مردی برای تمام فصول

مردی برای تمام فصول ,تشبیهی که بعد از مرگ اقای منتظری  در یکی از وبلاگها درباره او خواندم. از این اصطلاحات و القاب  زیاد درباره او هم قبل مرگ و هم بعد مرگ شنیدیم و میشنویم و میخوانیم. شاید اگر بیست سال پیش با مساله اعدامهای ۶۷ به ان صورت مخالفت نمیکرد و یا خود را با باند هاشمی و خامنه ای در نمی انداخت امروز  باید مرگ او را در قالب رهبر ایران  در جامعه مشاهده میکردیم که بی شک نه او دیگر روحانی ازادیخواه بود و نه  دگراندیش و دموکرات و نه سرتوماس مور.

خوش اقبالی منتظری در این بود که از قائم مقامی ر‍ژیمی عزل شد که  فسق و فجور و فساد و بیدادگری سرچشمه ان است و او زمانی با نظریه ولایت فقیه چنین نوزادی را زاییده بود. او در مقام  رهبر این نظام با خوش بینانه ترین نگاه هم نمیتوانست برای جامعه ان چیزی را به وجود بیاورد که طرفدارانش بر ان معتقدند و بر ان افسوس میخورند. بی شک این موهبتی بزرگ برای او باقی ماند که در مقام یک منتقد و به قول رسانه ها بزرگترین  منتقد مذهبی حکومت از دنیا رفت.  تا بسیاری حتی از درون خود مردم برای او پیام تسلیت  بفرستند و عزاداری کنند و بسیاری از قربانیان جمهوری اسلامی گناهانش را ببخشند. این سالهای اخر در او باز بود برای همه مخالفان تا بیاییند و حرفهایشان را بزنند. او  دیگر هیچ کار قانونی نمیتوانست برای کسی بکند اما سعی میکرد انها را از نظر معنوی حمایت کند. از راست نهضت ازادی و مشارکت گرفته تا چپ سنتی  او را الگو قرار داده بودند حتی کسانی که به خدا اعتقاد نداشتند ازاو تعریف و تمجید نمودند و از شجاعتش گفتند و مهربانی هایش در موقع دیدار اما ایا به واقع تاریخ باید او را چه صدا بزند؟

نام "ایت الله منتظری"  در دهه شصت چندان صورت  دموکراتیکی ان طور که امروز او را معرفی میکنند نداشت.بی شک اگر در ان زمان فوت او رخ میداد هیچگاه  چنین تشبیهاتی هم خبر نبود. او را تا حدودی با جملاتی  که میگفت و جوکهایی که ساخته میشد میشناسند و البته همان ابتدا بحثش درباره نظریه ولایت فقیه.

طنز روزگار این است که اختلاف اول او با نظریه ولایت فقیه با شخص پسر خمینی یعنی سید احمد بود که این نظریه را قبول نداشت. و عجبا که  در این جمهوری اسلامی هیچ کس به حرفش پایبند نیست. که اگر بود  سید احمد خمینی با همین نظریه ولایت فقیه  منتظری را در سال ۶۷ به زیر نمیکشید. منتظری اما توانست  فرمولهای خود را در مجلس خبرگان پیاده کند و کار به جایی رسید که خمینی هم پشت او نظریه ولایت مطلقه فقیه و این که ولایت مطلقه فقیه ولایت مطلقه خداست را ارائه بدهد واین دستپخت اقای منتظری  سرانجام  از مصیبت خمینی به فاجعه خامنه ای رسید و و دوباره اهداف نظریات منتظری دامن او را گرفت و حکم حکومتی خامنه ای او را خانه نشین نمود. به طوریکه  دیگر در این اواخر این نظریه را مترداف شرک دانست و شاید برخود افسوس میخورد که چنین شروع کرد که تا اخر چنین شود.

منتظری در دهه شصت البته هیچگاه نخواست خودش را از شاگردی خمینی بیشتر معرفی کند. او رساله ای ننوشت تا مبادا کسی فکر کند که کسی جز خمینی مرجع تقلید ایرانیان است. این روایت کمیک مثل امام شدن همین جاها برایش خطرناک شد به طوریکه وقتی مجبور شد بر خلاف او فکر کند  صورت مساله  برخورد با او عوض شد. به نظر میرسید او هم در دستگاه و هم جامعه فردی ساده اندیش معرفی میشد. به خاطر همین خمینی خیلی روی او حساب باز نمیکرد. گاهی نظریات او نیز برای همه عجیب می مینمود. مثلا در مورد فوتبال گفته بود که باید هربازیکن فوتبال یک توپ داشته باشند تا سرگرم بشوند! (که البته این از جمله جوک هایی بود که مردم برای نایب خمینی می ساختند) یا حتی وقتی هواپیمای ایرباس  توسط امریکا سقوط کرد او از خمینی خواست  که هواپیمای امریکایی را هدف بگیریم که البته چنین ساده اندیشی هایی را خمینی که تیزبینتر از او بود جواب رد داد و ترجیح داد جام زهر را بنوشد.

اما سالهای ۶۷ برای پدران و مادرانی که به دنبال کوچکترین روزنه  میگشتند که فرزندان خود را نجات دهند منتظری  یکی از کوچکترین بهانه ها بود.ان قدر پدران و مادران  به دیدن او رفتند که سرانجام   ایشان نتوانستند بیش از این تحمل و سعه صدر داشته باشند برای او دیگر مسجل شده بود که وزارت اطلاعات  روی ساواک را سفید کرده و دیگر از مرز هم گذرانده است. این همان چیزی بود که او میگوید."من فکر نمیکردم چنین میشد".در ان زمان  امضاهای اعدام باید به نهاد رهبری و قائم مقامی میرسید.او بسیاری از انها را امضا نکرد.مثلا نسرین پرواز خود اذعان میکند که به دلیل اینکه دفتر او امضا نکرد او حکم اعدام دریافت نکرد.البته امثال نسرین  هیچگاه او را منجی خود نداستند.اما بسیاری بودند که او را به خاطر همین  کار میستایند سرانجام او نتوانست جلوی بیشتر اعدامها را بگیرد  اما توانست به عنوان کسی که به خاطر اعتراض به این عمل از کار برکنار شد در تاریخ ثبت شود. منتظری به گوشه عزلت پیوست و ازخود روحانی ازادیخواه در نزد رسانه های راست  ساخت.

و با مرگش البته این بار نقشی متفاوت بازی کرد، مردمی که منتظر هر فرصتی هستند تا علیه حکومت به خیابان بیایند و اعتراض کنند از مرگش استفاده کردند و مراسم تشیع جنازه اش را به یکی از بزرگترین تظاهرات ها با تند ترین شعارها علیه حکومت تبدیل کردند.

اینجا  به نظرم تشبیه بالا درست باشد که بگویند او مردی برای تمام فصول است. او توانست در همه فصلها وظایفی که باید انجام میداد را انجام بدهد. چه در مقام حاکم به عنوان یک فرمول کننده  نظریه دیکتاتوری تا رسیدن به مرحله رهبری، و در دوره عزلت هم دوره مخالفت و معرفی خود به عنوان  رهبر مخالفین مذهبی. و هنگامی که امثال بی بی سی و طیف ملی مذهبی به رهبر روحانی "خوب" نیاز داشتند این نقش را ایفا کرد.

بعد از مرگ او حتی نظریه پردازی چپ گرایی چون محمد رضا شالگونی هم عنوان کرد که به عنوان یک کمونیست از مرگ ایت الله  اه میکشم و دی