سکولاریسم، باز هم سکولاریسم

جمهوری اسلامی در همۀ عرصه های اجتماعی، تنها کاری، که می کند، ویرانگری است. این رژیم تنها برای نابودی کامل ایران ماموریتی پنهان و پلید را دارد انجام می دهد. از همین روی نیز، مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی عرصه های بسیاری را در بر می گیرد- عرصه هایی، که همچون حلقه های زنجیری به یکدیگر پیوسته و تکمیل کنندۀ یکدیگر هستند؛ در همۀ زمینه های زیرساختهای اقتصادی-اجتماعی و فرهنگی، جمهوری اسلامی نقش ویرانگرانه ای را بازی کرده است- از نابودی کشاورزی و صنعت گرفته، تا گسترش فحشاء، لمپنیسم، اعتیاد، بزهکاری، اختلاس و … و در یک کلام، فاسد کردن همۀ جمعیت و همۀ جامعه.

  پس از محیط زیست، شاید بتوان گفت، که سکولاریسم از اهمیت بسیاری برخوردار است. همچنانکه محیط زیست را باید داشته باشیم، تا بتوانیم زندگی کنیم، همچنانکه در سرزمین بی آب و علف، با هوایی پر از سمهای بنزین و گازوئیل اسلامی، با آلودگی پارازیتی، با دریاچه ها و رودخانه های خشک شده، با دریای آلوده به مواد شیمیایی و غیره، با هوای آلوده به رادیو اکتیو نیروگاههای هسته ای نمی توان زندگی کرد، همانگونه نیز زندگی در جامعه ای، که مردمش بر سر دینهای گوناگون با یکدیگر به جنگ برخاسته باشند، بسیار ناشدنی است. دست کم، تجربۀ دخالت دین در زندگی اجتماعی در جمهوری اسلامی این را به ما می گوید. آینده ای، که جمهوری اسلامی می خواهد برای کشورمان بسازد، در بهترین حالت، چیزی شبیه جامعۀ لبنان است، که شهروند در آن معنی ندارد، بلکه مردم به باورمندان دینهای گوناگون تقسیم شده و بر سر باورهای دینی با یکدیگر به جنگ برخاسته اند.

 ایران-گِتو دات کام

سکولاریسم، یعنی سیستم کشورداری بر پایۀ دانش بشری. سکولاریسم، یعنی جدایی دین از امور دنیوی، که هم شامل جدایی دین از سیاست، دولت، دادگستری، بهداشت، ورزش و …. می شود، هم شامل جدایی دین از آموزش و پرورش می باشد.

در نگاه نخست و سطحی، جامعۀ لبنان به اصطلاح «دمکراتیک» است؛ نمایندگان مجلس، نمایندگان دینهای گوناگون هستند، نه شهروندان کارشناس. درست همانگونه، که نمایندگان مجلس جمهوری اسلامی، نه بر اساس کارشناسی و شایستگی، بلکه بر اساس تعلق به دین اسلام و تعهد به ولایت مطلقۀ فقیه به مجلس راه می یابند. در لبنان، رئیس مجلس، نخست وزیر و … از گروههای دینی گوناگون برگزیده می شوند. در نگاه نخست،  این شاید سیستم بهتری باشد، اما این همان نطفۀ کشمکش و آشوبی است، که پایانی بر آن متصور نیست، زیرا دین در همۀ ارکان جامعۀ لبنان دخالت داشته و به دشمنی میان پیروان دینهای گوناگون دامن می زند. اینک عملا حزب الله، مسیحیان و … برای خودشان دولتهای جداگانه و مستقلی را سازمان داده اند، که جامعۀ لبنان را هرچه بیشتر به تنش می کشانند. حتی ارتش حزب الله نیز نهادی جدا از ارتش ملی لبنان است. جمهوری اسلامی هم با ریختن منابع ملی ما به جیب حسن نصرالله، هیزم این آتش را فراهم می کند.

سخن از مسائل لبنان نیازمند گفتاری ویژه است، و ما با همین اشارۀ کوتاه می خواهیم به فراهم آمدن زمینه های سناریوی لبنانیزه کردن ایران بپردازیم:

پیش از هرچیز باید بر این نکته ها پافشاری کنیم:

دمکراسی را باید بگونه ای نهادینه در زیرساختهای اجتماعی جستجو کنیم: شفافیت سیاسی، ذهنیت مردم، اصل تفکیک قوای سه گانۀ  (قضائیه، مجریه و مقننه)، استقلال قوۀ قضائیه، اجرای قوانین مصوبۀ مجلس برگزیدۀ مردم، که نمایندگانش در برابر مردم پاسخگو باشند. همچنین، رسانه های گروهی مستقل و آزاد، که بدون ترس از سرکوب بتوانند بازتاب دهندۀ اندیشۀ مردم باشند و بتوانند مسائل اجتماعی را مورد بحث قرار داده و به رای و نظر مردم برسانند. دولت می بایست در برابر مجلس و رسانه ها پاسخگو باشد و بودجۀ کشور، درآمدها و هزینه ها مشخص باشند. فساد اداری-مالی و سیاسی باید زیر کنترل مجلس، رسانه ها و مردم باشد. قراردادهای مخفیانه و علیه منافع مردم بسته نشوند.

جمهوری اسلامی از روز نخست برای ویران کردن کشور ما سر کار آمد. در این ۳۵ سال از  تعیین مستبدانه و خودخواهانۀ دولت موقت بوسیلۀ خمینی گرفته، تا تحمیل مستبدانۀ رای «آری» به جمهوری اسلامی، از «انقلاب فرهنگی» (ویرانسازی فرهنگی) تا کشتار زندانیان سیاسی، ادامۀ جنگ و دزدیها و اختلاسها، تا سرکوب و ویرانگری همه جانبه در همۀ ارکان اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی کشور، ما شاهد ادامۀ خط تیره و تبهکارانه ای هستیم. دربارۀ ویرانگری در محیط زیست، نسل کشی و فساد همه جانبه، ورود کالاهای بدون کیفیت، برنج، گندم، چای آلوده، ورود بیش از اندازۀ شکر، وارد کردن انواع مواد مخدر… اینها همه بصورتی برنامه ریزی شده و با کمک دستهای پلید امپریالیسم و عوامل داخلی آن انجام شده و می شوند.

همین چندی پیش، جمهوری اسلامی تصمیم گرفت به زرتشتیان اجازۀ داشتن مدرسۀ ویژۀ خودشان را بدهد. در نگاهی سطحی، این شاید حرکتی «دمکراتیک» و در راستای حقوق اقلیتهای دینی باشد. اما، اگر اینطور پیش برویم، کشور ما به لبنان دوم تبدیل خواهد شد و پایۀ هرگونه کشمکش و جنگ داخلی گذارده خواهد شد. دین هرکس برای خودش محترم است و آموزش و پرورش باید بدون تبلیغات دینی و قومی باشد. جمهوری اسلامی بدعتگذار در همۀ امور بوده است. اگر اینگونه پیش برود، سنی های گوناگون، کلیمیان، شیعیان و … باید مدارس خودشان و حتی دانشگاههای خودشان را داشته باشند. آنگاه کشور به گتوهای گوناگون تقسیم خواهد شد.

اگر قرار باشد پیروان هر دین و آیینی فرزندان خود را به مدرسۀ ویژۀ خودشان بفرستند، رفته-رفته هر دسته ای از این دینها تلاش خواهد کرد خانه هایی نزدیک به مدرسۀ فرزندان خودش را داشته باشد، کارگاه و بقالی و فروشگاه و بازار مخصوص همین گروهای دینی هم پدیدار خواهند شد. بدین ترتیب، گتوهای گوناگونی در شهرها پدیدار شده و عملا رابطۀ میان مردم متعلق به گروههای دینی گسسته خواهد شد  و جامعه به سوی تنش میان این گروهای دینی خواهد رفت، که تاثیر بیدرنگ خود را در سیاست و ادارۀ کشور بر جای خواهد گذارد.

هوشیارانه با این مساله برخورد کنیم!

این چیز ساده ای نیست. نگذاریم در ایران گتوسازی بشود. اصل سکولاریسم می گوید: مردم باید از آموزش و پرورش یگانه برخوردار باشند. دین نباید در آموزش و پرورش دخالت داشته باشد. مدارس زرتشتی، کلیمی، شیعه، سنی و غیره نباید برپا شوند. باید جلوی این کار را بگیریم. تبلیغ و ترویج، نقد دیدگاههای دینی و جهانبینی رژیم را پیگیرانه ادامه دهیم.