اعتراضات دانشجویی و تلاش برای سبز کردن آن

داستان بسیار ساده بود. حدود سی نفر از دانشجویان دانشگاه تهران نسبت به وضعیت دانشگاه از جمله کنترل عبور و مرور شبانه، افزایش اجاره خوابگاه، افزایش هزینه مهمان، مزاحمتهای حراست دانشگاه اعتراضی را آغاز کردند. این اعتراض کم کم به راهپیمایی منجر شد و در نهایت حدود ۷۰۰ الی ۸۰۰ نفر از دانشجویان دانشگاه تهران تجمعی را سازمان دادند. توضحیات هیچیک از مسئولین دانشگاه نتوانست دانشجویان را قانع کند و آنها خواستار حضور رئیس دانشگاه برای پاسخگویی بودند. نهایتاً، کتبا رئیس دانشگاه تایید کرد که ظرف مدت یک هفته به این مطالبات رسیدگی و آنها را پیگیری کند. هفته بعد مصادف با ۲۵ بهمن است و اما شروع ماجرایی دیگر!

مردگانی که عده ای می خواهند زنده کنند!

اخیراً بیانیه ای منتشر شده که ادعا می کنند تجمع روز ۱۸ بهمن و متقاعب آن ۲۵ بهمن، تجمعی اعتراضی و مربوط به جریان سبز است. هدفشان اینست که با سو استفاده از تصادف این دو تاریخ، بخت شان را برای سازمان دادن اعتراضی سراسری و تبدیل این روز به “روز دانشجویی دیگر” امتحان کنند. تغییر رنگها در طول بیش از سه دهه و نیم و بویژه از دوران خاتمی به بعد به بازی برای مردم تبدیل شده است. وصل کردن این اعتراضات صنفی به جریان سبز و بنفش نه واقعی است و نه هیچگاه رنگ واقعیت به خود می گیرد.

آنچه واضح است اعتراض دانشجویان حول مسائل رفاهی و علیه پادگانی و امنیتی کردن دانشگاه بوده است. با این اعتراض روشن و برحق نمیتوان شعبده بازی کرد. دانشجو روز خود را می شناسد. روز دانشجو شناسنامه دارد، اصالت دارد و راهی که میرود روشن است. به تنه اصلی جامعه وصل است. روز کارگر را مال خود می داند. برای آن برنامه دارد و این روز را برای پیوند بین کارگران و دانشجویان به سمبلی تبدیل کرده است. هشت مارس را دارد و برای برابری واقعی زن و مرد در جامعه تا جایی که سمبه اش زور داشته باشد، بر پیکر سنت و ارتجاع می زند. اما عده ای دیگر میخواهند تاریخی برای خود دست و پا کنند. مناسبتهای مهم را دوباره و با سیاست خود و برای خود بسازند. تاریخ را جعل کنند و خود را زنده و فعال جلوه دهند. در اعتراض دانشجویان کوه دانشگاه نه حرفی از سبز شد، نه حرفی از بنفش و نه از قرمز. اما اگر بخواهیم مطالبات این دانشجویان را واکاوی کنیم، رنگ سرخ بهتر نشان دهنده آن خواهد بود.

این اعتراضات حرکتی بود برای بهبود وضعیت زندگی دانشجویان. در کجای ادبیات سبز و بنفش میتوان کوچکترین تلاشی را برای بهبود وضعیت دانشجویان و در مقیاس کلی تر جامعه دید؟ افزایش شدید قیمت کالاهای اساسی، نرخ تورم، افزایش اعدامها، کاهش درآمدهای مردم، خط فقر و وخیم شدن زندگی کارگران و هزاران نمونه دیگر حاصل تلاش و سیاست بنفش و سبز و حامیان آنها بوده است. ادبیات سبز در طول بیش از پنج سال نشان می دهد که آنها از اهرم مردم برای سهم خواهی بیشتر در قدرت استفاده میکنند. شرایط زندگی مردم با تغییر رنگ در جناحهای رژیم قابل تغییر نیست و نخواهد بود. تنها جنبش چپ در ایران است که مبارزه دانشجویان را بعنوان گوشه ای از اعتراض در جامعه دید و آنرا به فرهنگ سیاسی تبدیل کرد و پس از آن هر نوع اعتراض دانشجویی، در عمل و یا در مطالبات، رگه هایی از تمایلات اجتماعی چپ را نمایندگی کرده است. خواست بهبود وضعیت زندگی، کاهش هزینه های آموزشی و درمانی و حتی رایگان بودن آنها، مبنای مبارزات چپ در جامعه بوده و هست.

اما بازهم باید گفت که این یک اعتراض صنفی است. واقعیت این است که عده ای با وصل کردن خود به چنین اعتراضات و اتفاقاتی که در جامعه روی می دهد، می خواهند نشان دهند که کماکان زنده هستند. می خواهند نشان دهند که در جامعه حضور دارند و می توانند نیرویی را دور خود جمع کنند. منتظر اتفاقی هستند که بیافتد و فورا برچسب خود را بدان بزنند. در روز ۲۵ بهمن هم اگر قرار باشد که هیچیک از مطالبات دانشجویان کوی دانشگاه عملی نشود، این اعتراضات گسترده تر خواهد شد. البته باید گفت که این مطالبات نمی تواند در چهارچوب قانون جدید حاکم بر دانشگاهها و بویژه وضعیت کنونی “امور دانشجویی” تغییر کند.

باید به این گوش به زنگان سبز و بنفش خاطر نشان کرد که در ماه گذشته علاوه بر این اعتراض کوی دانشگاه، بیش از ۱۰ مورد دیگر اعتراضات در سطح سراسری اتفاق افتاد. از دانشگاه چمران اهواز، تا اصفهان و دانشگاه صنعتی اراک و دانشگاه بهشتی و تبریز و… همه شاهد اعتراضات دانشجویی بودند. البته در سایه جمهوری اسلامی و با سوبسید اختناق، همه چیز در ایران به رنگهای سبز و بنفش مزین میشود. وقتی که دانشجویان دوره دکتری دارای همسر و فرزند در سالن مطالعه دانشگاه اسکان داده می شوند، انتظار دارید که پرچم سبز و بنفش در دست بگیرند؟ نه، نمی گیرند و نخواهند گرفت. شعار همیشگی اعتراضات دانشجویی برای آزادی و برابری و زندگی بهتر بوده است. تمام اعتراضات اخیر نیز در این گروه جای می گیرد.

موسوی و کروبی و کاسه لیسان دور و برشان بیش از سه دهه آگاهانه حقوق انسانی و اجتماعی مردم ایران و از جمله دانشجویان را زیر پای خود لگدمال کردند. توهین کردند، تحقیر کردند و مردم را در اسارت ارتجاع اسلامی نگاه داشتند. اما زمانی که دیگر در هرم قدرت جایشان تنگ شد، تلاش کردند خود را به مردم وصل کنند و تمام رسانه های خارج و داخل را برای نشان دادن این امر بکار بردند. غافل از اینکه دیگر تحمیق مردم راه نجاتشان نیست. اگر به مصلحت جمهوری اسلامی باشد آنها را آزاد می کنند، در بیدادگاهها بیگناه شناخته می شوند، و برای رسیدن به قدرت چراغ سبز می گیرند.

دانشجویانی که بیشتر از طبقات پایین جامعه هستند و فقر و تنگدستی را با پوست و گوشت خود حس می کنند و در محیطی به نام دانشگاه با شرایطی مانند زندان با آنها برخورد می کنند، واقعا از موسوی دفاع می کنند یا برای رسیدن به شرایطی بهتر و تغییر اوضاع مبارزه می کنند؟ مسئول کشتار زندانیان سیاسی که اتفاقاً بیشتر آنها دانشجو و چپ بودند، از جمله همین آقایانی بودند که امروز عده ای سنگ آنها را به سینه می زنند. دانشجو تاریخ خود را دارد و تاریخ خود را نیز فراموش نمیکند. نقاط ضعف و قوت آن را میشناسد و برای ترمیم و بهبود آن تلاش میکند. دانشجو نه میتواند و نه میخواهد از قاتلان دانشجویان چپ و زندانیان سیاسی که در دهه شصت توسط همین افراد اعدام شدند، دفاع کند. *

فوریه ۲۰۱۵