جنبش طبقه کارگر ایران در سالی که گذشت

جنبش طبقه کارگر ایران در سالی که گذشت

مهمترین عرصه های نبرد طبقاتی سال ٩٣ کدامند؟

(گفتگوی محمود احمدی در رادیو پرتو با سلام زیجی)

محمود احمدی: اگر نگاهی به سال ٩٢  بیاندازیم، شما فکر میکنید عرصه های مهم جدال و مبارزه طبقه کارگر علیه حکومت سرمایه داری جمهوری اسلامی در سال گذشته چه بود؟

سلام زیجی: سالی که گذشت، در ادامه‌ی سالیان قبل، سالی بسیار سخت، پُر هزینه،  پُرمشقت و درد آوری برای طبقه کارگر ایران بود. در عین حال سال مقاومت و اعتراض گسترده و پُر جنب جوشی نیز بود.  سالی که گذشت سال تعرض  و افسارگسیختی گسترده‌تر به دستمزد و معیشت و زندگی طبقه کارگر و سال مبارزه و مقابله‌ی طبقه با آن  بود.

 سال گذشته همچنان سال تداوم تعرض سازمانیافته‌ی سیاسی جمهوری اسلامی به طبقه کارگر و ممانعت از تشکل‌یابی آن، سال تعرض به فعالین کارگری و بازداشت و شکنجه و سرکوب دامنه‌دارتر آنان، سال به گرو گرفتن دستمزد بردگی، نپرداختن دستمزدهای یک تا ٣٠ ماهه‌ معوقه‌ی کارگران، سال کشمکش گرایشات مختلف درون خود طبقه  کارگر در میدانهای مختلف مبارزه اقتصادی و سیاسی علیه جمهوری اسلامی بود. سال گذشته، سال گسترش بیکار سازیها، فقر، کودکان کار، اعتیاد، تن فروشی، کارتُن خوابی‌ها و سال گسترش مرگ هزاران کارگر در اثر سوانح کار یا کشته شدن آنها بدست جنایتکاران اسلامی در نوار مرزی و بلاخره سال مرگ تعداد زیادی از کارگرانی که به دلیل فقر و بیکاری مجبور شده بودند به عنوان کارگر مهاجر به کشورهای متعدد و هم جوار ایران  کوچ کنند.

در یک تصویر عمومی، سالی که گذشت، از نظر من سال بسیار سخت و پُر مشقتی برای جنبش ما و طبقه ما در ایران بود. همچنین در مقابله با آن شرایط دهشتناک تحمیلی، اعتراض و تحرک گسترده‌ی کارگران، هر چند پراکنده، اما علیه  وضع تحمیل شده از جانب دولت، وسرمایه داران و کارفرمایان، بسیار چشمگیر بود.

محمود احمدی: در آن تصویر عمومی که دادید، مورد مهمی که به آن اشاره کردید مسئله دستمزد بود. در پایان سال قبل” تعیین حداقل دستمزد” ناچیزی از طرف دولت و کارفرمایان تعیین و تحمیل گردید. این مسئله با اعتراضات گسترده‌ی کارگری روبرو شد. چه زمینه‌های سیاسی و اجتماعی باعث شد که جمهوری اسلامی توانست چنین سطح ناچیز دستمزدی که چند برابر زیر خط فقر بود به طبقه کارگر تحمیل کند؟

سلام زیجی: جمهوری اسلامی علاوه بر فرهنگ ارتجاعی و ایدئولوژی اسلامی و قرون وسطائی‌اش  نماینده و نماد تمام قد یک رژیم ‌هار و عریان سرمایه داری و ضد کارگری است. این حکومت آگاه است به این که  تداوم حاکمیت ننگینش را با سرکوب و استثمار عریان، به طریق اولی‌‌‌ با سرکوب و استثمار مستمر و مستقیم طبقه کارگر ممکن خواهد شد. بدون سرکوب و تحمیق و به گرسنگی کشاندن کارگر امکان نخواهد داشت نظام ظالمانه اش، سیستم سرمایه داری و سود و چپاولها و دادن حتی حقوق صدها هزار مزدوری که به دور خودش حلقه زده است تداوم داشته باشد. بدون به گرو گرفتن نان سفره‌ی خانوادهای۴٠ تا ۵٠ میلیونی طبقه کارگر ممکن نخواهد شد. میخواهم تاکید کنم که جمهوری اسلامی یک نظام کاملا آگاه به منفعت طبقاتی خود و رژیمی بدون توهم به قدرت و موقعیت طبقه‌ی کارگر است. به همین دلیل اولین حلقه‌ی سیاست و هر نوع تصمیماتش را با زدن این طبقه شروع میکند. برای زدن طبقه هم با ندادن مزدش و تحمیل فقر و بیکاری و گرسنگی شروع میکند و واقف است که از این کانال قدرت اعتراض کارگر را کاهش میدهد، در صفوف طبقه تفرقه ایجاد میکند و امکان آلترناتیو سازی و مزدورسازی در لباس “تشکل کارگری” را فراهم میکند. دلیل چنین تعرض سیستماتیکی این است که جمهوری اسلامی “گورکن” ومرکز “خطر” واقعی خود را میشناسد، از قیام ۵٧ آن را شناخت. تمام تلاشش این است این خطر را از سر راه خود بردارد یا آن را  تضعیف و بی‌خاصیت کند. جمهوری اسلامی می داند که چنانچه طبقه کارگر متحد  گردد و به تحرک جدی بیفتد کل حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی را به مصاف خواهد طلبید و موجودیتش را در خطر خواهد انداخت و سرنگونش خواهد کرد. از سال ۵٧ تا به امروز جمهوری اسلامی و تمام دولتهای آن با حساسیت و آمادگی و نقشه کشی خاص با طبقه کارگر برخورد کرده اند. گرسنه کردن، سرکوب و دستگیری و شکنجه کردن، مانع متشکل شدن طبقه کارگر و ترور و سرکوب کمونیستها و سوسیالیستهای آن طبقه و… اجزای سیاست پایدار و همیشگی جمهوری اسلامی بوده است.

حداقل دستمزد که شما هم اشاره کردید، همان اواخر سال ٩١ مقامات رسمی شان اعلام کردند خط فقر یک میلیون و پانصد هزار تومان است اما چند هفته بعد “حداقل دستمز سال ٩٢ “را حدود ۴٨٠ هزار تومان اعلام و تحمیل کردند.  بدون ترس و در روز روشن حتی نه بر مبنای خواست کارگران در همان سال، که ٢ میلیون تومان بود، حتی بر مبنا ی خط فقر یک میلیون تومانی اعلام شده‌ی خودشان، در ازای هر کارگر در سال ٩٢، حداقل ١٢ میلیون تومان دستمزد و نان سفره‌ی کارگران را “قانونا” دزدیدند. بدین ترتیب با تحمیل “مرگ تدریجی” و یورش سازمانیافته به خانواده و فرزندان آنها  ضمن کنار زدن موانع جدی سر راه بقای خود، ماشین وحشت و سرکوب سرمایه داری را نیز به حرکت در می آورد و به هر درجه ای در سرکوب و تحمیل فقر به کارگر موفق بوده به همان اندازه زمینه‌ی تعرض به کل جامعه، به جنبشهای دیگر اعتراضی به روزنامه نگار و به کل آزادیها و مطالبات جامعه  را فراهم  کرده است. ضعف و تشتت و پراکندگی و بی‌سازمانی و ناآمادگی کافی برای تعیین تکلیف با کل موجودیت این حاکمیت ضد کارگری و ضد انسانی آن زمینه و فرصتهای بوده و هست که جمهوری اسلامی توانسته  بدون مانع به عمر ننگین خود ادامه دهد و چهار نعل بر لاشه ما عبور کند.

محمود احمدی: برخی این سوال را مطرح میکنند که اگر جناح های مختلف سرمایه دار و جمهوری اسلامی همواره بطور هدفمند و مشترکی علیه طبقه کارگر سیاست و تعرض خودش را اعمال و سازمان میدهد چه عواملی باعث این شده که طبقه کارگر نتوانسته به عنوان یک طبقه واحد با آن مقابله کند؟

سلام زیجی: همانطوری که قبلا گفتم تمام هدف از تعرض سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی به طبقه کارگر این است که قدرت طبقاتی و اجتماعی بزرگی که کارگر به حکم موقعیت و منفعت طبقاتی  که از آن برخورداراست از او سلب کند و پراکندگی و اتمیزه شدن و یاس و ناتوانی را به آن تزریق و حقنه کنند. برای تحقق این امر انواع شگرد دارد، دستگیری و بازداشت مستمر فعالین و رهبران عملی و رادیکالی که منفعتشان را میشناسند و در صدد سروسامان دادن و متحد کردن طبقه هستند، ایجاد نهادهای زرد کارگری در راستای منفعت طبقاتی خود و قوانین ضد کارگری‌اش شگرد دیگر حاکمیت است. از یکسو مانع تشکل یابی مستقل کارگری است از سوی دیگر راه را برای “تشکل یابی” حول سیاستهای دولت و سرمایه داران باز می‌گذارد که بخشی از طبقه را عملا ًمجبور میکند به عضویت آنها در بیایند، شوراهای اسلامی، خانه کارگر و انجمن صنفی‌ها از جمله این تشکلهای زرد و ضد کارگری و دولتی هستند که از اعتراض “غیر قانونی” و اعتصاب و کار سیاسی  و پیوستن به احزاب کمونیستی و…  ممانعت کرده و رام شده‌ی دست جمهوری اسلامی هستند. علاوه بر آن، گرایش راست دیگری در درون طبقه هست، هر چند در چهارچوب رسمی این تشکلهای دولتی قرار ندارند، اما عملاً  در همان میدان بازی میکنند، گرایش سندیکالیستی درون طبقه است. این گرایش در عرصه‌ی سیاست عمدتاً از جناحی در درون خود طبقه حمایت میکند و در مبارزه سیاسی و اقتصادی طبقه نیز پایش را از چهارچوبی که طبقه حاکمه تعیین کرده است فراتر نمی گذارد. تمام افقش این است که مثلا دستمزد  از ۴٠٠ هزار به ۴۵٠ هزار تومان برسد، در نتیجه این عوامل منفی هستند که بر عدم اتحاد کل طبقه تاثیر مخرب گذاشته اند.

اما ضمن این واقعیتها، به نظر من مشکل اساسی و محوری‌تر را جای دیگری باید جستجو کرد. آنچه که گفتیم همیشه و همه جا با آن سر و کار خواهیم داشت و کار بورژوازی هم همین است چنین موقعیتی به کل طبقه تحمیل کند. اما، بنظر من عدم انسجام و اتحاد بخش پیشرو طبقه، بخش کمونیست  و جنبش سوسیالیستی طبقه است که باعث نه تنها نبود اتحاد کافی در صفوف طبقه میباشد که میدان را برای دولت و دیگر گرایشات راست نیز خالی کرده است تا کار خود را دنبال کنند. دور زدن شگردهای رژیم و خنثی کردن آن، تلاش جدی برای اتحاد طبقه، برجسته کردن پرچم رادیکال مطالباتی و افق سیاسی و روشن کمونیستی از جمله کمبود و خلاء کار ما در این بخش از گرایش پیشرو طبقه است. بخش عمده‌ی فعالین بازداشت شده، اتکای گسترده به مجمع عمومی کارگری و سازمان دادن اول ماه مه های رادیکال و توده ای و بلاخره سازمان دادن صدها اعتراض و اعتصاب رادیکال که در سال گذشته شاهد آن بودیم همه متعلق به گرایش رادیکال و سوسیالیستی طبقه‌ی ما میباشند. این که دولت و جریانات راست با وجود تمام تلاششان موفق نشده‌اند این تلاش و تحرک و اعتراض رادیکال طبقه را حاشیه ای کنند خود گویای چنین پتانسل انقلابی و رادیکالی است که در صفوف طبقه کارگر وجود دارد. اما متاسفانه این جنبش و نیروی عظیم آن بسیار پراکنده و نامنسجم است و رهبران آن کمتر در نقش رهبری کل این جنبش رادیکال  ظاهر می شوند. ناتوانی در ایجاد تشکلهای توده ای و مستحکم کارگری، چه در بُعد سراسری و چه محلی و تحمیل آن به دولت و مقابله‌ی متشکل با تشکلهای زرد و سیاستهای طبقه‌ی حاکمه حلقه‌ی کلیدی ضعف این جنبش است.

اما بگذارید اشاره‌ی کوتاهی هم به این مسئله داشته باشم که علت اصلی و مادر همه‌ی این مشکلات ، ناشی از ضعف‌های ما کمونیستها، عدم جدیت ما در ایجاد حزب سیاسی بزرگ و جدی و مستحکم و منضبط، نوع تحزب کمونیستی که داریم، مشغله‌های نامربوط به قدرت گیری کمونیزم و کارگر که بر بخش اعظم جریانات که خود را “کمونیست” میدانند، تحمیل انشقاق‌های مضر، مخدوش کردن افق و منفعت جنبشها و دنباله روی از جنبشها و سیاستهای راست، و همچنین بر میگرد به عدم احساس مسئولیت لازم در صفوف بخش بزرگی از جریانات یا افرادی که خود را “رهبر کمونیستی” یا “حزب کمونیستی و کارگری” و…. میدانند.

سر و سامان دادن به این اوضاع از جمله سر و سامان دادن به گرایش رادیکال و کمونیستی درون طبقه کار من و شماها و هر کسی است که به جای سفسطه کردن  و شعار دادن و لباس کارگر بر تن کردن عملاً و دلسوزانه آستین بالا میزند و به عنوان فعالین آن جنبش در محل و در بطن مبارزه‌ی جاری کار جدی میکنند.  در این تلاش سرنوشت ساز نقش حزب ما  بسیار تعیین کننده است .

محمود احمدی: در سال گذشته با سیر نزولی اعتصابات کارگری روبرو بودیم اما در مقابل شیوه‌های دیگر از جمله طومارنویسی و غیره برجستگی بیشتری پیدا کرد. شما چه نقدی به این شکل از اعتراض دارید؟

سلام زیجی: فکر نمیکنم اعتصابات سیر نزولی پیدا کرده باشد. در میان اشکال مبارزه و اعتراضات کارگری در سال گذشته دست بردن طبقه کارگر به اعتصاب اتفاقاً چشمگیر بود، اما این درست که هنوز اشکال متعدد دیگری هم به دست گرفته میشود و عموماً مثبت هم هست. ممکن است با مقایسه کردن تک موردی‌ها و یا انعکاس میدیائی آن تصوری که شما گفتید درست باشد. اما در سال گذشته اعتصابات موفق کارگری برجسته بوده است، از جمله در پتروشیمی‌ها، چادر ملو، قروه و… که اساساً متکی به مجمع عمومی کارگران و اتحاد و عزم  جمعی کارگران بوده است. راستش مهمترین پیروزی و یا دستاوردهای کارگری هم اساساً در جائی بدست آمده که کارگران متحدانه چرخ تولید را خوابانده‌اند و اعتصاب کرده اند.

اما در مورد طومارنویسی و شکایت کردن بخشی از نهادها و کارگران باید گفت که دلیل برجستگی پیدا کردن آن بر میگردد به همان فضای تحمیلی که جمهوری اسلامی و جریانات راست و یا تشکلهای زرد دولتی به  کل طبقه تحمیل کرده اند. توسّل به “قانون” و این که گویا میتوان با طومارنویسی و شکایت از مقامات به جای رسید همه دال بر توهم پراکنی و دست بالا پیدا کردن گرایشاتی است که در چهارچوب تناسب قوای کنونی و روزنه‌های “قانونی” امکان پیشروی را می بینند. میدیا نیز بیشتر علاقه به منعکس کردن این چیزها دارد، حتی میدیای خود رژیم هم زیاد در این موارد دست به سانسور نمیبرند. اما وقتی چادرملو به میدان میاید عکس‌العمل رئیس قوه ‌قضائیه و تهدید‌ و سانسورشان فوران میکند. میدانند اینجا کارگر به جائی دست برده که مستقیماً گلوی دولت و سرمایه دار را هدف گرفته است.

دست طومار جمع کنندگان معترض و همچنین شکایت کنندگان از این و آن مقام دولتی و… درد نکند، اما به نظرم باید روشن گفت اتکاء صرف به این روشها بی‌نتیجه است و در ادامه می تواند به حال طبقه مضر هم باشد. شما یک مورد را نمی بینید که از راه طومارنویسی و یا شکایت کردنها چیزی نصیب کارگر و طومار نویسان  شده باشد. بعد از بارها بی‌نتیجه ماندن چنین اقداماتی اسرار بر ادامه‌ی آن  بسیار مضر و در راستای منفعت کنونی و دراز مدت طبقه نخواهد بود. این که کارگر و فعال کارگری انتظار داشته باشد، مجلس و دولت و قوه قضائیه‌ی متعلق به دشمن طبقاتی و دولت و طبقه‌ی مقابلش به داد او برسد نه تنها توهم بلکه بی‌ربط به منفعت و استراتژی و مبارزه‌ی طبقه کارگر هم هست. این توهمی بیش نیست و طبقه را نباید به این مسیر “بی خطر” برای بورژوازی سوق داد. امر اول هر نهاد و تشکل و فعال واقعی کارگری باید اتکا و توسل به ابزارهای شناخته شده و متحد کننده خود طبقه  باشد. سازماندهی اعتصابات و اعتراضات گسترده‌ی کارگری، ایجاد تشکلهای توده ای، مجمع عمومی و شوراهای کارگری در بُعد سراسری و محلی ابزار واقعی مبارزه‌ی طبقه کارگر هستند. برخی از نهادهایی که معمولاً به مکانیزم طومارنویسی و شکایت اتکای بیشتری داشتند، فکر میکنم اکنون به بی‌نتیجه بودن چنین روشی پی برده‌اند. من بطور کلی جمع آوری امضا و طومارنویسی وغیره را رد نمی کنم، اما آن را ظرف مهم و اول مبارزه‌ی کارگری در مقابله با جمهوری اسلامی نمی دانم. این  شکل از کار زمانی میتواند مفید واقع گردد که طبقه و رهبران آن ابتدا بر اصل مبارزه‌ی خود متکی و استوار باشند و ابزارهای آن را بسازند و آن را تبدیل به ابزار طبقاتی کشمکش واقعی  خود علیه دولت و کارفرما کنند. متشکل شدن، سازماندهی اعتصابات و اعتراضات توده ای، تامین اتحاد طبقه حول سیاست و افق روشن سوسیالیستی در عرصه‌های متعدد مبارزه علیه دولت و کارفرما، مسلح کردن کارگر به آرمان و اهداف  کمونیستی و… از جمله‌ی این سنتهای پایدار و مهم طبقه‌ی کارگر هستند. کسی یا سنتی که از این امر مهم  چشم پوشی میکند  در عمل به میدانی تن داده است که خود بورژوازی ظاهراً برای اعتراض تعریف کرده و آن را برای خود  نگران کننده نمی‌بیند.

محمود احمدی: به نظر شما طبقه کارگر در رابطه با اشکال قانونی و علنی مبارزه چه سیاستی را باید در پیش بگیرند؟

سلام زیجی: اتحاد و آگاهی طبقاتی طبقه شرط اول هر مبارزه و سیاست پیشبرنده‌ی جنبش ما است. با تامین چنین قدرت طبقاتی است که میتوان مبارزه‌ی علنی و قانونی را نیز به دولت و کارفرما تحمیل کرد و به اصطلاح از امکان بهره جوئی از این و آن ماده “قانونی” طبقه حاکمه نیز به نفع خود استفاده کرد، نه برعکس! با تشکل و قدرت و اعتماد به نیروی طبقاتی خود در شرکت نفت و پتروشیمی و تراکتور سازی و…. است، که میتوان در مقابل بورژوازی صف آرائی کرد و زمینه‌ی تحمیل خواستها و مطالبات را از راه مبارزه‌ی قانونی و علنی از زاویه و منفعت طبقاتی خود به دولت دیکته کرد. مبارزه‌ی قانونی و علنی را باید تحمیل کرد نه این که از سر ضعف و ناتوانی  شرایط تحمیلی و قوانین طبقه‌ی حاکم را بپذیرید و  مطابق آن  مبارزه و افق خود را تطبیق و بازسازی کنید. چیزی که اکنون جاری است و می‌بینیم در غیاب طبقه‌ی متشکل دنبال این و آن کار قانونی می روند، در واقع آب در هاون کوبیدن است و بسیار متفاوت است با آنچه که من اینجا تاکید میکنم. ما باید با برگزاری مجامع عمومی و ایجاد شوراهای کارگری که تماماً مستقل از دولت و کارفرما است ، کاری که به هیچ وجه نباید از مجرای قوانین و اجازه گرفتن های رژیم طی شود، میتوانیم با پس زدن تعرض اقتصادی و سیاسی بورژوازی به خود تناسب قوای مناسبی به دست آوریم و در چنین شرایطی است که میتوان به درسترین شکل ممکن و بر بستر مبارزه‌ی  متحد و قدرتمند خود  اشکال مبارزه قانونی و علنی را نیز دنبال یا تحمیل کرد و به عنوان اهرم فشار دیگری علیه دولت و کارفرما  از آن استفاده نمود.

تنها با ایجاد تشکلهای توده‌ای و مستقل که هزاران عضو دارد و رهبری رادیکال و سوسیالیستی  آن را تامین کرده باشیم، میتوان جمهوری اسلامی را مجبور کرد به اشکال مبارزه‌ی قانونی و علنی مورد نظر ما تن بدهد. غیراز این مبارزه‌ی علنی و قانونی موجود و تعریف شده‌ی رژیم که نهادهای وابسته به آن در آن چهارچوب کار میکنند پشیزی برای جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر ایران ارزش ندارد.

محمود احمدی: گرایشات متفاوتی در درون طبقه عمل میکنند که بخشی به عنوان مانع سر راه گرایش رادیکال سوسیالیستی طبقه کارگر ایستاده اند، این گرایشات کدامند؟

سلام زیجی: میدان‌دارترین و مضرترین و ضد کارگری ترین آنها آن بخشی هستند که در چهارچوب قوانین و مصوبات رسمی دولت و قانون کار ضد کارگری آن دارند کار میکنند و به آن متعهد هستند. نهادهای زرد مانند شوراهای اسلامی، خانه کارگر و انجمن صنفی عالی کار نمونه‌ی دولتی و قانونی این گرایش مذهبی و راست دولتی میباشند. علاوه بر آن گرایش دیگری هست که ما به آن می گوییم گرایش سندیکالیستی درون طبقه، این گرایش ظاهراً در قالب شورای اسلامی یا خانه کارگر فعالیت ندارد اما سیاست و افقش در همان چهارچوب قرار دارد. این گرایشات مجموعاً مخالف دولت و قوانینش نیستند، خواهان لغو کار بردگی مزدی نیستند، حکومت کارگری برایشان معنی ندارد، تمام هم و غمشان رفرم و ایجاد اصلاحاتی بر بستر خود رژیم و نظام سرمایه داری است. از این رو چنین گرایشاتی تماماً در نقطه مقابل جنبش رادیکال و اهداف آزادیخواهانه و ضد سرمایه‌داری طبقه قرار دارد. شورای اسلامی و خانه کارگر و انجمن صنفی‌های دولتی ابزار “کارگری” طبقه حاکمه برای پس زدن مبارزه‌ی کارگر و گرایش پیشرو و سوسیالیست آن است. سندیکالیستها نیز همان افق و سیاست را دارند با این تفاوت که در عرصه‌ی مبارزه صنفی و اقتصادی نقش “رادیکالتری” نسبت به نهادهای نامبرده دولتی دارند. اما وجه مشترکشان مخالفت آشکار با سیاست و سنتهای مبارزاتی گرایش کمونیستی و سوسیالیستی درون طبقه  کارگر است. هم نهادهای دست ساز “کارگری” دولت و هم سندیکالیسم به همت سرکوب و تعرض گستاخانه‌ی دولت و کارفرمایان به طبقه کارگر امکان یافته‌اند مانور بیشتری داشته باشند و بخشاً توانسته‌اند به عنوان “نماینده” طبقه خود را تحمیل و از آنجا که برای طبقه‌ی حاکمه خطری ندارند طرف حساب کارگران با دولت بر سر مسائلی مانند دستمزد و دیگر مطالبات صنفی کارگر شده اند. به هر درجه‌ای که گرایش رادیکال و سوسیالیستی نافعال یا پراکنده و نامنسجم میشود، به هر درجه ای که دولت به این گرایش پیشرو طبقه یورش میکند، راه تحرک و میدان‌داری نهادهای کارگری-دولتی و گرایش راست سندیکالیستی بیشتر هموار میشود.

محمود احمدی: برخی می گویند فعالین کارگری کمتر درگیر مبارزه سیاسی و اجتماعی در جامعه هستند، شما پاسختان به این منتقدین چیست؟

سلام زیجی: در ابتدا تصویر کوتاه و واقعی از موقعێت طبقه بدست دادم. در شرایطی که دولت و طبقه حاکمه از هر نظر، نابرابرترین و وحشیانه ترین تناسب قوا، را به طبقه‌ی ما  تحمیل کرده است به درجه ی قابل درک است که فعالین کارگری نتوانند در آن سطحی که میبایست در زمینه‌ی مسائل متعدد جامعه دخالت فعال داشته باشند و اظهار وجود کنند. کارگر رادیکالی که خانواده‌اش با فقر کمرشکن روبرو شده، تحت  فشار و سرکوب مداوم است، در زندان بسر میبرد، برای زنده ماندن مجبور میشود چند شیفته کار کند یا به کشورهای دیگر مهاجرت میکند و در آنجا نیز با تحقیر و مرگ و بی‌حقوقی روبرو میشود معلوم است که نمیتواند از ‌همه ظرفیتهای خود استفاده کند. هدف جمهوری اسلامی از تعرض به معیشت کارگر، علاوه بر تعقیب اهداف کثیف اقتصادی و سود بری، اساساً سیاسی و به منظور دور نگاهداشتن کارگر از همین دخالتها و ایفای نقشی است که طبقه ما و رهبران کمونیست باید ایفا کنند.

اما در عین حال میخواهم تاکید کنم که جمهوری اسلامی نتوانسته به تمامی به اهدافش دست یابد. نه تنها در جامعه که در زندانهای جمهوری اسلامی نیز شاهد عکس‌العمل فعالین کارگری، با هر گرایشی که دارند، به رویدادهای سیاسی و اجتماعی هستیم، پیام‌های آنان به مناسبت روز جهانی زن، اول ماه مه، مذاکره رژیم با غرب، علیه دولت روحانی، این که دنبال جنبش سبز نروید، حتی شاد باشهای سال نو و… نمونه‌ی توجه و اهمیت دخالت در عرصه‌ی سیاست از جانب فعالین کارگری را نشان می دهد. در نتیجه ضمن تاکید بر نکته‌ی مورد اشاره از جانب شما دال بر کم حضوری رهبران کارگری در میدان سیاست عمومی، اما هم چنانکه گفتم با وجود تمام تلاش رژیم برای دور کردن کارگر از سیاست، هنوز موفق نشده است که طبقه‌ی ما را از این وظیفه‌‌ی مهم خود دور نگاهدارد و نخواهد توانست.

محمود احمدی: از نظر شما مهمترین عرصه‌های نبرد طبقاتی که جنبش طبقه کارگر در سال ٩٣ علیه جمهوری اسلامی پیش روی خود دارند کدامند و وظیفه رهبران عملی و کمونیست کارگری چیست؟

سلام زیجی: بنظرم چند عرصه ی مهم را پیش رو داریم که باید حول آن متحد و بسیج شد و با اتکا به  مبارزه‌ی متحدانه‌ی خود تناسب قوای نابرابر کنونی را تغییر داد از جمله:

 اول، مردود اعلام کردن تصمیم شرم آور “حداقل دستمزد تعیین شده برای سال ٩٣ است. این مهمترین عرصه‌ی پیشروی جنبش ما است. با شروع سال نو، با رقم خوردن تحمیل مجدد زندگی بردگی به دهها میلیون کارگر و خانواده‌ها‌ی کارگری و توده‌های زحمتکش در ایران روبرو هستیم. تعیین دستمزد ۴ تا ۵ برابر زیر خط فقر اعلام شده از جانب  مقامات و ارگانهای حکومتی غیر قابل قبول است!  امسال یک بار دیگر و به مراتب وحشیانه‌تر، طبقه کارگر مورد یورش گسترده جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری ایران قرار گرفته است. به نظر من نه گفتن قاطع به این تعرض، که کلیه‌ی وجوه زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کارگر را مورد هدف قرار داده است، و مردود اعلام کردن تصمیم شش صد و هشت هزار تومانی حداقل دستمزد شوایعالی کار جمهوری اسلامی مهمترین و گرهی‌ترین مسئله و وظیفه‌ی جنبش ما در ایران است. تا این لحظه خوشبختانه موج اعتراضها از جانب چند نهاد و تشکل کارگری و فعالین کارگری علیه این تصمیم جنایتکارانه‌ی دولت در قالب شوارایعالی کار شروع شده است. این مهم باید به امر کل طبقه و هر فعال کمونیست و رهبر جدی کارگری تبدیل شود.

دوم: تشکل‌یابی طبقه. ایجاد تشکل توده‌ای طبقه، مستقل از دولت و کارفرما، مبنای شروع و سازماندهی توده‌ای هر اعتراض جدی و ضامن به پیروزی رساندن آن است. بدون تامین و سازماندهی چنین ابزاری امیدی به پس زدن تعرض اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی و طبقه حاکمه نمیتوان داشت. گسترش مجامع عمومی کارگری، انتخاب شوراهای کارگری و نمایدگان منتخب کارگران در مراکز مختلف و بلاخره وصل شدن همه‌ی اینها به یک یا چند تشکل بزرگ سراسری برای پیشبرد امر مبارزه‌ی طبقاتی ما  و از جمله شکست یورش ضد انسانی به معیشت و زندگی طبقه تحت عنوان “حداقل دستمزد” تعیین شده از جانب دولت  حیاتی است.

سوم: اتحاد و خودآگاهی طبقه. حول پس زدن دستمزد بردگی، مقابله با ترفندهای جمهوری اسلامی، نهادهای ضد کارگری وابسته به آن و تامین اتحاد بخش بزرگی از طبقه با پای فشاری بر ایجاد فوری تشکل یابی کارگری و بالا بردن آگاهی کل طبقه به منافع طبقاتی واحد خود، فوق‌العاده مهم و سر نوشت ساز است. در این مسیر باید با قاطعیت فرقه گرایان و سکتاریستهای حاشیه ای، محافل روشنفکر “کارگر پناه” و بی‌ربط به کارگر و تحزب گریزان و خرده حسابهای حقیرانه محافل  نامسئول را کنار زد و به منفعت مشترک طبقه متکی شد. با تامین اتحاد صفوف طبقه و آگاهتر شدن به منفعت‌های مشترک طبقاتی راه تفرقه پراکنی رژیم و تلاش و نفوذ نهادهای زرد و ضد کارگری رژیم  در درون طبقه را میتوان سد کرد. تلاش صمیمانه و بی‌وقفه در جهت تحقق این مهم امر هر فعال جدی و رهبر پیشرو و سوسیالیست طبقه میباشد.

چهارم: حضور فعالتر در عرصه های سیاسی و اجتماعی. برابری زن و مرد، آزادیهای بدون قید و شرط سیاسی،  گرفتن حق اعتصاب و تعطیلی اول مه، مخالفت با اعدام و تلاش مداوم برای آزادی زندانیان سیاسی از جمله فعالین کارگری در بند، مخالفت آشکار با سیاستها و اقدامات دولت و همه جناح‌بندیهای آنها چه در بُعد داخلی چه جهانی و… نه تنها دارای اهمیت که جزئی از وظیفه مبرم جنبش کمونیستی و کارگری ما می باشد. به هر درجه ای رهبران جنبش ما فعالتر در این عرصه ها عرض اندام کنند، اعتبار توده ای و امنیت بیشتری را برای پیشبرد فعالیتهای مستقیم‌تر کارگری خود و کل طبقه در مبارزه علیه سرمایه داری و دولت را فراهم‌تر خواهند کرد. اما این عرصه‌های مهم هر چند خود عرصه‌های “مستقلی” هستند اما در بطن تناسب قوای کنونی و به ویژه در غیاب تشکل و اتحاد جدی و پایدار طبقه نمی تواند زیاد ادامه دار باشد و یا به درستی حول سیاستها و اهداف کمونیستی طبقه سازمان پیدا کند. منظورم این است فردی نمیتوان چنین نقشی را به درستی ایفا کرد و تداوم پیدا کند، این امر، از جمله نقش پیشرو فرد هم، باید متکی به تشکل و سازمان و صفی متحد از رهبران عملی و کمونیست باشد. اگر جنبش ما بتواند در سال پیش رو اهدافی نظیر شکست و عقب نشینی به تصمیم حداقل دستمزد تحمیل شده، ایجاد تشکل یابی و اتحاد بخش مهمی ازطبقه را در دستور خود بگذارد و متحقق کند از همین امروز و بر بستر آن تلاشها و در جهت عقب راندن بیشتر دولت و سرمایه داران همه آن فعالیتهای سیاسی و اجتماعی را نیز میتوان با قدرت بیشتر سازمان داد ومی تواند جایگاه مهمتری پیدا کند.

پنجم: کارگران کمونیست و تحزب. آنچه که در چهار محور بالا گفته شد، بدون آستین بالا زدن فعالین و رهبران راستین سوسیالیست و کمونیست طبقه و بدون عرض اندام  و حضور جدی‌تر حزب ما، حزب کمونیست کارگری-حکمتیست، بدست نخواهد آمد. چه در بُعد مبارزه‌ی اقتصادی از جمله پس زدن یورش وحشیانه‌ی بورژوازی ایران تحت عنوان “تعیین حداقل دستمزد” و چه در بُعد سیاسی مبارزه و چه در تلاش برای ایجاد تشکل های توده ای طبقه کارگر جنبش ما نیازمند افق و پرچم و مطالبه و رهبری روشن‌تر و جدی‌تر کمونیستی است. در غیاب چنین تلاشی و در غیاب تبدیل ضرورت حزبیت کمونیستی  و تشکل‌یابی شورائی رادیکال و اتحاد طبقاتی به امر اول طبقه، حداقل امر بخش موثری از آن و رهبران عملی، سال آینده سال تاریک‌تری برای طبقه کارگر و کمونیزم و جنبش آزادیخواهی در ایران خواهد بود.

به نظرم ما میتوانیم اوضاع را تغییر دهیم، کمونیزم ما و جنبش ما دارای  پتانسیل و توان تغییر تناسب قوای کنونی و پس زدن یورش بورژوازی را دارد، اگر ریلش و سنت و سبک کار و مشغله‌ها و اولویتهایش را عوض کند و تصمیم بگیرد که دیگر بس است! باید جنبید! باید جمهوری اسلامی را افسار زد! باید کارگر و کمونیزم را به امید و پرچم‌دار تغییر کل جامعه تبدیل کرد! طبقه کارگر ایران تماماً به ستوه آمده است دنبال راه‌ حل و رهبری و افق روشنتر و بهتری است. من امیدوارم سال ٩٣ سال شکست و عقب‌نشینی جمهوری اسلامی و دارودسته‌های ضد کارگری و غیر کارگریش باشد، سال تغییر تناسب قوا به نفع جنبش طبقاتی ما، سال پس زدن حداقل دستمزدهای بردگی، سال تشکل‌یابی و تحزب کمونیستی طبقه کارگر باشد.

١۴ فروردین ٩٣

S_zijji@yahoo.se

منبع: نشریه کمونیست هفتگی ٢٢۶

Home Page

(این برنامه رادیوئی روز پنجم فروردین ٩٣ در رادیو پرتو پخش شده بود)