بن لادن را کُشتند؛ میگویند جسد وی را به دریا انداختند؛ میگویند محل مسکونی بن لادن در پاکستان فاقد “تلفن”، “اینترنت” و امثالهم بوده است؟ دولت امریکا میگوید که “خودسرانه” و بدون اطلاع مقامات دولتی پاکستان، بیست و پنج تن از “قهرمانان” خود را با دو هلیکوپتر به یکی از مناطق نظامی خوش آب و هوا و تفریحی اینکشور اعزام داشته است تا بن لادن را به سزای اعمالاش برسانند و جهان کمی “آسودهتر “و “امنتر” شود!! و …
براستی که آیا دلائلی مضحکتر از اینها، میتواند وجود داشته باشد؟ “قهرمان” دیروزی سرمایهداران جهانی توسط کماندوهای امریکائی و آنهم در حملهای “برق آسا” و بدون کمترین “مقاومتی” از پای در میآید. بعد از عملیات “موفقیتآمیز” و کُشتن بن لادن استکه یکایک دولتمردان جهانی و با قیافهای مملو از “پیروزی” و “رضایتبخش” در صفحهی تلویزیون ظاهر میشوند و خبر از “آرامش” آتی جهان کنونی را سر میدهند!!
از منظر دنیای سرمایهداری محل بن لادن، یعنی این عنصر اصلی بیامنی جهانِ بعد از یازده سپتامبر و آنهم بعد از سالها “کنکاش” و “پیگیری” دم و دستگاههای جاسوسی جهان امپریالیستی، شناسائی و بالاخره توسط کماندوهای امریکائی کُشته میشود تا بقول اوباما “عدالت” به مرحلهی اجرا در آمده باشد!! سناریو را اینچنین کنار هم ردیف نمودهاند و مسلما باید اعلان نمود که فقط و فقط بدرد مدافعین نظامهای سرمایهداری میخورد و اصلاً و ابداً بکار مدافعین طبقاتی محرومان جهان نخواهد آمد. مسلم استکه اعلان کُشته شدن بن لادن و آنهم بعد از چند سال از واقعهی خود ساختهی یانزده سپتامبر نه در عدم نا آگاهی امپریالیستها و بویژه امپریالیسم امریکا از محل اختفای وی بلکه ریشه در مصالح و منفعت دیگری دارد. بن لادن بهعنوان عنصر و مُهرهی دستپرودهی سرمایههای جهانی در دورهای از حیات سرمایه نقش بس ارزندهای را ایفاء نموده است و طبعاَ این عنصر هم بهمانند دهها عنصر وابسته به سرمایههای امپریالیستی تاریخ مصرفی داشته است. واقعیت این استکه دولتمردان جهانی و بویژه سردمداران امریکا بهمنظور پس زدن دولتها و جتاحهای رقیب از خاک افغانستان و برقراری پایگاههای سرکوب و کنترل منابعی طبیعی منطقهی خاورمیانه و همچنین به بهانهی مبارزه با “تروریست”، نیاز به علم نمودن افرادی همچون بن لادن را داشتند. به همین دلیل پای بن لادن را به صحنهی سیاسی کشاندند تا قوانین و سیاستهای سلطهگرایانهی خود را پیاده نمایند. به عبارتی حقیقیتر، موضوع جنگ قدرت در میان است و مقصود، تثبیت و اعتبار بخشیدن به موقعیت خودی در جهان و بطور اخص در منطقهی سرشار از ذخائر و سوددهی خاورمیانه است. دیدهایم و خواندهایم که چگوته در این چند ساله به بهانهی “مبارزه” با تروریست هزاران انسان بیگناه را قتل عام و هزاران خانه و کاشانهی محرومترین اقشار جامعه را با خاک یکسان نمودهاند؛ دیدهایم و خواندهایم که چگوته در اینمدت جنگهای قومی براه انداختهاند و جامعهای را تکه و پاره نمودهاند تا دنیای خود را باز تعریف نمایند. در حقیقت دنیا و بویژه از دههی نود به گونهای دردناک، شاهد در هم ریختن شالودهی جوامعی متفاوت از جانب امپریالیستها بوده است.
براستی مگر به غیر از این استکه جنگ یگانه وسیلهی سوددهی امپریالیستهای جهانیست؟ مگر به غیر از این استکه میبایست صدها سلاح تولید شده مورد آزمایش قرار گیرد و بفروش یرسد. جنگ فلسطین، حمله به یوگسلاویِ و تکه و پاره نمودن اینکشور، حمله به کویت،حمله و جنگ عراق، راهاندازی جنگ در سومالی و دهها مورد از ایندست، گواه این حقیقت استکه دشمنان طبقاتی کارگران و زحمتکشان بدون استفاده از سلاحهای رنگارنگ علیهی محرومان قادر به کسب سود و سرازیر نمودن سرمایه به حلقوم گشادشان نیستند. به همین دلیل روشن سرمایههای جهانی نیازمند بن لادن و دهها بن لادنهای دیگراند و دهههاست که زورمداران و حاکمان توسط جانیانی همچون بن لادن دنیا را زیر و رو نمودهاند و در هر دوره و به بهانههای متفاوت منطقه و میدانی را، به منطقه و میدان یکه تازی خود تبدیل نمودهاند و با گسیل نیرو و تجهیزات نظامی، زیر ساختهای این منطقه و آن جامعه را در هم ریختهاند. روزی به بهانهی “مبارزه با سلاحهای کُشتار جمعی” جامعهای را با خاک یکسان میکنند؛ روزی دیگر “مبارزه با تروریست” را در دستور کار خود قرار میدهند و در زمانی بعد و به بهانهی “اقدامات انساندوستانه” بر سر مردم بیدفاع و بیگناه بمبهای چند تنی میریزند تا سرمایه با خیالی آسوده بر حیات خویش ادامه دهد. مسلم استکه پایهریزان چنین سیاستی ذرهای با آرمان میلیاردها انسان محروم نزدیکیای ندارند و بدون کمترین تردیدی مدافعی برقراری ناامنی هر چه بیشتر در دنیای کنونیاند.
شواهد و قرائن ابداعی ناهنجاریهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی از جانب دولتمردان جهانی بسیاراند و جای هیچگونه شک و سئوالی را برای مدافعین منافعی کارگران و زحمتکشان باقی نگذاشتهاند که بانیان و مسببین اصلی اوضاع کنونی، کساتی جز گردانندگان و قدرتمداران جهانی نیستند. اساساً این طبقهی سرمایهداریست که مولّد هرگونه ناامنی [در هر گوشهای از جهان] و باز تولید عناصرئی همچون بن لادن میباشد. با این اوصاف و بر خلاف نادانان و منفتطلبان، جهانِ بعد از بن لادن نه تنها “امنتر” و “قابل تحملتر” نخواهد شد بلکه به مسیر ناامنی هر چه بیشتر و مخربتری پای خواهد گذاشت؛ به این دلیل روشن که امنیت جوامعی بشری با حاکمیت مناسبات ظالمانانه و با افکار و منش سرمایهداران کمترین قرابتی ندارد؛ چرا که بر پائی تنش و آنهم به بهانههای متفاوت با منفعت سرمایهداران جهانی عجین شده است؛ چرا که مقصود سرمایهداران سودبری هر چه بیشتر به نفع دولتها و جناحهای خودیست. پر واضح استکه دولتمداران جهانی علیرغم وحدت طبقاتی در پبشیرد سیاستهای معین و در برههای از زمان اختلاف دارند و به جان هم میافتند و در اینمیان بعضاً عناصر، دولتها و حکومتهای دستنشاندهی خود را نابود و بزیر میکشند. بالطبع ریشهی همهی اینها و از جمله تخاصمات فیمابین بالائیها، و پائینیها با بالائیها را باید در حاصل تمرکز بخشیدن هر چه بیشتر سرمایه به نفع جناحهای خودی و در روابط ناعادلانهی کنونی جستجو نمود.
این یکطرف و اصل قضیه است و امّا طرفدیگر آن ببینیم، چند روزی که از کُشته شدن بن لادن میگذرد، آیا در چهره و امنیت دنیا تغییری بوجود آمده و دامنهی جنگهای ناعادلانه محدود و محدودتر گردیده است؟ آیا تاکنون با رفتن و با کنار گذاشتن حکومتهای دستنشانده و عناصر وابسته به سرمایه در این منطقه و آن منطقه، جامعه مسیر مطلوبتر و امنتری را طی نموده است و مردم از شر سیاستهای سرکوبگرایانه خلاصی یافتهاند؟ بیگمان، پاسخ سئوالات فوق را میتوان با رجوع, گذری به واقعیات موجود دریافت نمود و نشان داد که ماشین جنگ و کُشت و کُشتار و ناامنیهای موجود نه تنها کاهش نیافته است بلکه وخیمتر هم شده است و همچنان دارد قربانیان بیدفاع را در حلقوم گشاد خود جای میدهد. عراق، لیبی، سوریه، افغانستان و دیگر قارهی جهان دارد این حقیقت را در مقابلمان قرار میدهد که تداوم جنگ در منطقهی خاورمیانه، شمال افریقا و دیگر مناطق، محصول سیاستهای امپریالیستی در سطح جهانیست و بن لادن و بن لادنها هم از درون چنین مناسبات گندیده و سودجوئی سر در آوردهاند. به اثبات رسیده استکه در برههای از زمان سرمایهداران جهانی عناصری را بمنظور پیشبرد سیاستهای منفعتجویانهی خود علم مینمایند و در دورهای دیگر و بنابه مصالحی تازه، به کنار گذاشته میشوند. به عبارتی دقیقتر بن لادن و بن لادنها مجری و بازیگران سیاستهای امپریالیستیاند و بدون کمترین شک و شبههای دنیا نه با وجود بن لادن، قادر به کسب آزادی و امنیت برای میلیاردها انسان محروم بود و نه با مرگ وی “امنتر” و قابل “تحملتر” خواهد گردید!! به همان دلیل روشن که با بر کناری حکومت بعث و با اعدام صدام حسین، مردم عراق با آرامش و امنیت فاصلهی بسیار زیادی گرفتهاند؛ به همان دلیل که با بر کناری شاه توسط قدرتمداران جهانی زندگی، امنیت و آسایش مردم ایران به وخامت هر چه بیشتری گرائیده است. مهمتر از همهی اینها مشاهده شده استکه هدف و منفعت امپریالیستها، بسیار و بسیار فراتر از منفعت دولتها، حکومتها و عناصر اجیر شدهی خودیست؛ مشاهده استکه از منظر قدرتمداران جهانی، دولتها، حکومتها و همچنین دانههای ریز و درشتشان تاریخ مصرفی دارند و طبعاً روزی و بنایه مصالحی طبقهی سرمایهداری بزیر کشیده خواهند شد و بعضاً از آنان و بنابه دلائلی، به پای میز محاکمه کشیده میشوند و سرشان به چوبهدار خواهد رفت. نمونهها در این زمنیهها فراواناند. کنار گذاشتن شاه، این مُهرهی حلقه بگوش امپریالیستها، اعدام صدام حسین، بزیر کشیدن حکومت طالبان در افغانستان و بر کناری بنعلی از تاج و تحتاش و بالاخره حسنی مبارک و غیره بیانگر آن واقعیاتیست که جهان در این چند دهه شاهد آن بوده است. دیدهایم که مردم منطقهی خاورمیانه، شمال افریقا نه تنها از قید و بندهای اسارتبار خلاصی نیافتهاند بلکه در ابعادی گسترده و غیر قابل باوری زندگی، امنیت و جان و مالشان به خطر هر چه بیشتری افتاده است. دیدهایم که در دنیای تعریف شدهی سرمایه کسی از فردای خود نمیداند. میخواستند با اشغال و جنگ و با اعدام صدام حسین، امنیت به سرقت بُرده شده را به مردم عراق باز گرداندهاند؛ میخواستند با بر کناری حکومت طالبان، آسایش را برای مردم ستمدیدهی افغانستان به ارمغان آورند و میخواستند مردم مصر را از شر مناسبات گندیدهی حسنی مبارک نجات دهند و دموکراسی و آزادی را جایگزین دیکتاتوری چندین دهه نمایند!! امّا همهی اینها چیزی جز فریب افکار عمومی نبوده است و تودههای رنجدیدهی این مناطق علیرغم هزینهپردازیهای گزاف نه تنها به خواستههای ابتدائی خود دست نیافتهاند بلکه نظارهگر جابهجائی قدرت آن ارگان و آن عنصر وابسته، به این ارگان و عنصر خود فروختهی دیگری بودهاند.
حقیقتاً که در یکسالهی اخیر اوضاع شمال افریقا تا حدودی معادلات را در هم ریخته است و دامنهی جنگ، این مناطق را هم فرا گرفته و در اینمیان بن لادن به مُهرهی سوخته تبدیل گردیده است. بن لادن را کُشتند به این دلیل که فضای دنیای بعد از یانزده سپتامبر و بویژه در یکی دو سالهی اخیر تغییر کرده است؛ بن لادن را کُشتند به این دلیل که دنیای سرمایه – و بویژه امریکا – نیازمند تحریک احساسات افکار عمومی و نیازمندِ “تنبیه مسببین” فاجعهی یانزده سپتامبر بود؛ بن لادن را کُشتند به این دلیل که اوباما نیازمند کسب مجبوبیت مجدد بمنظور پیبشبُرد و ادارهی بهتر کشور و جهان کنونی بود؛ بن لادن را کُشتند تا در جامعهی بدون بن لادن، زمنیههای خروج هر چه سریعتر از شهرهای افغانستان را فراهم نمایند؛ چرا که خواستهها و سیاستهای امپریالیستها و بویژه امیریالیسم امریکا در این جامعه به تحقق در آمده است؛ چرا که منطقهی شمال افریقا اینروزها به منطقهی جوشش و تحرکات تودهها و آنهم بعد از چندین دهه تبدیل گردیده است و آشکار شده استکه امپریالیستها بمنظور کنترل فضای در هم ریختهی این مناطق، نیازمند سیاست تازهاند.
خلاصه آنچه را که میتوان با صراحت تمام اعلان نمود این استکه دنیای بعد از بن لادن، دنیای آرامی نخواهد بود و ماشین جنگ و خون و خونریزی میلیونها انسان محروم توسط سلاحهای کُشندهی امپریالیستها از حرکت باز نخواهد ایستاد. در حقیقت زمانی مجازیم تا سخنی از امنیت مطلوبتر بهمیان آوریم که طبقهی سرمایهداری توسط جریانات کمونیستی – انقلابی مورد خطاب قرار گیرند؛ زمانی مجازیم نوید امنیت بهتر را سر دهیم که با حمایت و با بسیج مردم ستمدیده، جنگی را علیهی مسببین رنگارنگ دنیای کنونی سازمان دهیم؛ پر واضح است تا زمانیکه دشمن بر میادین متفاوت سیطره انداخته است و تا زمانیکه که انقلاب مسیر و راهِ صحیح خود را باز نیابد و مهمتر از همهی اینها تا زمانیکه میادین انقلابی از فقدان سازمانهای کمونیستی و عملگرا در رنج و عذاباند، مسیر جهان کنونی، مسیر امنیت بهتر و قابل تحملتر را نخواهد پیمود.
۸ مه ۲۰۱۱
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰