سوسیالیسم و کشورهای عقب مانده

در دسامبر سال ۱۹۱۷، آنتونیو گرامشی با نوشتن مقاله ای زیر عنوان «انقلاب علیه سرمایه»، که در آن مقصود از سرمایه، همان کتاب مشهور مارکس بود، به استقبال انقلاب روسیه شتافت.

گرامشی مانند دیگر سوسیالیست های اروپا بر این گمان بود که وقوع انقلاب سوسیالیستی در کشوری عقب مانده و شبه فئودالی، مانند روسیه، ناممکن است. از جمعیت ۱۵۰ میلیونی روسیۀ آن زمان، تنها ۵ میلیون نفر کارگر صنعتی بودند، درحالی که بالغ بر ۸۰ درصد جمعیت کشور را دهقانان تشکیل می دادند.

به همین دلیل گرامشی تاجایی پیش رفت که در همان مقالۀ مذکور نوشت: « این انقلابی علیه سرمایۀ کارل مارکس است. در روسیه، سرمایۀ مارکس بیش از آن که کتاب پرولتاریا باشد، کتاب بورژوازی بود» و این که «پیش از آن که پرولتاریا حتی بتواند به شورش خود، به مطالبات طبقاتی خود، به انقلاب خود فکر کند، یک ]طبقۀ[ بورژوازی باید در روسیه تکامل پیدا می کرد و عصر سرمایه داری همراه با بنانهادن تمدنی همسان با تمدّن غرب، آغاز می گردید». (۱)

امّا مقصود گرامشی چه بود؟ و چرا یک مارکسیست باید رویدادی مهمّی همچون انقلاب سوسیالیستی در کشور روسیه را به کناری می نهاد و در مقام نفی آن برمی آمد؟ برای پاسخ به این پرسش ها، نیاز است تا اندکی در مورد منشأ تاریخی موضوع مورد بحث، مکث کنیم.

پلخانف، «پدر مارکسیسم روسی»، مبلغ این دیدگاه بود که روسیه پیش از دست یافتن به انقلاب سوسیالیستی، باید مسیر توسعه و تکامل سرمایه داری را طی کند. این دیدگاه از خلال بحث های میان سوسیالیست ها و «پوپولیست ها» در دهۀ ۱۸۸۰ مطرح شد.

«پوپولیست»ها استدلال می کردند که انقلاب روسیه می تواند از یک اقتصاد دهقانی به سوی کمونیسم جهش کند و دلیل این امر را وجود زندگی کمونی دهقانی در پاره ای از مناطق می دیدند. اما در مقابل، پلخانف استدلال می کرد که روسیه الزاماً باید مسیر تکامل اروپای غربی را دنبال نماید.

پلخانف تصور می کرد که با رشد و توسعۀ سرمایه داری، طبقۀ کارگر نیز رشد خواهد کرد و به هدفی مشترک با هدف بورژوازی لیبرال- یعنی برقراری حقوق دموکراتیک- دست خواهد یافت. فقط در این حالت است که پس از طی چند دهه تکامل سرمایه داری، طبقۀ کارگر با هدف انقلاب سوسیالیستی به عرصۀ رویارویی و مبارزۀ مستقیم با بورژوازی وارد خواهد شد.

در این مقطع زمانی اثر سوسیالیست ها مدافع چنین دیدگاهی بودند. پلخانف قطعاً می توانست مانند بسیاری دیگر برای توجیه مواضع خود به چند پاراگراف از مارکس متوسل شود.

به عنوان مثال، مارکس در پاراگراف مشهوری از «مقدّمه ای بر ادای سهمی به نقد اقتصاد سیاسی» (۱۸۵۹) که به دفعات از او نقل می شود، نوشت:

«تا زمانی که نیروهای مولدی که در نظم اجتماعی جای گرفته اند، تکامل پیدا نکنند، آن نظم اجتماعی از بین نمی رود» (۲)

این استدلال فوق ظاهراً ناظر به آن است که در یک کشور عقب مانده، نمی توان از تسخیر قدرت کارگری و انقلاب سوسیالیستی سخنی به میان آورد، چرا که سطح نیروهای مولده به اندازۀ کافی برای آغاز انقلاب سوسیالیستی تکامل نیافته است. این همان استدلالی است که بی درنگ به یکی از بحث اصلی و مهم در درون جنبش مارکسیستی تبدیل شد.

از سوی دیگر، تمامی سوسیالیست های نیمۀ دوم قرن نوزدهم شاهد بودند که بورژوازی از انقلاب «خودش»- یعنی از دست زدن به مبارزه برای زمین، حقوق دموکراتیک و استقلال ملی- به وحشت و هراس افتاده است. بورژوازی هنوز از مبارزه علیه فئودالیسم پیروز بیرون نیامده بود که ناگهان با دشمن جدیدی به نام طبقۀ کارگر روبه رو شد. وحشت بورژوازی از طبقۀ کارگر انقلبای تا جایی بود که وادار شد تا در موارد بسیاری به ماشین نظامی نظام قبلی متوسل شود تا کارگران را سرکوب کند و مبارزۀ خود را برای ایجاد یک جمهوری دموکراتیک نیمهکاره رها سازد. مارکس دیدگاه خود را نسبت به رابطۀ میان انقلاب کارگری و انقلاب ناتمام بورژوازی در «خطابیۀ کمیتۀ مرکزی به اتحادیۀ کمونیست ها» (لندن، ۱۸۵۰) چنین جمع بندی کرد:

«در حالی که خرده بورژوازی دموکرات، خواهان ختم هر چه سریع تر انقلاب از طریق برآوردن حداکثر خواسته های فوق است، منافع ما در این است (و خواست ما ایجاب می کند) که انقلاب را تا زمانی که تمام طبقات کموبیش متملک از دایرۀ قدرت خارج نگردیده اند و قدرت دولتی هنوز به تسخیر طبقۀ کارگر در نیامده ]…[ بی وقفه ادامه دهیم» (۳)

طی پنجاه سال پس از این اظهارات، بحث های های شدیدی میان سوسیالیست های روسیه بر اثر مقصود اصلی مارکس در جملات بالا درگرفت. در انقلاب ۱۹۰۵، دو استراتژی انقلاب در درون جنبش کارگری وجود داشت:

اول؛ پلخانف و منشویک ها که وظیفۀ اصلی سوسیال دموکرات های روسیه را تشویق بورژوازی لیبرال به ایجاد یک جمهوری دموکراتیک، یعنی رژیمی که قادر به تکامل اقتصاد سرمایه داری باشد، می دانستند. در واقع کلّ هدف این جناح آن بود که ضمن صحبت از سوسیالیسم و مسلح کردن کارگران، بورژوازی را به «کمپ ارتجاع» رم ندهد.

دوم؛ دیدگاه لنین و بلشویک ها. لنین در این مقطع و در تقابل با استراتژی گروه نخست، بر آن بود که نمی توان منتظر لیبرال ها شد و از ترس به وحست افتادن بورژوازی، از مبارزه عقب کشید. بنابراین لنین در نظر داشت که در صورت آغاز انقلاب، همراه با بلشویک ها برای یک دولت موقت کارگری و دهقانی مبارزه کنند و انقلاب را تا حدّ امکان دموکراتیک سازند (حتی اگر این امر به معنای مبارزه علیه بورژوازی بهاصطلاح لیبرال باشد).

لنین هم مانند پلخانف این دیدگاه را داشت که روسیه نمی تواند از فرزاز انقلاب بورژوایی جهش کند. او در سال ۱۹۰۵ نوشت:

«مارکسیست ها مسلماً معتقدند که انقلاب روس جنبۀ بورژوایی دارد» و به همین دلیل «ما نمی توانیم از چهار دیوار بورژوا دموکراتیک انقلاب روس یک باره به خارج آن جستن نماییم، ولی ما می توانیم حدود این چهار دیوار را به مقیاس عظیمی وسعت دهیم، ما می توانیم و باید در حدود این چهار دیوار در راه منافع پرولتاریا و نیازمندی های مستقیم وی و در راه شرایطی که نیروهای وی را پیروزی کامل آینده آماده می سازد، مبارزه کنیم» (۴).

امّا لنین در عین حال تردیدی نداشت که بورژوازی بزدل روسیه که با زمینداران بزرگ در ارتباط بود، قادر به سرنگونی تزار و ایجاد انقلاب خود نیست. بنابراین از دید لنین، این پرولتاریا بود که می باید برای درهم شکستن قدرت استبداد و ارتش و ماشین سرکوب آن، به دنبال متحدینی دیگر باشد. برای لنین، این متحد، دهقانان بودند. لنین به درستی مسألۀ ارضی را «مسألۀ غامض انقلاب روسیه» ارزیابی کرد. پس به طور خلاصه، لنین، انقلاب را بورژوا-دموکراتیک، ولی تحت رهبری طبقۀ کارگر و متحد آن، دهقانان، می دید.

بنابراین لنین در تقابل با چشمانداز منشویک ها مبنی بر اتحاد با بورژوازی، اتحاد با دهقانان را مطرح کرد و این همان چیزی است که به اعتقاد او می تواسنت شکل «دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان» را پیدا کند.

به این ترتیب، قرار بود که رژیم جدید به استقرار یک جمهوری دموکراتیک، بازتولید رادیکال زمین ها، پایان استبداد و ستم در روستاها و کارخانه ها، بهبود شرایط کارگران و نظایر این ها منجر شود و انقلاب را به آلمان و باقی اروپای ضرقی بکشاند؛ و انقلاب بر این مبنا- و البته اساساً با دریافت کمک اقتصادی از سوی یک آلمان سوسیالیست- سریعاً به فاز سوسیالیستی در روسیه حرکت کند.

تروتسکی در بحبوحۀ انقلاب ۱۹۰۵، به ارائۀ یک آلترناتیو سوم در برابر دو استراتژی جناح های اصلی حزب سوسیال دموکرات روسیه پرداخت. تروتسکی استدلال کرد که انقلاب روسیه به عنوان یک انقلاب پرولتری آغاز خواهد شد و دولت کارگری، نه فقط وظایف بورژوا-دموکرانیک، بلکه وظایف سوسیالیستی را هم انجام خواهد داد.

این استراتژی تروتسکی بود که نهایتاً صحت خود را به اثبات رسانید.

تروتسکی با ضعیف ترین نقطۀ استراتژی لنین رودررو شد: چگونه دو طبقۀ مختلف می توانند با یک دیگر در قدرت سهیم شوند؟ دهقانان به مثابۀ یک طبقه ماهیتاً سوسیالیست نبودند و این نکته را لنین به خوبی می دانست؛ به همین جهت او گفته بود:

«ما تا جایی از جنبش دهقانی دفاع می کنیم که دموکراتیک و انقلابی است. زمانی که و مادامی که این ]جنبش[، ارتجاعی و ضدّ پرولتری گردد، ما برای مبارزه علیه آن آماده می شویم ]…[» (رویکرد سوسیال دموکراسی نسبت به جنبش دهقانی، پرولتر، ش ۱۶، سپتامبر ۱۹۰۵) (۵)

تروتسکی به درستی استدلال کرد که تا وقتی دیکتاتوری بر پایۀ دموکراسی باشد، کارگران به ناگزیر اقدامات سوسیالیستی را به تعویق خواهند انداخت. همان طور که او بعدها در مقاله ای با نام «سه مفهومِ انقلاب روسیه» (۱۹۳۹) نوشت، این استراتژی لنین می توانست به «دیکتاتوری دهقانان» همراه با مشارکت کارگران منجر شود (۶).

همان طور که تروتسکی اشاره کرد، دهقانان- به ویژه در روسیه- از به دست گفتن شاهرگ های قدرت ناتوان بودند. تنها طبقۀ کارگر از منطق، منافع طبقاتی و توان چنین کاری برخوردار بود. این درس مهمّ مبارزات ۱۹۰۵ بود که از دل آن شوراهای کارگری بیرون آمدند: این شورهای کارگری، به عنوان نطفه های اولیه و بالقوۀ حکومت کارگری در آینده پیش از وجود هرگونه حکومت لیبرال دموکراتیک بسته شده بودند و دقیقاً ظهور همان ها بود که لیبرال ها را از مبارزه علیه تزار باز داشت.

تروتسکی نه اهمیت دهقانان در انقلاب را نادیده گرفت و نه با برنامۀ لنین مبنی بر جلب دهقانان به سوی کارگران مخالفت کرد. تروتسکی در بخشی از کتاب «انقلاب مداوم» نوشت:

«این نقش ]نقش انقلابی دهقانان[ نه می تواند مستقل باشد و نه رهبری کننده. دهقان یا از کارگر پیروی خواهد کرد یا از بورژوا. این به آن معناست که “دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان” فقط به صورت دیکتاتوری پرولتاریا که توده های دهقانی را رهبری می کند، قابل تصور است» (۷).

پس برای تروتسکی، این دیکتاتوری باید یک حکومت کارگری می بود که وظایف دموکراتیک و سوسیالیستی را در بستر تبدیل انقلاب روسیه به یک انقلاب اروپایی و جهانی به انجام برساند. تروتسکی تلاش کرد که این چشمانداز سوم نسبت به انقلاب روسیه را هنگامی که پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵ در زندان به سر می برد، با نوشت جزدۀ «نتایج و چشماندازها» تکمیل و مدوّن سازد. او این استراتژی را «انقلاب مداوم» نامید.

پس از آوریل ۱۹۱۷ بود که با آشکار شدن تناقضات انقلاب در قالب شعار «دیکتاتوری دموکراتیک»، لنین نهایتاً این مفهوم کنه از انقلاب را به کناری نهاد. در این جا بود که لنین به طور مشخص و مستقیم، بلشویک هایی را که هنوز به تکرار این شعار قدیمی می پرداختند خطب قرار داد و گفت:

«کسی که درحال حاضر تنها از یک “دیکتاتوری دموکراتیک انقلابی پرولتاریا و دهقانان” صحبت می کند، در گذشته به سر می برد؛ در نتیجه عملاً در ضدّیت با مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا، از خرده بورژوازی هم فراتر رفته است. چنین کسی باید به آرشیو عتیقه های پیشاانقلابی “بلشویک” (که می توان آرشیو “بلشویک های قدیمی” نامید) منتقل شوند» (۸)

به طور خلاصه وقتی سرمایه داری یک بازار جهانی و یک تقسیم کار جهانی را به وجود آورده و تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات مالکیت سرمایه داری را در سطح جهانی آشکار کرده است، پس در این صورت اقتصاد جهانی را نیز در مجموع برای دگرگونی سوسیالیستی آماده نموده است. نگاه به مسأله از این زاویه که کدام کشورها برای سوسیالیسم «آماده» و کدام یک «غیر آماده» هستند، یعنی همان طبقهبندی بیجان و تنگنظرانۀ کومینترن استالینیستی، کاملاً نادرست و منتفی است. انقلاب سوسیالیستی در سطح ملی آغاز می شود، ولی ناگزیر باید در سطح جهانی تکمیل شود و پایان پذیرد. منتها کشورهای مختلف، با آهنگ و سرعت های مختلفی این پروسه را طی می کنند. کشورهای عقب افتاده، تحت شرایط معینی، سریع تر به دیکتاتوری پرولتاریا دست می یابند، ولی دیرتر به سوسیالیسم خواهند رسید؛ در واقع دوران گذار برای این قبیل کشورها، به نسبت کشورهای پیشرفته تر، طولانی و دشوارتر، و نه ناممکن، خواهد بود.

منابع:

(۱) http://marxism.halkcephesi.net/Antonio%20Gramsci/1917/12/rev_against_capital.htm

(۲) http://www.marxists.org/archive/marx/works/1859/critique-pol-economy/preface.htm

(۳) http://nashr.de/1/marx/xtbe/0.pdf

(۴) http://bookazizi61.tripod.com/book/marxisti/lenin/2taktik.pdf

(۵) http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1905/sep/05e.htm

(۶) http://www.internationalist.org/three.html

(۷) http://nashr.de/1/trot/mdvm/0.pdf

(۸) http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1917/apr/x01.htm