پیروزی بر جمهوری اسلامی در گرو اتحاد ماست!

نزدیک به ٧٨ میلیون انسان در ایران زندگی میکنند. وضعیت زندگی اکثریت عظیم این انسانها را فقط میشود اسفناک توصیف کرد. ٣٢ سال است که رژیم جمهوری اسلامی هرسال وضعیت زندگی انسانها را بیشتر بسمت فقر و بیکاری و اعتیاد و تن فروشی و فلاکت وحشیانه سوق داده است.

بیکاری
طبق آمار رسمی خود دولت اسلامی آمار بیکاری بالای ١۴ در صد است. این بدین معنی هست که چهارده درصد از کسانی که آماده کار هستند کار گیرشان نمی‌آید. این آمار شامل کسانی نمیشود که مشغول کارهایی هستن که نتیجه آن کفاف زندگیشان را نمیکند. من یادم هست یکی از فامیلهای نزدیک من لیسانس ریاضی تمام کرده بود و برای سالها بعنوان معلم غیر استخدامی کار میکرد و حقوق ماهیانه اش ۵٠ هزار تومن بود. این مبلغ کفاف رفت و آمد به مدرسه را نمیداد. چندین نفر از فامیلهای من چنین وضعیتی داشتند و بعضیها هنوز دارند. اینها جزو آن بیکاران به حساب نمی‌آیدند. واقعیت این است که اگر چنین شغلهایی را بیکاری بحساب آوریم، آنوقت آمار بیکاری بسیار بالاتر میرود. تازه این آماری هست که خود دولت انتشار داده است. آمار واقعی بسیار بیشتر از این حرفها هست. برخی از مقامات دولتی آمار بیکاری را حتی بیشتر از ٢۵ در صد اعلام کرده‌اند.

قراردادهای موقت و سفید امضا
اکثریت عضیم کسانی که کار میکنند مجبور به پذیرش قراردادهای موقت و حتی سفید امضا شده‌اند. بنابر این چماق اخراج و بیکاری همیشه بر سر کارگران موقت هست. هر روز کارگر با تشویش و نگرانی از اخراج و بیکاری مواجه است. قرار دادهای موقت به کارفرماها این امکان را میدهد که حداقل ممکن دست مزد را به کارگر تحمیل کنند و از بیمه‌ها و مزایای کار بزنند. ترس از هیولای بیکاری کارگر را مجبور میکند شرایط ضد انسانی و ضد کارگری کارفرما را بپذیرد و زبانش در اعتراض به شرایط وحشیانه کار و دستمزدهای ناچیز کوتاه باشد و به حداکثر بی عدالتی و استثمار تن در دهد. از طرف دیگر قرار دادهای موقت امکان تشکل و تحزب را از کارگر میگیرد. یکی به این دلیل که کارگران بدلخواه کارفرما و براحتی جابجا میشوند و دیگر اینکه کارگر قرار دادی برای وارد شدن به یک حزب یا تشکل کارگری محتاط میشود. این جنبه از فشار بر جدا ماندن کارگر از تشکلهای خود سوای تدابیر امنیتی و حراست و غیره است، و بر آنها اضافه میشود. در مورد قرار دادهای سفید امضا واقعا چه میشود گفت غیر از اینکه این یک بردگی علنی و آشکار و قانونی هست. کارگران سفید امضا از پیش به تمام شرایط کار تدارک دیده شده توسط کارفرما رضایت و امضا میدهند. این قرار دادها دست کارفرما‌ها را برای تحمیل هر آنچه که دلشان میخواهد بر زندگی و سرنوشت کارگر مهیا میکنند. قرار دادهای سفید امضا بمعنی واقعی کلمه برده داری هستند. هیچ اسم دیگری نمیشود بر روی آنها گذاشت.

وضعیت کارگران حرفه ای
حتی کارگران حرفه‌ای از یک زندگی درست و حسابی برخوردار نیستند. اکثر این کارگران با سالها تحصیل و تجربه دستمزدهایی حدود ۵٠٠ یا ۶٠٠ هزار تومان دریافت میکنند. این مبلغ برای تعمین حداقل زندگی برای یک خانواده ۴ نفره هم کافی نیست. نصف این مبلغ صرف یک محل زندگی بسیار محدود و فقیرانه میشود و نصف دیگر ابدا برای کفاف یک زندگی مرفه کافی نیست. منابع دولتی متعددی حداقل دستمزد لازم برای یک زندگی بالای خط فقر را بیشتر از یک و نیم و یا دو میلیون تومان قلمداد کرده‌اند. هر کارگری با تمام وجود خود این را میداند که دستمزد کمتر از یک میلیون تومن یعنی تحمل فقر و نداری و یک زندگی بخور و نمیر. اما کمتر کارگر حرفه‌ای و تحصیل کرده به این دستمزد دسترسی دارد.

وضعیت معلمان و پرستاران
معلمان و پرستاران و کارمندان اداری هم سرنوشتی شبیه کارگران حرفه‌ای دارند. دستمزد یک معلم مجرب بسختی بالای ۵٠٠ تومان در ماه است. دستمزد پرستاران و افشار دیگر کارمندان هم به همین منوال است. معلمان و پرستاران و برخی شغلهای دیگر سنتا بعنوان کارگران یقه سفید و یا کارمندان شناخته شده‌اند. سرنوشت این کارگران امروز با کارگران کارخانه‌ها یا کارگران یقه آبی تفاوت چندانی ندارد.

وضعیت کارگران افغان
سرنوشت میلیونها انسانی که محل تولدشان به کشورهایی مثل افغانستان برمیگردد اسفناکتر از متوسط زندگی یک فرد زاده ایران است. شهروندان افغانی در ایران مورد تعرض بسیار وحشیانه تری از جانب کارفرمایان و دولت آنها قرار میگیرند. این انسانهای شریف که سختترین کارها را بر دوش گرفته‌اند و کمترین دستمزدها و امکانات شغلی نصیب آنها شده است از شرایط زندگی بمراتب وحشاتناکتری برخوردار هستند. فرزندان آنها قادر به تحصیل نیستند. کار برایشان گیر نمی‌آید. مورد تبعیض در تمام بخشهای زندگی قرار میگیرند. دولت فاشیست اسلامی ایران انسانیت آنها را به رسمیت نمیشناسد. از طرف اقشار ناسیونالیست جامعه مورد تحقیر و هجوم قرار میگیرند. کمترین دستمزدها به آنها تعلق میگیرد. تمام هستی و حیات این انسانهای شریف و زحمتکش در معرض تعرض دولت اسلامی و ناسیونالیستهای ایرانی قرار دارد. این بخش از جامعه ایران مورد شدید‌ترین حملات توحش مذهب، ناسیونالیسم و سرمایه قرار گرفته است.

دزدان مفتخور کارفرماها و سران رژیم
در مقابل سختیها و فشارها و ستمها و استثمارهایی که بر کارگران و افشار زحمتکش و زنان و بیکاران و پناهندگان بی پناه افغانی و عراقی تحمیل میشود، ما با کاخهای مجلل و سرمایه‌های افسانه‌ای آیت الله‌ها و روسا و مدیران و کارفرمایان و سران دولت مواجه هستیم. این زالو‌ها خون میلیونها انسان شریف و زحمتکش را میمکند و هر روز بیشتر از پیش بر حسابهای بانکی و املاک و دارایی‌هایشان افزوده میشود. سرمایه داران استثمارگر و جنایتکار هر روز ثروتمندتر میشوند و کارگران و کارمندان جزء شریف و زحمتکش هر روز فقیر‌تر میشوند. بی عدالتی و فقر و فحشا و تن فروشی و اعتیاد هر روز وسیعتر و عمیقتر میشود و دامن اقشار وسیعتری از مردم را میگیرد. در مقابل آن یک مشت آخوند و روضه خوان و آیت الله و سرمایه داران حریص هر روز میچابند و میدزدند و برای ماندن و در مقابل اعتراض اکثریت محروم به اعدام و سنگسار و زندان و شکنجه متوسل میشوند. سختی تحمل شرایط موجود اینجاست که آنهایی که بیشترین امکانات و خوشیهای زندگی در اختیارشان هست کمترین کار را میکنند و دزد‌ترین و فاسد‌ترین و جنایتکارترین آدمها هستند.

ما ناچاریم به نابرابری‌ها پایان دهیم
این ستم و نابرابری فزاینده، این فقر و بدبختی و بیکاری و تن فروشی و بی خانمانی و تبعیض نژادی و … باید پایان داده شود.
ما انسانیم و این حق ماست که یک زندگی انسانی داشته باشیم. یک زندگی عاری از ستم و ظلم و فقر و بیکاری و تبعیض نژادی و تبعیض جنسی و تبعیض کشوری داشته باشیم. هر تک انسانی، هر تک کودکی که متولد میشود، صرف نظر از اینکه دختر باشد یا پسر، افغانی باشد یا ایرانی، والدینیش دکتر باشند یا مهندس یا کارگر، رنگ چشم و پوست و قد و قواره اش چه باشد، در کدام ده و شهر و استان و محله متولد شده باشد، … مستقل از هر فاکتوری از این دست، انسان، کودک، حق دارد که خوشبخت باشد. حق دارد که لباس خوب، غذای خوب، مدرسه خوب، بیمارستان خوب، درمانگاه خوب، کار خوب، منزل خوب تفریح خوب و …. داشته باشد. همه انسانها مستقل از جنس و نژاد و کشور و محل تولد و غیره حق دارند از بهترین زندگی ممکن که جامعه میتواند فراهم کند بر خوردار باشد.

ما انسانها باید این دنیا را تغییر دهیم
روشن است که خیلی چیزها باید در این دنیای پر از ستم و تبعیض و نابرابری و خرافه عوض شود. ما این را به خودمان و به آیندگان مقروض هستیم که برای ساختن یک دنیای بهتر تلاش کنیم. این دنیای جدید تنها با تلاش ما انسانها میتواند میسر باشد. ما انسانها، ما ٩٩ درصدیها، ما کارگران و اقشار زحمتکش، ما معلمان و پرستاران تمام امکانات مادی این دنیا را میسازیم و این حق مسلم ماست که از این امکانات بطور برابر استفاده کنیم. اما بخش اعظم امکانات مادی در اختیار کسانی هست که کار نمیکنند. در اختیار کسانی هست که هیچ کار مفیدی نمیکنند. در اختیار کسانی هست که مسجد و منبر و حوضه‌های خرافه پراکنی سازمان میدهند. در اختیار کسانی هست که زندان و اسلحه و آلات شکنجه و سنگسار و اعدام و غیره سازمان میدهند و برای سرکوب ما کارگران واقشار زحمتکش جامعه بکار میبرند. ما باید این دنیای وارونه و ضد انسانی را عوض کنیم.

کارگران و اقشار زحمتکش احتیاج به سه چیز دارند: اتحاد، تشکل، تحزب
سرمایه داران وکارفرمایان و دولتها تا دندان سازمان یافته و مسلح هستند و از منافع خود دفاع میکنند. ما انسانهای زحمتکش برای پایان دادن به سلطه حاکمان اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی احتیاج به سازماندهی، اتحاد، تشکل و تحزب در تمام زمینه‌های اجتماعی داریم. ما انسانهای کارکن و بیکار و زحمتکش و … بیشماران هستیم. از جمعیت حدود هشتاد میلیونی ایران بیشتر از ٩٠ درصد انسانها به کمپ ما تعلق دارند. یعنی حدود ٧۵ میلیون در مقابل پنج میلیون. تازه نیروی مقابل ما ۵ میلیون هم نیست. اکثریت عظیم مردم با جمهوری اسلامی مخالف هستند و میخواهند این رژیم نابود شود. اما این اقلیت مفتخور به وحشتناکترین سلاحهای سرکوب متکی و مسلح است و برای مبارزه با آنها ما باید نیروهای خود را گرد آوریم و متحد کنیم. باید دست کارگر و بیکار و اقشار زحمتکش و معلمان و پرستاران را در دست هم گذاشت و متحدشان کرد. ما میتوانیم در سطوح مختلف اجتماعی متحد شویم، در کارخانه‌ها، مدارس، دانشگاهها، محلات، سازمانهای زنان، سازمانها و کلوپهای جوانان و… اتحاد پایدار ما تنها با اتکا به تشکلهای ما امکان پذیر است.

ضرورت یک حزب سیاسی سوسیالیستی
حلقه حیاتی و اساسی برای پیش برد مبارزه ما برای پایان دادن به فقر و بیکاری و ستم و تحقیر و زندان و شکنجه و دزدی و چپاول و … یک حزب سیاسی هست که تمام تشکلهای ما را متحد کند و تمام انسانهای انقلابی را متحد و یکپارچه به جنگ نظام پر از کثافت و خرافه و دزدی و استثمار وجنایت ببرد. ما باید متحد، متشکل، و متحزب نیروهای خود را گرد آوریم و به نظام سرمایه داری پایان دهیم. تنها راه خوشبختی ما و فرزندان ما یک جامعه عاری از استثمار و تبعیض و نابرابری است. برای پایان دادن به استثمار و تبعیض و برای کنار زدن ناسیونالیسم و مذهب ما احتیاج به یک حزب کمونیستی کارگری داریم که آزادی، برابری، و انسانیت سرلوحه شعار آنست. این حزب هم اکنون هست و اسمش حزب کمونیست کارگری هست. در محله و کارخانه و مدرسه و دانشگاه و محل کار خود متشکل شویم. شوراهایمان را بوجود آوریم و به حزب کمونیست کارگری ایران بپیوندیم. این حزب سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق انقلاب سوسیالیستی و انسانی مردم ایران و بر پایی جمهوری سوسیالیستی و انسانی را هدف اساسی و فوری خود قرار داده است. پیروزی بر جمهوری اسلامی در گرو اتحاد ماست، به این حزب بپیوندیم تا از طریق یک انقلاب سوسیالیستی به نکبت جمهوری اسلامی پایان دهیم و یک جامعه انسانی بر پایه آزادی و برابری را بنا نهیم.*