شباهنگ راد
در تاریخ مبارزات تودهها علیهی زورمداران، دههی ۶۰ یکی از دهههائیست که نه تنها فراموش ناشدنی نیست بلکه به سند ثبت شدهی جنایتکارانی تبدیل گردیده استکه مراجعهی هر زمانه بدان، دردآور و تکاندهنده است. در این دهه سران حکومت آنچنان فجایعای را در حق فرزندان کارگران و زحمتکشان آفریدهاند، که کرختی زخمهای آن تا ابد بر پیکرهی جامعهیمان سنگینی خواهد نمود.
فرمان بکُشید هر آنکه را با ما نیست به سر تیتر وظایف ظالمان و سرکوبگران تبدیل گشته بود. جان زندانیان سیاسی مقاوم و پایدار، از هر سو در خطر بود؛ روزانه بدن صدها نفر توسط منادیان سرمایه و مدافعین نظم و ترتیب ظالمان در درون زندانها له و لورده میشد و صدها نفر دیگر به جوخههای مرگ سپرده میشدند؛ چرا که خواهان حرمت و ارزشهای انسانهایی بودند که از هر سو به تاریانه گرفته شده بود. باید نام زندانیان سیاسی مقاوم را که تا آخرین لحظه به آرمانهایشان وفادار ماندند و دست رد بر سینهی وادادگان سیاسی در درون زندانها زدند را پاس داشت؛ باید زندانهای رژیم جمهوری اسلامی را با تمامی ترفندهای فریبکارانهاش تحت عنوان مزدور "نرم" و "خشن" را به دنیا شناساند و مرز بین انقلاب و ضد انقلاب را بدون کمترین تزلزلی برسمیت شناخت و مبلغ آن بود.
چندی قبل بار دیگر با انتشار خاطرات زندانِ «مارینا نِمت»، مسئلهی "توابین" و تحریف حقایق و چند جانبهنگری از ماهیت رژیم جمهوری اسلامی و تقسیم "بد" و "خوب" جانیان و شکنجهگران، بر سر زبانها افتاد و به حق، منجر به تنشهایی در درون نیروهایی که سالهای مدیدی روح و جسمشان توسط جلادان مورد اذیت و آزار قرار گرفت، گردید. بدون کوچکترین شک و شبههای باید گفت که نگاه و ارائهی تحلیل واقعی از زندان نیازمندِ تحقیق وسیع و کار گروهیست. بدون انجام چنین تحقیقات گسترده و ارتباط مستقیم با زندانیان متفاوت – جدا از گرایشات گوناگون – انتقال تجربه به بیرون و شناخت از ماهیت و کارکرد رژیم جمهوری اسلامی در درون سیاهچالها و بررسی لغزشهای متفاوت از جانب زندانیان سیاسی به منظور نشان دادن جایگاه هر یک از آنها در دنیای در هم آشفته ناکامل به حساب خواهد آمد.
در هر صورت پدیدهی "تواب" بمانند هر پدیدهای دیگر یکدست نبوده و نمیتوان با حکمی از پیش تعیین شده همهی آنانرا مورد نکوهش و سرزنش قرار داد و یا بالعکس بطور عموم و بدون نگاه جداگانه به عناصرئی که در درون زندانها دست به همکاریهای عملی با سرکوبگران و شکنجهگران زدهاند را نادیده گرفت و به گونهی «نسرین پرواز» به دفاع بناحق و غیر اصولی از آنان برخاست.
«نسرین پرواز» در این نوشتهی طولاتی به موارد متعددی پرداخته استکه قصدم بر آن نیست تا به همهی آنها اشاراتی داشته باشم؛ چرا که وی از همان آغاز و با انتخاب سر تیتر، تکلیف خود را با "زندان ادامه دارد و من از "توابین" دفاع میکنم" روشن نموده است. وی همچنین نیازی در آن نمیبیند تا بافتها و کارکردهای متفاوت "توابین" را برشمارد؛ چرا که باز هم با "صراحت" تمام در این نوشته به دفاع از بدترین نوع آن اقدام نموده است و از هر رنگ و بوئی را از زمره "قربانیان" نظام به حساب میآورد؛ حتی به "توابی" که در درون زندانها بنابهی اعترافات خویش تلاش نموده است تا جدا از تن دادن به تمایلات بازجوی خود، افکار دیگرِ جوانان زندانی را در جهت امیال و خواستههای شکنجهگران و مدافعین نظم حاکمان ترغیب نماید!!
حال پرسیدنیست که چرا «نسرین پرواز» در شرایطی که هزاران زندانی سیاسی در زیر شدیدترین شکنجههای جلادان رژیم جمهوری اسلامی علیرغم داشتن "پوست و گوشت"، تن به خفت و خواری ندادهاند و در دفاع از آرمانهایشان مرگ را با آغوش باز پذیرفتند، علناً و عملاً رد مینماید و ارزش و جایگاهی برای آنان قائل نیست؟ چرا در این میان عدهای در درون زندانها به مخالفت با مقاومت و پایداری برخاستهاند و مانعی ایستادگی مدافعین راه رهائی و آزادی گردیدهاند و مضافاً بر آن بودند تا میدان را برای تعرضات روحی – جسمی زندانیان سیاسی توسط شکنجهگران، فراهم نمایند؟ چرا تعدادی از زندانیان به منظور حفظ جان خود در میدانهای تیر و در درون سلولها در جهت برقراری نظم "دلخواه"ی زندانبانان، به همکاریهای عملی با جانیان بشریت برخاستند و گام به گام جلادان، عرصه را بر مقاومین تنگ مینمودهاند؟ چرا به عنوان مدافعین نظام حاکم در درون زندانها، مخالفین نظم موجود را تحت پیگرد قرار داده و بمنظور خوشرقصی، هزاران صفحه گزارش تهیه و بر پروندهی قطور بهترین فرزندان خلق افزودهاند و آنانرا به زیر تیغ جلادان فرستادند؟ آیا بنابه باور «نسرین پرواز» آن مبارزین و کمونیستها محق بودند تا در مقابل جانیان و ظالمان از آرمان خود دفاع نمایند و از جانب "توابین" مورد اذیت و آزار قرار نگیرند؟ آیا «نسرین پرواز» که یکتنه پرچم دفاع از حرمت انسانی را بدست گرفته است و دائماً از "حقوق" و "حرمت" انسانی سخن به میان میآورد، میتواند جایگاه و حقوق پایمال شدهی آن انسانهای مبارز و کمونیست، که توسط "توابین" لگدمال شده است را در این دنیای نابرابر توضیح دهد؟ و بالاخره در این میان چه کسانی بنابهی چارچوبهی فکری «نسیرین پرواز» محقاند و قابل دفاع میباشند؟ مدافعین نظم دلخواهی رژیم جمهوری اسلامی و یا مخالفین بیچون و چرای آنها.
روشن استکه نظامهای طبقاتی زندانها را به این دلیل دایر مینمایند و صدها نوع شکنجه را بر بدن انسانهای مخالف اعمال مینمایند تا آنانرا به تسلیم وادارند و نظم دلخواهی خود را در همه جا برقرار نمایند. هدف از زندان، در هم شکستن و خرد کردن
روحیه، جسم و آرمان کمونیستها، مبارزین و مخالفین میباشد. همهی زندانیان و بویژه زندانیان سیاسی در سرتاسر دنیا و ایران بخوبی میدانند که هر چه مبارزه پیچیدهتر و مخالفتها گستردهتر میگردد، اعمال شکنجه در حق آنان پیچیدهتر، دقیقتر و گستردهتر صورت میگیرد. با این اوصاف هدف از کاربست ابزار آلات و شکنجه چیزی جز در هم ریختن روحیهی رزمجویانه و استواری زندانیان سیاسی نیست. جنگ نابرابر طبقاتیست و دشمن در تمامی عرصهها در پیش است. شاهدیم که ظالمان در زندانی بزرگتر اعتراضات تودههای بیسلاح را، با سلاح پاسخ میدهند و آنچنان فجایعای میآفریند که در تاریخ بیسابقه میباشد. آیا میتوان به خود قبولاند و پذیرفت که تودهی رنجدیده برای حفظِ جان و منفعت خود و برای زندگی بهتر، صفوف معترضین را ترک و بمنظور سرکوب اعتراضات و خاموشی انقلاب به صفوف دشمن به پیوندند و از جانب مدافعین نابودی ظلم و ستم با الفاظی همچون "قربانیان" نظام و غیره روبرو گردد؟ آیا میتوان از جایگاه کمونیستها سخن گفت و صفوف انقلاب و ضد انقلاب را در تمامی عرصهها از هم تمیز نداد و غیر مسئولانه به حمایت وادادگان سیاسی و همردیفان سرکوبگران پرداخت؟
در این دنیای سخت و پر فراز و نشیب طبقاتی، نابرابر و ناعادلانه و رو در رو، لازم است تا «نسرین پرواز» جایگاه فکری خود را روشن و با ذهن خود تصیفه حساب نماید که انقلاب نیازمند فداکاری، جان باختهگی و مقاومت در برابر دشمنان طبقاتی کارگران است. توده در خیابان با دستان خالی امّا با انبانی از امید و آرزو به آینده، در صف اوّل مبارزه قرار دارد تا دنیای واقعی خود را به سازد. جان خود را میدهد تا فرزنداناش و آیندگان از آن بهرهمند گردند. زندگی برای میلیونها انسان در زیر سایهی حاکمان به مانند مرگ تدریجی و شکنجه است. تودهی خواهان آزادی از قید و بند سرمایهداران میتواند برای رفاه زندگی خود و خانوادهاش به جلادان روی آورد و از دربدری و زندگی نکبتبار خلاصی یابد. آیا «نسرین پرواز» یک لحظه در برابر خود این سئوال را قرار داده است که چرا چنین لغزشهای تخریب کننده از جانب مردم و معترضین به نظم و امنیت دلخواهی سرمایهداران صورت نمیگیرد و یا اینکه بنادرست و بناحق و بمنظور فرار از حقیقت میخواهد با توجیهاتی همچون مبارزه در درون زندان با بیرون متفاوت میباشد و یکسان نیست، از بار مقاومت و استواری آرمانی آن بکاهد و آنرا از ریشه تهی سازد؟ طبعاً شکی در آن نیست که دو میدان متفاوتاند؛ امّا در این دو میدان متفاوت نمیتوان دو آرمان و دو روش کیفیتاً متفاوت را نسبت به جانیان بشریت استنتاج نمود و دو نوع کاری ماهیتاً متفاوت را به دنیای انقلاب عرضه نمود.
ملاک و اشارهام بر آن است که تودهی معترض در برابر سلاحهای مزدوران به خیابانها میریزد و بدون کمترین تزلزلی در مبارزه با دشمن سرافرازانه مرگ را به سخره میگیرد و تن به خفت و خواری نمیهد. حقیقتاً که در برابر دشمن طبقاتی خود راه دیگری ندارد. یا مقاومت، ایستادگی و تعرض و یا شکست، تسلیم و عقبنشینی. اینها از زمره خصائل اولیهی مبارزه با دشمنست و در هر میدانی میبایست در سرلوحهی کار مبارزین و کمونیستها قرار گیرد. کمونیستی که مدعی جامعهی برابر و آزادیست، باید بداند که تحقق آنها در پرتو جنگی در هم شکننده، دائمی، رو در رو و هزینهپرداز ممکنپذیر میباشد. در منطق «نسرین پرواز» مقاومت در درون زندانها بیمسما و بی جایگاهست و همه محقاند به محض ورود به سیاهچالها، نقش جاده صافکن رژیم را در درون زندانها ایفاء نمایند و کت بسته نه تنها به نظم دلخواهی زندانبانان تن در دهند بلکه همگام با شکنجهگران، تلاش ورزند تا مبارزین و مقاومین را به زانو در آورند!
رژیمهای سرمایهداری و از جمله رژیم جمهوری اسلامی در این مدت تلاشهای بسیار گوناگونی را به خرج دادهاند تا روحیهی زندانیان سیاسی را در هم شکنند و جدا از خُِرد نمودن روح و روان زندانی، افکار سیاسی آنان را دگرگون و در جهت امیال و منافعی خود سمتوسو دهند. تولید صدها ابزار آلات و شکنجه برای این منظور بکار میآید. سرمایهداران در بیرون از زندان هم چنین اهداف پلید و سرکوبگرایانهای را تعقیب مینمایند که نیازی به ارائهی فاکتها نیست. تصورم بر آن استکه «نسرین پرواز» علیرغم اصابت شلاقهای رژیم جمهوری اسلامی بر بدناش نه تنها روحیهی وی را کاملاً در درون زندان زیر و رو نموده است بلکه از نظر سیاسی هم، وی را شکست داده است که متأسفانه بعد از گذشت سالها از آنزمان، نه توانسته است بر روی پاهای خود بایستد. بیدلیل نیست که با "شهامت" تمام میگوید من از "توابین" و آنهم از نوع بد آن که با رژیم جمهوری اسلامی در درون زندانها همکاری نمودهاند، دفاع میکنم!!!
طبعاً وی در آن نوشته تلاش بسیار زیادی نموده است تا چنین عقبنشینیها و لغزشهایی را در درون زندانها در زرورق تئوریک – سیاسی به پیچد و آنرا به عنوان دفاع از "حرمت" انسانی به دیگران غالب نماید. همواره تاکیدم بر آن استکه مفاهیم واژهها توسط این و آن کاملاً از محتوا افتاده است. براستی کدام "حرمت" انسانی؟!! "حرمتی" که باعث گردیده است، حرمتِ میلیونها انسان دیگر را – بدلیل منفعت حقیر شخصیاش – به بازی
گیرد و برای فرار از مرگ به یار و یاور شکنجهگران تبدیل گردد؟ این دفاع از حرمت انسانهاییست که کمونیستها مدافعی آنند؟ این آن پرنسیبهاییست که دنیای رهائی نوید آنرا میدهد؟ نمیتوان نام خود را کمونیست نامید و در عرصهای از مبارزه، همکاری با شکنجهگران و سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامی را جایز دانست و با افتخار فریاد بر آورد و پرچم آنرا در دست گرفت!!!
مبارزه با سرمایه و طبقات ظالم در منطق کمونیستها یک بُعدی نیست و به عنوان مجموعه تلقی میگردد. هنگامیکه دشمن در بیرون از زندان، اسلحه را به پیشانی عنصر وفادار به منافعی کارگران و زحمتکشان نشانه میگیرد و نعره سر میدهد یا مرگ یا همکاری و در این نبرد نابرابر و زورگویانه، شعار مقاومت و مرگ بر فضا طنینانداز میشود، بدلیل آن نیست که ایدهی "سنتی" بر افکارِ مبارزین و کمونیستها غالب گردیده است، بلکه دقیقاً نمایانگر وفاداری عمیق و خدشه ناپذیر، همان آرمانهاییست که مرگ را با آغوش باز میپذیرد تا تسلیم و شکست را به زانو در آورد. اینها بدون کوچکترین شک و شبههای پذیرش اصول اولیه و مقدماتی نبرد هر عنصر مخالف با دشمن است؛ برای اینکه حقوق و جایگاه مقاومت را در برابر دشمنان طبقاتیاش محترم میشمارد. این چه "کمونیستی"ست که حاضر است حرمت انسانی و جان هزاران نفر دیگر را لگدمال و به خطر اندازد تا "حرمت" و جان خود را حفظ نماید!! جداً لازم است تا «نسیرین پرواز» جایگاه خود را در امر انقلاب و مبارزه با دشمن طبقاتی کارگران و زحمتکشان و آنهم، نه بگونهی یک بُعدی بل در تمامی عرصهها و به عنوان یک مجموعه باز تعریف نماید.
نیروهای راستین انقلاب بخوبی میدانند که دشمن از روشهای متفاوت سود میجوید و تلاش میورزد تا "دشمنان" خود را در هر میدانی با خود همسو سازد. در مقابل وظیفهی کمونیستِ مدافعی مردم است تا روحیهی تعرض، مقاومت و مخالفت با نظم و ترتیب تعریف شدهی مزدوران را تقویت نماید. وظیفهی کمونیستها تضعیف روحیه و تبلیغ تسلیمطلبیها در مقابل زورگویان نیست. جایز نیست تا این نسخه را در درون جنبش انقلابی تجویز نمود که همکاریهای عملی با رژیم جمهوری اسلامی در درون زندانها علیهی مقاومین و مبارزین بلامانع است و به مانند «نسرین پرواز» و آنهم با افتخار پرچم آنرا در دست گرفت. متأسفانه باید گفت که نتیجهی این سیاست از قبل روشن است. یعنی نفی و رد مقاومت؛ یعنی قبول سیاست تسلیم و کرنش در برابر زندانبانان؛ یعنی نفی کامل مبارزهی سیاسی تمام کننده با دشمن. یعنی به رسمیت شناختن همکاریهای عملی و همگام شدن با مزدوران تا سر حد مرگ مقاومین در درون زندانها، یعنی در هم کوبیدن مدافعین انقلاب و راه رهائی.
بدون کوچکترین ابهامی باید گفت که کمونیستها و مدافعین منافعی راستین مردم؛ تحت هیچ شرایطی موافق همکاریهای عملی با شکنجهگران و جلادان رژیم جمهوری اسلامی در درون زندانها نیستند و کاملاً در مقابل چنین ایدهها و افرادی مرزبندی روشن و قاطع دارند.
بنابراین بر انگیخته شدن خشم و غضب بخشی از زندانیان سیاسی سابق نسبت به کتاب «مارینا نِمت» طبیعی و به حق میباشد و دلیل این همه مخالفتها از همگونیهای نظری آنان سر چشمه نمیگیرد. خودِ «نسرین پرواز» بخوبی میداند که معترضین به نویسندهی کتاب "زندانی تهران"، هر یک نسبت به اوضاع و احوال جامعه نگاهی گوناگون داشته و از گرایشات متفاوتی پیروی مینمایند؛ امّا به درست در دو چیز وجه اشتراک دارند و آنهم، بنادرست دانستن شکنجهگر "خوب" و "بد" در نظام جمهوری اسلامی و همچنین برسمیت شناختن روحیهی مقاومت و ایستادگی زندانیان سیاسی کمونیست و مبارز در برابر جلادان و مدافعین بیچون و چرای سران حکومت. اینها از موضوعات اساسی و مهمیست که «نسیرین پرواز» با آنها به مخالفت برخاسته است؛ مخالفتی که هیچگونه رد و نزدیکی را نمیتوان با منافعی میلیونها انسان زجرکشیده در آن مشاهده نمود و محکوم به شکست است و باید بداند تا ابد در صفوف مبارزین و کمونیستهای راستین تنها باقی خواهد ماند.
۲۰ مرداد ۱۳۸۶
۱۱ اگوست ۲۰۰۷
لینک مطلب «نسرین پرواز»
http://www.azadi-b.com/M/2007/08/post_51.html