گزارش افتتاح نمایشگاه “یک آرزوِ زخمی”

دیروز( ششم دسامبر ۲۰۱۴)  ساعت ۳۰/۱۵ به وقت محلی- در شهر مالمو در جنوب کشور سوئد،  افتتاح نمایشگاه (یک آرزوِ زخمی) بود. این نمایشکاهی است که تجربیات مهاجرین و پناهند گان را به تصویر کشیده و بیان می کند. در این نمایشگاه انسانها ئی که، خیلی ها تجربه آنچنانی ازهنر نداشته اند،زیرا که  هیچگاه فرصت این را نیافته اند که استعدادهای نهفته در درون خویش را، مانند اکثریت بالاتفاق ساکنین کره خاکی، شکوفا کنند، این فرصت را یافته اند که  تجربه خود از زندگی را با هر وسیله ی هنری از قبیل مجسمه سازی، فیلم، نقاشی، شعر و نوشته و… به تصویر کشیده و بیان کنند. این نمایشگاه در موزه مدرن مالمو تا ۱۱ ژانویه ۲۰۱۵ برقرار است. من دیدن این را به همه انسان هائی که فرصت و امکان  دیدن را دارند، توصیه می کنم.

به قول خود مسئول موزه ی مدرن مالمو جان پتر نیلسون John Peter Nilsson) ) موزه مدرن مالمو شاهد بی نظیرترین واقعه تاریخ خود است، هم از این نظر که هنرمندان و هنرشان ، بی نظیر و هیچکدام رسمی و کلاسه بندی شده نیستند و هم از نظر کمیت وتعداد وسیع و بویژه کفیت  باز دید -کنندگان، واقعا همین طور بود.

این نمایشگاه را پروژه ی سای (S.A. Y.) که اختصار (Stoy, Art, Youth) داستان، هنر، جوانان  که خود جزئی  از یک پروژهِ بزرگ اجتماعی می باشد که در پی یافتن شکاف ها و تبعیض ها و علل اجتماعی آنها ست و می خواهد و تمایل دارد که با نشان دادن آنها، در ضمن راه بر طرف و رفع کردنشان را فراهم آورد. چون برای برداشتن هر مانعی اول شناخت خود مانع و مسله، آنچنانکه در واقع هست و نه آن طور که ایجاد کنند گان آن، معمولا و رسماٌ از آن سخن می گویند، مهم و اساسی است. برای اینکه،  همه بتوانند -فرصت این را بیابند که  حقیقت را به زبان خود و به شیوه خود و برداشت خویش بیان کنند را، رهبری می کند.

 پروژه سای کار خود را از سال ۲۰۱۳ آغاز کرده و این نمایشگاه شاید که اولین محصولی باشد که در انظار عمومی قرار می دهد، ولی پروژه ادامه دارد. مکانی آزاد و مطمئن برای خود بیانی و بلند کردن و قابل شنیده نمودن صدای کسانی که در هیچ موزه و مؤسسات پر زرق و برق موجود، شنیده نمی شوند، یعنی بیشماران ، محرومان و تولید کننده گان اصلی جامعه ی کنونی.

ازمن هم که بعنوان یاری کننده ازنظرزبان( فارسی، دری، کُردی) با این عزیزان همکاری می کنم، خواسته شده بود که اگر حرفی دارم، در یک مدت محدود، می توانم بزنم. من  سخنرانی کوتاه و شعر گونه ای که ترجمه ی آزاد آنها را  در پائین می بینید ، نمودم  که امیدوارم مورد توجه و استفاده شما نیز قرار بگیرد.

در ضمن در این روز مسئول موزه مدرن مالمو جان پتر نیلسون ، خوش آمد گفت و هنرمندانی که شعر نوشته بودند، شعرهایشان را خواندند و از میان بازدید کنند گان  یک نفر – یک دختر جوان عرب زبان نیز، دو تا از شعرهایش را خواند.

محیط، محیطی واقعا  گرم و صمیمی بود، مانند خود پروژه و نمایشگاه وبویژه هنرمندان صمیمی ای که برق و اشک شوق و دردی که کشیده  و می کشند، در چشمانشان هویدا بود، در دنیای سرد و زیر سلطه سرمایه وحشی، سرمایه امپریالیستی، جامعه طبقاتی که تمام نیروهای ارتجاعی، جانی، باقی مانده از قرون و جدید را ( مالکیت خصوصی، خانواده، مذهب ، دولت، ناسیونالیسم  و نژادی پرستی ) جمع کرده است و چون حیوانی هار شده  و زخمی بهر چه که موجود و نه تنها انسان حمله ور شده است. آری، دنیای پر از تناقض، تضاد و دو روئی و حُقه بازی، استثمار،سود، محرومیت، شکنجه، کشتار و جنگ  و… و همزمان قداکاری، از خود گذشتگی و آفرینش امید و آرزو که همچون گیاه هرزی می ماند که با سماجت خود را از لای سنگ های خارا به بالا  به بیرون می کشد و نوید خورشید فردا را  می دهد که این را امروزه در همه اقصی جهان در مکزیک، هند، آفریقا، دونسک و لوهانسک در اوکراین و بویژه در نبرد و جنگ آزادیخواهانه و رهائی طلبانه  زنان و مردان زحمتکش، این گوزنان جوان و رام ناشدنی نرو ماده  در کوبانی می بینیم  که با  نبرد و جانقشانی خویش، امید می دهند و ندا که زمستان سرد ویخبندان و  تیرهگی  شب جامعه انسانی  را نیز پایانی است. و خورشید آزادی  دست یافتنی است.

 با امید رسیدن به چنین  آزادی ای که مقصود  و تم اصلی نمایشگاه بود، یعنی کاویدن مفهوم آزادی و راههای رسیدن بدان و بیان رنج هائی که برای رسیدن به آزادی و تنها چیز مقدس به باور من، اگر که چیز مقدسی اصلا و ابدا موجود باشد، انسان کشیده و می کشد و امید دارد که بدین آرزویش جامه عمل بپوشاند

۷ دسامبر ۲۰۱۴

.

ترجمۀ متن سخنان من

خانم ها و آقایان

ما در دنیائی زندگی می کنیم  که موزه شناس، میزبان و راهنمای  موزه ی مدرن مالموآنا ماریا جیوتا (Ana María Bermeo jueta) به  شیوه ی درست  وفصیح چنین وصف کرده است :

جهان ما؛ جهانی از تناقضات، دوگانگی ها و تضادهاست. یک پاندول که همیشه درحرکت دائم است  :  دراخبار روزانه ما عکس هائی از جنگ در کنار عکس های درخشان و بَراق فرشها را می بینیم، نیروئی که از دردهای غیر قابل توصیف متولد شده است، خنده هائی که اشک های خشک را می بوسند.”

در چنین دنیائی و در این کشور که ما  امروز زندگی می کنیم، نخست وزیری وجود دارد که اسمش استفان لوفن است. در حدود ۸ ماه قبل  بعنوان رئیس بزرگترین حزب کشور او حضور حزب نئوفاشیست ها در دولت اوکراین را پذیرفت، امروز او می گوید :

من هر گز به شیوه ای در آینده  عمل نمی کنم  که قدرت بر توسعه و پیشرفت  کشور را به حزبی نئوفاشیست و یک پرسشی می دهد که تنوع بین انسان ها و یا نهادهای دموکراتیک سوئد را می پذیرد.”

در این دنیا یک آقائی به نام حسین باراک اوباما وجود دارد. او رئیس جمهور قدرمندترین کشور است، که امروزه در ۵۰ الی ۷۰ کشور جهان پایگاههای نظامی دارد و نیروهای نظامی اش در تمامی جنگ های جاری مشارکت فعال دارند، اما همزمان مشهور است به مدافع حقوق انسان، چنان مشهورکه یکی از برندگان جایزه صلح نوبل است.

بله، من مایل نیستم که ادامه دهم، من فقط می خواستم که چند مثال ارائه دهم و شما خودتان خیلی خوب می دانید که چطور می گذرد.

در چنین جهانی، اکنون ما در این سالن جمع شده ایم و بی صبرانه مایل به دیدن نمایشگاهی هستیم که تجربیات یک گروه از مهاجرین را جلو دید ما قرار می دهد، که در کشورهائی پر از شکنجه، مرگ و کشتار، جنگ، دیکتاتوری و خفقان متولد شده و زنده مانده اند، که بطور نمونه،  زنان را  سنگسار می کنند به این خاطر که  آنها مایل به عسقبازی با مرد ها یا زنهائی هستند که خودشان تمایل دارند. با وجود اینکه، هنرمندان از گوشه های مختلف جهان آمده اند؛ اما خود را با یکدیگر خیلی راحت می بینند. زیرا که آنها از یک درد رنج برده و آرزوی یکسانی دارند. آری، آنها نشاندهنده  راه رسیدن پر پیج و خم و پر از خطر به آزادی، نه فقط برای خود بلکه برای همه انسانهای زنده و حی حاضر هستند.

من  معذرت می خواهم چونکه با خواندن این متن و شعر گونه ای که می خواهم بخوانم، وقت پر ارزشتان را گرفته و می گیرم و بعد از آن شما می توانید راحت باشید و از دیدن نمایشگاه لّذت ببرید. که من می دانم که لذت می برید و بعد از آن به شما اجازه فکر کردن را می دهد.

ممنون از شما که به من این اجازه و فرصت را دادید که این سخنان را بزنم ومخصوصا ازپروژه ی داستان، هنر، جوانان و مسئولین موزه مدرن مالمو که امکان این گردهم آئی را فراهم آوردند و مخصوصا  و مخصوصا از هنرمندانی که با هنرشان ما را اینجا گرد هم جمع کرده اند، ازهمه متشکرم.

۶ دسامبر ۲۰۱۴

ما، به چیزی که در پی اش هستیم- ما، می رسیم!

ما گوناگون هستیم ولی همزمان یکسان هستیم

زیرا که ما همه انسان هستیم،

ما همه یک روز، در زمان  در دریا یکسان زندگی می کردیم.

به من نخند انسانِ  کوچولو

این عین حقیقت است، در آن زمان ما ماهی های شادی بودیم

با وجود اینکه

ما دشمنان یکسانی داشتیم، آنها تمساح ها بودند

حالا

ما از گوشه های گوناگون می آئیم، اما

ما یکدیگر را می شناسیم

زیرا که  همه ما از یک سیستم رنج می کشیم،

یک سیستم که در خون و چرک ما متولد شده است

که نامش کاپیتالیسم است،

امروزه روز بر تمام جهان ما مسلط

که همه وجود را تهدید می کند.

ما در جنگ های یکسان به قتل  می رسیم

ما از یک شکنجه ی یکسان زخم ها و درد داریم،

ما از گرسنگی یکسان می میریم

جلادان ما لباس های گوناگونی دارند

اما آنها شلاق و شمشیر یکسان دارند ،

همچنین تفنگ  و اربابان یکسان

که هواپیماهای بمب افکن یکسان دارند.

البته که این دفعه هم  ما دشمن یکسان داریم

اما این دفعه آنها کوسه ها نیستند.

آنها حیوانی هستند همچنانکه ما هستیم،

اما ما باید به خاطر داشته باشیم و هیچگاه فراموش نکنیم

که ما آرزوهای یکسان و امید یکسان داشتیم.

من  با آنهائی گریه می کنم که رنج می کشند

من رنج می کشم  با آنها ئی که خونشان جاریست

من عاشق آنهائی هستم که می میرند و  هیچگاه اجازه ی عاشق شدن را  پیدا نمی کنند

من با آنهائی می خندم که برای سال های طولانی اجازه خندیدن را نیافته اند.

اما، من همراه آنهائی مبارزه می کنم که مجبور به مبارزه اند

زیرا

من آگاه و مطمئن هستم

(تو داری و یا هستی؟)

ما می آئیم که حقوقمان را به چنگ آوریم

ما یک دفعه به آزادی ای می رسیم، که جستجویش می کنیم.

اما برای ابد

نه در آسمان،

آنجا را برای پرندگان آزادی ای بگذاریم

که پرواز کنند به

مکانی برای ستاره گان درخشان

که روشن می کنند، راه مهاجران راه گم کرده در دریاها.

اما این در واقعیت سخت است

بله،

بر روی این زمین

که ما بر آن زندگی می کنیم

که ما بر آن زندگی می کنیم.

حمید قربانی

۶- ۱۲- ۲۰۱۴

.

Den vi letar efter- vi når!

Vi är alla olika men samtidigt

Vi är lika

Därför att vi är alla människor,

Vi alla en gång i tiden bott i samma hav.

Skratta inte åt mig lilla människa

Det är sanningen, i dåtiden vi var glada fiskar

Trots att

Vi hade samma fiender, de var hajar

nu

Vi kommer från olika håll, men

Vi  känner varandra

Därför att vi lider av samma system,

Ett system som föddes i vårt blod och pus

Som heter kapitalism,

I dagens läge dominerar den över hela våra värld

Som hotar all existens.

vi blev mördade i samma krig

Vi har sår och ont av samma tortyr, vi dör av samma svält

Våra bödlar har olika kläder

Men de har samma piska och svärd,

Också samma gevär och herrar

Som har samma bombplaner.

Ju denna gång också

Vi har samma fiender

men denna gång är de inte hajar .

de är samma djur som vi är

Men vi ska veta och inte glömma alls

Att vi har haft samma drömmar och samma hop

Jag gråter med dem som lider

Jag lider med dem som blöder

Jag älskar dem som dör och får inte älska alls

Jag vill le med dem

som på många år inte har fått le.

Men jag kämpar med dem som tvingar att kämpa

ty

Jag är medvetande och förtroende

(har du eller är du ?)

vi kommer att ta våra rättigheter

Vi når friheten en gång, som vi letar efter

men för evigheten

Inte på himlen,

där ska vara fria fåglar

att flyga till

platsen för de lysande stjärnorna

att belysa vägen för de migranter

som är vilse i havet .

men detta är svårt i verkligheten

ja,

På denna jord

som vi lever på

Som vi lever på.

۲۰۱۴-۱۲-۰۶

Hamid Ghorbani