فرعونِ بیدار!

فرعونِ بیدار!
دنیا فاسد است
تاریخش گذشته و اما
در انتهای تاریخ ننشسته!
تاریخ زنده است و اما
عکس تو در ماه مچاله
و همه خویشان تنی و ناتنی ات
به چند منبر و دیوان و کراواتِ قاضیان
لباسِ فساد بر تن اند!
منبرها راه می روند
دیوان ها
رقم بالا و پائین می کنند
و قضات بهر تعالی بشر
پول می ستانند!

آخوندِ ملیحِ سفره ها
مردِ مست در عشقِ حق تعالی
پنج میلیون بار انگشت بر دهان می برد
خیس می کند
و کاغذها را در دستگاه پول شمارش
نماز می گذارد!
به هر رکعت یک سجده و هزار دلار بی نیازی
به جا می آورد،
و نمازهای قضا و طاعت های نیاورده به جا
تقدیم می کند.
این عشق الهی ست         حق لایتناهی ست
این عشق خدایی ست      حق زورآزمایی ست
حق، کراواتِ صورتیِ راه راهِ قاضی ست
حق تانک است
حق از اسماء الهی ست
حق، شترهای میدان التحریر است
خونِ آدم می مکد.
حق تجاوزِ دهه ی شصتِ اوین است
حق دهه ها تجاوز در قصر و قزل و کهریزک.
حق شستن ماشینِ رئیس است
حق کهنه کشی ست
حق گردگیریِ اتاقِ فرزند رئیس.
این عشق دلاری ست        حق در زیرِ گاری ست
جان می کـَــند ـ بار می برد!
حق کودتاست
حق شعبون بی مخ است
حق پهلوی محمدرضا
حق مخدرها در تولیدی اشرف ها!
حق شاخِ گوزنِ کاخِ سعدآباد
حق میزِ بیلیارد به یک رقم قمار در میلیارد.
حق حلبی و آهن قراضه های گود زورآباد
حق بوی تیزابِ دروازه غار.
حق پنجه بوکس خونین شهرداری ست
حق بساط پهن به خونِ چراغی ست!
حق سقوطِ آزاد
در آتش جمهوری ست
حق ذیق زمان است
دادگاه نظامی ست!
حق ادای توبه ست
حکمِ گلسرخی ست!

حق، چل ضربه شلاق
حق، چل ماه زندان
حق ادامه تولید
حق مرگِ اعتصاب،
حق رئیسِ رازی
حق دست درازی
حق کارگرِ راضی
به شلاق و به قاضی.

حق حُسنی مبارک
حق عدل الهی
حق زیباترین است
به زیباییِ خونآب!

حق بوقلمون است
به الوان مکسر
حق شامِ رئیسان
به سینی کثافت!

حق، سنگ ترازو
حق، صورت زالو
حق، چکاد جلاد
حق، سگان قلاد
به واق واق وُ به واق واق
به احقاقِ حقوقش
به تیمارِ وجودش
به عوعویِ خموشش
کُند داد وُ کُند داد
و در محکمه آزاد
زند جار وُ زند جار
که من حسنی مبارک
که من آزادِ آزاد
که من محقِ حقم
به بی داد وُ به با داد
همه در می‌نوردم
به تخته و برانکارد؛
که حق بوقلمون است
به سینی کثافت!
که حق زیباترین است
به زیبایی خونآب!
الا داد و الا حق!
الا حق و الا داد!
الا لعنت بر این حق!
الا لعنت بر این داد!

علی سالکی
آذر ۹۳