نژاد فکور ایرانی! پشت کلمه ایران، ناسیونالیسم فارس نهفته است (قسمت سوم)

“آیا شما به ایرانی بودن خود افتخار نمی کنید”؟ این سئوال را مردم ایران بارها از من پرسیده اند. نه فقط مردم عادی، بلکه حتی از مجری برنامه یک TV ایرانی نیز شنیدم که نژاد ایرانی از سایر نژادها فکورتراست! البته اگر از منظر ناسیونالیسم به نژاد، کشور و وطن نگاه کنیم، باید مردم هر کشوری به وطن و تابعیت آن افتخار کنند. چرا مردم ایران در این حس وطن دوستی خود محق نیستند؟ اما تصور و حس پشت این سئوال، فقط حس طبیعی انسانی نیست که معمولا جای که متولد شده است را دوست دارد. این احساس برتری و افتخار، بذر نفاق، مواد خام و اولیه برای خلق ناسیونالیسم و ذخیره جنگ های پاک سازی قومی در هر نقطه ای از جهان است. این خمیرمایه ساختن هویت ناسیونالیستی در هرکشوری برای تعریف تمایزات خود با دیگران جهت تحقیر مردم کشورهای دیگر است. بعداً اشاره می کنم که پایه مادی این تصور برتری چیست و چرا آن را ساخته اند. ولی اجازه بدهید از زاویه دیگری به این تصور و حس برتری ناسیونالیستی نگاه کنیم که چقدر مجازی، غیره واقعی، گمراه کننده و احمقانه است!

چینی، آمریکائی، ترک، انگلیسی، سومالیایی، فرانسه ای، البانیایی، تیموری و غیره، همه به ترتیب با چینی بودن، آمریکایی، ترک، انگلیسی، سومالیایی و فرانسه ای، البانی بودن خود به تساوی مفتخرند. افتخار به چه؟ مگر در این وسط چیزی ویژه ای هست که دیگری آن را نداشته باشد؟ در میدان رقابت و نمایش حس وطن پرستانه، هر کسی چیزی دارد که دیگری دارد.  یعنی افتخار به وطن این یکی، مساوی با افتخار آن دیگری است. حتی از این لحاظ دوباره به نقطه تساوی همه با هم برابرند میرسیم. یعنی افتخار هر کسی به کشور خویش، مساوی با افتخار دیگران است. معهذا چیزی برای افتخار نمی ماند، زیرا کسی چیزی بالاتر و بیش از دیگری ندارد تا به آن فخر بفروشد. پس اگر اینطور است، یعنی از این لحاظ هم همه برابرند، این تصور برتری را به چه منظوری ساخته اند؟

در هر کشوری طبقه ای وجود دارد که با طبقه دیگر برابر نیست. این تصور را برای این ساخته اند تا کارگرانی که از نظر مادی و موقعیت اقتصادی با صاحبان ابزار تولید و املاک در دنیایی واقعی نابرابرند؛ و از این نظر با “کشور خود” بیگانه هستند، بیگانگی مادی کارگر با طبقه حاکم را به خارج از مرزهای کشور تغییر جهت دهند.  چون کارگران هر کشوری در موقعیت نابرابر با سرمایه داران آن کشور هستند. یعنی نه با سرمایه دار کشور خود و نه با سرمایه دار کشور خارجی برابر نیستند. ناسیونالیسم را ساخته اند تا کارگران بخش های مختلف یک کشور به عنوان یک طبقه مستقل در مقابل طبقه سرمایه دار آن کشور و همه کارگران جهان در مقابل سرمایه داری جهانی متحد و متشکل نشوند. این اصلی ترین هدف جنبش ناسیونالیسم از ساختن تصور و احساس برتری وطن پرستانه است. این تصور را جهت تفرقه و تحمیق مردم ساخته اند تا به خواست استثمارگران راحت تر گردن بنهند. اقدامات اجرایی و پراتیکی این تفرقه در هر کشوری چه شکلی بخود می گیرد، مساله ثانوی است.  مساله اصلی درک این حکم پایه یعنی کارکرد ناسیونالیسم برای سرمایه داری دنیای معاصر است.

درجهانبینی ناسیونالیسم مسابقه ی شبیه به دوئل و قمار بین تمام ملل جهان وجود دارد. در این مسابقه و دوئل یا باید مغلوب کنید یا مغلوب شوید، یا از بین ببرید، یا از بین برده خواهید شد. یا آداب، فرهنگ و معنویات خود را در مقابل نفوذ بیگانه حفظ کنید، یا حذف خواهید شد. یا از نژاد فکوری، یا از نژاد پوک مغز! در این جهانبینی راه سومی وجود ندارد. چیزی به اسم دست آوردهای بشر فارغ از این مسابقه خصمانه ” بکش تا کشته نشوید” وجود ندارد. آنان طریقه، الگو و متدی جهان شمول و خارج از این مسابقه برای تمام انواع بشر(سیاه، سفید، زن، مرد و کارگر) سراغ ندارد. بنابر این ناسیونایسم فارس ایرانی درست مثل هر شاخه دیگر ناسیونالیسم در جهان، نژاد، تیر و اجداد آریایی- ایرانی خود را از ترک، عرب، کرد و افغانی فکورتر، متمدن تر و بهتر بحساب می آورد. فعالاً به این مساله نمی پردازم که جای لازم داشت برای توسعه این نایسونالیسم، کرد و افغانی را ضمیمه تیر و نژاد آریایی می کند. کلاً بدلیل پاره ای مولفه های واقعی، تاریخی و سراب، نژاد “پرژا” را دارایی اصالت نژادی، تاریخی، متمدن و بهتر از دیگران تعریف می کند و به این خاطر فضیلت و برتری خاصی برای نژاد آریائی قائل است که باعث شده مردم بارآمده با این فرهنگ، خودخواه و دیگران را دست کم  بگیرند.

معمولاً پایه مادی و معنوی توجیه این حس برتری ناسیونالیسم، در جای تکامل مناسبات اقتصادی کشور و جای تکامل تاریخی است. اما تکامل مناسبات اقتصادی و یا عقب ماندگی آن از خصوصیات ذاتی انسان نیست. منشایی مناسبات تولید و محیط زندگی اجتماعی و مولفه های مادی خارج از مساله تیره و نژاد است. برای تغییر مناسبات اقتصادی و عقب ماندگی یکی از موانع اصلی بشر، همین حدس برتری انسانی بر انسانهای دیگر است. همین احساس برتری مانع جدی تکامل بشر شده است. این احساس هر چه را منباب برابری انسان گفته و نوشته شده است، دوباره پشم می کند و دقیقاً یکی از موانع تغییر شرایط نابرابری امروز انسانها، همین احساس اصیل بودن یا تاریخی تر بودن نژاد و ملتی بر دیگری است. طبعاً اگر این احساس برتری و آگاهی وارونه را نساخته بودند، نه نیلسن ماندلا را سی سال زندانی می کردند، نه (نازیسم و هیتلیر) بقدرت می رسید و به احتمال نود در صد نه جنگ جهانی دومی رخ می داد.

بخاطر نسبیت فرهنگی که آن روی دیگر سکه ناسیونالیسم است، آن حداقل حقوق بشری که در سند حقوق بشر تصویب شده است را وقتی به کشورهای آسیایی و افریقایی میرسد، به سایز آن کشورها در می آورند. در نتیجه راه ریشه کن کردن نابرابری انسان، متحقق کردن برابری مادی و حقوقی اوست. وقتی می گوئیم مبناء برابری انسان است، منظور این نیست که آن تیره و نژادهای که تاریخی تر هستند، که تکامل ( مناسبات اقتصادی و اجتماعی) یافته ترند، هم با بقیه برابرند و هم بخاطر سوابق تاریخی شان در مقایسه با ملت های که کمتر مدرن و تاریخی و تکامل یافته هستند یک کم بیشتر و عظیم ترند. منظور این نیست در فرانسه و سوئد رابطه جنسی انسان بالغ خارج از ازدواج حق مردم است، اما در ایران بدلیل فرهنگ ایرانی باید جرم محسوب شود. منظور این نیست تنها ملت انگلیس با ملت فرانسه برابر است، منظور این است که مردم هر کجای دنیا با هم برابر هستند.

سمپاشی کردن فضای جامعه به ویروس واگیر ناسیونالیسم، در پوشش سنت و میراث فرهنگ ملی، متاسفانه محدود به نوعی از آن و محدود به سازمان های سیاسی نیست. علاوه بر هزاران روزنامه، کتب و میدیا در هر کشوری که رسما ناسیونالیسم را تبلیغ می کنند، حتی وقتی آنهایی که ارگان سازمان و احزاب سیاسی مشخصی نیستند نیز مطالعه می کنیم، باز، رد پایی ناسیونالیسم را در آنها خواهیم دید.

برای نمونه “هفته نامه پرشین” بتاریخ جمعه ۷اردیبهشت ۱۳۸۷ شماره ۴۲ صفحه ۳ را روزی نگاه می کردم که بسان بقیه روزنامه های ناسیونالیستی که خود را “اجتماعی، فرهنگی، هنری” و البته غیر سیاسی در خارج ایران و چاپ لندن معرفی می کند؛ در کنار تصاویر تخت جمشید چنین آمده بود:

” در تصاویر حکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست. هیچکس سوار بر اسب نیست. هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید. هیچکس سرافکنده و شکست خورده نیست و هیچ قومی بر قوم دیگر برتر نیست و هیچ تصویر خشنی در آن وجود ندارد. از افتخارهای ایرانیان این است که هیچگاه برده داری در ایران مرسوم نبوده است. در بین صدها پیکر تراشیده شده بر سنگهای تخت جمشید حتی یک تصویر برهنه و عریان وجود ندارد. بخاطر بسپاریم که از چه نژادی هستیم و دارای چه اصالتی می باشیم”.

ببینید، ناسیونالیسم ایرانی گوشت را می خورد و آب گوشت را نمی خورد!  با “نبودن یک تصویر برهنه و عریان سنگهای تخت جمشید” می بالد. طرفدار مذهب و اسلام است، ولی از طرف دیگر زشتی های این فرهنگ را به عرب منتسب می کند. طبقات اجتماعی سنن و ارزش های خود را در همه زمینه ها می سازند. پدیده های زشتی که امروز متاسفانه در ایران موجوند، محصول کارکرد آن طبقات است. اگر مردم و جامعه را با سنن طبقات قضاوت نکنیم و امثال ناسیونالیست ها نیکی و پلیدی در جامعه را در یک کیسه به اسم ایران بریزیم، آنگاه یک نقطه روشنائی برای ما نمی ماند و ایران در ردیف بدترین ها در جهان است. اصولاً معیار فرهنگ بالا و اصالت کشوری در چیست؟ در آزادی زن، احترام به حقوق کودک، میزان آزادی های مدنی و فردی، کمتر بودن نرخ تصادف رانندگی، نداشتن مجازات اعدام، دخالت نکردن در مسائل خصوصی انسان بالغ و مسئولیت پذیری جامعه در قبال شهروندان است؟ اگر با این شاخص ها تمدن و فرهنگ ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و نظام های پیشین را بسنجیم، نژاد ایرانی دارای هیچ اصالت ویژه ای نیست و متاسفانه باید بخاطر بسپاریم که از چه نژادی عقب مانده و دارای چه خصوصیات خشن ومنفی هستیم. فرهنگ اصیل ایرانی شامل سنگسار زن به جرم “زنا”، کتک زدن کودک به اسم تربیت و زن آزاری از کجا آمده است؟ پاسخ ناسیونالیسم ایرانی اپوزیسیون جمهوری اسلامی این است که آنها از فرهنگ عرب ها آمده اند. مدعیند که بعد از اشغال ایران توسط خلیفه دوم عمر بن خطاب حاصل گردید. اما تناقض ستایش ” در تمام پیکرها تخت جمشید یک برهنه را نمی بیند” از کجا آمده است؟

خانم ها و آقایان عزیز! اگر از آنچه فرهنگ ناسیونالیسم ایرانی است، فرهنگ مذهبی، فرهنگ ضد زن و فرهنگ (شرقی) را بگیریم، هیچی از آن نمی ماند. حال فرق نمی کند چه مذهب زرتشتی چه اهورایی و چه اسلامی، مخرج مشترک – مذاهب یکی است. برای این که علاوه بر تحلیل با فاکت ناسیونالیسم ایرانی که چقدر ضد عرب است را نشان بدهیم، به چند پاراگراف از گزارشی در مورد “انتخابات” ریاست جمهوری ایران دوره دهم در شهر لندن من که نمونه دیگر فرهنگ ناسیونالیسم ایرانی است توجه کنید:

 … دوازدهم ماه ژوئن ۲۰۰۹ روز “انتخابات” ریاست جمهوری دوره دهم جمهوری اسلامی ایران بود.  نامزدهای که مورد تائید نظام اسلامی بودند و به سطح نهایی راه یافته بودند عبارت بودند از محسن رضائی، محمود احمدی نژاد، مهدی کروبی و میرحسین موسوی. همچنین که می دانیم در نظام سرمایه داری به شکل جمهوری اسلامی ایران، زن قانوناً نمی تواند کاندید پست ریاست جمهوری شود و حق انتخاب شدن ندارد. انسان سکولار و کمونیست هم نمی تواند کاندید ریاست جمهوری در ایران شود. به این خاطر یک نفر زن، آتیست و کمونیست هیچ وقت درلیست نامزدهای حکومت نبوده و نیست. چون در جهانبینی اسلامی، زن نیمه انسان محسوب شوده و آتیست و کمونیست بودن هم جرم است.

طبق معمول هر دوره این مراسم مضحکه، حزب ما فراخوان تظاهرات علیه آن داد و از همان ساعت نو صبح شروع “انتخابات” در محل (جلوی سفارت جمهوری اسلامی در لندن) حاضر شدیم.  بر عکس دوره های دیگر، این بار ما خیلی منزوی و تنها بودیم. رسانه ها از ایران و خارج بخصوص بی بی سی مجاهدت خود را کرده بودند که مردم هر چه بیشتری را به پای صندوق های رای ببرند. زیر بمب باران تبلیغاتی میدیا و کور شدن افق ناسیونالیسم اپوزیسیون رژیم، کم نبودن “مبارزینی” که در این روز توسط رسانه ها مرعوب شدند و عدم شرکت در تظاهرات ما را به این بهانه “بی فایده است، سی سال است ما مبارزه می کنیم که صف مقابل بزرگ و ما کوچک تر شده ایم” خوداری کردند و در آن روز مهم ما را تنها گذاشتند.  با این وجود، ما صدای اعتراض بر حق مردم آزادیخواه را به گوش رژیم و طرفدارانش رساندیم. تخم مرغ را به مظهر اسلام، یعنی به تصاویر خمینی کثیف زدیم و رنگ را به مزدوران حکومت اسلامی پاشیدیم و به این خاطر توسط پلیس سرمایه بازداشت و جریمه شدیم.

در میان حدود ۵۵ نفر تظاهرات کنندگانی که علیه این نمایش شرکت کرده بودیم، ۲۲ تا  ۲۴ نفر از اعضای حزب ما بودند. ۸ تا ده نفر از اعضای حزب کمونیست کارگری ایران، ۳ نفر از اعضای حزب اتحاد کمونیست کارگری و بین دوازده تا پانزده  نفر هم اشخاص شامل سازمان هایی با پسوند کارگری و چپ پراکنده و باقی مانده چریکهای فدائی خلق بودند. اینجا من قصد وارد شدن به مبحث “انتخابات” دوره دهم ریاست جمهوری ایران و برخورد احزاب و جریانات سیاسی به این مساله را ندارم؛ چون مستقیما ربطی به بحث فعلی ما ندارد. در زمان خود مفصل به آن پرداخته شده است. فقط خواستم با ذکر دو نمونه دیگر رد پایی ناسیونالیسم فارس ایرانی در اینجا را نیز با فاکت نشان بدهم.

یک نفر که از نظر تفکر متعلق به خانواده سلطنت طلبان هم شرکت داشت که بدون در نظر گرفتن نظم و هماهنگی با بقیه تظاهرات کنندگان مدام دو شعار را تکرار می کرد: “مرگ بر جمهوری اسلامی ارتجاعی عربی ایران”، و “ایرانی ایرانی باش”.  با تکرار مکرر مرگ بر جمهوری اسلامی ارتجاعی عربی در بغل گوش من، صبرم سر آمد و گفتم خانم بس است می دانید که من عرب هستم؟ چرا به عرب بی احترامی می کنید؟ گفت من شما را نمی گویم، عرب ارتجاعی میگم.  من در جواب گفتم ارتجاعی بودن جریانات سیاسی، حکومت ها و جنبش ها مختص عرب نیست. اگر جریانات سیاسی ارتجاعی مختص عرب است مگر پاکستان حکومت اسلامی ارتجاعی ندارد؟ مگر افغانستان عرب و جمهوری اسلامی عرب است؟ مگر پینوشه عرب بود؟ این چه شعاری ارتجاعی است که می دهید!؟ به چه حساب و چه حقی تلاش کمونیست های عرب که عمری علیه مذهب و فرهنگ عشیره ای مبارزه کرده اند به کیسه ناسیونالیسم و مذهب اسلام  می ریزید؟

آری، اپوزیسیون ناسیونالیسیت ایرانی ضد رژیم، خمینی را هم هندی خطاب می کند. از نظر ناسیونالیسم فارس، کثیفی خمینی نه از خون پاک آریائی- ایرانی وی، بلکه ازخون ناپاک هندی اوست! ناسیونالیسم فارس را کجا باید روشنتر از این دید؟ اگر یک نفر برود در تظاهرات و مراسمی علیه ارزشهای نظام سلطنتی شرکت کند و مدام شعار “آزادی و برابری و کارگران جهان متحد شوید” تکرار کند، با وجود اینکه آنجا یک نفر است، لکن بیانگر این است که گرایشی در جامعه وجود دارد که تا اندازه ای توده گیر شده است: یکم آزادی و برابری را مطرح و به شعار بخشی از مردم تبدیل کرده است. دوم، درجه ای از آرمان و امیال آن گرایشی به خودآگاهی نسبی مردم تبدیل شده است. این مصداق شخص مذکور است.  فرق نمی کند یکی از آنها یا چند نفر این شعار را طرح کنند. از این منظره متوجه می شویم که ناسیونالیسم فارس ایرانی چگونه به همسایه ها بخصوص مردم عرب نگاه می کند و مردم را به چه ویروس های آلوده کرده است.  کثیفی خمینی از “هندی بودن” او می داند  و ارتجاعی بودن جمهوری اسلامی را از “عربی بودن” آن!  نژاد ایرانی پاک است و این چیزها به مردم ایران نمی خورد! گمراهی و حماقت مگر شاخ و دم دارد؟ این در پایه ترین سطح انکار مبارزه طبقاتی و جامعه طبقاتی ایران است که روز دوازدهم ماه ژوئن ۲۰۰۹ توسط یک نفر از طرفداران نظام پادشاهی در تظاهرات ما شرکت کرده بود خودنمائی کرد. دقیقا یکی از علت بقای جمهوری اسلامی هم این گونه گرایش و نگرش  به مردم دیگر از طرف بخشهای زیادی از اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی است. استعمال “کرد و کردستان” در ادبیات و سیاست “نخبگان” ناسیونالیسم کرد چه کاربردی دارد؛ استعمال “ایران” در ادبیات و سیاست “نخبگان” ناسیونالیسم فارس همان کاربردی دارد.

در مبارزه طبقاتی نه هویت من کرد و نه شما فارس است!

در کمونیسم انسانیت انسان کافی است تا هر انسانی فارغ از نژاد، زبان، محل تولد و سابقه تاریخی به تمام معنا شمول تمام کرامت، احترام و حقوق مساوی با بقیه شود. انسان از آنجا که انسان است، شریک دست آوردهای بشر و افتخارات بشر، شمول بهرمند شدن از این دست آوردها می باشد. در کمونیسم انسانیت انسان کافی است تا ارزش وی برسمی شناخته شود و تا مجبور نباشد برای اعاده هویت انسانی خود به ارزش های پوچی مانند هویت نژادی، ملی، مذهبی و موقعیت اقتصادی، جهت پرکردن خلا نابرابری ایجاد شده بین انسان ها، به هویت های غیر انسانی و کذایی پناه ببرد. کمونیسم انسان را از پناه بردن بر هر هویتی غیر از هویت انسانی انسان بی نیاز می کند. دیگر پناه بردن به هویت فارس، کرد، عرب و … پوچ  و بی معنی خواهد شد.

اکنون فرض کنیم یک کارگرفارس برای ملت ایران می جنگند، با این توضیحات آیا نباید از خود سئوال کند برای چه چیزی ملت فارس مبارزه و جنگ می کند؟ در حالیکه میلیونها نفر کارگر و زحمتکش فارس هستند که در سرزمین ایران هیچ سرزمینی ندارند که حتی یک خانه دائم را در آن احداث کنند و مستاجر مدام العمر هستند. در زمینه اقتصادی هیچ ابزار تولید وسائل تولیدی ندارند بر روی آن کار کنند و مایحتاج خود را بدست آورند و با تمام شروط برده وار کارگری در ایران تن می دهند، بشرطی که یک کارفرما- صاحب کار و ابزار تولیدی پیدا شود به وی شانس فروش تنها سرمایه اش یعنی نیروی کارش را بدهد! متوجه هستیم این “شانس فروش نیروی کار” هم همیشه ضمانت شده و مطمئن نیست و تابع قوانین و شرایط ذاتی خاص سود آوری نظام سرمایه داری است که گرایش نزولی نرخ سود هم باعث می شود حتی در فروش نیروی کارش بی قید و شرط آزاد نباشد.  تنها زمانی که کارش سود آوری را برای کسی که ارزش نیروی کار وی را مصرف می کند و به کار ایشان نیاز دارد، ضمانت شده و متحقق می شود. جمعیت زیادی برای فروش نیروی کار خود مجبور به ترک ایران و مهاجرت به کشورهای اروپایی و آمریکایی شده اند. ماباقی خصوصیات مشترک کارگر ملت فارس با بورژوازی فارس و طبقه حاکمه، بیش از این دو رکن نیست. پس وطن و ملت غیر از توهم، گمراهی و ابزار دست جنبش طبقه سرمایه دار که متاسفانه در جنبش کارگری هم سرایت کرده است چیزی دیگری نیست. با طرح این سئوال” آیا شما به ایرانی بودن خود افتخار نمی کنید” یک سناریو را ساخته اند که اجازه فکر کردن مستقل از داده های موجود را از کارگر می گیرد.  سناریوی که از وجود فیزیکی وی تا تمام تاریخ و معنویاتش با طبقه ای که هیچ منافعی با او تشریک نیست در صفی قرار می دهد.  طبقه ای که قهرمانان وی از سرکوبی قهرمانان طبقه کارگر مدالشان می گیرند، اساتیدشان به دلیل توجیه استثمار و ظلم به طبقه کارگر استاد می شوند خودی و کارگر کشورهای دیگر را بیگانه می داند. این است سم ناسیونالیسم برای کارگر که همه اینها را در یک کیسه بنام ملت می ریزد. من در نقد ناسیونالیسم کرد نیز، مشخصات افسانه ای و مجازی هویتی “ملت” زبان، سرزمین، حیات اقتصادی وتاریخ و شکل و شمایل مشترک را یکی یکی تجزیه و تحلیل و با فاکت آن را رد کردم.

ادامه دارد