هاون مسعود در دست عباس

یکی دو هفته پیش مطلبی نوشتم در رابطه با نقشی که شمار زیادی از اصلاح طلبان و سبزهای اخیرأ به خارج آمده می‌خواستند بازی کنند و این که چگونه خیلی زود پته « آزادی خواهی » تو خالی شان روی آب ریخت. کلیشه ای ضمیمه آن بود که در سال ۱۹۹۷ در رابطه با مطلبی که از مسعود بهنود در آدینه چاپ شده بود، نوشته بودم. 
http://www.rowzane.com/index.php/articles-archiev/172-1391-02-25-20-08-06/10673-b
در آن مطلب بهنود برای خارج نشینان موعظه می خواند و از آن‌ها دعوت می‌کرد که به وطن برگردند. از آن زمان پانزده سالی گذشته است. نه فقط کسی برنگشت، نه فقط بر شمار فراریان و مهاجرین افزوده شد که خود مسعود بهنود هم «میهن» را گذاشت و دررفت و امروز در یکی از کشورهای اروپایی زندگی می کند. تصور نمی‌کنم که هیچ علاقه‌ای به بازگشت داشته باشد. پرستوی ما (۱) از لانه پرواز کرد و بر بامی در اروپا نشست، حتی زیر کامیون رفتن را دراین جا به بازگشت به آنجا و مرگ با سقوط یک گلدان شمعدانی بر سرش ترجیح می‌دهد (در رابطه با این دو کنایه به مطلب لینک رجوع شود). عمری در ایران آب در هاون کوبید، بالاخره خسته شد، هاونش را جا گذاشت، جانش را برداشت و از لانه‌اش به طرف دوردست ها پرواز کرد. الآن گویا عباس عبدی آنرا جایی پیدا کرده و هاون به دست و آب کوبان به وسط معرکه دوستان «کوچ کرده و خارج نشین»اش می پرد.
آخرین کورسوی امید عبدی خاموش شده است : کسی از گریختگان در میان «برخی از آنان [که] می‌کوشند که نه تنها جهت‌گیری خود را حفظ کنند، بلکه به ادبیات و نگارش پیشین خود نیز ملتزم باقی بمانند» و نه کسانی که نوشته هاشان «تفاوت‌هایی با نوشته‌های پیشین آنان در ایران دارد» و « حتی در مواردی نگاه‌ها را هم دچار دگرگونی [کرده است] می‌کند». ایشان در روز آن لاین به نوشته مهاجرانی با عنوان “چرا لندن را دوست دارم” می پردازد.
نوشته عبدی «گنجینه»ای بسیار غنی(!) است و شاید دیگرانی باشند که همت کنند و در آن مو را از ماست بیرون بکشند. بویژه از این نظر جالب است که دارد فساد لاشه اصلاح طلبی اسلامی ـ ایرانی را به نمایش می‌گذرد و بوی تعفن آن را می پراکند. من در اینجا فقط به یکی دو تا از آن‌ها اشاره می کنم.
می‌نویسند : «یادداشت ایشان [مهاجرانی] دو بخش دارد. بخش اول تصویری زیبا از وجود تنوع قومی و نژادی و فرهنگی و انضباط و رعایت حرمت انسان در لندن است، که انواع نژادها و فرهنگ‌ها، چگونه در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و با تساهل و مدارا در حال گذران عمر خویش هستند. این تصویرپردازی با زیبایی قلم ایشان تکمیل می‌شود. و تردیدی نیست بخشی از واقعیت آنجاست. هرچند از دو حیث ناقص می‌نماید. یکی اینکه تصویری کامل و همه‌جانبه نیست. خوب بود تصویر آن جوان دانشجو هم ارایه می‌شد که در نیوکاسل به دلیل نداشتن پول مجبور بوده که شب‌هنگام پیاده به منزل برود ولی در میان راه به دلیل خارجی بودن مورد هجوم جوان هولیگان قرار گرفته و چشم او کور می‌شود و اموالش به تاراج می‌رود. »
من حرف زیادی ندارم بزنم، فقط یکی دو نکته : می‌پرسم که ایشان دررابطه باتهاجم خشن به پناهندگان افعانستانی در ایران چه گفته و چه نوشته‌اند؟ شاید بهتر بود قبل از دلسوزی از راه دور برای یک دانشجوی بی پول در نیوکاسل انگلستان، در رابطه با «زندگی» و انواع مشقات روزمزه افغان های سه دهه ساکن ایران که این اواخر به اوج رسید و سیستماتیک و دولتی و رسمی شد، حرفی می‌زدند تا معیار و محکی برای ارزیابی خارجی پرستی و انسان دوستی «عمیق» شان داشته باشیم. شاید هم چیزی گفته یا نوشته اند، اما چرا آن را برای چاپ در کنار این مطلب نفرستادند؟ این وسط البته یک نکته دیگر هم هست. در هفته‌های اخیر بسیار در رابطه با سرکوب افغان های ساکن ایران نوشته و گفته شده است، ایشان حتمأ باخبر هستند. چرا «ضدیت با خارجی» انگلیسی‌ها را در تقابل با «مهمان نوازی ایران اسلامی» نگذاشتند تا هم مهاجرانی و هم «ملکه الیزابت» را خجالت بدهند؟ دلیل ساده است : می دانندکه مهاجرانی هم «خودی» است و او هم علیرغم «اظهار محبت»ش به خارجیان لندن نشین قلبأ موافق اخراج خشونت آمیز افغاتستانی ها از ایران است و در این رابطه اعتراضی نمی کند.
بعد هم در رابطه با «وطن» به منبر می‌روند و اطلاعات دینی ـ مدرن خود را به رخ می کشند؛ همان‌طور که برادر «خارج نشین» دیگرش هم گنجی در رابطه با شاهین نجفی درس ارتداد شناسی داد و کلی آسمان ریسمان بافت تا آخرش بگوید … تقصیر خودش بود که [به ائمه اطهار] توهین کرد.
این سیستم بحث آخوندی ـ توده ای است، یا به صحرای کربلا می‌زنند و یا کلی از این و آن نقل قول می آوردند و می آورند تا اثبات کنند که جمهوری اسلامی بهترین و دمکراتیک ترین و ضدامپریالیستی تری نظام تاریخ بشریست. یا هول و ولای آسمانی به جان مخاطب می‌اندازند یا ارعاب تئوریک زمینی می‌کنند : نه این یک و نه آن دیگری در مردمی که در ایران و در رابطه با آن زندگی می‌کنند کوچکترین تأثیری نخواهد داشت؛ انگار این‌ها همه‌شان شغل شان شده است آب در هاون کوبیدن ! خدا قوت !

۱ : اشاره‌ای به یک فیلم قدیمی است به نام «پرستوها به لانه باز می گردند».
http://www.sourehcinema.com/Title/FullOutline.aspx?FilmId=138204290030&IsTowLine=False