صف آرائی گفتمان ها در برابر هم

 صف آرائی گفتمان ها در برابر هم

 

برای مقابلهء با سازمان یافته ترین حکومت مذهبی و ایدئولوژیک تاریخ معاصر ایران که بطول هزار و چهارصد سال نفوذِ فرهنگی و سیاسی در این سرزمین دارد، از چه ابزارکاری میخواهید بهره بجویید و یا اساساً چه سامانِ سیاسی را در نظر گرفته اید که جایگزین این رژیم مذهبی کنید تا از این بن بست تاریخی خلاصی یابیم؟ «گفتمان ایرانگرایی» چون گفتمانی فرهنگی، با تکیه بر اساطیر، سمبولها و آداب و سنت تاریخ کهن و معاصر ایران در مقابلهء با گفتمان اسلامگرایی هرگز امر نکوهیده ای نیست، امّا رد و تقابل جدی و بی پرده شما با جنبش سکولار دمکراسی که همچون ابزار انحلال جمهوری اسلامی عمل میکند، قدری قابل تعمق و موردِ پرسش است!

کوروش اعتمادی

koroush_etemadi@hotmail.com

۱۶ فوریه ۲۰۱۴

****

۱. ابهاماتی پیرامون «گفتمان ایرانگرایی»

اخیراً آقای شاهین نژاد در مقالهء خود تحت عنوان «زور سکولار دموکراسی به جمهوری اسلامی نمی رسد»، به مقابلهء نظری با گفتمان سکولار دمکراسی شتافته اند. در این مقاله ایشان به صراحت تأکید میکنند: «در ایران، سکولار- دموکراسی توان لازم برای اینکه به عنوان بستری مناسب جهت رویارویی با جمهوری اسلامی بکار گرفته شود را ندارد.»

ایشان از یک سو گفتمان سکولار دمکراسی را در شرایط کنونی متناسب و منبطق بر خاستگاه های فرهنگی و فکری مردم ایران ندانسته، آنرا «جنس وارداتی» ارزیابی کرده اند که فاقد ظرفیت های لازم برای بسیج افکار عمومی علیه حکومتی است که بنیادش؛ « بر روی بستر هزار و چهار صد ساله اسلامی و پانصد ساله تشیع در کشورمان گذاشته شده است  و از رسوبات مذهبی اذهان جامعه نیمه توسعه یافته بهره گرفت تا قدرت را در قبضه خود درآوَرَد.»

 با توّجه به چنین پیش زمینه های فکری است که آقای شاهین نژاد معتقدند؛ گفتمان سکولار دمکراسی به «عنوان ابزار مبارزه که نظام حاکم را سرنگون کند»، نا کارآمد است و این گفتمان در بهترین شکل ممکن اش؛ «محدود به برخی مباحث نظری در حوزه لیبرالیسم، سکولاریسم، حقوق بشری و دموکراسی می شود که گرچه بجا و ضروری است ولی جذابیت و توان کافی برای همراه نمودن عموم جامعه را با خود ندارد.»

در مقابل آقای شاهین نژاد، گفتمان دیگری را پیش روی ما قرار میدهند که با توّجه به ریشه دار بودن آن در تاریخ و فرهنگ کهن ایرانیان، نیروی بالقوه بسیج کننده ای برای رو در رویی با جمهوری اسلامی محسوب میشود که در همین رابطه ایشان چنین استدلال میکنند؛ « نیروی دیگری که از دیدگاه ریشه دار بودن در جامعه و توان ایجاد روحیه و انرژی در ملت، همسنگ اسلام گرایی و در شرایط کنونی بلکه نیرومند تر از آن است، ایران گرایی است. ایرانگرایی فراگیر است چون پایگاه استوار و دیرینه ای در میان مردم دارد که از شهرهای بزرگ تا روستاها و ایلات و عشایر را در بر می گیرد و حتی در میان نیروهای مسلح این نظام، هواداران و مخاطبان بالقوه بسیاری دارد.»

جهت روشنتر شدن این دیدگاه، کنجکاوی بیشتر کرده و مجدداً به مقالهء ایشان مراجعه کرده تا در این زمینه کنکاش بیشتری را کرده باشیم. در همین رابطه نظر شما را به بخش دیگری از نوشته آقای شاهین نژاد جلب میکنم که مینویسند؛ «برکشیدن بن مایه های اندیشه ایرانی همچون خردگرایی، دادخواهی و آباد کردن گیتی در کنار بها دادن بیشتر به مشترکات ملی مانند جشنهای ایرانی، شاهنامه، درفش شیر و خورشید نشان، جلوه های ارزنده ایران باستان، قهرمانان تاریخی و اسطوره ای همچون بابک، آریوبرزن، پیروز نهاوندی، آرش، رستم، سیاوش و کیخسرو و … در کنار بی اعتبار نمودن بیش از پیش حکومت به خاطر بر باد دادن ثروتهای ایران و قربانی کردن منافع ملی به دلیل منافع نظام و آسیب زدن به کیان کشور و آبروی ملت، می تواند سونامی اجتماعی – فرهنگی سترگی را برای جمهوری اسلامی به همراه داشته باشد که صد البته بار و دستاورد سیاسی بزرگ آن، برون رفت ایران و ایرانی از این بن بست تاریخی خواهد بود.»

آنچه که در نوشتار ایشان تحت عنوان «گفتمان ایرانگرایی» بیشتر قابل تعمق است، تأکید بر «کارزار» کار فرهنگی آنهم در دراز مدّت نا معینی با تکیه بر سمبولها، شخصیت ها، رخدادها و اساطیر تاریخ کهن ایران، چون نیروهای محرکهء جامعه در مقابلهء با گفتمان اسلامگرایی که در طی سی و پنج سال اخیر جمهوری اسلامی نمایندگی سیاسی آنرا در ایران بعهده دارد. امّا آنچه که در «گفتمان ایرانگرایی» به آشکار کمبود آن حس میشود، هدف و استراتژی سیاسی این گفتمان است که نمیدانیم قرار است از خلال این تلاشهای فرهنگی در دراز مدّت چه چیزی به لحاظ ساختار سیاسی و یا «نظم نوین سیاسی» جایگزین اسلامگرایی حاکم بر ایران شود. این پرسش همیشه از سوی هر کنشگر سیاسی، پیرامون هر گفتمان سیاسی و یا حتی گفتمان فرهنگی مطرح بوده است، که قرار است این گفتمانها ما را به کدام مقصد سیاسی رهنمود باشند؟ شاید هم در پاسخ این پرسش گفته شود که اساساً «گفتمان ایرانگرایی» گفتمانی است فرهنگی و نه سیاسی که پیش از هر چیز خود را موظف میبیند در ابعاد فرهنگی توضیح دهد که در نهایت چگونه روزی ما را از این بن بست تاریخی برهاند. کدام بن بست تاریخی؟ بطور حتم اسلامگرایی سیاسی که نفوذی هزار و چهار صد ساله در این مرز و بوم دارد. اسلامگرایی که وجه اصلی حضورش، کنترل و اداره  نهادهای سیاسی و مذهبی در جامعه است تا  بدین شکل موجودیت اش تضمین و تثبیت گردد.

خوب مگر میشود برای مقابله با پدیده ای چون جمهوری اسلامی که از آغاز تا بامروزش از وجوه جنبش سیاسی برای تصاحب قدرت برخوردار بوده است، و امروزش در هیبت سازمان یافته ترین جنبش سیاسی و نهاد قدرت در بخشهای وسیعی از جهان و خاورمیانه درآمده، صرفاً به برخی تلاشهای فرهنگی بسنده کنیم که هنوز هم معین نیست که ابزارکار این تلاش فرهنگی جهت اینکه فراگیر و عمومی شود چیست؟

حال اگر بپذیریم همهء این سمبولها، شخصیت ها و رخدادهای تاریخ باستان ایران در مقطعی از تاریخ مبارزاتی مردم علیه جمهوری اسلامی در قلب یکایک شهروندان جای گیرند و به قدرت بسیج کننده ای در بین افکار عمومی تبدیل گردند، آیا این بدین معنا است این گفتمان، گفتمان وحدت بخش در جامعه خواهد بود، مادامیکه این گفتمان فاقد ابزارکار مؤثر و اهدافی نامشخص است؟ هنوز به وضوح روشن نیست که اتحاد حول «گفتمان ایرانگرایی» ما را به کدامین فرماسیون سیاسی هدایت خواهد که فراتر از بن بست سیاسی جمهوری اسلامی باشد؟ هنوز بدرستی روشن نیست در چارچوب «گفتمان ایرانگرایی» چه فُرماسیون سیاسی در آینده، پس از فروپاشی جمهوری اسلامی، جایگزین آن خواهد شد تا از هم اکنون بارقه امید در دل یکایک ما زنده گرداند که با سر و جان به این گفتمان بپیوندیم؟ تصور نمیکنم مردم هم پس از سی و پنج سال رنج و محنت و سختیهایی جانفرسا در این جمهوری مذهبی، گرد گفتمان سیاسی و یا گفتمانِ فرهنگی اجتماع کنند که ابزارکار و اهداف اش نامعین و ممکن است آنها را به ناکجاآبادی بمراتب مخوفتر از جمهوری اسلامی هدایت کند.

گفتمان سیاسی و یا فرهنگی که فاقد ارائه تصویری روشن از اهداف استراتژیک خود باشد، فاقد ظرفیت کافی در طرح ارائه راهکار مبارزاتی مؤثر علیه قدرت حاکمه خواهد بود. چون اگر در میدان نبرد، اهداف مبارزه نا مشخص باشد، همهء مردد و بی میل از معرفی روش های مبارزاتی خواهند شد که اهداف اصلی را نشانه رفته باشد. چرا که پس از آن پرسش این خواهد بود؛ مبارزه کنیم برای کدامین هدف؟ و این بی هدفی و بی سروسامانی گفتمانهای بیشمار در طی تمامی این سالها موجب شده است تا بخشهایی وسیعی از اپوزیسیون در روزهای بحرانی  و در مقاطع جدی تر حرکات اعتراضی مردم یا بدنبال حاکمیت و یا جناحهایی از حاکمیت روانه شوند.

۲٫ سکولار دمکراسی، آلترناتیو دمکراتیک حکومت مذهبی

امّا اجازه بدهید در اینجا با یک بخش از اظهارات آقای شاهین نژاد در مقاله اخیرشان موافقت کنم، آنجا که ایشان بصراحت اعلام میدارند: « جمهوری اسلامی و سکولار- دموکراسی جمع اضداد است و حضور یکی به معنای نبود دیگری است.»

هر چند ایشان با استدلاهای خود در آغاز مقاله شان، گفتمان سکولار دمکراسی را چون ابزاری ناموفق در بسیج افکار عمومی ارزیابی کرده اند، ولی در استراتژی سیاسی میپذیرند که گفتمان سکولار دمکراسی، تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی میباشد که نبود و انحلال جمهوری اسلامی را موجب خواهد شد. ما هم چون باورمندان به گفتمان سکولار دمکراسی چنین اعتقادی را داریم. از این رو باور داریم از آنجائیکه گفتمان سکولار دمکراسی نبود جمهوری اسلامی را قطعی خواهد کرد، طبیعی است این گفتمان در آینده در بین افکار عمومی از توّجه بیشتری برخوردار گردد. با این حساب، گفتمان سکولار دمکراسی پادزهر و آلترناتیو استبداد مذهبی حاکم بر کشورمان محسوب خواهد شد که در گام  نخست برای انحلال قانون اساسی جمهوری اسلامی و متعاقب آن تدوین قانون اساسی جدید بر پایه اصول سکولاریسم، حق شهروندی و قانون جهانشمول حقوق بشر مبارزه میکند.

سکولار دمکراسی هدف است، آنهم با در نظر گرفتن ابزارهای مناسب برای دست یازیدن به این هدف. جنبش سکولار دمکراسی نه تنها «هدف را به جای وسیله ننشانده» است بلکه با متمایز ساختن صریح و روشن مابین هدف و راهکارهای مبارزاتی، به ابزارهای متناسبی با استراتژی جنبش سکولار دمکراسی پایبند است.

سکولار دمکراسی محتوی حکومتی است، خارج از صورت بندی ظاهری اش، مبتنی است بر آزادی اندیشه و بیان برای عموم جامعه. تحقق کامل این فرماسیون سیاسی با روشهای غیر خشونت ورزانه مدّ نظر است، تا مادامیکه حکومت خود در مبارزه به روشهای سیاسی غیرمتعارف و خشونت آمیز علیه مردم مبادرت نورزد. ایجاد آلترناتیو سکولار دمکراسی از خلال رایزنیهای بی وقفه با جامعه سیاسی و جامعه شهروندی، آن هدفی است که جنبش سکولار دمکراسی پی میجوید تا الغاء قانون اساسی جمهوری اسلامی، تدوین و تصویب قانون اساسی مبتنی بر حق برابر شهروندی و منشور جهانی حقوق بشر.

گفتمان سکولار دمکراسی همچون دیگر گفتمانهای سیاسی، نخست در قالبی نظری مطرح میشود که بنا دارد در تقابل و مجادلهء فکری با دیگر گفتمانهای سیاسی و حضور در سطح جامعه و همراه شدن با مبارزات مردمی، راهکار و رسیدن به هدف نهایی خود را توضیح دهد. در واقع مجادله نظری در سطحی گسترده با دیگر گفتمانها سیاسی، یکی از ابزارهای تدارک این کارزار محسوب میگردد که در رشد و تثبیت گفتمان جنبش سکولار دمکراسی و اندیشه سکولار دمکراسی در سطح جامعهء روشنفکری و شهروندی نقش بزرگی را ایفاء خواهند کرد. حال هر چه دامنهء این مجادلات نظری گسترده تر شود، گفتمان سیاسی شکل عمومی تری بخود خواهد گرفت و جنبش سکولار دمکراسی در سطح جامعه موفق خواهد شد موج ایجاد کند تا برچیده شدن بساط جمهوری اسلامی.

در رابطه با حکم دیگری که آقای شاهین نژاد در رابطه با جنبش سکولار دمکراسی صادر میکنند، اعلام میدارند چون جنبش سکولار دمکراسی :« اهدافی را که تا ساقط کردن حکومت، امکان دستیابی و نهادینه کردن آنها در کشور وجود ندارد را سرلوحه گفتمان سیاسی خویش قرار می دهند و می خواهند با آن در میان ملت، مخاطب بیابند.»، میبایست خاطر نشان سازم تا این لحظه هیچ منبع آماری دقیق در دسترس نبوده است که صریحاً اعلام دارد کدامیک از گفتمانها رایج در بین اپوزیسیون تبدیل به گفتمان اصلی در بین جامعه شهروندی شده است، و یا کدام یک از بخشهای جامعهء شهروندی، چه در برون مرز و چه در درون مرز، اعتقاد و پایبندی خود را به یکی از گفتمانهای سیاسی اعلام داشته اند. امّا با توّجه به اخبار روزانه از داخل کشور متوّجه یک واقعیت شده ایم؛ رویگردانی مردم از حکومت مذهبی امر رو به گسترش است. یعنی عرفیگرایی (سکولاریسم) در بیشتر عرصه های سیاسی و اجتماعی در بین جامعهء شهروندی در داخل کشور، به یک خواست عمومی تبدیل شده است. بویژه آنکه این تفکر و میل در بخشهایی از جامعه در حال گسترش و نهادینه شدن است که سخت در تنگناهای اقتصادی قرار گرفته اند. و از سویی دیگر بیشتر جامعهء تهیدستان هستند که بطور روزمره فقر و نداری را با گوشت و پوست خود لمس و تجربه میکنند، و از این رو به آشکار در هر کوی و برزنی انزجار خود از این حکومت مذهبی را اعلام میدارند و با زبانی ساده خواستار نظام سیاسی در ایران هستند که خارج از قلمرو حکمرانی مذهبیون اداره شود.

 به بیانی دیگرسکولاریسم (عرفیگرایی) بویژه در عرصه سیاست، در صدر مطالبات امروز مردم در داخل کشور قرار گرفته است که پیش از سه دهه است با جسم و روح خود تجربیات تلخ اسفباری را از این حکومت مذهبی در کوله بار زندگی بدوش میکشند.  بر پایهء چنین تجاربی است که بار دیگر تأکید میورزم اگر قرار است حکومت آینده ایران بر اصول برابری و آزادی انسان بنا گردد میبایست بر اصل حق شهروندی، یعنی اصل برابری همهء انسانها در مقابل قانون و حکومت شکل گیرد. در واقع سکولاریسم (عرفیگرایی) آن خط بطلانی است بر حق ویژه گروه های منتخب برگزیده ای که یک پای شان در مساجد است و یا در دکان فریبکاری ایدئولوژیها که ثمرات امروز این بازار مکارهِ دغلکاران به تباهی کشاندن کشور میباشد.

اصول سکولاریسم یعنی عرفیگرایی در همهء عرصه های اجتماعی و حق شهروندی بر پایه منشور جهانی حقوق بشر، که تبلور و انعکاس مادی خود را در قانون اساسی آینده ایران مییابد. و بدون در نظر نگرفتن اصول سکولاریسم در قانون اساسی، تحقق دمکراسی در ایران نا ممکن است، چرا که سکولاریسم مهر ابطال بر پیشانی برگزیدگان اهل سیاست و دیانت است که دولت و حکومت را ابزار رسیدن به آمالهای اقتصادی و سیاسی خود دانسته. اصول سکولاریسم اصول منشور جهانشمول حقوق بشر است که حق شهروندی در مقابل قانون و حکومت را فارغ از تعلقات قومی، فرهنگی، مذهبی، زبان و جنسی، برسمیت شناخته و برابر دانسته.

همانگونه که بارها تأکید شده است جهان امروز دهکده ای است که به یمن ابزار ارتباطی جمعی پیشرفته، تبدیل به خانواده کوچکی شده است که هر یک از اعضای آن از یکدیگر میاموزند و بر افکار هم تأثیر بسزایی میگذارند، به همانگونه که روزگاری تمدن و اندیشه های بشردوستانه جهان متأثر از فرهنگ و گفتار مدنیت کهن ایرانی بوده و این فرهنگ ستُرگ تأثیر عمیقی در پیشرفت مدنیت در دنیای پیرامونی خود گذاشت. پس هر آنچیزی که بعنوان تولید اندیشه و گفتمان در جایی از این گیتی پهناور مطرح میگردد، در خود باقی نمی ماند و بفوریت جهانی میشود. به همین گونه سکولاریسم (عرفیگرایی) که بزعم شما چون «جنس وارداتی» است، مستثنی از این قانونمندی نخواهد بود.