حزب دمکرات و جنگ با آزادی

از لابلای نوشته دوستانی که درباره اطلاعیه اخیر حزب دمکرات کردستان ایران درباره جنگ سراسری حزب دمکرات کردستان ایران و کومه له منتشر کرده است اظهار نظر کرده اند، دو نکته نظرم را جلب کرد. اختلافات حزب دمکرات کردستان ایران و عبدالله مهتدی، و موضوع جنگ سراسری کومه له و حزب دمکرات. به این دو موضوع به اختصار اشاره کنم.

 

اختلافات حزب دمکرات و عبدالله مهتدی

عبدالله مهتدی در کتاب خاطرات خود هر چه گفته باشد که مورد عصبانیت امروز حزب دمکرات شده است و در دوره گذشته چه نقشی در کومه له و حزب کمونیست ایران دارا بوده باشد، امروزه اما جزئی از جنبش ناسیونالیسی در کردستان است که دنیا را نهایتا با همان عینک حزب دمکرات کردستان می بیند. در نتیجه دعوای امروزشان اصالتی ندارد. در مورد جنگ سراسری حزب دمکرات با کومه له هم، عبدالله مهتدی عضو جنبش ناسیونالیسم کرد نمی تواند منبع مشروعی برای نظر دادن بر سر آن جنگ باشد؛ چرا که عبدالله مهتدی امروزه تاریخ آن دوره خود را لعن و نفرین می کند. عبدالله مهتدی امروز، سخنگوی کومه له آن روز نیست. سخنگوی یک جریان قوم پرست است که خود بارها گفته است به یک جنبش دیگری تعلق دارد. حزب دمکرات این را می داند اما نیاز دارد که از اسم عبدالله مهتدی در این حین و بین و گیرو دار استفاده کند، چرا که این اسم در دوره جنگ بین حزب دمکرات و کومه له به یک جنبش دیگری تعلق داشت.

نکته دیگری که مهم است در این رابطه در نظر گرفته شود، این است که این تنها عبدالله مهتدی نیست که در این دوره درباره جنگ کومه له و حزب دمکرات اظهار نظر کرده است. از قضا همه آغازگر این جنگ را حزب دمکرات معرفی کرده‌اند. چرا حزب دمکرات نسبت به گفته های عبدالله مهتدی این چنین عکس العمل نشان می دهد!؟ بنظر من این موضوع را باید در موقعیت این دو جریان در نزد رهبران ناسیونالیسم کرد در عراق و مشخصا جلال طالبانی جستجو کرد که روابط بهتری با عبدالله مهتدی دارند. این موضوع گرچه سیاسی است، اما حزب دمکرات نمی تواند آن را سیاسی هضم کند و به ریشه های آن پی ببرد. بنابراین اگر چنین به نظر می رسد که بخاطر یک واقعه دو دهه و نیم گذشته شاخ و شانه می کشد، در عالم واقع محاسبات رقابتی بر سر منافع سیاسی در یک بستر مشترک را در نظر دارد. نگران این است که دور و بری های عبدالله مهتدی رئیس پاسگاه های آینده کردستان ایران بشوند و باز هم سر اینها بی کلاه بماند.

در خود کردستان ایران هم نیروهای ناسیونالیست دیگری اکنون پا به عرصه رقابت با نیروهای سنتی مثل حزب دمکرات و جریان عبدالله مهتدی گذاشته اند. این نیروها میانه خوبی با عبدالله مهتدی ندارند و خود را کم و بیش به حزب دمکرات نزدیک می بینند. حزب دمکرات لازم است که برای جلب توجه بیشتر این نیروها هم که شده، زبان خود را بر سر عبدالله مهتدی درازتر کند؛ بخصوص از آنجا که در کردستان عراق عبدالله مهتدی در نزد ناسیونالیستها دست بالاتری دارد.

در کل مجموعه ای فاکتور دست به دست هم میدهند که اکنون حزب دمکرات بدون وارد شدن مستقیم به اصل قضیه که همراه با زد و بند با جمهوری اسلامی و دیکتاتورمنشی یک جریان فکسنی که هشتش گرو نه اش بود و می خواست آزادی بیان جریانات سیاسی دیگر را محدود، مشروط و سرکوب کند بود، رقابتش با عبدالله مهتدی را طور دیگری بیان می کند. منتها از این نمد کلاهی نصیب حزب دمکرات نمی شود. مبارزه سیاسی را باید سیاسی کرد و اگر کسی بخواهد دو نفر جدی در عالم سیاست را قانع کند، باید ابتدا خود را جدی بگیرد.

 

منشاء جنگ حزب دمکرات و کومه له

ظاهر قضیه این است که حزب دمکرات از این موضوع خشمگین شده که عبدالله مهتدی گفته است که این حزب دمکرات بود که ابتدا جنگ بین کومه له و حزب دمکرات را شروع کرد. منظور حزب دمکرات از این موضوع شروع جنگ نظامی سراسری است که با درگیریهای اورامانات در آبانماه سال ١٣۶٣ شروع شد. بگذارید فرض را بر این بگذاریم که این جنگ را حزب دمکرات شروع نکرد ـ گرچه این فرض غلطی است و هر کسی که وقایع آن دوره را دنبال کرده باشد، به خوبی به یاد دارد که حزب دمکرات بعد از حمله به پیشمرگان کومه له تعداد زیادی از آنها را بقتل رساند و تعدادی را هم دستگیر کرد که همین دستگیرشدگان را هم با قصاوت تمام اعدام کرد. اما اجازه بدهید برای یک لحظه فرض را طور دیگری بگیریم. آیا حزب دمکرات منکر این میشود که بسیار قبل از اینکه حرفی از تشکیل حزب کمونیست ایران باشد ـ که برای عوامفریبی جنگ بین کومه له و حزب دمکرات به تشکیل حزب کمونیست و باصطلاح “آمدن فارسها” نسبت می داد ـ و سال‌ها قبل از درگیری نظامی سراسری بین کومه له و حزب دمکرات، در منطقه کامیاران به پیشمرگان کومه له حمله کرد؟ آیا حزب دمکرات منکر این میشود که به مقر پیشمرگان سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر حمله کرد و سه تن از پیشمرگان این سازمان را به قتل رساند؟ حمله به کومه له در منطقه سردشت چه؟ آیا حزب دمکرات منکر این میشود که در روستای باش بلاغ عضو کومه له را دستگیر و اعدام کرد؟ آیا منکر این میشود که به کومه له یکسانی حمله نظامی کرد؟ به سازمان چریکهای فدائی، وحدت کمونیستی، راه کارگر چه؟ آیا منکر این می شود که در کوره پزخانه های بوکان دست به اذیت و آزار فعالین کارگری زد؟ چه کسی این درگیریها را شروع کرد؟ در هیچکدام از این موارد حتی افراد و سازمان‌هائی که مورد حمله قرار گرفتند، مقابله به مثل هم نکردند! می خواهم نتیجه بگیرم که حزب دمکرات بخاطر سیاست منسجم ناسیونالیستی ای که تحت رهبری عبدالرحمان قاسملو داشت، دقیقا می دانست که چرا باید با جریانات چپ و کمونیست بجنگد. این سیاست منسجم ناسیونالیستی باضافه ارتجاع مذهبی که تفکر بخش عظیمی از رهبری حزب دمکرات را تشکیل می داد، در برابر چپ و مشخصا کومه له که مدافع برابری زن و مرد، آزادی بیان، آزادیهای سیاسی و تشکل، مبارزه با مذهب و خرافات و غیره در تضاد و تقابل مستقیم قرار داشت.

 

سیاست منسجم ناسیونالیستی

اشاره کردم که حزب دمکرات کردستان ایران تحت رهبری عبدالرحمان قاسملو یک جریان منسجم ناسیونالیسم کرد بود که راه رسیدن به هدف را تشخیص داده بود. تکیه گاهش پس از انقلاب همان تکیه گاهش در سال ١٣٢۴ بود. یعنی خانها، ملاها و سران عشایر. درگیری‌هایی که این حزب با اپوزیسیون چپ داشت و دفاعی که از مالکین و ملاها می کرد در همین چهارچوب بود. ناسیونالیسم کرد رسیدن به هدف را در مذاکره با دولتهای مرکزی جستجو می کرد. در کردستان ایران اما با یک مشکل جدی روبرو شده بود. جنبش رادیکال و سرنگونی طلب توده ای در کردستان، جامعه شهرنشین و امروزی کردستان قبل از هر چیز مانع از زد و بند حزب دمکرات با جمهوری اسلامی بود.  مردم در کردستان بر علیه حکومت اسلامی ایستاده بودند، حزب دمکرات نیروهای نظامی این رژیم را به کردستان اسکورت می کرد، به خمینی تبریک می فرستاد. حزب دمکرات اگر نیرویش بیشتر از مثلا کومه له و یا فلان جریان بود، بخاطر این بود که ارباب فلان عشیره خود از حزب دمکرات بود و کل عشیره و رعیتهایش را برای این حزب مسلح کرده بود. وقتی که سران عشایر در منطقه ارومیه و سلماس به طرف رژیم تغییر موضع دادند، نیروی چندین هزار نفره حزب دمکرات، در عرض یک هفته به حدود صد تا دویست نفر سقوط کرد! در مذاکراتی که رهبری این حزب ـ بخصوص در اوایل انقلاب ـ با نمایندگان رژیم می داشت، هر بار این موضوع را که “ما نمی دانیم در کردستان با کی طرف هستیم!” روی میز حزب دمکرات گذاشته می شد. حزب دمکرات مجبور بود برای اینکه بتواند “مزاحمت‌های” جریانات چپ را کم کند و جمهوری اسلامی بداند “با کی طرف است”، دست به اسلحه ببرد. رادیکالیسم در کردستان و وجود جریانات چپ در کردستان، حزب دمکرات را بعنوان یک نیروی سراسری و مدافع منافع اربابها و مانع اصلی رشد رادیکالیسم چپ ملزم به وارد شدن به عرصه حمله نظامی به کمونیستها و نیروهای چپ و همچنین سرکوب دهقانان و کارگران می کرد. ورق به ورق این تاریخ ثبت شده است. قصد من اینجا فقط یک یادآوری به این موضوع بود.

 

مقاومت کومه له بر علیه حزب دمکرات

در همه مواردی که حزب دمکرات به نیروهای چپ حمله می کرد، برایشان مزاحمت ایجاد می کرد، مراکزشان را می بست و به آنها حمله نظامی می کرد، هیچ کجا با مقابله به مثل درست و حسابی روبرو نشد. در بهترین حالت آماده باش به نیروهایشان می دادند. در بین بخش زیادی از نیروهای سیاسی در کردستان هم، شاید بغیر از کومه له، بعنوان “برادر بزرگتر جنبش کردستان” به رسمیت شناخته شده بود. این دید اما سریعا با تشکیل حزب کمونیست ایران و تضعیف هرچه بیشتر ناسیونالیسم در رهبری کومه له حاشیه ای و کنار گذاشته شد. این دید و امتیاز به حزب دمکرات با دفاع قاطع و صریح حزب کمونیست ایران از آزادی بیان و آزادیهای سیاسی و غیره تضعیف شد و مقاومت در برابر قلدری آن حزب انسجام پیدا کرد. بعد از حمله نظامی به کومه له در اروامانات افق و سیاستی که بر کومه له حاکم بود این بود که کمونیست و کارگری که مسلح است، دیگر مجاز نیست در برابر جنایات حزب دمکرات سکوت اختیار کند. اگر جمهوری اسلامی در خیابانهای تهران و زندان اوین و قزل حصار جنایت و یکه تازی می کند، کمونیست آنجا دستش به جائی بند نیست. در کردستان اوضاع طور دیگری است. کمونیستی که زیر سرنیزه جلادان جمهوری اسلامی اول ماه مه سرخ در سنندج برگزار می کند، این گردن گذاشتن به گروکشی و قلدری را از کمونیستی که مسلح است و از حق و حقوق زحمتکشان و شوراها دفاع می کند، قبول نمی کند. و این اصلی است که حزب دمکرات نه آن زمان و نه اکنون قابل به درک آن نبوده است.

اول ژانویه ٢٠١٠