دانشگاه مرد؛ زنده باد “دانش” گاه

منتشر شده در هفته نامه صدا شماره ۱۵
دانشگاه در ایران از زمانی که در دوران مدرن تاسیس شد کمتر “دانش” گاه به معنای واقعی کلمه یعنی محلی برای بازتولید “دانش” بوده است. نگاهی که به دانشگاه درایران حاکم بود، آن را همواره فضاـمکانی برای دیگر کنش های اجتماععی ـ سیاسی در نظر داشته است.کار هایی در دیگر جاها امکان ان وجود نداشت به دانشگاه منتقل می شد. جامعه ای که در آن ساختار های مدنی قوی نبوده است همواره دانشگاه یک تنه بار حرکت های اعتراضی را به دوش کشیده است. دانشگاه یک آوردگاه برای کنشگری سیاسی بوده است. در حالی که قرار است که دانشگاه محلی باشد برای تولید و بازتولید دانش. گویا دانشگاه این روز ها بیشتر به یک بازار مکاره ی سیاست و قدرت تبدیل شده است. از این رو باید با یک دید انتقادی به وضعیت دانشگاه ها نگاه کرد. این نگاه انتقادی به دانشگاه و فعالیت هایی که حول اسم “جنبش دانشجویی” در سال های اخیر شاهد آن بودیم ضرورتی جدی پیدا می کند. در غیر این صورت می توان از مرگ دانشگاه در ایران سخن گفت.
یکی از نشانه های مرگ دانشگاه به مثابه ی یک آکادمی در همین مناسبک کردن روز دانشجو تجلی می یابد. ۱۶ آذر در سال های اخیر بیش از آن که یادآور پویایی و زنده بودن نهاد دانشگاه در ایران باشد شبیه به اجرای مناسک شده است. اکنون ۱۶ آذر تبدیل شده به یک روز در کنار دیگر روز هایی که در تقویم برای ایام سوگواری و جشن، برگزار می شود. روزی همچون جشن نیکوکاری یا ۱۳ بدر!
۱۶ آذر تبدیل شده است به بهانه ای برای دور هم جمع شدن های مناسک گونه بدون هیچ معنای سیاسی خاص و یا نوشتن های پر آه و گداز در نشریات کم فروغ دانشجویی و فضا های مجازی ازفیس بوک و وبلاگ گرفته تا این روزها وایبر؛ روزی برای گرامی داشت یاد ها و خاطره ها! و این برای نهاد آکادمی در ایران خطرناک است. این روز از معنای واقعی خود تهی شده است . روزی شده برای عده ای “کاسبکار” که دیگر نام فعال دانشجویی یا حتی فعال سیاسی و مدنی هم برای شان زیادی است همان کاسبکارانی که در آن سوی اقیانوس ها برای جنگنده های ناتو و آمریکا چراغ می زنند هنوز دارند برای ۱۶ آذر “ذکر مصیبت ” می گویند. روزی که ۳ “آذر اهورایی” این جماعت مرثیه خوان در مقابل آمریکایی ها ذبح شدند. از این رو است که باید به تمام این ادعا های جنبشی شک کرد. باید با یک دید شک انگارانه به جریان نگاه کرد. چون یک جنبش ریشه دار اجتماعی همواره پیوسته است و گسست کمتر در آن رخ می دهد. اما خصلت حرکت های دانشجویی گسست های پیاپی در آن بوده است. گسست هایی که خط سیر جنبش دانشجویی را تبدیل به خطوط تکه تکه ای که چندان هم به هم مربوط نیستند کرده است.
این یک واقعیت تاریخی است که در ایران دانشگاه همواره سیاسی بوده است. این امر هم همواره ستایش شده است. میزان ادبیاتی که در ستایش دانشگاه سیاسی در سال های گذشته تولید شده است بسیار زیاد است و کمتر به این وضعیت با یک دید انتقادی نگریسته شده است. اما این همه سیاست زدگی دانشگاه شاید در نگاه اول نشان از پویایی و زنده بودن دانشگاه داشته باشد.اما اگر عمیق تر به آن نگریسته شود نشان از یک نقص بزرگ در جامعه ما دارد. نقصی که نشات گرفته از ضعیف بودن ساختار های سیاسی و مدنی در جامعه ایران است. وقتی هر چیزی سر جای خودش نیست دانشگاه روزگاری تبدیل می شود به آخرین سنگر مقاومت در مقابل کودتا، روزگاری باشگاه احزاب، روزگاری اتاق جنگ و روزگاری هم سکوی پرتاب کاسبکاران سیاسی!
نکته جالب توجه دیگر این است که همواره دانشکده های فنی و دانشجویان رشته های فنی و مهندسی بیش از دانشجویان رشته های انسانی؛ علوم اجتماعی، علوم سیاسی، حقوق و… اهل سیاست بازی بوده اند. همواره دانشکده های فنی و مهندسی در ایران پیشگام حرکت ها و کنش گری های سیاسی بوه اند. آیا خود این امر نشان از یک نقصان ندارد؟ برخلاف دیگر کشور های جهان که تحولات از رشته های انسانی و حقوق و علوم اجتماعی و سیاست نشات گرفته است در ایران همواره مهندسان بوده اند که سامان امور سیاسی را در دانشگاه ها به دست داشته اند و نگاه مهندسی شده شان را به امور سیاست تسری داده اند. همین امر هم وضعیت فعلی که چندان هم برای دانشگاه ها مطلوب نیست را به وجود آورده است.
امر سیاست در دانشگاه های ایران اوج و فرود های فراوانی داشته است یک حرکت سینوسی بوده است. هیچ گاه یک خط سیر تکاملی رو به جلو نرفته است، همواره ناگهان اوج گرفته است و به همان شتاب هم سقوط کرده است. تب سیاست در دانشگاه های ایران آن قدر تند بوده است که به یک باره هم فروکش کرده است. سرعت تحولات در دانشگاه های ایران بسیار سریع است این تحولات سریع خودش جلوی هر نوع عمق یافتن را می گرید. این عدم عمق یافتگی در کنشگری سیاسی خودش آسیب های جبران ناپذیری به سیاست و نهاد آکادمی در ایران زده است.
بیاییم یک بار هم که شده با دید انتقادی به این وضعیت یک قرن اخیر دانشگاه در ایران نگاه کنیم. بیاییم ببینیم آیا واقعا چیزی به عنوان جنبش دانشجویی در ایران داشته ایم یا آیا این جنبش کلا مثبت بوده است؟ بیاییم از این سوال مشخص شروع کنیم. آیا اصلا چیزی به نام جنبش دانشجویی وجود دارد؟ آیا حرکت های دانشجویی به صورت مشخص در تاریخ ایران را می توان یک جنبش دانست؟ برای پاسخ به این سوال باید بیاییم یک نگاه گذرا به مفهوم جنبش و جنبش اجتماعی بیاندازیم.
جنبش اجتماعی را می توان حرکتی شکل گرفته بر سر یک تضاد عمده می بینم. تضاد کار – سرمایه، تضاد جنسیتی، تضاد قومیتی، تضاد نسلی و سبک زندگی، در نتیجه جنبش اجتماعی هواره دارای اصالت است که حول یکی از این تضاد ها جدی موجود در جامعه شکل گرفته باشد. جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش رفع تبعیض قومیتی، جنبش جوانان و سبک زندگی. حال باید پرسید که حرکت های دانشجویی زیر کدام یک از این دسته بندی ها جای می گیرد؟
هر یک از این جنبش ها متکی به یک پایگاه اجتماعی مشخص است. هویت افراد تشکیل دهنده ی آن باید مشخص باشد و ثابت است. کارگران برای یک عمر تحت استثمار هستند. زنان ستم جنسی می کشند و برخی از اقوام به خاطر قومیت و زبان و نژادشان تحت ستم هستند. جوانان و نسلی که نمی خواهد راه پدران خود را برود و سبک زندگی نوینی را طلب می کند، برای آن مبارزه می کند.
اما در مورد آن چیزی که جنبش دانشجویی خوانده می شود. به نظر می رسد بیشتر به خاطر نبود جنبش های اصیل و ریشه دار در ایران یک عده جوان بر اساس شور و شوق شان یک مقدار فعالیت می کنند و برای فعالیت خود اصالت جنبش بودگی، قائل می شوند. در حالی که تجربه نشان داده است معمولا فعالان جنبش دانشجویی بعد از چند سال حضور ستاره گونه، ناگهان در آسمان پر ستاره، گم می شوند. یا تبدیل می شوند به کاسبکارانی که هنوز با این که موهای سرشان به سفیدی می گرایاند و سال ها مدرک دانشگاهی شان دارد خاک می خورد، خود را فعال دانشجویی می نامند و مصاحبه می کنند و بیانیه می نویسند و از آن بدتر پشت اتاق های جنگ غربی ها رژه می روند. در حالی که سال ها است که دیگر از جلوی سر در هیچ دانشگاهی هم رد نشده اند. به نظر می رسد باید تعارفات را کنار بگذاریم. این گذاره جدی را جلوی خود بگذاریم و به صورت جدی از خود سوال کنیم آیا چیزی به نام جنبش دانشجویی داریم؟ یا صرفا یک سری فعالیت ها در دوران دانشجویی است که می بایستی به مسیر اصلی جنبش های اصیل هدایت شوند. که البته به دلایل مختلف تا به حال در جامعه ایران این مهم صورت نگرفته است.
یکی از خصلت های جنبش های اصیل اجتماعی در جهان و البته در ایران این است که بیش از آن که نمود بیرون داشه باشند، سوخت و ساز درون یدارند. جنبش اجتماعی تاثیر گذار است که ماندن و استمرار بخشیدن به کار اجتماعی و سیاسی خودش را اصل قرار دهد. حرکت سیاسی باقی می ماند که هر چند بی شکوه هر چند کم سرو صدا هر چند نحیف هر چند آرام آرام اما ریشه ای و عمیق باشد. فعال جنبشی و سیاسی واقعا به عنوان یک اکتیویست واقعی مطرح می شود که به مراتب از ستاره شدن و درخشیدن یک لحظه ای در آسمان شب تار جامعه و در نهایت به زودی خاموش شدن، بپرهیزد. تلاش کند به فعالیت و اکت سیاسی- اجتماعی اش عمق ببخشد. این ها کمتر در فضاهای دانشجویی ایران دیده می شود.
یکی از افسانه هایی که در مورد جنبش دانشجویی همواره مورد ستایش قرار گرفته است”مستقل” بودن این جنبش است. اما سوال این است که مستقل از چه و از کجا؟ قطعا هر استقلالی به خودی خود مطلوب نظر نیست. در شرایطی این استقلال تبدیل به ی سم مهلک می شود. سم گسست تجربه و بی پشتوانه شدن. به نظر می رسد حرکت دانشجویی می تواند ماندگار باشد ک در یک پیوند ارگانیک با دیگر جنبش های اصیل اجتماعی باشد. بیش از نیمی از دانشجویان امروز را دختران تشکیل می دهد پس بهتر نیست این دانشجویان با جنبش زنان در ارتباط باشند؟ اکثر دانشجویان دانشگاه های ایران از خانواده های فرودست و کارگری می آیند و خود بعد ازاتمام تحصیل باید نیرو ی کارشان را در بازار بفروشند پس بهتر نیست با جنبش مردم فرودست و جنبش کارگری همراه بشوند؟ دانشجویی که می خواهد فعالیت سیاسی جدی بکند بهتر نیست احزاب و تشکل های سیاسی موجود در جامعه را تقویت بکند؟ با آنان ارتباط ارگانیک داشته باشد؟
شاید بسیاری باشند که سیاسی بودن دانشگاه را برنتابند. اتفاقا یکی از دلایل عدم استمرار امر سیاست در دانشگاه های ایران همین رفتارهای غیر جنبشی در میان برخی فعالان سال های اخیر دانشجویی بوه است. همین تب های تندی که زود سرد می شوند. در این بین راهکار مشخص چیست؟ به نظر می رسد باید قبول کرد امر سیاست جدی تر از یک تفنن چند ساله است. جدی تر از آن است که چند جوان پر شور اما کم طاقت بخواهند برای ۴ تا ۸ سال دوران دانشجویی که در اوج جوانی و ناپختگی شان است برای ان تصمیم بگیرند. از این رو به نظر می رسد بهترین راه این است که جنبش دانشجویی به سمت تقویت جامعه مدنی که از ارکان های مهم ان جنبش های اجتماعی و احزاب سیاسی هسنتند برد. در کنار اتحاد با دیگر جنبش های اجتماعی تلاش کند شاخه های دانشجویی احزاب مدنی و قانونی کشور را در دانشگاه ها فعال کند. تا امر سیاست استمرار یابدو در کنارش دانشگاه به دور از هیجان های زودگذر و آسیب زا به کارکرد اصلی خود که همانا مجی برای تولدی “دانش” است بپردازد. ان زمان در کنار مرگ دانشگاه می توان سخن از تولد “دانش”، “گاه” گفت.