تهاجم پیشگیرانه جمهوری اسلامی علیه مردم

جمهوری اسلامی در رابطه باکمک رسانی به قربانیانیان زلزله اخیر آذربایجان کاملأ با لاقیدی عمل کرد و حتی این شیوه عمل را نه پنهان که برجسته کرد و به چشم ها کشید. با هر گونه کمکی ولو از طرف دولت «مسلمان ودوست و همسایه» ترکیه هم مخالفت کرد. بیشتر از آن : با کمک‌های مردم ایران هم خصومت نشان داد و راهش را بست. صدا و سیما اخبار مربوط را یا با تأخیر پخش و یا سانسور کرد و به جای آن برنامه کمدی نشان داد. مقامات اصلی رژیم در بهترین حالت زیرلبی تسلیتی گفتند و دنبال کارشان رفتند.
رژیم جمهوری اسلامی می‌داند که دیر یا زود جامعه به حرکت درخواهد آمد. به همین دلیل تهاجمی همه جانبه به کل جامعه را سازمان داده و در حال عملی کردن آن است. همه آن اشکال مختلف سرکوب و تحدید آزادی مردم به شکلی اغراق شده و در ابعادی عریب ادامه پیدا می کند. اعدام ها زیاد شده است؛ اذیت و آزار زنان و جوانان پسر و دختر گسترده‌تر و وحشیانه تر می شود؛ فشار علیه زنان برای بدحجابی به تعطیلی کنسرت ها کشیده می شود؛ سرکوب کارگران را دیگر مرزی نمانده است؛ دختران از ادامه تحصیل در بسیاری از رشته‌ها در شمار بالایی از دانشگاه‌ها محروم شده‌اند و … .
تنها سرکوب و قهر فیزیکی نیست که آشکارتر در دستور قرار گرفته و ابعادش دارد به حدود جنون می رسد، در حاشیه و به عنوان فرزندِ اجتناب‌ناپذیر ِ عامدا ساخته و تقویت شدهِ روانی آن، تحقیر کامل مردم هم در دستور گذاشته شده است. در رابطه با زلزله، بیش از هرچیز این بالاترین و ابتدایی ترین حق انسان یعنی حق زندگی تحقیر و لگدکوب و له شد. از عدم واکنش‌ مقامات عالی رژیم و شیوه خبررسانی صدا و سیما تا ممنوع کردن عملی کمک مردم و هرگونه بروز همبستگی مردمی همه و همه آلیاژی از سرکوب و تحقیر را به نمایش گذاشت؛ صف های طویل مردم برای دادن خون شان عملأ با پوزخند و تحقیر جواب گرفت.
عرصه دیگر تشدید سرکوب، مساله اسلامیزاسیون گسترده‌تر و شتابنده تر است. دیگر تنها دختران جوان و زنان نیستند که در عرصه حجاب و تحصیل وغیره هدف قرار می گیرند، حتی مهدکودک ها هم اسلامی می شوند.
این‌ها دو رکن اصلی تهاجم پیشگیرانه رژیم به عنوان غلاج پیش از واقعه در مقابل خیزش ِ بیش از بیش محتمل ِ جامعه است. به علاوه، بزعم معماران این سیاست، تحقق آن باید همچنین وحدت داخلی بخش‌های مختلف رژیم را به زور فراهم کند. دیگر کسی در میان نماینده های مجلس و کادرهای سیاسی و روزنامه نگاران خودی که نق می‌زنند: «مگر نمی‌بینید علیرغم همه فشارها بدحجابی و ماهواره و همه «فسق و فجورها» ادامه دارد و گسترش پیدا کرده است؟»، نباید جیکش دربیاید. اما این سیاست می‌تواند خود جرقه های اتفاقی و هر از گاهی ِ خشم و نفرت عمیق مردم را تبدیل به شعله‌ای و بعد یک آتش سوزی عظیم در سراسر جامعه بکند.
یکی از دلایل این که رژیم سریعأ سعی کرد مساله مرع را تخفیف دهد، چشم انداز اعتراضات خودجوش مردم بود که در نیشابور در رابطه با کمبود و قحطی مرغ و قیمت های سرسام آور آن، بروز عملی و ترسناکی برای رژیم پیدا کرد. دور از احتمال نیست که روزی در اعتراض به حشونت مأمورین رژیم غلیه بدحجابی این دختر و یا آن زن در خیابان ـ و یا هر مساله مشابه دیگری در هر جا ـ ناگهان مردمی که کاسه صبرشان لبریز شده است، سر به طغیان بردارند و این شعله اعتراض سریعأ بدل به یک آتش سوزی عظیم در سراسر جامعه شود.
همه می‌دانند که در صورت آتش سوزی نباید بنزین بر آتش ریخت. در مقابل، بسیاری اگر در یک محیط بسته مثلأ خانه‌ای آتش شعله‌ور شد، سراغ در و پنجره می‌ دوند و آن ها را باز می کنند. غافل از اینکه باز کردن آن‌ها باد می وزاند و آتش گُر می‌گیرد و حتی اگر آن شعله های اولیه قابل مُهار باشد، اینک دیگر هیچ امیدی به اطفاء آن نخواهد ماند.
جمهوری اسلامی دارد چنین کاری می کند. همه جای دنیا، چه در دمکراسی ها و چه در انواع دیکتاتوری ها، وقتی جامعه تا این حد در مشکلات و اعتراض و خشم وکینه غوطه ور باشد، زمامداران آن تاکتیک «چماق و نان شیرینی» را در دستور کارشان می گذارند، سرکوب تمام‌عیار می‌تواند در آخرین مرحله انتخاب شود. در جمهوری اسلامی «چماق و چماق بزرگ تر» از همین حالا در دستور قرار گرفته است.
کسی چه می داند، شابد خودشان فکر می‌کنند که به آخر خط رسیده اند.