کافی هر گونه فهم از پدیده بوروکراسی توسط اکثریت حزب بلشویک و حتی اکثر رهبری حزب بلشویک در لحظات حساس تعیین کننده ی تاریخ اش بود.

یعنی اگر این مسأله قبل از این که حزب بلشویک کسب قدرت بکند به طور آگاهانه و از قبل، کادرها در مورد آن به اندازه ی کافی بحث و مجادله کرده و کاملاً روشن بودند به احتمال قوی می توانستند با آن مقابله کنند و برای این که چنین مسأله ای پیش نیاید باید راه حل حقیقی مسأله بوروکراسی نه در برانداختن آن از طریق فورمول ها یا بخش نامه ها و یا مقالات بلکه در ایجاد بهترین شرایط ذهنی و عینی برای مبارزه و برای از بین رفتن آن و تحت کنترل در آوردن آن بوروکراسی بکوشیم.

صحبت های یکی از رفقای ترکیه که در رابطه با حق گرایش یا فراکسیون با من داشت را این جا با شما در میان می گذارم. این رفیق به من خاطر نشان کرد که قبول کردن حق گرایش یا فراکسیون چیزی را حل نمی کند و اشاره کرد که شما از IMT اخراج شدید در حالی که خود آن بین الملل حق گرایش یا فراکسیون را به رسمیت می شناخت ولی با زدن برچسب و افترا شما را اخراج کرد. یعنی وقتی که ضامن اجرائی ندارد، هیچ فرقی ندارد که شما آن را به رسمیت بشناسید یا نشناسید.

و اما در رابطه با گرایش مارکسیست های انقلابی که به حق هم برای «احیاء» و هم برای حزب پیشتاز کارگری برنامه ای با ۴ مؤلفه را تدارک دیده و اگر ما دموکراسی کارگری را رعایت کنیم مسأله تقریبا حل است.

اما در این چند ماه، اول من و بعد چند نفر دیگر از رفقا مورد اجحاف و تهمت و افترا قرار گرفتیم. حالا چه به عمد و چه غیرعمد و از این بابت هم خوشحالم و هم ناراحت.

از این بابت ناراحت هستم که انتظار چنین کاری را نداشتم و واقعا فکر می کردم که می توانیم دموکراسی کارگری را در این تشکیلات رعایت کنیم.

و از این بابت خوشحالم که این کارهای رفقا علیه ما باعث این شد که من به ضعف برنامه حزب پیشتاز کارگری انقلابی که حتی بلشویک ها نتوانستند از آن جلوگیری کنند پی ببرم.

حالا ممکن است که صددرصد نباشد، ولی می توانیم جلوی قدرت گیری بوروکراسی را هم درون تشکل ها و هم درون حزب پیشتاز کارگری انقلابی بگیریم و یا به حداقل ممکن برسانیم و به قول رفیق رازی ضامن هایی را بتوانیم بوجود بیاوریم و ما تا به امروز به مهم ترین ضامن رسیده ایم و آن را فورموله کردیم به عنوان مؤلفه پنجم.

مؤلفه پنجم: کمیسیون سیاسی مبارزه با بوروکراسی و ایدئولوژی هیئت حاکم یعنی فرهنگ بورژوائی درون «احیاء»، «گرایش» و حزب پیشتاز کارگری انقلابی.

این کمیسیون اولین کاری که انجام خواهد داد، بازکردن فرهنگ بورژوائی و استالینیستی و تبدیل آن به یکی از بحث های روزمره  در درون جنبش کارگری ست و در ثانی هر اجحافی که از طرف رهبری به هر یک از اعضاء اعمال شود می تواند در این کمیسیون شرکت کرده و علیه آن اجحافات مبارزه کند و رهبری هم با آگاهی به این موضوع دیگر قادر نخواهد بود که به حریم دموکراسی کارگری درون حزب یا تشکیلات سایه افکند و هر کسی از این کمیسیون وقتی به رهبری می پیوندد، باید از این کمیسیون بیرون گذاشته شود و رهبری در این کمیسیون هیچ گونه دخالتی نخواهد کرد. تمام تصمیمات کمیسیون را افراد آن در همان جا می گیرند و به مورد اجرا می گذارند و این کمیسیون فاقد رهبری می باشد و به صورت دواری اداره می شود و برای هر موضوع، برای ارائه بیرونی آن یک سخن گو انتخاب خواهد کرد. یعنی با این کار تعادلی بین رهبری و پایه ها برقرار خواهد شد که از این طریق سانترالیزم دموکراتیک به طور صحیح تر در عمل به کار گرفته شود.

این مؤلفه برای حفاظت از ۴ مؤلفه اول، واجب و ضروری است. یعنی تضمین کننده ی ۴ مؤلفه ی بالا می باشد و بدون مؤلفه ی پنجم ۴ مؤلفه بالا فقط سخنان خوبی هستند که ضامن اجرائی ندارند؛ و بدون مؤلفه پنجم بود و نبودشان فرقی نمی کند. چون که همه را می توان زیرپا گذاشت.

در چنین تشکلی رهبری به هر کاری می تواند دست بزند به شرطی که محق باشد و حق به جانب او باشد. در غیر این صورت می توان با این مؤلفه پنجم جلو آن رهبری را اگر درست عمل نکند، گرفت تا از درون آن «آلن وددزها» و یا استالین ها بیرون نیایند. یعنی بوروکراسی هم اگر بوجود بیاید قابل کنترل خواهد بود.

اگر رفقا واقعاً به مبارزه با بوروکراسی اعتقاد داشته باشند، نه تنها با این مؤلفه ی پنجم موافقت خواهند کرد بلکه حتی آن را بین رفقای بین اللمل تبلیغ کرده و با تمام قوا از آن دفاع خواهند کرد و بُرش خود را در عمل از بوروکراسی به اثبات می رسانند.

در غیر این صورت ما با آن پنج مؤلفه در واقع فراکسیون خودمان را اعلام خواهیم کرد و در صورت مخالفت با فراکسیون به هر بهانه ای ما را مجبور خواهید کرد که گرایش خودمان را سازمان دهیم و ما با همین علت ها این کمیسیون را بوجود آورده ایم که در حال بررسی اجحافاتی است که به رفقا شده و به زودی مدارک خود را ارائه خواهد داد.

آن چه لنین و سایر رهبران حزب بلشویک درک نمی کردند، این بود که کلیه این حفاظ ها در آخرین مرحله به سالم بودن قدرت سیاسی رهبری بستگی دارد و با این مؤلفه پنجم به پیشرو کارگری اطمینان خاطر می دهد که این حزب پیشتاز کارگری حتی از حزب حرفه ای لنینیستی یک قدم جلوتر است و آن کنترل کارگری از طرف بدنه حزب یا تشکل است.»

یاشار آذری

۱۲/۱۱/۲۰۱۵