کمونیسم کارگری،کمونیسم بورژوایی و آلترناتیو ما

در این مطلب تلاش خواهم نمود که، تفاوت های تاریخی دو نگرش، دیدگاه و دو جنبش تاریخی متفاوت و تفابل آنها با هم در مقاطع تاریخی مختلف و سرنوشت ساز، را به صورت گذار برای خوانندگان عزیز و برای کسانی که تاکنون پیگیر مطالب و اختلافات ما با کومه له و حزب کمونیست ایران بوده اند و یا هر کس که بخواهد دیدگاه سیاسی و تئوریک ما را در زمینه ی مسائل سیاسی مختلف و تئوریک تعقیب نماید،بررسی نمایم. در اینجا لازم می دانیم اشاره کنیم که در این نوشته لفظ کمونیسم کارگری به جای کمونیسم به کار می رود و اشاره به سازمان سیاسی خاصی ندارد. مارکس و انگلس زمانی که مانیفست کمونیست را به مثابه ی برنامه ی سیاسی و تئوریک پرولتاریا نوشتند، برای نشان دادن تمایز سوسیالیزم خود از سوسیالیست های عصر و سوسیالیست های قبل، ان را مانیفست کمونیست نامیدند و حاضر نبودند ان را مانیفست سوسیالیست بنامند. بنابراین به کار بردن واژه ی کمونیسم کارگری از جانب ما همانطور که اشاره شد منظور یک سازمان سیاسی خاص (جریانات مختلف کمونیسم کارگری)،نبوده و نیست، گرچه ما بخشی از تاریخ حزب کمونیست کارگری ایران را به عنوان دستاوردهای ارزشمند کمونیسم کارگری به حساب اورده و ان را تاریخ خود نیز می دانیم، اما در اینجا جهت اطلاع خوانندگان عزیز این مطلب این مقدمه را لازم می دانستیم.

 

کمونیسم بورژوایی.

تاریخچه ی کمونیسم بورژوایی و بسیاری از جریاناتی که در زمره ی این نوع کمونیسم، قرار می گیرند به مدتها قبل از پیدایش سوسیالیسم علمی به مثابه ی” کمونیسم کارگری” یعنی مارکسیسم بر می گردد. در سده های ۱۸ و ۱۹ میلادی در کشورهای اروپایی کسانی پیدا شدند که سرمایه داری را نه از موضع طبقه ی کارگر و رادیکال، بلکه از موضع طبقات میانی جامعه همچون خرده بورژوازی شهری و روستای مورد انتفاد اخلاقی و سرزنش امیز قرار می دادند.خود این انتقادات گرچه نشان از ظلم،ستم،نابرابری و استثمار وحشیانه ای که بورژوازی به طبقه ی کارگر برای ادامه ی بقای این نظام نوظهور ،تحمیل می نمود بود،اما انتفادات اخلاقی و ترویج پاسیفیسم از جانب کمونیست های بورژوایی که بعدها به سوسیالیست تخیلی موسوم شدند، بی وظیفه ماندن در قبال پرولتاریا یا اینکه سرزنش سرمایه داران بی وجدان و تشویق سرمایه داران با وجدان و ترهاتی از این قبیل که امروز برخی از جریانات موسوم به چپ و سوسیالیست هم به این خزعبلات اویزان شده اند، باعث می شد که ،بسیاری از این جریانات نه تنهاعملا خدمتی به طبقه ی کارگر نکرده و نه تنها نتوانستند راهکار مناسبی برای فراتر رفتن از مناسبات ضد انسانی نظام ناعادلانه ی سرمایه داری ارائه دهند و بسیاری از این راهکار های مقطعی که برخی از این اندیشمندان ارائه داده، بسیار کوته فکرانه بوده و در بسیار موارد نتایج مناسبی نداشت و حتی باعث از بین رفتن سرمایه ی این افراد “خیر” می شد.(تلاش اوئن برای درست کردن یک کارخانه ی کمونیستی که در ان ارزش افزونه را از بین ببرد، باعث از بین رفتن سرمایه اش شد.)

درک کوته نگرانه ی سردمداران این نوع کمونیسم از فوریه فرانسوی گرفته تا وایتلینگ المانی و اوئن انگلیسی و غیره همه ناشی از عدم شناخت از جامعه ی سرمایه داری به مثابه ی یک سیستم اقتصادی و اجتماعی که اساس ان بر مالکیت خصوصی و کسب ارزش افزونه ی اجتماعی از طریق استثمار نیروی کار کارگر می باشد، بود. کمونیسم انها همانطور که اشاره شد، نه از موضع طبقه ی کارگر به مثابه ی یک طبقه، بلکه از موضع کارگر منفرد و خرده بورژوایی، که در پی افزایش ثروت خود یا بازگشت به دوره ی قبل از سرمایه داری و تولید کالایی بر می امد، بود. مارکس اولین کسی بود که سرمایه داری را به عنوان یک نظام اجتماعی بررسی کرد و رابطه ی کار و سرمایه را از زاویه ی طبقه ی کارگر به مثابه ی یک طبقه ی اجتماعی بررسی کرد. مارکس و انگلس برخلاف سوسیالیست های تخیلی که پاسیفیسم پیشه کرده و به گله وشکایت از سرمایه داران افتاده بودند، سرمایه داری را یعنی یک نظام اجتماعی که در ان کار انسان کالا می شود و همچون دیگر اجناس به فروش می رسد مورد انتفاد رادیکال قرار داد و جایگاه ارزش اضافه و سود را در این نظام به صورت رادیکال بررسی کردند. مارکس و انگلس بارها در اثار و نوشته های خود ماهییت رفرمیستی و کوته نگرانه ی سوسیالیست های غیر کارگری را به انتقاد کشیده و در مقابل از کمونیسم “کارگری” و سوسیالیسم علمی که اساس ان بر ماتریالیزم تاریخی و ماتریالیسم پراتیک استوار است سخن گفته و ان را به عنوان تنها راهکار و تنها الترناتیو برا خروج از وضع موجود و دست یابی به یک دنیای بهتر، دنیایی که در ان اصل ( از هر کس به اندازه ی توانش و به هر کس به اندازه ی نیازش) به یک واقعییت اجتماعی بدل شود،پرداختند. سوسیالیسم قبل از مارکس و کل طیف های موسوم به سوسیالیست تخیلی به دلیل درک مکانیکی شان از پیشرفت جامعه،جایگاهی برای پراتیک انسانی به مثابه تنها راه تغییر وضع موجود قائل نبودند و بر این باور بودند که تکامل جامعه ی بشری به صورت خود به خودی صورت می گیرد و در نتیجه در بهترین حالت علیرغم هر نقد و گله و شکایتی که از وضع موجود در عصر خود داشتند، نمی توانستند نظامی فراتر از وضع موجود تصور کنند و راهکار اصولی برای تغییر وضع موجود ارائه دهند،به همین دلیل است که مارکس بارها نگرشات این نوع از سوسیالیسم را در اثار و نوشته های خود خرده بورژوایی و محافظه کارانه نام می برد و ان را رفرمیستی و حتی گاها ارتجاعی می داند.

 باید اشاره کرد که مارکس و انگلس علیرغم تاکید همیشگی بر سوسیالیسم و دفاع هر روزه از ان،در عین حال خواهان بهبود وضعیت زندگی اقتصادی توده ها در نتیجه ی مبارزات انان در تشکل های مستقلشان، بر ضد دولت و سرمایه داران بودند. مارکس و انگلس در سال ۱۸۴۸ که جامعه ی اروپا تحولات عظیم و سرنوشت سازی را از سر می گذراند، همچنین در جریان انقلاب ۱۸۴۸ المان با بورژوازی لیبرال بر سر مبارزه با سلطنت مطلقه برای براندازی دم و دستگاه سلطنت مطلقه و ایجاد یک فضای سیاسی مناسب برای مبارزات کارگران و کمونیست ها (از لحاظ سیاسی)، متحد شده و با بر افتادن سلطنت مطلقه و قدرت گیری لیبرال ها، صفوف خود را از دمکرات ها و لیبرال ها جدا نموده و مبارزه ی متحد و متشکل علیه بورژوازی را با تمام قوا اغاز نمودند. همچنین لنین و بلشویک ها در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه با بالا بردن شعار استراتژیک اتحاد انقلابی پرولتاریا و دهقانان خواهان به دست گرفتن رهبری این انقلاب توسط کارگران و دیگر متحدانش بودند. در این مقطع انها خواهان ایجاد بهترین فضای سیاسی برای مبارزات کمونیست ها و کارگران بودند.همچنین موضع پاسیفیستی منشویک ها را که در ان دوره انقلاب دمکراتیک را امر سرمایه داری می دانستند، به انتقاد کشیده و صحت مارکسیستی بودن نظرات خود را نه، از طریق امپریسم و اتکاء به تجربه گرایی و ازمون و خطا، بلکه از طریق استنتاجات تئوریک از مارکسیسم و مراجعه به مارکس و انگلس، به همگان نشان دادند. اتخاذ این گونه مواضع از جانب منشویک ها ان ها را به یک جریان بی خاصیت و کم تاثیر تبدیل کرد و در عمل بلشویک ها را به یک جریان توده ای تبدیل نمود تا اینکه در اکتبر ۱۹۱۷ توانست رهبری انقلاب کارگری شوروی را به عهده بگیرد. علیرعم تلاش های لنین و بلشویک ها برای ایجاد یک فضای سیاسی مناسب برای مباره ی طبقه ی کارگر،اما انها هیچگاه ضرورت بی وقفه بودن انقلاب سوسیالیستی را رد نمی کردند. هدف از اوردن این نمونه ها تنها بررسی چند نمونه ی تاریخی نیست،بلکه می خواهیم نشان دهیم که چگونه، کمونیسم کارگری و رادیکال،در عرصه های تاریخی مختلف همواره از کش و قوس های تاریخی سر فراز بیرون امده و راه خود را از اپورتونیست هایی که زیر نام سوسیالیسم و کمونیسم به سرمایه داری و بقای وضع موجود خدمت می کنند و تنها خواهان اصلاح وضع موجود از طریق یک سری تغییرات از بالا بوده اند،جدا کرده و علیرغم مشکلات فراوان یا قلت نیرو و غیره در یک مقطع یا مقاطع خاص به تبلیغ ایده های خود پرداخته و برای توده ای کردن این ایده ها تلاش نموده اند.  

در استانه ی جنگ جهانی اول سوسیالیسم در سطح جهان و کشورهای مختلف اروپایی دچار تحولات و شکاف بین دو نوع از کمونیسم یعنی کمونیسم رادیکال مارکسیستی و کارگری با کمونیسم بورژوایی و ناسیونالیستی شد. در این انشقاق گرایش راست و بورژوایی به رهبری کارل کائوتسکی در انترناسیونال دوم از گرایش چپ و کمونیست به رهبری لنین و بلشویک ها جدا شد و عملا به دفاع از جنگ توسعه طلبانه و امپریالیستی جهانی اول، برخاست. کائوتسکی با موضع گیری های ارتجاعیش  از امپریالیسم، و عدم درک مارکسیستی از این مقوله به سیاه لشکر جریانات ناسیونالیستی و ارتجاعی تبدیل شد و با شعار میهن پرستانه ی خود یعنی” دفاع از وطن” این جنگ که منافع کمونیست ها در سطح جهان به خطر می انداخت، تایید کرد. در ان زمان درون حزب سوسیال دمکرات المان جریانی جدا شد که موضع گیری های انترناسیونالیستی و ضد ناسیونالیستی داشت که علیرغم کمبودها و نارسایی های که داشت،انتظار می رفت بتواند، انقلاب المان را از رفتن به دامن ضد انقلاب و ارتجاع نجات دهد، اما متاسفانه با سرکوب سران این جریان و دستگیری و اعدام انان متاسفانه انقلاب المان در نطفه خفه شد و با توجه به اینکه جریان لوگزامبورگ و لیبکنشت در حزب سوسیال  دمکرات المان در اقلیت بود و با سرکوب زود هنگام حزب کمونیست المان (که انان بنیاد نهاده بودند)،انان عملا نتوانستند یکی از سرنوشت سازترین انقلابات جهان را رهبری کنند و این انقلاب در نتیجه ی خیانت های کمونیسم بورژوایی و سرکوبگری های بورژوازی توسعه طلب در نهایت به شکست انجامید. در سال ۱۹۱۷با پیروزی انقلاب اکتبر در یک کشور کم توسعه یافته، در نتیجه ی شکست انقلابات اروپا و به خصوص انقلاب ۱۹۱۹ المان، انقلاب پرولتاریا در شوروی ایزوله ماند و بعد از گذشت چند سال از استقرار دیکتاتوری پرولتاریا در این کشور به دلیل بحراهای اقتصادی ناشی از جنگ و به دلایل بیشمار دیگر که بررسی انها را به فرصت دیگری موکول خواهیم کرد،بورژوازی عملا دستاوردهای طبقه ی کارگر را باز پس گرفته و سرمایه داری دولتی در زیر چتر مارکسیسم، کمونیسم و حزب کمونیست به وحشیانه ترین شیوه به استثمار طبقه ی کارگر پرداخت.

اختلافات ما با کومه له و دو استراتژی متفاوت

منشاء این اختلافات چیست؟ کومه له از چه چیزی می هراسد که تا این حد بیرحمانه جمعی از کمونیست های رادیکال و انقلابی ایران را بدون  توضیح برای جامعه و هوادارانش به محض علنی شدن اختلافات با اتهام و توهین و بی حرمتی از صفوف خود بیرون می راند؟

چرا کومه له در طول چند سال اخیر همواره بر این اختلافات سرپوش گذاشته و با اتکا به خواهش و دست به دامان شدن و غیره و غیره تلاش داشته تا این اختلافات علنی نشود؟

چرا جریان کومه له به مکانی برای بازتولید انواع گرایشات راست و چپ و سانتر و غیره تبدیل شده است؟

چرا این تشکیلات بعد از سالها فعالیت نتوانسته است یک خط منسجم از نوع چپ یا راست را به عنوان خط تشکیلاتی خود انتخاب نماید و از نوسان در بین چپ و راست دوری گزیند؟

چرا در تشکیلات کومه له چریک و مجاهد، پژاکی و دمکراتی،عبه دلیریست و زحمتکشان و انواع گرایشات قومی و قبیله ای و حتی مذهبی می تواند برای خود پایگاه و محفل درست کند اما گرایش چپ به محض اینکه سر بر بیاورد خفه می شود؟

نقطه قدرت مخالفین کمونیست چیست؟

چرا کسانی که خود بارها در جلسات سیاسی وفادارای خود را به نظرات منصور حکمت اعلام نمودند اما با اتهاماتی از قبیل اینکه اینها نفوذی کمونیسم کارگری هستند،روبرو شده اند؟

و هزاران چرای دیگر……..!

جواب به این سوالات و سوالاتی از این قبیل را باید در استراتژی التقاطی و غیر مارکسیستی کومه له جستجو کرد.

بر کسی پوشیده نیست که تشکیلات کومه له به مکانی برای بازتولید گرایش ناسیونالیستی از نوع گرایش احزاب دمکرات و احزاب کردی در کردستان عراق تبدیل شده است. همچنین بر همگان روشن است که دشمنی کومه له با چپ و کمونیسم با بهانه ی کمونیسم کارگری نامیدن دگراندیشان چپ، در این حزب و با استدلال های بی پایه ای چون کمونیسم کارگری به ما ضربه زده است و غیره، صورت می گیرد.

باید اشاره کنیم که ریشه ی اختلافات ما با کومه له در طول چند سالی که به صورت درون تشکیلاتی مطرح بوده و تا حدود زیادی در مقالات من و جلسات سیاسی در مورد اخلاق،عشق ازاد،پوپولیسم،چپ سنتی ،ناسیونالیسم( که در وبلاگ علیه ناسیونالیسم، نظرات ما بازتاب پیدا می کرد)،رفرمیسم، جنبش دانشجویی،جنبش موسوم به انقلابی کردستان،برنامه ی حاکمیت، در زمینه ی سبک کار کمونیستی در  تشکیلات، شیوه ی اداره ی تشکیلات و دهها مورد دیگر در طول دو سال از فعالیت نسل جوان و کمونیست ایران در این تشکیلات، تلاش شده که رهبری حزب را از اتخاذ بسیاری مواضع راست،ناسیونالیستی،پاسیفیستی و توده ایستی بازدارد و تا حدودی هم موفق بوده است، بر سر دو استراتژی متفاوت در برخورد به مارکسیسم و مبارزه ی طبقاتی،جنبش های اجتماعی و اوضاع حاکم بر کردستان ایران،در زمینه ی شیوه های فعالیت کمونیستی،برخورد به احزاب بورژوایی و حتی در جزئی ترین مسائل درون سازمانی و تشکیلاتی بوده است.

استراتژی کومه له در زمینه ی مارکسیسم در حقیقت در تقابل با مبارزه ی طبقاتی و زیر سیطره ی خط ضد کمونیستی کائوتسکی و در تقابل واقعی با نگرش لنینیستی ( تز من در اوردی مارکسیستیم و به نظرات لنین وفاداریم ، که به سخن سر زبان کومه له ای ها تبدیل شده است، )  می باشد. این تز و تزهایی از این قبیل مانند استقرار کمونیسم در اردوگاه یا ترهاتی چون اردوگاه کمونیستی در حقیقت نشان از این عقب گرد تاریخی است که کومه له ی کمونیست زمان منصور حکمت و مارکسیسم انقلابی را به کومه له ی رویزیونیست متاثر از جریان توده ایستی اذرین مقدم تبدیل کرده است. کارل مارکس در نقد برنامه ی گوتا به شدید ترین شیوه به این نوع از کمونیسم بورژوایی که خواهان استقرار سوسیالیسم در محیط بسته یا درست کردن شهر یا روستای کمونیستی بر می اید و سردمداران این نظریات را به دلیل درک ارتجاعیشان از سوسیالیسم به شدید ترین شیوه ها به چالش کشیده و مورد نقد جدی قرار می دهد. او می نویسد که سردمداران این گونه نظریات کمونیسم را به ابتذال کشیده و ان را تا حد یک ارمان صرف و اتوپیا تخفیف داده و علمی بودن نظرات کمونیستی را زیر سوال می برند.

 جریان کومه له اعتقادی به تئوری و مبارزه ی تئوریک نداشته و پراگماتیسم و عمل گرایی صرف با اتکا به تئوری های ماوراء طبقاتی و سوپر پوپولیسیتی  (تئوری مهم نیست ،ادم باید عملکرد داشته باشد)، در واقع مارکسیسم را به ابتذال کشیده است. تمام مسائلی از این دست که امروز به سخن سر زبان هر کومه له ای و هر هوادار کومه له در شهرهای کردستان تبدیل شده است،همه و همه نشان از بریدن واقعی از لنینیسم به مثابه کمونیسم کارگری عصر ما؛ کمونیسمی که منصور حکمت در حزب کمونیست ایران در یک مقطعی از حیات این حزب و مقطعی از حیات حزب کمونیست کارگری، از ان دفاع می کرد،بوده و این نظریات بی ربطی کومه له به تاریخ پر افتخار و کمونیستی حزب کمونیست ایران و کومه له ی مقطع کنگره ی ۵ و ۶ را نمایان می کند.  واقعیت این است که بعد از انشعاب کمونیسم کارگری از تشکیلات کومه له، بعد از چند سال مقاومت سیاسی و تئوریک کمونیسم کارگری، در مقابل جریان راست ،ناسیونالیست و مرکز،  با انتشار اثار و نوشته های پر باری که در این مقطع از جانب خط مسلط بر تشکیلات حزب کمونیست ایران (یعنی گرایش کمونیسم کارگری)، در زمینه ی مسائل سیاسی،تئوریک و مهمترین وقایع ان دوران توسط کمیته ی مرکزی حزب صورت می گرفت، در نهایت نتیجه ی این بحث های پر بار به انشعاب جریان چپ از جریان راست،ناسیونالیست و خط نگه دار حزب شد. دستاوردهای کمونیسم کارگری برای جنبش چپ و کمونیست ایران برای همگان روشن است و نیازی به تکرار ان نیست.همچنین کمونیزم کارگری چه در قید حیات منصور حکمت و چه بعد از ان فارغ از نقد نبوده،اما نقد و بررسی این جریان و کل جریانات موسوم به کمونیزم کارگری،با نقاط قوت و ضعف ان در این مبحث نمی گنجد،لذا ان را به فرصت دیگری موکول می کنم. در این مقطع گرایش سانتر،خط نگه دار و تشکیلات دار حزب به جای همراهی با جریان چپ و کمونیست و جلوگیری از این انشعاب برای پیشرفت حزب کمونیست ایران، ترجیح داد با ناسیونالیسم کرد بماند و ماهییت متزلزل و خرده بورژوایی خود، سیر قهقرایی و ارتجاعی خرده بورژوازیش را با اتخاذ چنین سیاستی به همگان نشان داد.

در این میان نامه های تبریک از جانب کمیته ی رهبری کومه له به سران اتحادیه ی میهنی فرستاده می شد و به قدرت رسیدن ناسیونالیسم کرد، زیر چکمه ی امپریالیسم امریکا در نتیجه ی تحولاتی که در منطقه بعد از حمله ی صدام حسین به کویت صورت گرفته بود و پش از بحران خلیج به فال نیک گرفته می شد. رهبری کومه له در این مقطع به دنبال دوستان و نزدیکان خود (از لحاظ سیاسی ) درون رهبری اتحادیه ی میهنی بود. ماهییت ارتجاعی، ناسیونالیستی و قومی ی گرایشی که عبدالله مهتدی،عمر ایلخانی زاده، ساعد وطن دوست ها و عبه دلیرها نمایندگی می کردند از همان اغاز بر همگان روشن بود و جریان کمونیسم کارگری، در همان مقطع عبدالله مهتدی را به خاطر گرایشات ناسیونالیستی اش از صفوف خود بیرون کرده بود، اما کومه له راست و سانتر او را با اغوش باز پذیرفته بود. زمانی که چند سالی از انشعاب اول می گذشت و جنب و جوش هایی در بین احزاب چپ و راست بر سر تحولات درون ایران و قدرت گیری اصلاح طلبان صورت گرفت، کومه له هم از این امر مستثنی نبود و این تحولات صفوف کومه له را دچار یک انشقاق دیگر اما از نوع راست و ارتجاعی کرد. ناسیونالیسم در کمین و چکمه لیس اصلاح طلبان حکومتی فرصت را عنیمت شمرده تا بتواند به بهانه ی بازسازی کومه له، زمینه ی مذاکره با سران حکومتی جمهوری اسلامی را از طریق دارو دسته ی کردهای مقیم مرکز،ادب ها و غیره فراهم سازد.

 

در استانه ی علنی شدن مباحث ناسیونالیستی عبدالله مهتدی با رهبری کومه له، تشکیلات کومه له برای جلوگیری از انشعاب هر چند ماهییت ان از ابتدا روشن بود، در یک جلسه ی تشکیلاتی با درست کردن یک فضای عاطفی (این گونه فضا ها همیشه در تشکیلات کومه له موجود است و هنگامی که تشکیلات کومه له راهی برای اقناع مخالفین سیاسی و اعضای خود ندارد به اخلاقیات و درست کردن فضای عاطفی اتکاء می کند.)، از اعضای خود درخواست نموده بود تا  یک سوم  اراء را در انتخابات اعضا و نمایندگان به جریان عبدالله مهتدی بدهند(نقل به مضمون از صلاح مازوجی).کومه له تلاش نموند تا بدین گونه بتواند ماندن ناسیونالیسم کرد و مشتاق فدرالیسم را درون تشکیلات تمدید کند و با این اعمال و اعمالی از این قبیل نزدیکی بیش از پیش خود را به کردایتی و دشمنی شان با کمونیسم نشان دادند.

در برخورد به جریان ماموستا برایم (ساعد وطن دوست)، انچه بعدها فراکسیون نام گرفت، ابتدا تلاش های زیادی صورت گرفت تا اختلافات را به یک سری اختلافات درون تشکیلاتی تقلیل دهند،اما زمانی که از جانب بازوی چپ و کمونیست( مخالفین کمونیستی که بسیاری از انان از صفوف تشکیلات اخراج شده اند و رفقای دیگری که به دلیل فضای پلیسی حاکم بر تشکیلات هنوز به صورت رسمی در سطح جامعه علیه سیاست های راست تشکیلات قلم نزده اند و یا مخالفت خود را به صورت علنی در سطح جامعه بیان نکرده اند) ،تشکیلات داخل و دیگر احزاب چپ اپوزیسیون، تشکیلات کومه له ناچار شد بالاخره موضع راست و الوده به ناسیونالیستی خود را کنار بگذارد و این جریان را تصفیه نماید.

زمانی که جریان ناسیونالیستی موسوم به فراکسیون ناچار به کوچ اجباری از اردوگاه کومه له شد، جریان ما مباحث خود را در جلسات درون حزبی به صورت روشن و بدون ترس و واهمه برای اعضای تشکیلات مطرح کرد و سیاست های حاکم بر کمیته ی رهبری را به شدیدترین شیوه مورد انتقاد قرار داد. لازم به ذکر است که ما قبل از این انشعاب هم بارها نظرات خود را مطرح کرده بودیم و حتی به دلیل نقدهای بی امانمان به ناسیونالیزم کرد چه قبل از انشعاب فراکسیون و چه بعد از ان از جانب اعضای فراکسیون و شارلاتان های حزب کمونیست ایران به وابستگی به جریانات کمونیسم کارگری محکوم می شدیم. با انشعاب فراکسیون تشکیلات کومه له کمر همت را بسته بود که هرگونه” منتقد” سیاسی به خصوص از موضع چپ را به هر قیمتی باید در نطفه خفه کند و این تشکیلات که هر گونه انتقاد از جانب چپ را با کمونیسم کارگری و حکمتیسم تداعی می نمود با بهانه های مختلف اقدام به تصفیه ی مخالفین خود نمود و تبلیغات وسیعی را توسط اعضای درجه چندم خود، علیه مخالفین خود راه انداخت. اخراج من در مرحله ی اول و بعدها خلع عضویت های پیاپی و اخراج دسته جمعی رفقای” منتقدین کمونیست” در این مقطع به روشنی این را نشان می دهد که جریان کومه له تا چه اندازه به راست و ناسیونالیسم نزدیک و تا چه اندازه از چپ هراسان و متنفر است.

بحث های ما در تشکیلات کومه له بر محورهایی چون به سرانجام رساندن امتداد مارکسیسم انقلابی و مباحث پربار کمونیسم منصور حکمت از طریق تلاش برای درست کردن یک جریان قدرتمند کمونیستی مسلح به کادرهای کمونیست ورادیکال، احیای حزب کمونیست ایران در دوره هایی که منصور حکمت وکمونیسم کارگری رهبری را در دست داشتند،بحث بر سر مقوله ی عشق ازاد،بحث بر سر شیوه برخورد کمونیستی به جنبش کارگری در کردستان ایران و تلاش برای پیوند این جنبش به جنبش سراسری کمونیستی و کارگری، نقدهای بی امان به شیوه ی نگرش پوپولیستی حاکم بر تشکیلات کومه له در برخورد به جنبش موسوم به “جنبش انقلابی کردستان”، برخورد به مقوله ی زنان، برخورد پوپولیستی به مقوله ی مذهب و ترویج ترهاتی از قبیل احترام به فرهنگ توده ها، برخورد ناسالم به دانشجویان ازادی خواه و برابری طلب و همراهی با جریان توده ایستی اذرین مقدم و موارد زیادی از این قبیل که هر کدام بارها در جلسات سیاسی بحث شده و در اینده هم به صورت روشن بحث خواهیم نمود.

 

آلترناتیو ما در قبال این جریان و کل کمونیسم ایران چیست؟

باید اشاره کنیم که ما به مثابه ی یک جریان مستقل از تمام احزاب و سازمان های سیاسی چپ موجود ایران،ضمن تلاش برای اتحاد عمل و نزدیکی به جریاناتی که از لحاظ استراتژیک به ما نزدیک هستند و به سرنوشت چپ و کمونیست ایران حساس هستند، دارای استراتژی سوسیالیستی بوده و از زاویه ی منافع طبقه ی کارگر و کمونیسم به جامعه می نگریم. کارگر برای ما تنها به مثابه ی یک طبقه ی اجتماعی متشکل و متحد به اگاهی طبقاتی، معنا و مفهوم دارد. برخلاف تصور کومه له، کارگر افراد دست پینه بسته و بد بخت و بی سر پناه نیست،که باید از روی ترحم  از او دفاع شود و برای به قدرت رساندنش تلاش شود. برداشت ما از کارگر همان برداشت مارکس در کاپیتال است. یعنی کسی که مالک چیزی جز نیروی کارش نیست. کارگر یعنی کسی که درمقابل پول یا هر جنس دیگری نیروی کار خود را می فروشد،کارگر به مفهوم اقتصادی در جامعه ی سرمایه داری نیروی کار کارگر،کالا می شود و برای این کالا قیمت تعیین می شود.طبقه ی کارگر بنا به ماهییتش (مالک چیزی جز نیروی کارش نیست،یعنی چیزی برای از دست دادن ندارد) و بنا به جایگاهی که در تولید اجتماعی اشغال کرده است، بسیار رادیکال بوده و به مثابه ی محرک اصلی انقلاب، نقش تنها طبقه ای که تا اخر انقلابی خواهد ماند، را دارد. بنابراین جریاناتی همچون کومه له که از دیدگاه ماوراء طبقاتی و خرده بورژوایی به کارگر و مبارزه می نگرد و همواره به اقشار خرده بورژوای جامعه پشت می بندد، مبارزه ی طبقاتی را از دستور روز مبارزات خود بیرون کرده است و به مبارزه ی توده ای و همه با هم،تلاش برای سازمان دادن” اعتصاب توده ایی” به جای اعتصاب کارگری و غیره می پردازد. این مشی و این نگرش راست نشان از ماهییت خرده بورژوایی و متزلزل این سازمان است که در مواضع سیاسی روزش همیشه وسط دو صندلی نشستن و عدم صراحت بیان را جایگزین دیالوگ صریح و بی محابا کرده است.   در کنارمبارزه  برای به سرانجام رساندن انقلاب سوسیالیستی و رسیدن به یک دنیای ازاد و برابر و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا، از هیچ تلاشی برای رسیدن به ازادی بی قید وشرط بیان،احزاب ،تشکل های سیاسی ،اتحادیه های کارگری، افزایش دستمزد کارگران،سکولاریسم و جامعه ی مدنی فروگذار نخواهیم بود و در عین اینکه اینها را به عنوان دستاوردهای تحمیلی و مقطعی طبقه ی کارگر برای کسب یک موقعیت سیاسی و مبارزاتی مناسبتر می نگریم،اما انها دستاوردی خواهند بود برای تحمیل نمودن یک فضای مناسب تر از لحاظ موقعیت سیاسی طبقه ی کارگر، برای رسیدن به سوسیالیسم و کمونیسم،نه اهداف نهایی ما.  ما به عنوان انسان های کمونیست و انقلابی،در عین تلاش و مبارزه ی هر روزه برای تحمیل رفرم،معتقدیم که هر اندازه از زفرم از نظر ما نمی تواند جای انقلاب را بگیرد و سرمایه داری را به یک نظام “عادلانه” تبدیل نماید. هدف نهایی و بلاواسطه ی ما رسیدن به سوسیالیسم است. از نظر ما عصر حاضر عصر انقلابات کارگری و سوسیالیستی است وسخن گفتن از انقلاب  بورژوا دمکراتیک یا حاکمیت مردمی که چیزی جز همان جمهوری دمکراتیک خلق، که چپ پوپولیست ایران سالها با چنین توهماتی طبقه ی کارگر را به بیراهه برده بود، نیست. مشکل طبقه ی کارگر در این عصر نه عدم رشد نیروهای مولده یا سرمایه داری نبودن این یا ان منطقه، یا عدم رشد اقتصادی جوامع نیست، بلکه مشکل این طبقه در قدرت نبودن ان وعدم داشتن تشکل سیاسی قدرتمند برای دستیابی به قدرت سیاسی است. برخورد کومه له به مسئله ی رفرم، انقلاب و سوسیالیسم از اساس متفاوت است. تشکیلات کومه له، در به سوی سوسیالیسم، دور دوم شماره ی ۱ اشاره می کند که مبارزه برای اصلاحات، جزئی از استراتژی این حزب است.اما در حقیقت این جزء نیست ،بلکه کل استراتژی این جریان است. چگونه ممکن است یک استراتژی واحد را اجزای مختلفی تشکیل داده باشد که گاها در تقابل با هم قرار می گیرند. از نظر ما به کار بردن کلمه ی (جزء ) نه نا اگاهانه و از روی ضعف تئوریک( گرچه ضعف تئوریک و لاقیدی به تئوری در این تشکیلات بیداد می کند)، اما کاملا اگاهانه خیزش به سوی رفرمیسم وخط گرفتن از کسانی امثال مرتضی محیط و ایرج اذرین است. در همین شماره در مبحثی تحت عنوان حاکمیت شورای در کردستان از به قدرت رسیدن مردم زیر حاکمیت شوراها صحبت می شود و نوعی فضای دمکراتیک و شورای برای اینده ی کردستان ” ازاد ” تصور می شود. این تصورات پوپولیستی و ناسیونالیستی از مارکسیسم نمی تواند برنامه ای رادیکالتر و بهتر از این برنامه برای یک جامعه(کردستان آزاد) در برداشته باشد. در اینده ی نه چندان دور در زمینه ی برخورد لنینیستی به مسائل ملی و حاکمیت ودولت سوسیالیستی صحبت خواهیم نمود.

باید اشاره کنم که نقطه قدرت جریانی که ما نمایندگان فکری ان بودیم، در تقابل با تمام جریاناتی که در طول یکی دو دهه ی اخیر از کومه له جدا شده اند، در دفاع راسخانه از چپ و کمونیسم، ازکمونیسم منصور حکمت، از رادیکالیسم پرولتری و تقابل ما با ناسیونالیسم و کردایتی و سنت های عقب مانده و پوپولیستی حاکم بر تشکیلات کومه له بود. 

در پایان باید اشاره کنم که بررسی تمام نقطه نظراتی که ما را، به عنوان یک قطب قدرتمند کمونیستی، از کومه له، به عنوان پرچمدار ناسیونالیسم چپ و کمونیسم بورژوایی، جدا می کرد، نیاز به زمان بیشتری دارد و در یک مطلب یا چند مطلب نمی گنجد. همچنین باید اشاره کنم که ما در اینده ی نزدیک در تلاش خواهیم بود تا از طریق رسانه های مختلف صدای خود را به گوش جامعه و مخاطبان خود برسانیم و برای برقراری ارتباط با احزاب، سازمان ها، و محافل سیاسی کمونیستی ای که به  ما نزدیک هستند، برای همکاری و نزدیکی بیشتر، براییم. ما به عنوان پرچمدار کمونیسم کارگری به مثابه ی، تئوری سیاسی طبقه ی کارگر،فعالیت ها و انتقادات خود را محدود به کومه له و حزب کمونیست ایران نکرده و نمی کنیم و ماهییت خود را در نقد وضع موجود از زاویه ی طبقه ی کارگر و تلاش برای بر هم زدن نظم حاکم در دنیای ناعادلانه ی سرمایه داری تعریف می کنیم. ما به عنوان نماینده ی جمعی از کمونیست های جوان و رادیکال، ضمن مرزبندی با دیگر جریانات سیاسی با انتشار این مطلب به رووشن تر شدن دیدگاه های خود و دیگر رفقایی که بنا به دلایلی که خود اشاره نموده،فعلا این مطلب را با نام شخص خود درج نموده، اما در اینده ی نه چندان دور تلاش خواهیم نمود یک نام سازمانی با یک هویت مشخص برای خود انتخاب نماییم و در مورد فعالیت های سیاسی خود به صورت روشن صحبت خواهیم نمود.

 

زنده باد ازادی، برابری،حکومت کارگری

زنده باد اتحاد و همبستگی طبقاتی طبقه ی کارگر

زنده باد سوسیالیسم

 

 

    حسن معارفی پور

۹٫۱۲٫۲۰۱۰