نکاتی در مورد انقلاب کنونی و افقهایش ٬ در حاشیه تظاهرات ملیونی پتجم و ششم دی ماه ١٣٨٨

Salehinia@aol.com

مقدمه:

(قبل از همه چیز، عذر می خواهم از خواننده بخاطر طولانی بودن بحث و قول پیشاهنگی می دهم تکرار نشود!)

رژیم اسلامی در روزهای پنجم و ششم دی امسال یکبار دیگر و بسیار شدیدتر از گذشته بخود لرزید. حماسی ترین صفحات تاریخ مبارزه مردم بر علیه رژیم اسلای آغاز شده و تارو پود رژیم در حال گسستن است. خواست سرنگونی رژیم توسط ملیونها انسان از جمله در تهران، کرمانشاه، مشهد، اراک،لاریجان، نجف آیاد،سلماس، نقده ، شیراز و اصفهان فضای سیاسی ملتهب ایران و جهان را لرزانید. حکومتیان کابوس در بیداری می بینند و اراذل و اوباششان در خیابان یکی در میان کتک خورده و آبرو باخته می گریزند.

"عاشورای" رژیم تبدیل شد به صحنه پرشور مبارزه مردم بر علیه حکومتی مذهبی و حامی سرمایه. حاکمان در رسانه هاشان زوزه کشیدند که " به شعار ابا عبدلله حسین" توهین شده. زنها دوش بدوش مردها و در برخی موارد بدون حجاب و "آرایش ضد اسلامی" به خیابانها آمدند و شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی زمین سیاسی ایران را یکبار دیگر و شدیدتر از همیشه لرزاند. انقلاب مردم ایران از دل این "عاشورای حکومتی" روزی انقلابی و پیروز به غنیمت گرفت. آمار کشته ها از مردم هنوز منتشر نشده اما ارقام بیش از ۳۰ تا ۵۰ نفر در زبان مردم می گردد. گزارش ها حاکی از اینست که "جنازه های کشته شدگان را اراذل بسیجی دزدیده اند و به "محلهای امن" انتقال داده اند. خود رژیم از دستگیری بالای ۶۰۰ نفر گزارش می دهد. جنگ خیابانی مردم، عرصه جدیدی را گشود. اینبار مردم دست به خشونت متفابل زدند. به گاردهای رژیم و بسیجیان حمله ور شدند ، لباسهای این اراذل و فرماندهانشان را سوزاندند.اینها صحنه های فراموش ناشدنی در تاریخ عروج انقلاب ایران خواهد ماند.

هنوز اول کار است! اولین پیچها را دارد این انقلاب می گذراند. خواست سرنگونی رژیم در این چند روز، پرونده باندهای درون حکومتی توسری خورده را برای همیشه بست. راست "سبز" مجبور است بعد از این روزها، سنگر عوض کند و به "جنبش سرنگونی" بپیوندد. این راست هنوز مهره هایش را بازی نکرده. می شود حتی "سرنگونی طلب" شد اما ساختار شکن نبود! این سنگری است که راست مجبور است انتخاب کند تا حرفی برای گفتن داشته باشد!

عده ای بخصوص در میان رفقای ما بر این باورند که :"دوران بحثهای تئوریک" به پایان رسیده و امروزه زمان "عمل" کردنست. می گویند:"ما تئوریها را آماده داریم، ۳۰ سال از انقلاب صحبت کردیم و دلیل آوردیم. حالا دیگر باید به آن پشتوانه تئوریک تکیه کرد و عمل کرد". من بالشخصه با این نظر مخالفم. هر دوران تئوریهای خودش را دارد به این دلیل ساده که واقعیت زنده کنونی، واقعیت مرده دیروز نیست! این انقلاب را باید دوباره شناخت و شناساند. مختصاتش و قدم هایش با "انقلابات دیروز" متفاوت است. دینامیک آن، عوامل دخیل در آن و فضای عمومی وقوع آن، همه متفاوتند و نیاز به بررسی تئوریک روزمره از این انقلاب و مبارزه تئوریک برای جهت دادن به آن ، ازقضا برای ما کمونیستهای کارگری از نان شب هم واجب تر است. همه فعالیتهای عملی روزمره چه در کمپینهای خارج کشور و چه در حرکتهای سیاسی داخل کشور بنوعی منوط است به همین "تئوریزه کردن" انقلاب. ما کمونیستهای کارگری و بالاخص حزب ما باید صدها و صدها نویسنده و مقاله نویس داشته باشیم که روز و شب و آنهم در سطحی جهانی به تئوریزه کردن انقلاب و حفاظت نظری از دستاورهای آن در مقابل همه دشمنانش در راست و "چپ" بپردازند. اینهم خودش یک وظیفه مهم سیاسی و تشکیلاتی عاجل است و نباید از قلم بیفتد.

در این راستا ، من در این مقاله تلاش خواهم کرد به چند نکته بپردازم و امیدوارم مثل همیشه این بحث شروعی باشد برای تعمیق افکار همه ما. برای شروع بحث، من از دو نوشته رفیق جوانمان، بابک کسرائی کمک می گیرم که اینروزها و خوشبختانه از سنگر ترجمه اندیشه های تروتسکیستها و "چپهای خط چهارم" بیرون آمده و به نوشتن نظراتش رو آورده است. این جای خوشحالی است و امیدوارم در این راه ثابت قدم بماند:

مشکل درک "مضمون" این انقلاب:

رفیق بابک کسرائی می گوید:

" اما به جای این تئوری دو مرحله‌ای چیز دیگری هم می‌تواند قرار بگیرد و آن نوعی تئوری عجیب و غریبِ است که من آن‌را به طنز "تک‌مرحله‌ای اکید" می‌نامم که امروز متاسفانه در بعضی تعبیرات رهبری حزب کمونیست کارگری رایج است."

"، اصلا انگار بحث‌های پیچیده مارکسیستی راجع به "سطح آگاهی توده‌ها" و روحیاتِ توده‌ها همه بیهوده بوده‌اند. تنها یک توده مردم هست که "قلبش برای سوسیالیسم می‌زند" (و البته برای "سوسیالیسم انسانی") و یک حزب که حرف دل این مردم را می‌زند و وصال این دو که ممکن شود دیگر مشکلات حل می‌شود!‌دیگر چیزی به نام تفاوت وظایف بورژوا دموکراتیک و سوسیالیستیِ انقلاب (و البته تفاوت روحیه‌ی توده‌ها در مراحل مختلف) نداریم و االبته همین است که بحثی در مورد استقلال طبقاتی کارگران هم نداریم."

 

من می گویم:

چیزی بنام "تئوری تک مرحله ای انقلاب" در
ادبیات ما نیست. البته بابک می تواند هر چیز را به هر چیز وصل کرده و نامی به آن بگذارد که طبیعتا گاهی بامزه هم می شود. بحث ما در مورد مفهوم انقلاب اما چیز دیگری است:

الف- رابطه کسب هژمونی سیاسی و تعیین ماهیت انقلاب:

از تقاوتهای بنیادی بین چپ سنتی و تئوری کمونیزم کارگری یکی اینست که چپ سنتی یک تئوری و برداشت دترمینیستی از تاریخ و انقلابها دارد و کمونیزن کارگری بر عکس برداشتی دینامیک و ضد جبرگرایانه.

چپ سنتی انقلابها را حتی قبل از وقوع آنها "طبقه بندی" می کند. جنس و ماهیت این انقلابهارا معلوم نیست بر چه میزانی عیار سنجی می کند و معمولا در آخر کار هم نتیجه می گیرد که "این انقلابها خصلت بورژوا دموکراتیک" دارند و کار این چپ می شود بنوعی پاممبری کردن "بورژاهای دموکراتیک" (شبیه کاری که سنتا حزب توده انجام داده) یا در بهترین حالت "گروه فشار" همانطور که جنبش فدائی سعی داشت در دوران انقلاب ۵۷ انجام دهد.

در مقابل، کمونیزم کارگری با تکیه به متدولوژی مارکس و لنین، انقلابها را پدیده هائی از پیش تعیین شده نمی بیند. بقول رفیق حمید تقوائی"انقلابها از انتهایشان شروع نمی شوند". یعنی مقهوم هژمونی و تعیین ماهیت انقلاب، مفهومی است که از دینامیک عناصر شرکت کننده آن بیرون می آید. لذا انقلاب از مرحله جنبش اعتراضی درون وضع موجود به مرحله جنبش سیاسی تر شده انقلابی که درش جنبشهای متفاوت وارد می شوند شروع می شود و در یک نبرد عظیم بر سر هژمونی که بیشتر مواقع حتی به بعد از سرنگونی رژیم هم تداوم می یابد کشیده می شود. این تعیین ماهیت انقلاب، در واقع پروسه ای است که بسته به این دارد که نیروئی در مرحله نهائی به هژمونی انقلاب می رسد.

از این دیدگاه، انقلاب شروع شده کنونی را ما نمی توانیم هنوز انقلاب سوسیالیستی بنامیم زیرا هنوز مسئله ]زمونی درش حل نشده. حرکتی است که شروع شده و می تواند بدست ضد انقلاب راست یا منحرف شود و یا سرکوب و یا هردو! وضعیت موجود وضعیت گذار است برای انقلاب. انقلاب نمی تواند بدون کسب هژمونی نهائی تئوری و جنبش کمونیزم کارگری به تحقق برسد اما می تواند به سرنگونی رژیم اسلامی بینجامد که در این حالت، طبقات دیگر و جنبشهای دیگر دست بالا را پیدا خواهند کرد و این انقلاب، مثل انقلاب ۵۷ به اهداف خود نائل نخواهد شد. این است که باید مورد نگرانی همه ما باشد.

ب- رابطه ماهیت انقلاب و دستور روز انقلاب:

برخی و بدرستی، ماهیت انقلاب را به دستور روزی که دارد وصل می کنند. آنچه یک انقلاب باید حل کند. نبازهای بالقوه ای که باید بالفعل شوند. از این دیدگاه، اهدافی که این انقلاب در دستور خود قرار می دهد می تواند بسته به "راوی" اهداف آن متفاوت باشد:

راست می گوید: حکومت دموکراتیک بشود. انتخابات "واقعی" پارلمانی، جامعه مدنی، "آزادی ها" و بازار "آزاد".

ما می گوئیم" آزادی و برابری همه انسانها" نفی استثمار انسان از انسان با شروع از غیر قانونی کردن کار مزدی"، آزادی بدون قید و شرط بیان ، تشکل و اعتصاب. آزادی در مذهب و بی مذهبی، آزادی پوشش، حکومت انسان محور، ایجاد فضای فرهنگی برای نقد دین و خرافات و گفتمان پیش مدرن….

اینها دو گفتمان و دو نگاه هست به مفهوم خواستهای این انقلاب. به توافقی هم نخواهیم رسید! ما کمونیستهای کارگری می گوئیم که این انقلاب، با رهبری "بورژوازی" به خواستهایش نمی رسد. بورژوازی بیش از یکی دو قرن است که توان تحقق خواستهای هیچ انقلابی را نداشته. حتی در زمان لنین هم "خواستهای بورژوادموکراتیک" تنها از طریق کسب هژمونی حزب کمونیست ممکن بود! (البته من آن فرمول بندی لنین را نمی پذیرم. چرا که آن خواستها اسمش "بورژوا دموکراتیک نبود. اسمش خواستهای انسانی مثل آزادی، نان برای همه و اعمال مشارکت مردم بود."خواست بورژوا دموکراتیک" معنیش اعمال حاکمیت بورژوائی بر سیاست و افتصاد است که در ذات خود با اعمال حاکمیت حزب طیفه کارگر در تناقض است!)

همانطور که می بینید، نه در بحث هژمونی و ماهیت انقلاب و نه در بحث "دستور انقلاب"، چیزی از پیش تعیین شده که بتوان از قبل برای انقلابی "ماهیت تعیین کرد" وجود ندارد. همین می شود که رفیق ما بابک در ذهن خودش چیزی بعنوان "انقلاب تک مرحله ای" می سازد و بعد به آن می خندد!

از دید ما این انقلاب کنونی، تعیین تکلیف نشده. هنوز مسئله هژمونی حل نشده و بالطبع "دستور نهائی این انقلاب" منوط به همین کسب هژمونی است. اگر هژمونی سیاسی به حزب طبقه کارگر نرسد، این دیگر "انقلاب نیست". تبدیل می شود به "انقلابی که مثل انقلاب ۵۷ به ضد انقلاب تبدیل خواهد شد!"

معضل رهبری و درک ساده شده از آن:

رفیق بابک می گوید:

"اگر جنبش از رهبری برخوردار بود، شورش سراسری و عمومی می‌توانست جمهوری اسلامی را ظرف امروز و فردا پایین بکشد. فقدان رهبری سرنگونی را به تا