آقای خوشچین و انکار موجودیت طبقه کارگر در خاورمیانه!

به دنبال درج مقاله “انقلاب و ضد انقلاب در لیبی” نوشته رفیق اشرف دهقانی در بخش “عمومی” سایت روشنگری، با توجه به امکان اظهار نظر مراجعه کنندگان در این سایت تعدادی از خوانندگان مبادرت به درج نظرات خود در این زمینه نمودند. در این میان شخصی به نام فرزین خوشچین  با درج اظهار نظری رفیق اشرف را به “اتوپیسم آشکار” متهم نموده و مدعی شد که:” وقتی در کشوری طبقۀ کارگر وجود نداشته باشد و یا صنعت رشد نکرده باشد و کارگر صنعتی نباشد، از کدام کمونیسم شما سخن می گویید؟ از کدام طبقات سخن می گویید، که مثلا این «تحلیل طبقاتی» باشد؟ “. با توجه به اینکه نامبرده در این اظهار نظر موجودیت عینی طبقه کارگر را  در کل کشور های “منطقه بزرگ خاورمیانه” انکار و بدآموزی آشکاری را که به واقع خود جلوه آشکاری از “اتوپیسم” می باشد را اشاعه می داد، سعی کردم  نادرستی این ادعا و ذهنی گرائی آشکاری که به این وسیله رواج داده می شود را  توضیح دهم. اما نامبرده به جای پذیرش نادرستی موضع خود در ابتدا تلاش نمود با این ادعا که:” در زمان شاه هم با همان «هزار ترفند» رفقایی بودند، که می خواستند ثابت کنند، که در ایران طبقۀ کارگر در سطحی است، که می تواند رهبری انقلاب سوسیالیستی را در دست داشته باشد. همین امروز هم همان رفقای قدیمی به تتمۀ صنعت باقیمانده در ایران تکیه می کنند و فرمان برپایی سوسیالیسم را می دهند”، بحث را از کانال اصلی خود منحرف نموده و از پذیرش درک غیر علمی وایده آ لیستی  که در رابطه با طبقه کارگر ارائه می داد اجتناب نماید. به همین دلیل هم ضرورت روشنگری برای خوانندگان این قسمت باعث گردید که اجبارا  اظهار نظرات بیشتری ارائه شود.
این ادعا که در کشورهای عقب نگهداشته شده (در اینجا منطقه بزرگ خاورمیانه) طبقه کارگر وجود ندارد و یا اگر هم وجود دارد آنقدر ناچیز است که نمی توان با تکیه بر آن و رهبری آن، نظم ظالمانه حاکم را در هم شکست، یکی از” ترفند” های آشکار بورژوازی برای خلع سلاح طبقه کارگر  و به دنباله روی واداشتن کارگران از سرمایه داری می باشد، ترفندی که همه طرفداران نظم کهن با تکیه بر آن می کوشند اساسا مارکسیسم و کمونیسم را بی معنا جلوه دهند. با توجه به واقعیت فوق، بهتر دیدم که بخشی از اظهار نظرات درج شده در زیر مقاله “انقلاب و ضد انقلاب در لیبی” در سایت روشنگری را در اینجا در اختیار خوانندگان قرار دهم. با ذکر این تذکر که چون در این اظهار نظرات من صرفا با  نظرات آقای فرزین خوشچین برخورد کرده ام  بنابراین در اینجا هم تنها همان ها آورده شده است. بنابراین اظهار نظرات  دیگران در این رابطه در سایت مزبور موجود می باشد که علاقمندان می توانند با مراجعه مستقیم آنها را مطالعه کنند.
مطلب را با اولین اظهار نظر نامبرده شروع می کنم.
نام:   فرزین خوشچین
(این است اتوپیسم آشکار:
«قدرت لایزال توده های انقلابی در منطقه بزرگ خاورمیانه هست که قادر به مقابله با قدرت امپریالیستها، این اصلی ترین دشمنان مردم دربند سراسر جهان بوده، و در جریان رزمی قاطع و دلاورانه با رهبری کمونیستی، خواهد توانست خاورمیانه و مناطق نفت خیز اطراف آن را به گورستانی برای همه سرمایه داران در این منطقه تبدیل نماید.»
وقتی در کشوری طبقۀ کارگر وجود نداشته باشد و یا صنعت رشد نکرده باشد و کارگر صنعتی نباشد، از کدام کمونیسم شما سخن می گویید؟ از کدام طبقات سخن می گویید، که مثلا این «تحلیل طبقاتی» باشد؟)
نام:   آرش
(مطالعه برخی از نظرات داده شده در پائین این مقاله در حالیکه تاسف انگیز است اما گاه خواننده را به خنده می اندازد. و واقعا انسان می ماند از این همه درایت و هوشیاری و آگاهی به اصطلاح مارکسیستی!! البته از آن نوع مارکسیستی که مارکس با دیدن مارکسیسم آنها فریاد برآورد که من مارکسیست نیستم! برای نمونه به همین اظهار نظر جناب فرزین توجه کنید تا متوجه شوید که دانش مارکسیستی ایشان تا چه درجه باورنکردنی ارتقاء یافته که با نگاهی به “منطقه بزرک خاورمیانه و مناطق نفت خیز اطراف آن” حکم صادر می کند که در این منطقه بزرگ اساسا طبقه کارگر وجود ندارد!! اگر از چنین اظهار فضلی متعجب شده اید تقصیر من نیست یک بار دیگر نوشته ایشان را مطالعه کنید تا متوجه عمق دانش مارکسیستی ایشان بشوید. ایشان برای( اینکه در)ابتدا نشان دهند “تحلیل طبقاتی” اشرف دهقانی “تحلیل طبقاتی” نیست! تکه ای از مطلب اشرف دهقانی را نقل می کند که در مورد ” منطقه بزرگ خاورمیانه” است و سپس حکم می دهند که :” وقتی در کشوری طبقۀ کارگر وجود نداشته باشد و یا صنعت رشد نکرده باشد و کارگر صنعتی نباشد، از کدام کمونیسم شما سخن می گویید؟ ” به این ترتیب به باور ایشان در ” خاورمیانه و مناطق نفت خیز اطراف آن” چون صنعت رشد نکرده کارگر صنعتی و طبقه کارگر وجود ندارد! می خواستم با تکیه بر آمار صنعت موجود در این کشور ها و برای نمونه صنایع نفتی موجود در خاورمیانه از موجودیت عینی طبقه کارگر در این منطقه تصویری ارائه کنم اما دیدم بحث کردن با کسی که هنوز نمی داند در خاورمیانه طبقه کارگرآنهم در چه وسعتی وجود دارد اشتباه محض است بهتر است چنین کسی را تنها گذاشت تا هر چه دل تنگش می خواهد بگوید و خود را ارضاء کند! و در خیال خود جهان را “تحلیل” نماید آنهم “تحلیل طبقاتی”!!)

نام:   فرزین خوشچین
(ببخشید!
یادداشت ۲۲:۳۵ ۵ اردیبهشت را من نوشتم، اما یادم رفت نامم را بنویسم. )
نام:  
۲۲:۳۵ ۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ 
(بله، در زمان شاه هم با همان «هزار ترفند» رفقایی بودند، که می خواستند ثابت کنند، که در ایران طبقۀ کارگر در سطحی است، که می تواند رهبری انقلاب سوسیالیستی را در دست داشته باشد. همین امروز هم همان رفقای قدیمی به تتمۀ صنعت باقیمانده در ایران تکیه می کنند و فرمان برپایی سوسیالیسم را می دهند- آنهم فاز بالای کمونیستی، که در آن نه تنها دولت وجود خارجی ندارد، بلکه پول هم ملغی شده است و …. اما، متاسفانه این رژیم اسلامی همان زیرساختهای اقتصادی دوران شاه را نیز ویران کرده است. کشورهای عربی، که جای خود دارند. این کشورها هنوز هم از ایران امروزی عقب تر هستند. اما چطور است برای یک لحظه فکر کنید، که شما اهل پاکستان، افغانستان، سودان، سومالی، لیبی، الجزایر، مراکش، موریتانی و …. هستید. آیا بازهم تصمیم به انقلاب سوسیالیستی دارید؟ شما اصلا به شرایط اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی کشورها نگاه نمی کنید، شاید چند تا آمار برایتان دلخوش کننده باشد، اما کارساز نخواهد بود. چند تا کارگر در صنایع نفت لیبی کار می کنند، اما بقیۀ کشور در عصر شترچرانی بسر می برد. پدیده هنگامی دگرگون خواهد شد، که وجه غالب درونیش آمادۀ دگرگونی باشد. مشکل شما لنینیسم است، آنهم تفسیری از لنینیسم، که از حزب توده به ارث برده اید.)
نام:   خوشچین
( آرش، حمید، یاشار عزیز!
بهترین راه همین است، که سرتان را چهل سال دیگر زیر برف کنید و خوش باشید، که تحلیلهای رفقای فدایی ردخور ندارند و بهترین کله های کمونیستی را همین رفقا دارا می باشند. اصلا از روز اول هم معلوم بود، که این رفقا چه آشی پخته اند. همه چیز طبق برنامه و تحلیلهای داهیانۀ این رفقای چپ اندر قیچی جلو رفته است و جلو هم خواهد رفت. مو لای درزش نمی رود. این رفقا همه چیز را خوب می فهمند و خوب تحلیل می کنند. همه مجهز به آچار فرانسه هستند و هم مجهز به انبر قفلی. آچار فرانسه را خدمتتان توئضیح داده ام. دربارۀ انبر قفلی هم بزودی مفصلا توضیح خواهم داد.)
نام:   فرزین خوشچین
(سعید جان!
شما متوجه نیستید، که سن و سال بنده به دورۀ فدایی نمی رسد و من در آن دوران هنوز ۱۶-۱۷ ساله بودم و در سیاست دخالتی نداشتم. امروز هم، که دارم مواضع ایشان را نقد می کنم، بر اساس تئوری و اصول ادبیات مارکسیستی حرف می زنم. شما دقت کنید و ببینید کدام نتیجۀ درست را از جنبش چریکی گرفته اید. نتیجه اش ملاخور شدن انقلاب بهمن ۵۷ بود، زیرا این رفقا به چریک بازی و خانۀ تیمی سرگرم بودند و از مطالعه هم خبری نبود. نتیجه اش همان شد، که رهبران این سازمان اصلا از تئوری سر در نمی آوردند و امروز هم کارشان در این زمینه لنگ است. اگر صداقتی داشته باشند، باید در ارکان ایدئولوژی خودشان بازنگری کنند، اما اینها دکان سیاسی باز کرده اند و گوششان بدهکار نیست. اتوپیسم را ایشان دودستی چسبیده اند و این را می خواهند بما به نام «مارکسیسم» قالب کنند. کور خوانده اند. من می نویسم تا شما آگاه شوید، تا بیدار شوید، تا تکانی به مغزتان وارد شود.
مگر خود ایشان در عملیات محیرالعقولی شرکت دارند؟ من بیشتر عمل می کنم. وقتی به بازنگری و مطالعه ادامه داده ام و توانسته ام از مواضع گذشته و از اتوپیسم جدا شوم، وقتی ترجمه و نقد می کنم، این خودش عمل است دیگر. «بی عملی» یعنی همین موضع چپ اندر قیچی اعتقاد به آچار فرانسه و حاضر نبودن به نگرش انتقادی به مواضع ناکارامد ۴۰ سالۀ خود. به این می گویند بی عملی و درجا زدن.)
نام:   فرزین خوشچین
(آقا غلام گل!
شما، که نه خورده اید و نه خوابیده اید، چه دستاوردهایی داشته اید؟
من گفتم، که به آنگونه خرابکاریها و اخاذی های لنین کاری ندارم، از کارل رادک و دزدی پولهای اتحادیۀ کارگری لهستان و … سپس همکاری وی با بلشویکها و سپس ترور شدنش در اردوگاه مرگ استالینی چیزی نمی گویم….
بد نیست کمی هم از توان تئوریک خودتان بگویید. مثلا بد نیست از اشکالات فلسفی «ماتریالیسم و امپریوکریتیسیم» صحبت کنید. وحشتناک است؟ باشد، از دروغهای لنین در «دولت و انقلاب» حرف بزنید. از دروغهای لنین در «ایسکرا» و تهمت زدن علیه برادر پلخانوف بگویید، که چند سال پیش از آن ماجرا کشته شده بود و اصلا با پلیس تزاری همکاری نمی کرد، بلکه افسر توپخانه بود….
شما هیچ چیزی در هیچ موردی نمی دانید. بهتر است ساکت باشید. و یا نام واقعی خودتان را بنویسید و رسما وارد بحث شوید. فکر می کنم شما اینقدر شجاعت داشته باشید. ندارید؟ این مشکل خودتان است. فالانژبازی را کنار بگذارید. این کار حزب اللهی ها را تکرار نکنید. شما که خودتان یک پا انقلابی دوآتشه هستید و کلی هم معلومات تئوریک دارید. از چه می ترسید؟)
نام:   آرش
(جناب خوشچین
وقتیکه شما ادعا کردید که در”منطقه بزرگ خاورمیانه” طبقه کارگر وجود ندارد با اینکه این ادعا را غیر علمی ،غیر واقعی وایده آلیستی می دانستم و می دانم اما بحث در این مورد را با شما لازم ندانستم و نوشتم که “بحث کردن با کسی که هنوز نمی داند در خاورمیانه طبقه کارگرآنهم در چه وسعتی وجود دارد اشتباه محض است ” چون می دانستم که مشکل شما اشتباه معرفتی و نظری نیست و مهمتر آنکه ” پدیده هنگامی دگرگون خواهد شد، که وجه غالب درونیش آمادۀ دگرگونی باشد” و چنین آمادگی در پدیده ای مثل شما دیده نمی شود. حال وقتیکه پاسخ شما را مطالعه می کنم و برخوردهای شما را با بقیه اظهارنظرکنندگان می خوانم می ببینم که اشتباه نمی کرده ام چرا که در واقع شما قابل بحث نیستنید و این واقعیتی است که دیگران هم به آن رسیده اند. بنابراین صرفا برای اطلاع خوانندگان این قسمت لازم می دانم تاکید کنم که به واقع بیائید لحظه ای خود را جای جناب فرزین خوشچین بگذارید و معتقد باشید که در”منطقه بزرگ خاورمیانه” یعنی دهها کشوری که هم امروز کارگران در خیلی از آنها برای نان و آزادی بپاخاسته اند چون صنعت وجود ندارد طبقه کارگر هم وجود ندارد و در نتیجه از “رهبری کمونیستی” هم نمی توان بحث کرد آنگاه به عنوان یک کمونیست که برای برقراری سوسیالیسم جهت گذار به کمونیسم مبارزه می کند آنچه در مقابل شما باقی می ماند آیا جز این است که بکوشید قبل از هر چیز به رشد صنعت کمک کنید تا طبقه کارگر شکل گرفته و امکان “رهبری کمونیستی” و حرکت برای سوسیالیسم مهیا شود. فکر نمی کنم برای کسی که با ادبیات جنبش کمونیستی آشنا باشد پیدا نمودن ایدئولوگ های چنین دیدگاهی کار مشکلی باشد. در این زمینه حتی اگر از جنبش چپ در سطح جهانی بگذریم، در همین کشور خودمان حزب توده بسیار پخته تر و بهتر از شما این دیدگاه ضد علمی و غیر واقعی را تئوریزه کرده است. حال بگذار آنهائی که با تکیه برایدآلیستی ترین فکر ها و متافزیک آشکار موجودیت عینی طبقه کارگر را انکار می کنند و اتوپیسم خود را واقع گرائی جا می زنند روزی هزار بار با استناد به پلخانف و ناردونیکها و هزاران ترفند دیگر فدائی ها را جریانی غیر کمونیستی، ناردونیکی که مشکل شان “لنینیسم است، آنهم تفسیری از لنینیسم، که از حزب توده به ارث برده ” اند قلمداد نمایند. به خصوص که در جنبش کمونیستی ما بر کسی پوشیده نیست که برخی از توده ای ها در حالیکه به حزب توده فحش می دهند خط توده ای خود را پیش می برند.)
نام:   خوشچین
(در منطقۀ خاورمیانه، که هیچ، در سومال، جیبوتی، مالی، بورکینافاسو و … هم کارگر هست. اصلا کار اگر باشد، چیزی اگر تولید شود، خدمتی اگر ارائه شود، کارگر هم هست. اما آن کارگر صنعتی و پرولتاریای متشکل و آگاهی، که درسد بالایی از جمعیت را تشکیل داده باشد، در اینگونه کشورها هنوز زود است. و چون چنین پرولتاریایی وجود خارجی ندارد، ساختار اقتصادی-اجتماعی و فرعنگی این جوامع، با شدت و ضعفهایی و به تناسب همان کشورها، بسیار دورتر از آن آمال و آرزوهای کمونیستی است. این نکته ای گرهی است. کسی، که این را درک نمی کند، همیشه درگیر تارهای تنیده شده از سوی استالینطسم و لنینیسم خواهد بود. حداکثر تلاشی، که تئوریسینهای هوادار انقلاب سوسیالیستی در بورکینافاسو بکنند این خواهد بود، که بزور سر و ته این کشورها را بکشند و به «راه رشد غیرسرمایه داری» بچسبانند. این لب مطلب است. اگر کسی این را درک نمی کند، سخن گفتن با او اتلاف وقت است. )

نام:   فرزین خوشچین
( من براستی بسیار متاسفم، که سطح برداشتها و از همین روی، سطح برخوردها، بطور نسبی، تا این اندازه پایین و مبتذل است، که آدم به اصطلاح «روشنفکر» و «پیشاهنگ» اندیشه ورزی در کشور ما، که خودش را یک پا سیاستمدار و شاید هم پیشروترین و یا در صف نخست مبارزه با ارتجاع حاکم می پندارد، تا این اندازه برای خودش شخصیت و استقلال اندیشه و آزادی پژوهش را قبول ندارد، که بتواند به بررسی در مسائل ایدئولوژیک بپردازد. و اگر کسان دیگر را در این راه می بیند، با هرگونه متلک و چرندگویی و ابتذال حزب اللهی هم شده، می خواهد اعتقاد کور-کورانۀ خودش را به چیزی، که آزموده شده و شکست خورده است، نشان دهد. آنوقت اگر بحث پیش آید، چنین فالانژهایی ادعا خواهند کرد، که از نظر ایشان نیز «مارکسیسم-علم است و باید با آن، علمی برخورد کرد»!!! چگونه ؟ با متلک پرانی و سر گذر ایستادن و فالانژبازی. آری، لنین دارای چنین طرفدارانی بود و آنها در حزب بلشویک از همین کارها و هزار بار بدترش را نیز انجام می دادند.
لنین، که سهل است. او حتی در چارچوب مارکسیسم نمی گنجد. اما-اگر دلتان می خواهد شاخ دربیاورید، اشکالی ندارد- مارکس و انگلس هم چندین بار اشتباه کرده بودند. اما، یک امای بزرگ در اینجا هست:
اشتباهات مارکس و انگلس، استثناهایی بودند، که اتفاقا، قانونمندی و خط کلی مکتب مارکسیسم را تایید کرده بودند- دست کم سه یا چهار اشتباه در نظریه پردازی مارکس و انگلس دیده می شوند.
اما، در مورد لنین، قضیه فرق می کند. اشتباهات لنین نمایانگر خارج از خط بودن او در کلیت مواضع سیاسی بلشویسم است.
مثلا فکر می کنید من از کدام موضوع می توانم با شما سخن بگویم و انتظار داشته باشم، که شما به خودتان احترام بگذارید و بحث درستی را با احترام متقابل پیش ببرید؟ اصلا مگر شما با چنین برخوردهایی، شایستۀ این هستید، که به شما احترام گذاشته شود و شما را در بحثی ایدئولوژیک و سنگین بپذیرم؟ شمایی، که اصول اولیۀ اینگونه بحثها را نمی فهمید، چه انتظاری دارید؟ همه چیز، که با چماقداری و قمه کشی حل شدنی نیست.
وقتی من می گویم سخن از «امپریوکریتی سیسم» باشد، در دل شمای فالانژ تالاپ و تولوپ شروع می شود. چون شما اصلا ابعاد چنین بحثی را نمی توانید تصور کنید. اصلا خود کتاب لنین را هم نخوانده اید، و اگر هم بخوانید آنرا نمی فهمید. چون معلومات . آمادگیش را ندارید. برای همین هم چماقداری و عربده کشی می کنید. همین شماها بودید، که بر روی رفقای خودتان در کردستان اسلحه کشیدید، چون منطق و استدلالتان در حد صفر است. مگر فکر کرده اید جنبش مارکسیستی همانی است، که گلۀ حزب الله انجام می دهد؟ ما در جنبش چپ به الله کرم و زهرا خانم و عباس فالانژ و علی کوچیکه و … نیازی نداریم. شما تودۀ مردم را چپ و مارکسیسم فراری می دهید.
یک آدم از بین شما فالانژها پیدا شود تا بگوید خرش به چند من است و چرا هنوز به دنبال آچار فرانسۀ مسعود احمدزاده له له می زند. )

نام:   فرزین خوشچین
 (شما بهتر است فکری به حال ادب خودتان بکنید، بعد هم خجالت را کنار بگذارید، حجابتان را بردارید.
اما، جدی بگویم: مگر شما فکر کرده اید لنین دارای چه تحصیلات و معلوماتی بود. کله اش چند متر مکعب حجم داشت؟ شما را از روز اول در برابر لولویی گذاشته اند، که دهانتان از عظمتش باز مانده است.
برای درک لنین، بهتر است همانگونه، که او رشد کرد، سیر زندگیش را دنبال کنید. مسلما، برای درک بهتر، لازم است به زبان روسی تسلط داشته باشید. در حاشیۀ او مطالب زیادی از قلم دیگران نوشته شده اند. اینگونه مطالب معمولا به زبانهای دیگر ترجمه نشده اند-و یا کمتر ترجمه شده اند. لنین نه در فلسفه، نه در اقتصاد، نه در جامعه شناسی و …. تحصیلاتی نداشت. زندگینامه اش را بخوانید. بعد هم، می توان نوشته های دیگران را دربارۀ او مطالعه کرد و مقایسه نمود. این کار وقت می برد، اما نشدنی نیست. من آثار لنین را بررسی می کنم، ادبیات روسی را می خوانم، با جنبش سیاسی روسیه آشنا می شوم، از مارکس و انگلس می آموزم، از منقدان چیزهایی را یاد می گیرم و همینطور مقایسه می کنم و مطالعه می کنم. نتیجه هم می گیرم. اگر شما خواهان دستیابی به حقیقت هستید و پطسشی دارید، می توانید مثل بچۀ آدم پرسشتان را مطرح کنید. اگر آنجایتان می سوزد، که چرا خودتان نتوانسته اید چیزری در این زمینه درک کنید، این دیگر تقصیر من نیست.)

نام:   آرش
(رفقای عزیز
گر چه روشها و ادعا ها و بهتر است بگویم هوچیگری های دیده شده در برخی از این نظرات به واقع فاقد ارزش می باشد اما از زاویه ای واقعا آموزنده است. کسی که مدعی بود در “منطقه بزرگ خاورمیانه” طبقه کارگر وجود ندارد و با وقاحت ویژه یک سرمایه دار می نوشت که :” وقتی در کشوری طبقۀ کارگر وجود نداشته باشد و یا صنعت رشد نکرده باشد و کارگر صنعتی نباشد، از کدام کمونیسم شما سخن می گویید؟ ” یواش یواش و بدون اینکه به روی مبارک بیاورد که قبلا چی گفته است به اینجا رسید که “در منطقۀ خاورمیانه، که هیچ، در سومال، جیبوتی، مالی، بورکینافاسو و … هم کارگر هست. اصلا کار اگر باشد، چیزی اگر تولید شود، خدمتی اگر ارائه شود، کارگر هم هست.” البته این حرف علیرغم نادرستی اش نسبت به ادعا های قبلی گامی به پیش است! البته یک گام به پیش و دو گام به پس است! یک گام به پیش است چون حداقل موجودیت طبقه کارگر را با همه اما و اگر ها پذیرفته ست و دو گام به پس است چرا که تعریفی از کارگر ارائه می دهد که برده و رعیت هم می توانند مدعی پرولتر بودن شوند. چون روشن است که در جامعه برده داری وهم چنین فئودالی هم، هم کار هست و هم تولید و هم خدماتی ارائه می شود اما سخنی هم از پرولتاریا در میان نیست. پس این سطح نازل و این درک عیر علمی و ضد مارکسیستی از پرولتاریا را بگذاریم برای همان کسانی که کار مبارزاتی را تبدیل کرده اند به قیافه گرفتن و پز دادن همانهائی که چنین نوشته اند که : ” من آثار لنین را بررسی می کنم، ادبیات روسی را می خوانم، با جنبش سیاسی روسیه آشنا می شوم، از مارکس و انگلس می آموزم، از منقدان چیزهایی را یاد می گیرم و همینطور مقایسه می کنم و مطالعه می کنم ” واقعا چه عالم دانشمندی که علیرغم همه این ادعا ها هنوز نمی داند به کی می گویند کارگر و پرولتاریا و حتی از ” اصول اولیۀ اینگونه بحثها” هم بی اطلاع است. حال با توجه به این واقعیت آیا لازم است به این امر به پرداژیم که چنین کسانی فکر می کنند که زرنگ هستند و می توانند ادعای فقدان طبقه کارگر در “منطقه بزرگ خاورمیانه” را با گفتن اینکه :” اما آن کارگر صنعتی و پرولتاریای متشکل و آگاهی، که درسد بالایی از جمعیت را تشکیل داده باشد، در اینگونه کشورها هنوز زود است” لاپوشانی کرده و ماست مالی نمایند. چون بحث نه بر سر حد “تشکل و آگاهی” طبقه کارگر بود و نه اینکه این طبقه چه درصدی از جمعیت کشورهای “منطقه بزرگ خاورمیانه” را تشکیل می دهد. حال اگر چنین دانشمندی در بحث کم می آورد باید به او حق داد که طرفداری آشکار خود از رشد صنعت و سرمایه داری را بگذارد به حساب “راه رشد غیرسرمایه داری” که هرادعائی در باره اش بکنند و یا می کردند باز هم در عمل جز سرمایه داری نبود و نمی توانست هم باشد. )
***
اظهار نظر بالا آخرین اظهار نظر من در این بحث بود چون جناب خوشچین با مطالعه آن و تعمق در کل روند بحث صلاح را در آن دید که به این بحث ادامه نداده و بیشتر از این “اتوپیسم آشکار” خود را در مقابل دیگران به آشکاری به نمایش نگذارد. اما مطالعه همین چند اظهار نظر کوتاه نشان می دهد که کسانی که از به اصطلاح” نقد” چریکهای فدائی  سخن گفته و مدعی اند که چون “این رفقا به چریک بازی و خانۀ تیمی سرگرم بودند” رهبران این سازمان ” اصلا از تئوری سر در نمی آوردند ” خود پس از گذشت این همه سال (امسال چهلمین سالگرد رستاخیز سیاهکل بود) حتی نمی دانند به چه کسی می شود گفت کارگر و شرم آور تر از آن اینکه در حالیکه موجودیت عینی طبقه کارگر در مناسبات اقنصادی و اجتماعی موجود یعنی نظام سرمایه داری را در “کل منطقه بزرگ خاورمیانه” انکار می کنند باز هم خود را مارکسیست و فدائی ها را غیر مارکسیست جا می زنند. جالب است ایشان که مدعی است چریکهای فدائی خلق معتقد بوده اند که “در ایران طبقۀ کارگر در سطحی است، که می تواند رهبری انقلاب سوسیالیستی را در دست داشته باشد”، آنها را ناردونیک  جلوه داده و باز با چنین درک نازلی از ناردونیک ها، خود را متخصص شناخت تاریخ روسیه و “جنبش سیاسی روسیه” و پلخانف و دیگران جا می زند.
کسانی که نتیجه منطقی تحلیل شان از مناسبات اقتصادی حاکم این است که چون صنعت رشد نکرده و سرمایه داری جا نیفتاده  بنابراین کارگر صنعتی  وجود ندارد و به همین دلیل هم از کمونیسم حتی نمی توان سخن گفت چرا که اوضاع و شرایط مادی و عینی”بسیار دورتر از آن آمال و آرزوهای کمونیستی است”، باز چنین کسانی خود را مارکسیست و دیگران را منحرف از مارکسیزم با ” تارهای تنیده شده از سوی استالینیسم و لنینیسم” معرفی می کنند.
کسی که از حرفهای فوق الذکرش این نتیجه منطقی حاصل می شود که  باید تلاش نمود تا سرمایه داری رشد کند تا طبقه گارگر شکل گرفته و کارگر صنعتی بوجود آید و جامعه به جائی برسد که ” پرولتاریای متشکل و آگاه” ” درصد بالایی از جمعیت را تشکیل ” دهد و تنها آن زمان است که ” آمال و آرزوهای کمونیستی ” معنا می یابد، آری چنین کسی باز خود را مارکسیست و دیگران را با استالینیست و لنینیسم  نامیدن غیر کمونیست جا می زند، و انتظار هم دارد که کسی در مقابل این “قالب” کردن افکار و ایده های بورژوائی به جای مارکسیسم چیزی نگوید  و اعتراضی نکند چون اگر کسی حرفی زد آنگاه  با وقاحت ویژه خود وی را ” فالانژ” و “حزب الله ” ی لقب داده  و به این وسیله مبتذل به شعور خوانندگان خود توهین می کند. به هر حال مطالعه اظهار نظرات بالا چنته خالی و روشهای نخ نما شده به اصطلاح منتقدین چریکهای فدائی  و همه راهروان راستین کمونیسم در ایران را هر چه بیشتر در مقابل دید همگان قرار می دهد.
آرش فتاحی
 ۱۵ اردیبهست ۱۳۹۰