نیم دههای استکه از قدمت «گارد آزادی» میگذرد و اگر خوشبینانه بخواهیم پیرامون فعالیتهای این نهاد به بحث به نشینیم، بیگمان چیزی جز، تعریف غیر حقیقی و بیمحتوا از این نهاد و بازوی مسلح عایدمان نخواهد شد. در حقیقت بازوی مسلح حزب حکمتیستها بیشتر به نهاد تبلیغی شباهت پیدا کرده است تا به نیرو و بازوی مسلح انقلاب. بنابه تعریف خود، این نهاد را علم نمودهاند تا در صورت “عراقیزه” شدن ایران و دستاندازی نیروهای قومی – مذهبی و در شرایطیکه جان و مال مردم، روز و روزگاری به خطر افتاده است از آن استفاده نمایند. قرار است تا “موتور” این نهاد را در زمان به خطر افتادن امنیتِ مردم به کار اندازند. باز هم بنابه گفتهی خودشان این نهادِ مسلح، فاقد جایگاه عملی در مقطع کنونیست. به عنوان نمونه “عبدالله دارابی” در این رابطه دارد میگوید که: “در شرایط کنونی فعالیت گارد آزادی در هیچ نقطهای از ایران معطوف به انجام وظایف نظامی نیست، ضرروی نیست گارد آزادی در ابتدای شروع کار خود مسلح شود و با انجام وظایف نظامی فعالیت خود را آغاز نماید”.
البته حکمتیستها و “عبدالله دارابی” به ظاهر دارند اعلام میکنند که کار بست این شکل از مبارزه – بدلیل ویژگی جامعهی ایران و بدلیل اینکه سران حکومت دارند هر گونه مطالبات پایهای تودهها را با زور و گلوله پاسخ میدهند- صحیح است و اصلاً و ابداً جدی نیستند و باوری بدان ندارند. اینکه بکارگیری مبارزهی مسلحانه در مقابل رژیم سراپا مسلحای که هرگونه مبارزهی مسالمت آمیز و مدنی را دارد به شدیدترین شکل ممکنه پاسخ میدهد، نه تنها نادرست نمیباشد بلکه بحق و بجاست. امّا به بینیم که حکمتیستها منتظر کدام شرایطاند تا از این ابزار دفاعی سود جویند؟
ناگفته نماند که ادبیات و لهجهی حکمتیستها بیش از اندازه بالا و پائین دارد. سر راست نیستند و دارند با کلمات بیش از اندازه بازی میکنند و همواره تلاششان بر آن است تا با جابجا نمودن واژهها و تحریف آنها به کارشان ادامه دهند. به این دلیل روشن که وظیفهای برای «گارد آزادی» قائل نیستند تا بعنوان بازوی مسلح، سینهی مسببان اصلی ناامنی جامعه را نشانه گیرد؛ به این دلیل روشن که باوری عملی به “موتور کوچک” ندارند؛ چرا که بر این اعتقاداند هر زمان توده و آنهم در دوران اعتلای انقلابی دست به سلاح بُرد، از این دست نهادها و ارگانها پای به میدان خواهند گذاشت و “سازمان مسلح” خود را راست و ریز خواهند نمود و همگام با “موتور بزرگ” به جنگ با نیروهای ضد انقلاب خواهند پرداخت!!
به هرحال روشن ننمودهاند که پس خاصیت «گارد آزادی» در این برهه از زمان در چیست و وظیفهی پیشاهنگ و پیشروان کارگران و تودههای ستمدیده را با کدامین عیار باید سنجید؟ اگر حکمتیستها بر این نظراند که در شرایط کنونی زمینهی فعالیت «گارد آزادی» در میان تودههای رنجدیده فراهم نیست، پس طرح آن در خدمت به کدام سیاست آنیست؟ این چه تاکتیکیست که بکار استراتژی نمیآید؟ آیا بزعم حکمتیستها بدون نیروی مسلح نمیتوان به فعالیتهای سیاسی – تبلیغی خود ادامه داد؟ مگر میان نهادهای تبلیغی و نهادهای عملی تفاوتهایی وجود ندارد و مگر بنابه تعریف حکمتیستها این نهاد برای حفظ امنیت و آسایش مردم و آنهم در مقابل تعرضات نیروهای مسلح رژیم جمهوری اسلامی تعریف نگردیده است؟ پس تعلل و تأخیر آنرا باید چگونه توضیح داد؟
البته پاسخ به سئوالات فوق و از این دست سئوالات چه از جانب دیگران و چه از جانب خودیهایشان دهها بار تکرار گردیده است و حکمتیستها هم دهها و یا شاید صدها بار، بر محسنات بازوی مسلح و “تفاوت”هایاش، اشاراتی داشتهاند؛ اشاراتی که نمایانگر تفاوت عملی دو نهاد نبوده و متأسفانه تاکنون نتوانستهاند بدرستی جایگاهِ بازوی مسلحی انقلاب را در مقابل سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامی برشمارند. تاکتیکی که با افکار آنان همخوانیای ندارد. با این اوصاف هیچ راه در روئی ندارند و باید و میبایست یکبار و برای همیشه با آن تصفیه حساب نمایند. نمیتوانند بیش از این و هر از چند گاهی با انجام مصاحبه با ارگانها و نهادهای خودی، از پاسخ به سئوالاتِ بجا و درست طفره روند.
پر واضح استکه نهاد و بازوی مسلح، نیروی عمل است و کارش رو در رو شدن مستقیم با سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامیست. هدفاش دفاع عملی از جان و مال کارگران و زحمتکشان در مقابل ارگانهای ضد خلقیست؛ دفاع از جان و مال کارگران و زحمتکشانیست که رژیم هر روزه دارد در اقصا نقاط ایران آنانرا مورد تعرض و تعدی خود قرار میدهد. نیرو و بازوی مسلح انقلاب، چاره و وظیفهای به غیر از تعرض به ضد انقلابیون مسلح ندارد. حکمتیستها، یا باید اندام بیجانِ «گارد آزادی» را که بر روی دستانشان مانده است، دفن نمایند و یا وفاداری خود را نسبت به تاکتیک اتخاذ شده نشان دهند. با تعبیر و تفسیر و یا با بازی با کلمات نمیتوان از بار واقعی بازوی مسلح انقلاب کاست و بیش از این خود را مشعول آن نمود.
به این دلیل روشن که سه دههایست رژیم جمهوری اسلامی جامعه را میلیتاریزه نموده است و دارد با زبان سلاح با مردم سخن میگوید. به این دلیل روشن که مخالف جدی هر گونه مبارزهی مدنیست. هزاران کُشته، معلول و تخریب زندگی و خانه و کاشانهی مردم ماحصل سلاحیست که در دست سران حکومت قرار گرفته است. بنابر این زمانیکه یک سازمان کمونیستی دارد خود را بعنوان پیشروان راه رهائی تودهها قلمداد مینماید و دارد وظیفهی یکی از نهادهای سازمانی – حربی خود را در پاسخگوئی عملی به تعرضات رژیم جمهوری اسلامی توضیح میدهد، باید و میبایست در جهت تحقق آن گامهای عملی بر دارد و باید و میبایست جامعه به عینه تحرکات عملی آنرا در زمان حملهی ارگانهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی به جان و مال تودهها مشاهده نماید. سران حکومت در این مدت هر آنچه را که به صلاحشان بود، انجام دادهاند و همچنان دارند جنبشهای اعتراضی را بزور اسلحه به عقب میرانند؛ دارند مردم بی سلاح و بیدفاع را سلاخی مینمایند تا پایههای نظامشان در هم ریخته نشود؛ راهی به غیر از این در مقابلشان قرار ندارد و منفعتشان در اتخاذ چنین سیاستیست. تودهی بی سلاح در مقابل نظام مسلح و درندهای قرار گرفته است که نیازمند فعالیتهای عملی نیروهای مدافعی خودیست. روشن استکه بدون دفاع عملی از جان و مال کارگران و زحمتکشان نمیتوان سخنی از وظایف کمونیستی به میان آورد؛ روشن استکه راهی به غیر از این در مقابل کمونیستها قرار ندارد و بقول حکمتیستها این رژیم جمهوری اسلامیست که این راه را، به اپوریسیون انقلابی و جامعه تحمیل نموده است.
بر اساس چنین باوریست که “عبدالله دارابی” در بخش دیگری از مصاحبهی خود دارد میگوید: “گارد آزادی ابزار دفاعی و آلترناتیوی است علیه شرایط بسیار نامطلوب و ناهنجار که بر جامعهی ایران مستولی گردیده است. گارد آزادی علیه ناامنی سیاسی – اجتماعی است که حکومت سرمایهداری ایران آنرا به طرز حیرت آوری به جامعه تحمیل کرده است”.
امّا چنانچه بخواهیم خارج از هرگونه پیشداوریها و ذهنیتها ارزیابی سیاسی حکمتیستها را در این حوزه مورد بررسی قرار دهیم، براستی به کدامین استنتاج و نتایج دست خواهیم یافت و جامعه چه پاسخی را از مدافعین چنین نظری میطلبد؟ همچنین اگر بخواهیم افکار خود را با افکار حکمتیستها منطبق سازیم و بپذیریم که این رژیم جمهوری اسلامیست، شرایط نامطلوب و ناهنجار را بر جامعهیمان حاکم گردانده است و حتی بخود بقبولانبم که «گارد آزادی» ابزار دفاعی علیهی ناامنیهای سیاسی – اجتماعی جامعه است، پس تعلل در انجام آنرا باید چگونه توضیح دهیم؟ آیا بناباور حکمتیستها جامعه بیش از این نیازمند ناامنیهای سیاسی – اجتماعیست و به همین دلیل کلید «گارد آزادی» زده نمیشود؟! یعنی دنیای انسانی باید و میبایست شاهد تعرض بیش از این سرکوبگران و سرمایهداران به جان و مال کارگران و زحمتکشان باشد و هزاران تن دیگر در اثر فقر و نداری و در اثر مخالفتها جانشانرا از دست بدهند، آنوقت بازوی مسلح مجاز است تا به میدان آید و دشمنان محرومترین اقشار جامعه را مورد هدف خود قرار دهد؟ آیا وظیفهی سازمان و حزب کمونیستی آن است تا سرمایهداران جهانی، ایران را “عراقیزه” نمایند و آنوقت نهادهای مسلح مجازاند بر وظایف عملی خود جامهی عمل بپوشانند؟ چرا نباید و نمیبایست پیشاپیش مانعی “عراقیزه” شدن ایران و به تباهی کشیده شدن بیش از این زندگانی میلیونها کارگر و زحمتکش بود؟ چرا نباید و نمیبایست پیشاپیش نقشههای آتی و شوم سرمایهداران انگل صفت و گانگسترهای سیاسی را با تعرض خویش عقیم گذاشت و تودهها را حول سیاست خود گرد هم آورد؟ آیا بزعم حکمتیستها چنین کاری فوریت ندارد و بدرد آینده میخورد؟
مسلم استکه مردم فاقد پائینترین امنیت سیاسی – اجتماعی در درون جامعهاند. دیده، شنیده و خواندهایم که هر زمان توده بمنظور طرح مطالبات اولیهی خود به میدان آمده است با سرکوب سبوعانهی رژیم جمهوری اسلامی روبرو گردیده است. چوبههای دار و استفاده از ابزارهای شکنجه بمنظور مرعوب و به عقب راندن جنبشهای اعتراضی همچنان بر فضای جامعه حاکم است و دارد قربانیهای تازهای میگیرد. سازمان اطلاعات و امنیت رژیم دارد با انبانی از تجربه به مقابله با مخالفین خود میپردازد و در مقابل، نیروهای مدافعی محرومان دارند تعریف وارونهای از جامعه و ارگانهای حزبی – سازمانی ارائه میدهند. دشمن درونِ چهاردیواریها رسوخ نموده است و دارد دستاندازی میکند و در مقابل، سازمان و احزاب کمونیستی در پی گستردگی و ناهنجاریهای بیش از این جامعهی ایراناند و حاضر به تعیین و تکلیف قطعی و نهائی با سیاستها و تکتیکهای خودی نیستند و قصد و هدفشان بازنگری و باز تعریف ساختمان فکری حزبی – سازمانی نیست. نمیخواهند بخود بقبولانند که افکار ساخته و پرداختهیشان بدرد جامعه نمیخورد و بسیج کننده نیست. نمیخواهند بخود بقبولانند هنگامیکه سازمان و حزب سیاسیای که در درون جامعه حیات ندارد قادر به باز تولید نیست و روز به روز عناصر باقیماندهی خود را از دست خواهد داد و جایگزینیای در کار نخواهد بود. همهیشان از صراحت لازمه فاصله گرفتهاند و بنادرست و بناحق دارند بر پیشانی خود مُهر سازمان و حزب سراسری را میکوبند در حالیکه فاقد هستهی دو نفره در ایراناند؟ چگونه میتوان خود را به عنوان حزب طبقهی کارگر و یا سازمان سراسری قلمداد نمود و فاقدِ حداقل, ارتباط با جنبشهای اعتراضی، طبقهی کارگر و دیگر اقشار انقلابی در درون جامعه بود؟ براستی چرا تودههای محروم و طبقهی کارگر باید و میبایست به سمت سازمانها و احزاب کمونیستی جلب گردنند؟ تا چه اندازه سازمانها و احزاب در مقابلِ سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامی به دفاع از آنان برخاستهاند و با استفاده از ابزارهای دفاعی تعریف شده، توانستهاند هم ارگانهای مدافعی نظام سرمایهداری را پس زنند و هم اعتماد آنانرا نسبت بخود جلب نمایند؟
پر واضح استکه جلب اعتماد تودهها و مهمتر از همهی اینها دفاع از جان و مال کارگران و زحمتکشان پیرو قواعدِ مبارزاتی معینیست و زمانی تودههای ستمدیده و محروم به سمت گرایشات کمونیستی روی خواهند آورد که سازمانها و احزاب مدافعی آنان در عمل پاسخی بجا و مناسب به ارگانهای مدافعی نظامهای سرمایهداری دهند. این از بدیهیات هرگونه مبارزهی طبقاتیست. نمیتوان صرفاً و صرفاً و با طرح شعارهای بیمحتوا اعتماد تودهها را بخود جلب نمود. چرا که جنگِ طبقاتیست و همواره نگاهِ طبقهی کارگر و تودههای محروم در اعمال قدرت انقلابی نیروی مدافعی خودی به استثمارگران و ظالمان است. در چنین شرایطیست که توجهی مردم به سازمانها و احزاب جلب خواهد شد.
دشمن دارد با کار بست زور و سرنیزه دارد قدرت اعمال میکند و توده هم نیازمند اعمال قدرت از جانب مدافعین واقعیاش میباشد. اگر عمیقاً بر این باورایم که سازمان نظامی حاکم بر ایران، این شیوه از مبارزه را بر میلیونها تودهی محروم و جامعه تحمیل نموده است، پس طرح موضوعاتی همچون هدف «گارد آزادی» در آغاز – بخوانید بیش از نیم دهه از عمر آن -، فعالیت نظامی نیست، چیزی جز بی باوری عمیق به این روش مبارزاتی نیست. مسلم استکه پاسخ سازمان و حزب مدافعی تودههای ستمدیده در مقابل روشهای خشونت آمیز رژیم منوط به اتخاذ سیاست تعرضیست. تنها با اتخاذ چنین سیاستیست که میتوان مردم را مورد خطاب قرار داد و تودهها را حول سیاستهای خود جلب نمود. چرا که بقول حکمتیستها این جنگ را رژیم به جامعه تحمیل نموده است و دارد هر روزه با شیوههای دهشتناکی از مردم هزینه میگیرد؛ دارد مردم بدون سلاح را سلاخی میکند و بر انبان کُشتهها میافزاید. بنابراین در انتظار نشستن روز موعود و روزی که خودِ توده و آنهم به ابتکار و قدرت خویش به جنگ با ارگانهای سرکوبگر نظام برخیزد و آنوقت “بازوان مسلح انقلاب” وارد میدان گردنند به معنای دوری از انجام وظایف کمونیستیست. مدتهای مدیدیست که جامعهی ایران در وضعیت بغرنجی قرار گرفته و وقت آن است تا فارغ از هرگونه برداشت و رد این و آن نظر به گفتههای خود وفادار ماند و از توهمزدائی و تحریف واژهها فاصله گرفت. باید با صراحت تمام مقام و جایگاه سلاح سازمانی – حزبی خود را در قبال رژیم سراپا مسلح جمهوری اسلامی مشخص نمود و از دو گانگی بدر آمد. وقت وعده و وعیدها به سر آمده است و جامعه نیازمند پاسخی شایسته و آنی به ارگانهای سرکوبگر نظام است؛ ارگانهایی که سنگ تمام گذاشتهاند و همچنان دارند در میادین متفاوت اعتراضی به جان و مال مردم بیدفاع میافتند.
وقت تعیین و تکلیف، نه فقط با جنبشهای اعتراضی بل با نیروهای خودیست. به سُخره گرفتن مبارزهی “پیشمرگایهتی” و یا “سیاست چریکی” چیزی جز فرار از واقعیات جامعهی تحت سلطهی ایران و بی باوری به گفتههای خودی نیست. نمیتوان با رد مبارزهی تأثیرگذار گدشتگان، ناباوری و ناکردههای خود را لاپوشانی نمود. کاری که حکمتیستها همواره دارند از آن پیروی میکنند؛ بدون اینکه بر این امر واقف گردند که کردستان بی جهت و بیدلیل نبود که به سنگر آزادگان تبدیل گردید؛ بدون اینکه بر این امر واقف گردند که بیجهت و بیدلیل نبود شعار “کارگر، فدائی، دانشجو پیوندتان مبارک” به شعار محوری اعتراضات تودهای سالهای ۵۶ و ۵۷ تبدیل گردید؛ بدون اینکه بر این امر واقف گردند اگر استارت موتور کوچک آنزمان توسط کمونیستهای عملگرا و رزمنده زده نمیشد، رنگ جامعه تغییر نمییافت و زنگ جنبش نوین کمونیستی نواخته نمیشد. کاملاً بجاست که “عبدالله دارابی” دارد تاکید میورزد که: “سیاست تیم مخفی مسلح در زیر زمینها با سیاست گارد آزادی فعال اجتماعی و علنی کار و همیشه در صحنه هیچ قرابت و خویشاوندی وجود ندارد. به همین اعتبار بین سیاست گارد آزادی و سیاست چریکی، هیچ منطق و هیچ نقطه اشتراکی وجود ندارد. هر کدام از آنها به اهداف معین و متضاد طبقاتی در جامعه وصل هستند و به آنها خدمت میکنند”.
ما هم دقیقاً بر این عقیدهایم که دو تفکر و دو منفعت متضاد از هم را دارد نمایندگی میکند و بیتردید قیاس و یکسانگری آنها هم، بناصحیح و بناحق میباشد. اینکه امروزه “عبدالله دارابی” در مقام فرماندهی «گارد آزادی» و آنهم بدون پایبندی به گفتههای خودی دارد اشاره میکند که بورژوازی تا حال از سیاست چریکی برای سرکوب جامعه سود کلانی برده است، چیزی جز تحریف محض جامعهی خفقاقزدهی دوران شاهنشاهی و جمهوری اسلامی نبوده و نیست؛ اینکه دارد اعلام میکند سنت جدید «گارد آزادی» به هیچ وجه نمیتواند با سنت قدیمی پیشمرگایهتی یکی گرفته شود، از زمره حقایق روشنیست که نباید و نمیبایست نادیده گرفته شود. امّا بر خلاف نظر “عبدالله دارابی” سنت قدیمی” و “سنت پیشمرگایهتی” تأثیرات بس عظیمی در درون جامعه بر جای گذاشته است که نمیتوان آنها را از قلم انداخت و پر واضح استکه دنیای “مدرن”، نیازمند “سنت جدید مبارزاتی” از نوع, «گارد آزادی»ست؛ سنت تازهای که نه هدفاش روشن است، نه مسلح است و نه حتی در زمان حملهی رژیم جمهوری اسلامی به جان و مال کارگران و زحمتکشان قصد اسنفاده از آنرا دارد. این تعریفِ حقیقی و باطنی جکمتیستها از «گارد آزادی» بعنوان بازو و نیروی مسلح انقلاب است. چرا که به باور آنان یکی از آن سنن کهن، در خدمت به جنبش ناسیونالیستی – قومی است و دیگری – یعنی سنت چریکی – باورشان بر آن استکه “موتور کوچک موتور بزرگ را به حرکت در میآورد”.
براستی که هر زمان بخواهیم، نه بمنظور روشن شدن افکار عمومی و کشف حقایق، به جدل نظری یا دیگران بپردازیم و پیشاپیش خود را محق جلوه دهیم، باید سیاست حکمتیستها را در پیش گیریم؛ چرا که نیازی نیست تا به متون، کتاب، جزوات و نوشتجات دیگران مراجعه نمائیم؛ نیازی هم نیست تا ایدهها را با نام و نشان بر روی کاغذ آوریم. به این دلیل واضح که قصدمان، مرغوب جلوه دادن کالای خودی و آنهم بی عیب و نقص میباشد. وظیفهی خود هم نمیدانیم و نیازی هم نمیبینیم تا نشان دهیم که کدام سرمایه و بورژوازی تاکنون از سیاست چریکی برای سرکوب جامعه سود کلانی بُرده است. سی سالیست که از راستِ راست گرفته تا چپِ چپ در درون جامعه حضور ندارند و فاقد پائینترین تحرکات عملیاند. سی سالیست بقول حکمتیستها این سرمایهداریست که ناامنیهای سیاسی – اجتماعی را بر فضای جامعه حاکم گردانده است و دارد به یمن سلاح بر جاکمیت خویش تداوم میبخشد. سی سالیست که رژیم دارد تمامی اعتراضات مسالمتآمیز و غیر مسلحانهی اقشار متفاوت جامعه را به خاک و خون میکشاند و علیرغم چنین حقایق تلخ و تأسفباری “عبدالله دارابی” دارد غیر مسئولانه و آنهم صرفاً و صرفاً بمنظور ارضای تمایلات درونی خود اعلام میکند که “سیاست چریکی” باعث گردیده است تا سرمایهداران سودهای کلانی ببرند!!!
سئوال این استکه مگر به این دلیل رژیم به کارگر حمله میکند و زنان بیدفاع را لت و پار مینماید و دانشجویان معترض را از ساختمانهای چند طبقه به پائین میکند، چون بر فضای جامعه، “سیاست پیشمرگایهتی و چریکی” حاکم گردیده است؟!
“عبدالله دارابی”! بر خلاف نظر شما، دشمن با این روش زنده است و با کار بست روزانهی آن است که دارد منافعی بزرگان سرمایه در ایران را تأمین مینماید. کوتاه اندیشی محض است که بخواهیم علل خشونت و سرکوبهای بیوقفه را به مدافعین روشهای قهرآمیز نسبت دهیم. باور کنید نه تمایلی به بیان حقایق دارید و نه حاضراید تا تکلیف خود را روشن نمائید. بیدلیل هم نیست که دارید به رد نظرات بنیانی چریکهای فدائی خلق دوران شاهنشاهی میپردازید. دارید بدون مطالعهی آثار بنیانگذاران سازمان به پای نقد و رد “موتور کوچک” مینشینید تا «گارد آزادی» – بدون سلاح – تانرا مرغوب جلوه دهید.
تصورم بر آن استکه “عبدالله دارابی” قصد دارد تا به عنوان فرماندهی سراسری «گارد آزادی» هر از چند گاهی به میدان آید و اندر فوائد “بازوی مسلح انقلاب” انجام وظیفه نماید. به همین دلیل هم، کاری به عمق دیگر نظرات و کارکردها ندارد و دارد واژهها را طوری کنار هم ردیف مینماید تا تمایلات سیاسیاش را بر آورده کند. کاری هم به این، نداشته و ندارد که در اثر تعرض انقلابی کمونیستها علیهی رژیم تا بُن دندان مسلح شاهنشاهی بود که فضای یکطرفهی جامعه تغییر یافت. کاری هم به این ندارد که درک آن رفقا از موتور کوچک در شدت سرکوب – ناشی از منفعت اقتصادی -، تسلیم طلبی عناصر روشنفکر، فقدان جنبشهای خودبخودی و پراکنده و همچنین فقدان پیشاهنگ و پیشروی واقعی در درون جامعه نهفته بود. جامعهای که در آن، دو مطلق حاکمیت داشت. در چنین دورانی یعنی دوران اختناق شاهنشاهی و رکود و خمود جنبشهای اعتراضی بود که مسعود احمدزاده بهمراه دیگر یاراناش پایههای کار نوینی را پی ریختند که در تاریخ جنبش کمونیستی ایران بینظیر میباشد.
دورانی که رژیم به پاس ارگانهای مخوفاش داشت بر فضای ترس و ناامیدیها میافزود و به قدرت پوشالی خود میبالید. در چنین شرایط و مقطعی، تعدادی از کمونیستهای صدیق و مدافعی منافعی کارگران و زحمتکشان این سئوال را در مقابل خود قرار دادند که چگونه میتوان در مقابل قدرت سهمگین حکومتی مبارزه کرد و تودهها را به قدرت واقعیشان واقف گرداند؟ این سئوال را در مقابل خود قرار دادند که چگونه میتوان بر یأس و تسلیم طلبیهای موجود فائق آمد و با کدام اشکال سازمانی و عمل میتوان رژیم سراپا مسلح را پس زد و نقش پیشاهنگی خود را ایفاء نمود؟ در بستر چنین واقعیاتی بود که چریکهای فدائی خلق دوران شاهنشاهی به این جمعبند روشن دست یافتند که: ” .. راه ما کدام است؟ به انتظار جنبش تودهای خودبخودی وسیع نشستن و آنوقت آنرا هدایت کردن بدون آنکه دست به عمل انقلابی زده شود، بدون آنکه شرایط ذهنی را در جریان خود عمل انقلابی به کمال فراهم کنیم، درست به منزلۀ دنبالهروی از جنبش خودبخودی در شرایطی چون روسیه است. درست به معنای پذیرش عملی وضع موجود است” {مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک – مسعود احمدزاده }.
در حقیقت کلید موتور کوچک در چنین شرایط و وضعیتی زده شد و در زمانی نه چندان دور، تأثیر مثبت خود را بر فضای جامعه بر جای گذاشت. راهاندازان “موتور کوچک” بر خلاف نقادان دیروزی و امروزی بر این باور بودند که: “از یکطرف شرط پیروزی مبارزه مسلحانه بسیج تودههاست – چه از نظر سیاسی و چه از نظر نظامی -، و از طرف دیگر بسیج تودهها جز از راه مبازه مسلحانه امکانپذیر نیست”. بر این باور بودند که اگر بر فضای جامعه سکون و ترس و ناامیدی حاکم گردیده است، در مقابل میتوان به مقابله برخاست و بر آنها فائق آمد و پایههای مبارزهی جدی و کمونیستی را پی ریخت؛ بر این باور بودند که موتور کوچک، نطفه و نیروی مسلح تودهایست و بر این نظر بودند که بدون براه افتادن این نیروی عظیم و دورانساز، انقلاب ایران به سر انجام نخواهد نرسید.
بی تردید ماحصل و حقانیت این ایده را در آنزمان، جامعه به عینه مشاهده نمود؛ مشاهده نمود که چگونه موتور کوچک و مسلح، توانست با ایمانی سرشار از اعتقاد و پایداری به منافعی کارگران و زحمتکشان، ناامیدیها را به کنار زند و امیدها را دل میلیونها انسان محروم جایگزین نماید. پر واضح استکه نظریهی – موتور کوچک – به آن دوران تعلق داشت و جامعه پاسخ عملی خود را از آن گرفت. دهها نقدِ بدون استدلال در حول و حوش این ایده نوشته شده است و همچنین صدها اتهامات ناروا را به سمت مدافعین تئوری مبارزهی مسلحانه پرتاب نمودهاند مبنی بر اینکه اینان، کاری به تودهها و کارگران ندارند و “قهرمانانی” بودند که بدون نیروی تودهای قصد براه اندازی انقلاب را داشتند. نقدهایی که با منطق و استدلال کمونیستی فاصله داشته و دارد و چیزی جز تحریف حقایق نبوده و نیست. این دست نقدها از گذشته به ارث گرفته شده است و فاقد کارآئیست و اصلاً و ابداً به کار نخواهد آمد؛ چرا که نقد کمونیستی و کارساز، زمانی مفید واقع خواهد گشت که هم به عمق نظر توجه شود و هم راههای صحیحتر و تعرضیتر را نشان دهد. بدون دقت و پایبندی به چنین متدهایی، نقدمان فاقد محتوا خواهد بود. کاری که اینروزها حکمتیستها در مقابل خود قرار دادهاند و دارند با رد “سنت فدائی” و در واقع با رد عمل انقلابی چریکهای فدائی خلق دوران شاهنشاهی، کالای باد کردهی خود – یعنی «گارد آزادی» – را مرغوب و با کیفیت جلوه میدهند. بی دلیل هم نیست که دارند به هر دری میزند تا از پاسخگوئی به سئوالات روشن طفره روند. بی دلیل هم نیست که، نه به بنیانهای فکری راهاندازان “موتور کوچک” کاری دارند و نه وظیفهی خود میدانند که معتقدین فعلی موتور کوچک را بر شمارند و نشان دهند که کدام سازمان و یا جریان همچنان بر براهاندازی موتور کوچک مصر است؟!!
براستی آیا “عبدالله دارابی” میتواند با آدرس و با نام نشان اعلام نماید که کدامین طرفداران “سیاست چریکی” دارند در بر راهاندازی موتور کوچک اصرار میورزند؟ آیا میداند که چریکهای فدائی ایران در کتاب “درباره تئوری مبارزه مسلحانه” – مرداد ۱۳۵۸ – اعلام نمودند که مبارزهی مسلحانه وارد مرحلهی تودهای شده است؟ با این تفاصیل چگونه دارد بخود اجازه میدهد تا نخوانده و ندانسته به توضیح و یا به نقد ایدهها به نشیند و مهمتر از آن دارد، آنرا به پای نقد مارکسیست- لنینیستی مینویسد.
خلاصهی کلام اینکه برایمان کاملاً واضح است و میدانیم که حکمتیستها نه باوری به “سیاست چریکی” و “پیشمرگایهتی” دارند و نه به “سنت جدید گارد آزادی” وفادارند. آشکار شده استکه «گارد آزادی» بر شمرده شدهی آنان برای روز مباداست. برای روزیست که تناسب قوای جامعه در هم ریخته شود. آنوقت استکه “پیشقراولان” سیاسی، پیشاپیش جنبشهای اعتراضی به میدان خواهند آمد و همراه مردم به تسخیر پادگانها خواهند پرداخت؛ به این دلیل نیروی سیاسی – نظامی “عبدالله دارابی”، پای به عرصهی عملی نمیگذارد که “تناسب شرایط جامعه” آنگونهای نیست که وی بدنبال آن میباشد؛ به این دلیل موتور نهاد دفاعی مردمی را براه نمیاندازد که جامعهی ایران “عراقیزه” نشده است؛ به این دلیل تاکنون موتور بازوی مسلح را خاموش نگه داشته است که کاملاً، آسایش و امنیت مردم به خطر نیآفتاده است؛ به این دلیل به سازماندهی نیروهای درونی تن نمیدهد که جنبشهای ناسیونالیستی – قومی و گانگسترهای سیاسی خطری بالفعل برای خلق کُرد به حساب نمیآیند؛ به این دلیل گارد آزادی مسلح و غیر مسلح دارد که تودهها هنوز در مقابل رژیم سراپا مسلح، دست به سلاح نبُردهاند. بنابر این و در بستر چنین واقعیاتیست که نه جامعهی سراسری نیازمند بازوی مسلح انقلاب است و نه شرایط ویژهی کردستان چنین روش و تاکتیکی را میطلبد!!
اوج بی منطقی و التقاطی را میتوان از افکار”عبدالله دارابی” به بیرون کشید و نشان داد که بحث حکمتیستها نه راهاندازی و باوری به بازوی مسلح بلکه در ارزیابی ناصحیح سیاسیشان – پیرامون در هم نریختن تناسب شرایط جامعه، در به خطر نیآفتادن کامل امنیت سیاسی- اجتماعی جامعه، در عراقیزه نشدن ایران و در بی تسلطی گانگسترهای سیاسی و نیروهای ناسیونالیستی – قومی بر جنبش کردستان – نهفته میباشد.
۱۳ نوامبر ۲۰۱۰
۲۲ آبان ۱۳۸۹
لنیک مصاحبۀ “عبدالله دارابی”
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=17944