مفهوم کمونیزم بعنوان یک ساختار (نظام) اجتماعی
مفهوم کمونیسم تاریخچهای بسیار طولانی دارد و در واقع قصد این متن کوتاه تعریف واژه کمونیزم نیست بلکه بیشترتوضیح مفهوم جوهری کمونیزم را مد نظر دارد، چونکه متفکرین انالیزور این ساختار اجتماعی نه اینکه انرا موشکافانه توضیح داده بلکه الزام انرا هم ثابت کرده اند.
اشکال اولیه سازمانهای اجتماعی انسانی در مکتب مارکسیسم به کمون اولیه مشهور است ، با این وجود، کمونیسم یک نوع سازمان اجتماعی را ترسیم میکند. اصطلاح کمون به معنای اشتراکی در قرن نوزدهم نخستین بار در فرانسه به کاررفت.
همچنین در یونان باستان، مفهوم کمونیسم با افسانهای راجع به « عصر طلایی» زندگی انسانها همراه بود که در این عصر افراد جامعه با هماهنگی و آرامش کامل زندگی میکردند و مفهوم مالکیت خصوصی وجود نداشت. برخی استدلال میکنند که کتاب جمهوریت افلاطون و برخی اعتقادات نظریه پردازان یونان باستان زندگی اشتراکی در راستای حمایت از کمونیسم قرار دارند.
کمونیسم به هیچوجه مبتنی بر عقاید و اصولی نیست که این یا آن به اصطلاح مصلح و تئورسین جهانی کشف یا اختراع کرده باشد.
با توجه به تعاریف بالا متوجه میشوم که کمونیزم فراتر از یک تئوری می باشد در واقع بشریت در دورانهای گوناگون اجتماعی همواره ضرورت نظامی مبتنی بر برابری و مساوات اجتماعی برای سعادت و همزیستی نوع بشر را در سر پرورانده است. مارکس این مهم را به خوبی برای ما تجزیه و تحلیل کرده است.
کارل مارکس معتقد است برای تبدیل یک جامعه از وضعیت تولید سرمایه داری به حالت تولید کمونیسم، میبایست دوران گذری را طی کرد و این امر به یکباره امکان پذیر نیست، مارکس این دوران گذر را دیکتاتوری پرولتاریای انقلاب کمونیست مینامد. ایا میشود گفت که بشریت چنین نظامی را حداقل در جایی در این کره خاکی تجربه کرده است ؟ به هیچ وجه. همانطور که متوجه شدیم کمونیزم یک ساختار اجتماعی-اقتصادی است که تأسیس یک جامعه ی بدون طبقه، بدون دولت (هیئت حاکمه) بر اساس مالکیت اشتراکی بر ابزار تولید را ترویج میکند. پس چرا بعضی کشورها را کمونیستی می نامند؟ در واقع شوروی دوران استالین و بعدها، کره شمالی و اسیای جنوب شرقی و امریکا لاتین هیچگاه کمونیست به معنای تعرف بالا نبوده اند، بعضا بعضی دولتها واحزاب برای خدشه دار کردن نظام کمونیستی با ایجاد و گماردن مزدوان خود چهره کریهی ازکمونیسم به بشر نشان می دهند مانند کره شمالی. یا همین بغل دست خودمان در باشورکردستان احزاب به نام سوسیالیست که نه تنها کمونیزم را نمی فهمند بلکه اگر هم بفهمند نقطه مقبل ان می شوند.
جامعه کمونیستی مورد نظر مارکس که از کاپیتالیسم برمیخیزد هرگز درعمل تحقق نیافته و به صورت نظری باقی مانده است، و اما معنای لغوی کپیتال همان سرمایه است و سرمایه شامل: زمینها، کارخانهها و… میباشد. کپیتالیسم یا سرمایه داری یک نظام اقتصادی است که در آن پایههای یک سیستم اقتصادی بر روی مالکیت خصوصی و ابزارهای تولیدِ اقتصادی است. نظام سرمایه داری از پایان دورهٔ فئودالیسم در دنیای غرب نظام غالب بوده است.
با این وجود، اصطلاح «کمونیسم»، مخصوصاً وقتی با کاپیتالیسم همراه شود بیشتر به رژیمهای سیاسی و اقتصادی تحت سلطه احزاب کمونیست اشاره میکند که مدعی هستند نماینده دیکتاتوری پرولتاریا (طبقه کارگر) میباشند. شعار اساسی و مهم کمونیسم عبارت است از: الغای مالکیت خصوصی. همانطور که اشاره رفت کمونیسم از لحاظ تاریخی پیشنه ای پیش تر از پیدایش مارکسیسم دارد و مارکس و انگلس اجتناب ناپذیر بودن ان را ثابت کرده اند.
معمولاً کمونیسم به عنوان شاخهای از جنبشی بزرگتر به نام سوسیالیسم مطرح میشود که خط مشی جنبشهای سیاسی و روشنفکری گوناگونی است که خاستگاه خود را به آثار مارکس بر میگردانند. مخالفان میگویند که کمونیسم یک ایدئولوژی است در حالی که مروجان کاملاً برعکس میگویند که تنها نظام سیاسیِ بدون ایدئولوژی است، چرا که نتیجه منطقی ماتریالیسم تاریخی و انقلاب پرولتاریا است.
هدف واقعی پرولتاریا همان است که همه احزاب پرولتاریایی دیگر نیز دارند: متشکل کردن پرولتاریا در قالب یک طبقه، سرنگون کردن سیادت بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی به وسیلهٔ پرولتاریا، اگرچه مارکسیسم شالودهی فرمهای گوناگون کمونیسم مانند لنینیسم، تروتسکیسم، و لوکزامبورگیسم است و مارکس اغلب به عنوان پدر مارکس تفاوت کمونیسم خود را با واژهی علمی متمایز میکند. کمونیسم مارکس کمونیسمی است که بر مبنای آزادی طبقهٔ کارگر بنا شدهاست. طبقه کارگر بنا بر نقشی که در مناسبات تولید اشغال کردهاست، مجبور است نیروی کارش را بفروشد.
با توجه به تعاریف مارکس از کاپیتالیسم ایا می شود ایران را جامعه ا ی سرمایه داری نامید؟ قاعدتا ایران و حتی تمام خاورمیانه و بسیاری دیگر از کشورهای جهان هنوز به ان تعریف مارکس در مورد جامعه سر مایه درای نرسیده اند، چونکه کمونیزم انترناسیونالیسم است و در سطح بین الملل اگر نه همزمان ولی در کل جهان رخ می دهد، و در نهایت تار و پود نظام ضد انسانی سرمایه داری را برای همیشه به تاریخ می سپارد. پس با این حساب تکلیف ما کمونیستها از همین الان روشن است و ان اینکه نباید بیشتر از این خودمان را خسته کنیم و هر کدام از ما بهتر است به خانه هایمان برگردیم. البته که اینطور نیست همانطور که اشاره رفت ما می توانیم ساختاری از مساوات را جامعه ترسیم کنیم که همان کمونیزم است یعنی با مشارکت دادن طبقه زحمتکش و نه الزما کارگر خود اگاه صنعتی به این پروسه تسریع بخشیده و در درنهایت شرایط و بستر این رویداد وقعی را امادتر کنیم.
با این تعاریف علارغم تمام دشمنی های طبقه حاکم ( سرمایه داری ) و هر نوع برداشت این یا ان تئورسین مزدور سرمایه با صراحت می توان گفت که کمونیزم ( برابری اجتماعی ) یعنی تشکیل ارگانهای مردمی بر اداره امور خود و همچنین بر منابع مالی وعمومی جامعه، لازم و قابل اجرا است.
اگر ما طبق پیش بینی مارکس بخواهیم پیش برویم نباید امیدی به برقراری کمونیسم داشت، چون مارکس وجود اجتماع کمونیستی را منوط به قدرت رسیدن طبقه کارگر یا سوسیالیزم می داند. چون در یک جامعه سوسیالیتی است که طبقه کارگر ابزارهای تولید و ثروت های ملی را که در اختیارطبقه حاکم (سرمایه دار) است باز پس گرفته و انها را ملی می کند. و باز از طریق همین انقلاب ( انقلاب پولتری) است که طبقه کارگر ملزومات و بستر کمونیسم را فراهم می اورد. ولی در روسیه عقب مانده ان زمان به نسبت اوپای غربی، لنین عکس پیش بینی مارکس را عملی کرد، که البته با فوت اواین روند دچار رویزنیسم شد. لنین این نابغه و معمار برجسته کمونیسم، با پیش بینی دقیق و شناخت از جامعه روسیه انزمان و با سازمانده و ساماندهی و کار بی وقفه در دل حکومت تزاری، توانست رهبری انقلاب مردمی ۱۹۱۷ را در دست گیرد.
ما در ایران از طبقه کارگر صحبت می کنیم وتمام گفته های مارکس راهم هر روزه از به بوق و کرنا میکنیم واز انقلاب طبقه کارگر حرف می زنیم و این در حالی است که کسی در باره این چگونگی به قدرت رسیدن بحثی نکرده است. ولی همانطو که اشاره رفت میتوان با اعتقاد به جوهر و اصل کمونیسم و با توجه به شرایط جغرافیایی در جهت تسریع بخشیدن به ان اقدام کرد.
قاسم رفعت ۰۴٫۰۹٫۲۰۱۵