۱ـ سینِما
مؤثرترین وتکان دهنده ترین فیلمهای تراژیک (و نیز رمان ها ونمایشنامههای تئاتر)، غالبأ آنهایی بودهاند و هستند که با آرامش و روال عادی زندگی و لحظات زیبای آن شروع شدهاند و با آوار شدن واقعیت بر سر آدمهای منفرد و یا تمام جهان ادامه بافته اند. با این وجود، این «جدایی» مانع از این نمیشود که : «زندگی ادامه دارد».
یکی از نمونههای زیبای آن «زندگی زیبا است» بود که جنگ جهانی دوم و عروج فاشیسم ضد یهودی را به تصویر متحرک می کشد. ناگهان، یک خوشبختی ساده را به جهنم می برند.
از کارگردانی ایتالیایی است که جایزه بهترین فیلم خارجی و هنرپیشه مرد اول ۱۹۹۸ را گرفت. بازیگری ای در حد نبوغ؛ در همان لحظهای هم که سوفیا لورن یکی دیگر از غولهای بازیگری تمام تاریخ سینِما به عنوان مجری آن بخش از برنامه نام برنده را در شب اسکار اعلام کرد، جستی زد و بر میزها پرید و رقص کنان به سمت مجسمه کوچک «عمو اسکار» رفت (می گویند وقتی که برای اولین بار جایزه مجسمه کوچک اندام اسکار در جایی عرضه شد تا بعد در مقابل دنیا نمایش شود، بر سر انتخاب نام آن کلی بحث بی سرانجام شد. آن وسط سکرتر زنی رد می شد، ناگهان گفت : چقدر شبیه «عمو اسکار» من است. همه چشمهای شان برق زد و گفتند : « جایزه اسکار»). در طول سالیانی دراز «عمو اسکار» پاسپورت ورود بسیاری به دنیای شهرت و ثروت و محبوبیت و پرستیژ شد؛ بسیاری از آنها «عاقبت به خیر نشدند».
دهها سال بعد، «عمو جان» نه برقی در چشم که خورشیدی در زندگی اصغر فرهادی و نزدیکانش درخشاند.
با اوست که تصمیم بگیرد میخواهد خورشید (و خوشبختی)اش را با دیگران قسمت کند یا نه.
باید به خودش احترام بگذارد. دخترش، قضاوت خودش را خواهد داشت و حکم مستقل خودش را صادر خواهد کرد. این دیگر فیلم و سینما نیست، زندگیست. وقتی خواهد رسید، در حضور یا غیابش، که خواهد گفت : بابایی، میتونی لطفأ بری بیرون تا من تصمیمم رو بگم؟
http://www.iranjewish.com/essay/Essay_6_Film.htm
نمونه دیگر، «رومئو ژولیت»ِ فرانکو زفیرلی، باز هم کارگردانی ایتالیایی، است. در نمایی از یکی از اولین سکانس های فیلم، رومئو را میبینیم که با گلی در دست عاشقانه و بی صبر به طرف ژولیت می رود.
همان گلی است که در سرانجام ِ تراژدی از آن زهری درست میشود تا تظاهر به مرگ عشاق را ظاهر واقعیت بپوشاند؛ اما سوءتفاهمی آنها را به جایی دیگر، به سمت مرگی واقعی، می برد.
هر دو می میرند.
هیچکاک استاد سینِما در تصویر کردن زندگی هایی است که «قاعدتأ» باید به روالی عادی جریان شان را دامه بدهند، اما «غیرمترقبه» همه چیز را به هم میریزد و وحشت می آفریند. نوعی روایت های سینمایی مدرن پلیسی و پرفروش تراژدی های قدیمی شکسپیری.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
۲ ـ زندگی
مگر مردم سوریه فکر میکردند یا حس میکردند که ناگهان زندگیشان در مدت کوتاهی به اینجا برسد که امروز رسیده است؟ رسانهها میگویند که بیشتر از یک میلیون آواره شده اند. آواره و از همه جا رانده. کشورهای بسیاری در همسایگی بر سر مرزهای شان سیستمهای آدم کشی ای گماشتهاند که طبق تعاریف خودشان کارکنان آن ها باید محافظ جان انسانها باشند (ارتش و پلیس). همین یکی دو روز پیش گفتند که بر سر جان کودکی که داشت از سوریه به اردن فرار میکرد برخوردی نظامی بین حکومت ها و مزد بگیران مسلح این دو کشور در مرزهای مقدس ملی اتفاق افتاد : چه اتفاقی برای این کودک افتاد؟ کجاست؟
مردم ساکن ایران باید بفهمند که ناگهان جهان تمامأ میتواند بر سرشان خراب شود. در جمهوری اسلامی «غیر مترقبه» روزمره و بسیار است : همین چند ماه پیش کسی فکر می کرد، حس می کرد، که «ناگهان» باید ساعتها از روزش را در صف خرید مرغ بگذراند؟
با کسانی که مسلح هستند و میگویند «مرغ نخورید، زمین و آسمان به هم نمی آید»، چکار می کنید؟
منتظر می مانید که خدا و امام زمان آسمانی این ها بر سرتان خراب شوند و شما و بچههای تان را بفرستند ته منافع زمینی شان، در اعماق قبرها؟
سرمایه داری و امپریالیسم و گماشته محلی اسلامی آن ها در ایران در حال تدارک و کارگردانی کابوس برای زندگی مردمان در حداقل یک دهه آتی هستند. تنها راه مقابله با «غیرمترقبه»، آگاهی و تشکل و اتحاد کمونیستی ـ کارگری است.