اکبر گنجی در نوشتهای به «ارتداد» نزد شیعیان و سنیون پرداخته و این که در جهان قدیم که اعتقادات مقدس زمینی و یا آسمانی سیمان زندگی مشترک جمعی بود، هر گونه توهین به باورها و شخصیتهای سمبل این باورها منجر به حکم اعدام و قتل می شد. به زعم او در دنیای مدرن که انسان و فرد محور و مرکز جهان شدند، «آدمی برتر از همه ی اندیشه ها نشست و گفته شد که او را نمی توان در پای اندیشه ها قربانی کرد.»
در ادامه می بینیم که چگونه مقدمه ایشان، مثل هر مطلب دیگری که در سالهای اخیر یاد گرفته است، وی را با مهارت یک دانش آموز ساعی و جدی و با لذت کسی که حقایق جدیدی کشف کرده است،به آنجا می برد تا در آخر، با درایت (و نیز حقهبازی معمول و ذاتی) بچه مسلمانی که به سنین پختگی رسیده است، خواننده را قانع کند تا مسئولیت حکم قتل شاهین نجفی را به دوش خودش بیندازد : خودش کرد که لعنت بر خودش باد.
من ناچار هستم تمام توضیح ایشان در باره «پروسه»ای را که منجر به فتوای قتل شاهین نجفی شد بیاورم تا عمق ریاکاری و حقهبازی این «دوریان گری» دو چهره که از طرفی تقیه میکند که به دمکراسی و ارزشهای مدرن اعتقاد پیدا کرده است ـ حال با هر تعبیری که در سر دارد ـ و از طرفی هنوز تا مغز استخوان مسلمان مؤمن و معتقد و بویژه مرد رند سیاسی است، نشان داده شود:
« در چنین سیاق و بستری یک پروسه شکل گرفته است. پروسه ای که ما از آن سخن می گوئیم به قرار زیر است:
یکم- فرد می داند که اگر به مقدسات اهانت کند، فقیهان او را مرتد اعلام خواهند کرد.
دوم- فرد به مقدسات اهانت می کند.
سوم- فقیهان او را مرتد اعلام می کنند.
چهارم- جنجالی بین المللی برپا می شود.
پنجم- فرد اهانت کننده مشهور می شود.
ششم- نیروهای فعال قطبی می شوند: یک گروه از اهانت کننده دفاع کرده و به فقیهان می تازند، گروه دیگر از فقیهان دفاع کرده و به اهانت کننده می تازند.
هفتم- شواهد جدیدی برای اعلام وحشی بودن فقیهان و جمهوری اسلامی به دست مخالفان می افتد.
هشتم- مستقل از نیروهای ایرانی، در سطح منطقه و جهان نیز محافلی خواستار چنین صنعتی هستند تا بتوانند برخورد خشنونت آمیز با ایران و اسلام را موجه سازند.
برخی محافل مذهبی در آمریکا نیز به شدت به این صنعت رونق می بخشند. تری جونز- کشیش آمریکایی- در اوائل اردیبهشت ۱۳۹۱ طی مراسمی قرآن را به آتش کشید. این یک نوع کاسبی جدید است. همه از این «تجارت» بهره می برند. فقیهان هم از همین راه قدرت نمایی کرده و اقتدار خود را به رخ می کشند. اما وحشی نمایاندن ایران هیچ سودی برای پروسه ی گذار به دموکراسی ندارد. فقط محافل جنگ طلب از این صنعت بهره مند خواهند شد و بهانه ی تازه ای برای جنگ به دست خواهند آورد.
نیروهای دموکراسی خواه وارد این تجارت نمی شوند و در آن سرمایه گذاری نخواهند کرد. آنان نیرو و سرمایه ی خود را مصروف مبارزه ی با دیکتاتوری به قصد گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر می کنند. آنان حوزه ی عمومی گفت و گوی ناقدانه را می سازند که در آن ارائه ی هر ایده ای و نقد هر مدعایی آزاد است. »
با این «منطق» قوی بر همگان مسلم میشود که اصلآ تقصیر خود نجفی بود که آیت الله ها را تحریک کرد! لابد زنی هم که ساعت۱۱ شب با پیراهن یقه باز به خیابان میرود و به او تجاوز می شود، مقصر اصلی است، تحریک کرده و «چیز» آقا را بیدار و افقی و عمودی نموده است.
این دقیقآ پروسهای است که خود گنجی طی کرد. با اینکه میدانست که حرف زدن از دمکراسی، امروز نزد آبت الله ها و فقها از کفر و ارتداد هم بدتر است و نوعی «ارتداد» واجب الشکنجه و واجب الالقتل محسوب می شود، از این حرفها زد و به زندان رفت. تفاوت در این است که «خودی» بود و بالاخره ولش کردند. فروهر ها، مختاری ها و بسیاری دیگر را که مرتکب همین نوع «ارتداد»ها شده بودند، کشتند.
گنجی مشهور شد و به خارج آمد، کلی پول به پایش ریختند و حالا هم سر و مر و گنده به خارج کشور نشینان از خدا و دمکراسی بیخبر درس «ارتداد»شناسی و دمکراسی می دهد. شاهین نجفی اما مجبور است در گوشهای تحت حفاظت پلیس با ترس و لرز شب را به روز و روز را به شب برساند.
ایشان حتمآ خواهند گفت که مداخلات وی در رابطه با مسائل زمینی و دمکراسی بوده است و به اعتقادات آسمانی و مقدس کاری نداشته است. نباید از مبارزه اصلی که همانا مبارزه برای دمکراسی و التزام به حقوق بشر است منحرف شد.
لازم است که ایشان یک دوره فشرده آموزش «دمکراسی» ببینند. یاد خواهند گرفت که «آزادی بیان» ،به معنای آزادی اظهار وجود به اشکال مختلف و در قلمروهای متفاوت و متنوع، ابتدایی ترین و در عین حال پایهای ترین اصل آزادی، مادر آزادی ها، است. « فرد»ی که گنجی در نوشته اش مینویسد جای آسمان و خدا را گرفت و دنیای قدیم را به عصر مدرن آورد، آن زمان فرد شد ک توانست خودش را آزادانه و بی قید و شرط و اما و اگر بیان کند. شاهین نجفی کار عجیبی نکرد : صرفآ خودش را در قالب آهنگ و ترانه ای بیان کرد. گنچی ناگهان چهره زشت و کریه و واقعیاش را نشان می دهد، دوریان گری ما آبروی خودش را میبرد : شاهین نجفی آزادی بیان دارد، فتوای قتلش مردود است، «اما»، «اما» … .
از این بگذریم و از قلمرو آسمان و دین و ارتداد و فَتوا که حسابی برای گنجی و این خیل اصلاح طلبان مسلم دردسر زاست بیرون بیاییم، به سراغ مسائل زمینی و دمکراسی و سیاست برویم. آیا گنجی اطلاع دارد که در ایران یک نظام اسلامی در قدرت است و همه زورگویی ها و قتل و جنایاتش را لباس توضیحات و توجیهات اسلامی می پوشاند؟ آیا میداند که پیش شرط آزادی پوشش در ایران به طور اجتنابناپذیر نقد همه احکام اسلامی منتهی به پوشاک اسلامی است؟ آیا میداند که برای رسیدن به آزادی در اِیران باید به طور اجتنابناپذیر از روی جنازه احکام و اصول قرآن و اسلام رد شد؟ ایشان هم خدا را میخواهند و هم خرما را. هم میخواهند و خدا و اسلام شان را داشته باشند (بلیت یکطرفه به بهشت تضمین شده است!)، هم بدون اینکه به تریح قبای مراجع تقلیدشان بربخورد دمکراسی را در ایران مستقر کنند. به عبارت دیگر میخواهند جمهوری اسلامی را حفظ کنند و فقط آن را قدری «منظقی» تر و «دمکرات» مآب تر کنند. آیا علت واقعی انتخاب این «استراتژی» سیاسی اعتقادت ایشان است؟ اهمیتی ندارد، آنچه مهم است مردرندی سیاسی و پراتیک ایشان است : اگر چمهوری اسلامی برود، تمام این «دگراندیش» شده های دیروز مسلمان و امروز «دمکرات» هم با او خواهند رفت. چمهوری اسلامی را باید حفظ کرد و فقط لازم است که چند میلیمتر دمکراسی و حقوق بشر ّبه آن تزریق شود، والا همه ما هم با او مرخص خواهیم شد.
الله به دادشان برسد!
http://www.radiofarda.com/content/f3_a-_business_called_blasphemy/24595893.html