هیاهوی جنگ خارجی برای لاپوشانی کردن جنگ علیه مردم ایران

روز سه شنبه ۱۸ آبان برابر با ۹ نوامبر، انتشارات «کراون» خاطرات جرج بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا را با عنوان «نقاط تصمیم» با تیراژ یک میلیون و ۵۰۰ هزار نسخه منتشر کرد.
انتشار این کتاب با واکنشهای متفاوت و در موراد بسیار متضاد روبرو شد. مایکل تامسکی خبرنگار روزنامه گاردین بخشهایی از کتاب را به شکل موضوعی دسته بندی کرده است که همین گزارش در بسیاری از سایتهای اینترنتی فارسی انتشار یافته است. آقای جرج بوش برای این که به هیچ مَرضی دچار نشود، ترک عادت نکرده و هم به دروغگویی متوسل شده و هم مبادرت به سرقت ادبی کرده است.
 
رادیو آلمان در برنامه روز پنج شنبه ۲۰ آبان(۱۱ نوامبر) خود یک نمونه از دروغگویی جرج بوش را برملا کرده است. بوش در کتاب خاطرات خود مُدعی شده که گرهارد شرودر، صدراعظم آلمان در روز ۳۱ ژانویه سال ۲۰۰۲، یعنی ۱۵ ماه قبل از حمله به عراق، از تصمیم او برای این حمله پشتیبانی کرده است. صدراعظم پیشین آلمان طی بیانیه ای به این دروغ جرج بوش پاسخ داده است. رادیو آلمان به نقل از «دی سایت» بخشی از بیانیه گرهارد شرودر را منتشر کرده است. صدراعظم پیشین آلمان در این بیانیه می‌نویسد:«بوش حقیقت را نمی‌گوید. در گفت‌وگوی پایان ژانویه ۲۰۰۲ این پرسش مطرح شد که آیا ممکن است عاملان حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر از سوی صدام حسین هدایت شده باشند؟ من اعلام کردم که اگر چنین موضوعی ثابت شود، آلمان بی‌تردید در کنار آمریکا خواهد ایستاد. اما در طول سال ۲۰۰۲ روشن شد که این فرضیه غلط است.»
سفیر وقت آلمان در واشنگتن و چند سیاستمدار دیگر، ادعاهای بوش را دروغ خوانده و  ضمن تائید گفته‌های شرودر، این دروغ را تسویه حساب با شرودر ارزیابی کرده اند. موضع گیری این دسته از سیاستمداران آلمانی با بازتاب گسترده در رسانه های آلمان روبرو شده است.
آقای جرج بوش از این که نتوانسته در عراق «سلاحهای کشتار جمعی» پیدا کند ناراحت است و مُدعی می شود که این موضوع موجب «حِس انزجار»، «رنجش خاطر» و «حالت تَهوع» در وی شده است.با این حال بدون لحظه ای شَرم می نویسد:«ما در عراق اشتباه کردیم ولی علت حمله صحیح بوده است.»
 
در مورد سزقت ادبی نیز سایت هافینگتون پست گزارش مفصلی با نمونه های متعدد منتشر کرده تا روشن کند که آقای جرج بوش در نگارش بخشهایی از کتاب خاطرات خود بدون ذکر منبع، از کتب و مقاله‌های دیگران نسخه‌برداری کرده است.
بنابرین این کتاب و مطالب مندرج در آن، به جز موارد جزیی و آن دسته از رویدادها که هزاران بار در رسانه های جمعی منعکس شده، منبع قابل اعتماد نیست.
جرج بوش در این کتاب از شکنجه زندانیان دفاع کرده و از این که دستور کاربرد شکنجه با آب، برای ایجاد حِس خَفِگی به زندانیان را داده اظهار رضایت می کند.
 
در مورد ایران که موضوع اصلی این مقاله است، آقای بوش می نویسد:«من به پنتاگون دستور دادم هر کاری برای حمله نیاز است بررسی و مطالعه کنند.»
این نیز یک دروغ آشکار از جانب آقای بوش است. مساله اصلی در این مورد وجود طرح از جانب پنتاگون برای حمله به مراکز اتمی در ایران نیست. پنتاگون با بودجه کلان و کارشناسان گوناگون که در اختیار دارد به طور دایم در حال طراحی اشگال گوناگون جنگ است. موضوع اصلی در جنگ اراده سیاسی است و در مورد همین موضوع رییس جمهور سابق آمریکا به دروغگویی متوسل می شود. واقعیت این است که در مراکز اصلی تصمیم گیری در دولت آمریکا به شمول بسیاری از سیاستمداران محافظه کار جدید، هیچ وقت برنامه و اراده سیاسی برای جنگ وجود نداشته است. من از جمله کسانی بوده ام که در مراحل مختلف و علیرغم تبلیغات توخالی جنگ طلبانه معتقد بودم که در چشم اندازهای قابل ارزیابی جنگ محدود علیه پایگاههای اتمی رژیم ایران صورت نخواهد گرفت. حتی قبل از انتشار گزارش مهندسی شده  ۱۶ سازمان اطلاعاتی در دسامبر سال ۲۰۰۷، به جد بر این باور بودم که آن چه جهت گیریهای اصلی دولت ایالات متحده را تعیین می کند، ساست مماشات با حُکام مستبد ایران است. واقعیت این است که در جریان جنگ افغانستان و عراق، یکی از متحدان عَملی و موثر آمریکا، رژیم ایران بود و البته جمهوری اسلامی از این دو جنگ بیشترین بهره برداری را نمود.
فراموش نکرده ایم که گزارش ۱۶ سازمان اطلاعاتی آمریکا بر مبنای یک حرکت فریبکارانه رژیم ایران(تخریب سایت لویزان) یک نتیجه به کلی غلط را به خورد افکار عمومی جهان داد.
چندی پیش روشن شد که در سال ۲۰۰۷ شهرام امیری که در ظاهر نقش جاسوس آمریکا را بازی می کرده و در حقیقت مامور رژیم برای رساندن اطلاعات مخدوش و اشتباه به آمریکا بوده، در تهیه این گزارش نقش مهمی داشته است.
در همان زمان برخی از نهادهای اطلاعاتی فرانسه و آلمان در مورد قطعیت ارزیابی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا که اعلام کردند جمهوری اسلامی برنامه اتمی خود را در پاییز سال ۲۰۰۳ متوقف کرده، اظهار شک و  تردید کردند. حتی ارزیابی سازمان جاسوسی انگلستان در همان زمان بر این پایه استوار بود که رژیم ایران به تحقیقات خود برای دستیابی و گردآوری ابزارهای لازم برای تولید بمب اتمی ادامه می دهد. هنوز عَرَق خروج آقای جرج بوش از کاخ سفید سَرد نشده بود که گزارشهای متعدد و منجمله اطلاعات آژانس بین المللی انرژی اتمی در سال ۲۰۰۸ که آقای البرداعی می کوشید علنی نشود، دِلالَت بر پیگیری مُجدانه رژیم ایران برای ساختن بمب اتمی می کرد. امروز، پس از گذشت سه سال از انتشار گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریکا دیگر بر همگان روشن شده که رژیم ایران علیرغم همه فریبکاریها و موش و گربه بازیهایش، یک لحظه از تلاش برای ساختن بمب اتم دست برنداشته است.
 
پر واضح است که تبلیغات جنگ طلبانه هم چنان و در تمام این دوران ادامه داشت. آخرین بار
در اواسط مرداد ۱۳۸۹ دریادار مایک مولن، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، اعلام کرد که در صورت لزوم ایالات متحده طرحی برای حمله به ایران در اختیار دارد.
تمام کسانی که از جنگ دم می زَنند منظورشان حمله به مراکز اتمی است. به گُمان من چنین امری حداقل در چشم انداز قابل ارزیابی، چه از جانب آمریکا و چه از جانب اسرائیل  بسیار بعید به نظر می رسد، با این حال در صورت وقوع چنین امری ولایت خامنه ای که مهمترین و فوری ترین دَغدَغِه اش حفظ امنیت است از طراحان چنین جنگ بی حاصلی بسیار سپاسگزار خواهند شد. در این حالت استبداد حاکم بر ایران با شِدَت و حِدَت بیشتری جنگ علیه مردم ایران را پیش خواهد بُرد و به نظر من تمامی گردانندگان اطاقهای فکر در ایالات متحده به این امر آگاهی دارند. بنابرین دروغ آقای جرج بوش را باید در نیب او جست و جو کرد و نه در بودن و یا نبودن طرح حمله در پنتاگون که بدون تردید چنین طرحی بنا به وظابف پنتاگون، وجود دارد. اما همچنان که پیش تر نوشتم اراده سیاسی برای چنین جنگ بی حاصلی وجود ندارد.
تا کنون از این گونه هیاهوهای جنگی که هزینه آن را مردم ایران پرداخت کرده اند، رژیم ایران بیشترین بهره برداری را کرده و همزمان برای بعضی از گروهها و فعالان چپ در جهان خوراک مناسبی بوده تا با سوار شدن بر خواست برحق «ضد جنگ»، جنگ جمهوری اسلامی علیه مردم ایران را لاپوشانی کنند.
از نگاه رژیم ایران و به خصوص بنا بر تحلیل ولی فقیه رژیم، آمریکا در موقعیتی نیست که بتواند دست به حمله بِزَند. رژیم در سال ۲۰۰۳ به طور نسبی احساس خطر می کرد و برای خنثی کردن چنین تهدیدی از فرصت حمله به عراق بهترین استفاده را کرد. در عمل رژیم ایران و دولت بوش در همسویی و همگامی با هم به ویران کردن ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عراق مُبادرت وَرزیدند. همزمان مزدوران ولایت خامنه ای به ترور و شکار شخصیتهای مترقی، مستقل و لائیک عراق دست زدند و همه اینها را نهادهای نظامی اطلاعاتی آمریکا می دانستند و سکوت می کردند و اگر در مواردی هم گوشه ای از آن را به خارج دَرز می دادند، به علت پیگیری سیاست مماشات به شکل مُنفَعلانه ای با آن برخورد می کردند. همزمان با درد و رنج مردم ایران و عراق، آقای خامنه ای به ریش همه می خندید تا جایی که مُصَمم شد که گماشته اش را یک ضرب وارد دروازه همه حریفان کند و البته اشتباه محاسیه اش نیز در همین جا بود. مردم ایران با قیامها و جنبش گسترده خود پاسخ دندان شکنی به ولی فقیه دادند و اتوریته او را لَگَد کوپ گامهای استوار خود نمودند. در چنین شرایطی دولت آمریکا مُنفَعِل در حمایت از مبارزه حق طلبانه مردم ایران و پیگیر در مذاکره و مُفاهِمِه با ولی فقیه و گماشته اش بود و رژیم ایران نیز هم به پیشروی در پروژه اتمی اش و هم به گسترش نفوذ خود در عراق ادامه می داد. دومین ضربه به اتوریته ولایت خامنه ای از جانب لیست انتخاباتی العراقیه وارد شد. اتحادی از نیروهای گوناگون غیر طایفه ای در عراق توانست سخنگوی گرایش عرفی در عراق شود. در این جا نیز دولت آمریکا با این توجیه کودک فریب که نمی خواهد در امور عراق دخالت کند سیاستی منفعل در پیش گرفت و نتیجه این انفعال ماهها حاکمیت عنان گسیخته آقای نوری المالکی در عراق بود که بدون وجود مجلس و نیروهای کنترل کننده، به نیابت از ولی فقیه تهران به هر جرم و جنایتی، مِنجُمله در مورد مجاهدان شهر اشرف دست زد.
خلاصه کنم: تمام پارامترهای تاکنونی نشان می دهد که جنگ محدود به معنی حمله به تاسیسات اتمی رژیم ایران در سیاست راهبردی آمریکا جایگاه جدی و در یک چشم انداز قابل پیش بینی امکان واقعی ندارد. اما در عوض هیاهوی جنگ برای دوطرف و به ویژه برای سلطنت مطلقه آقای خامنه ای بُشگِه بُشگِه آب گرم می کند و برای مردم ایران تنها و تنها هزینه در بردارد. جنگ واقعی اما در ابعاد کلان علیه مردم ایران و از جانب حکام تهران به طور جدی درجریان است. هَمسو شدن با آن هیاهوها یعنی بالابردن هزینه ها برای مردم ایران.
گرچه تضاد بین غرب با رژیم ایران بر سر مساله اتمی یک تضاد جدی و واقعی است، اما به علت فقدان سیاست درست در قبال رژیم ایران، خامنه ای و گماشته اش با کمک لابیهای گوناگون از این ضعف غرب بهترین بهره برداری را کرده اند. سیاست درست باید ناظر بر حقوق مردم ایران باشد. موجودیت استبداد مذهبی و جنگ بیرحمانه اش علیه مردم ایران، صلح جهانی را تهدید می کند. غرب باید این را با گوش شنوا بپذیرد و از حق مردم ایران برای داشتن یک نظام دمکراتیک دفاع کرده و هرگونه کمک سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی به رژیم ایران که علیه این حق است را قطع کند.

منبع: یاداشت سیاسی نبرد خلق شماره ۳۰۵، دو شنبه ۱ آذر ۱۳۸۹ – ۲۲ نوامبر ۲۰۱۰