ملاحظاتی بر نوشته “یک تجربه کارگری” از محمود صالحی

در تاریخ ۱۶ مهر ۸۹ نوشته ای از جانب محمود صالحی از فعالین کارگری تحت عنوان “یک تجربه کارگری” که اساسا  بازگو کردن فعالیت و نقش دوستان درگیر و نویسنده را در آنزمان منعکس کرده است منتشر شده است.این ” تجربه کارگری” در ارتباط با برگزاری مراسم اول ماه مه در شهر مهاباد و  مربوط  به اردیبهشت سال۱۳۶۲ است.

 

 تا جای که به بازگو کردن آن فعالیتها  و تجربه ها بر میگردد از نظر من کار  محمود صالحی و افراد دیگر از جمله محمود آخکند  مثبت است و بی تردید برای طبقه ما مفید واقع  خواهد گردید. با این حال، تجاربی میتواند به هموارتر کردن مبارزه و سطح آگاهی طبقاتی و اتحاد کارگری کمک بیشتری نماید که تنها بر بازنگری تجربیات عملی در یک اکسیون و حرکت مشخص اکتفا نمیکند که گامی فراتری در این راستا برمیدارد. بر همه وجوه مبارزه طبقاتی خود در جریان نبرد و کشمکش با کارفرما و دولت،در عرصه مبارزه سیاسی و اقتصادی  و در میدان تشکل یابی و تحزب  که حاوی تجاربهای منفی و مثبت و دستاورد های مستندی میباشد در بطن همان تجربه ها مورد توجه قرار بگیرد. عواملها و موانع های سر راه طبقه برای خود آگاهی طبقاتی و سازمانیابی توده ای و حزبی  را میتوان بر شمرد. اساسا این شکل از بررسی و تجربه ها است که  میتوان به سکوی برای پیشروی کل طبقه و از جمله نسل جوان طبقه کارگر  تبدیل کرد.  کمبود و اشتباهات مطلب ” یک تجربه کارگری” از این سر نیست بلکه همانطوریکه اشاره کردم بازگو کردن آن تجربه را در همان سطح مفید و با ارزش است. نقد من اساسا به نتیجه گیری پایانی این” تجربه” است که در قسمت آخر مطلب به آن پرداخته شده است و به خود  آن تجربه  با ارزش هم  میتواند آسیب برساند. محمود صالحی مینویسد:

 

“…در پایان بد نیست که به این مسئله اشاره کنم که در آن زمان هر گونه فعالیت کارگری(در منطقه ما) عینا با تشکیلات کومله و فعالیتهای آن تداعی میشد و ما به جای اینکه زیر اطلاعیه ها و نوشته های خود اسم تشکل کارگری یا اسامی کارگران بنویسم، اسم کومله را مینوشتیم. لذا به همین دلیل است من میگویم هر گونه فعالیت کارگری بدون نام کومله وجود نداشت. اما بعداز چندین و چند سال مبارزه و فعالیت ، امروزه کارگران به این درک سیاسی رسیده اند که باید مستقل باشند و زیر بار مسئولیت هیچ یک از احزاب و سازمانها نروند. تاسف بار اینکه ده ها نفر از کارگران ، برای رسیدن به چنین درکی ( درک توده ای و جنبشی از فعالیت و مبارزه)جان خود را از دست داده اند . امروزه دیگر این کارگران نیستند که باید گوش به فرمان احزاب و تشکل های سیاسی باشند، بلکه بر عکس،این تشکل های سیاسی و احزاب هستند که از قابلیت ها وتوانایی های جنبش کارگری بهره می برد”.   (تاکیدات از من)

منبع: مطلب “یک تجربه کارگری” از محمود صالحی ،۱۶/۷/۸۹و منتشر شده از سوی کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری  ۲۱ مهر ۱۳۸۹ )

 

رفیق صالحی به دوره کومله قدیم اشاراتی دارد که من کمونیست نیز در آن تاریخ حضور داشته و سهیم بودم. با این حال لزومی به توضیح روایت خود از ان تاریخ، اعم از نقطه ضعفها و نقطه قوتهایش، درستی و نادرستی نکات مورد اشاره صالحی و کلا اینکه رابطه کارگر با کومله  یا بلعکس در بیست سی سال گذشته چه بوده، در اینجا نمی بینم. اما آنچه که جای سوال و نقد جدی است روایت  نادرست و نتیجه گیری  نادقیقی است که نویسنده از آن بدست داده است: “… بعداز چندین و چند سال مبارزه و فعالیت ، امروزه کارگران به این درک سیاسی رسیده اند که باید مستقل باشند و زیر بار مسئولیت هیچ یک از احزاب و سازمانها نروند”. اینکه بر چه مبنائی و با کدام محک و آمار و ارزیابی “کارگران” به این جا رسیده اند برای همه و از جمله خود نویسنده ناروشن و گنگ است.

 

آیا براستی کارگران بعداز “چندین و چند سال”  به جای مستقل شدن از سیاستها و تشکل های دولتی و احزاب بورژوازی، به جای مستقل شدن از افکار خرافه ملی و مذهبی، به جای مستقل شدن از سنتهای  فرقه ای و راست و رفرمیستی درون جنبش و امثال محسن حکیمی ها و رئیس دانائی ها به اینجا رسیده اند که از بخش پیشروان درون طبقه خود و از سازمان  و سوخت و ساز طبیعی درون جنبش خود که رهبران پیشرو سوسیالیست و کمونیست و حزب کمونیستی کارگری خود باشند دوری جویند و “مستقل” شوند!!؟؟ من این را به رسمیت میشناسم که محمود صالحی در داخل کشور بسر میبرد و در بیان کل تجربیات خود به طور طبیعی با محدودیتهایی روبرو است. هر فعال رادیکا ل دیگر هم با این وضع روبرو است. اما بر اساس این محدودیت نباید احکام نادرست و مضر به حال مبارزه طبقه کارگر را اعلام کرد. دوری کردن از احزاب رادیکال و کمونیستی در درون طبقه کارگرو یا ترویج ایده تحزب نداشتن در میان کارگران اعلام مرگ طبقه است. این همان هدفی است که دولت و بورژوازی برای دست یابی به آن و تحمیل آن به طبقه کارگر میکشد و زندان میکند و انواع سیاست و تشکل و خرافه و فریب  امتحان کرده  وسازمان داده است. این یعنی ازلی و ابدی کردن کار مزدی و بقا زندگی در سایه حاکمیت سرمایه داری! ما توهمی به وجود گرایشات مختلف در درون طبقه کارگر نداریم و فکر میکنم این دیدگاه انعکاس گرایش راست درون طبقه کارگر است. با این حال هنوز بی مورد نیست که متعجب  شد  کسی مانند محمود صالحی با این همه سابقه مبارزاتی کارگری  که پشت سر خود دارد و همچنین بیش از هر کسی میداند کارگر غیر تحزب یافته راه به جای نمیبرد، امروز چگونه به این شکل چنین ادعایی  میکند.   بی تردید من  طرفدار این هستم که طبقه کارگر و رهبران آن نباید متاثر و دنباله رو نیروهای باشند که پرچم ملی و ناسیونالیستی و حامی این و آن بخش بورژوازی برداشته اند و در عین حال ادای کارگری در میاورند و خود را معلم  و دوست کارگر معرفی میکنند. اما آیا براستی محمود صالحی هم همین را دارد میگوید یا به کلی قید تحزب کمونیستی کارگری را میزند. اگر منظور ایشان این دومی باشد که نمیبایست با آن فرمولبندی بالا آنرا بیان میکرد.

 

محمود صالحی مینویسد: “..تاسف بار اینکه ده ها نفر از کارگران ، برای رسیدن به چنین درکی ( درک توده ای و جنبشی از فعالیت و مبارزه)جان خود را از دست داده اند…”.  این تحریف آشکار تاریخ جنبش کارگری و مبارزه طبقاتی است! هیچ کارگری برای کسب “استقلال” از احزاب، آنهم احزاب کمونیست و چپ جان خود را از دست نداده است تا بدینوسیله به” درک توده ای و جنبشی” رسیده باشند. حامیان این نظر بیش از هر کسی اطلاع دارند که نه تنها طبقه کارگر سرکوب شده و فاقد تشکل در ایران و کردستان که حتی آن بخش از کارگران کشورهای دیگری نیز که در ابعاد میلیونی از جمله در اتحادیه ها  متشکل هستند به دلیل نبود افق و سیاست روشن و متحزب نشدند در احزاب کمونیستی طبقه کارگر به آلت دست دولت ها و احزاب و گرایشات راست تبدیل شده اند و مانند کبریت بی خطر در مقابل بورژوازی عمل میکنند.

 

درشرایطی  مانند ایران  که بغیر از طبقه کارگر و کمونیسم همه کم و بیش حول دولت بورژوا و یا  در سازمان و تشکلها و احزاب رسمی و غیر رسمی و دولتی و غیر دولتی خود متشکل هستند نباید پرچم عدم تحزب کارگر را برداشت! اقشار غیر کارگر آن جامعه اساسا از طریق و یا تحت تاثیر همان احزاب راست ملی، مذهبی  واصلاح طلب  میباشند که نقش ایفا میکنند و مسیر مبارزه و تلاش خود را تعین و سازمان میدهند. در چنین شرایطی هر نوع تئوری و هر نوع تلاشی که بخواهد طبقه کارگر را از احزاب کمونیستی و کارگری خود دور نگاه دارد، چه کارگر باشیم و چه بورژوا، عملا علیه طبقه کارگر و به نفع بورژوازی عمل کرده ایم. این صیغه “مستقل” محصول کار روشنفکران ناراضی و بورژوا است که تنها در صفوف ما کارگران بر افراشته میشود. کسی حرف از” استقلال” جنبش ملی، جنبش اسلامی، جنبش رفرمیستی و دیگر جنبش ها ی که  در  میدان بازی هم جنبشی های خود یعنی بورژواها  و دولت آنها سرگرم بازی میباشند نمیزند. کسی به آنها نمیگوید چرا تحزب گریز نیستید و به محافل پراکنده و انجمن های “مستقل” تبدیل نمیشوید. بر عکس همه توپ تبلیغات خود را رو به کارگران گرفته و یکجا از کارگران میخواهند “مستقل” باشید. آنهم نه مستقل از دولت وکارفرما و خرافات و جنبش سبز و جنبش ملی کردایتی و ناسیونالیسم ایرانی و غیره بلکه مستقل شدن از نفس وجودی خود و قدرت خود، یعنی مستقل و دوری جستن از کمونیسم و تحزب کمونیستی و سنت سیاسی مبارزه رادیکال و سوسیالیستی را خواهان هستند. طبقه کارگر به هر میزان از سنت های مبارزاتی رادیکال و سوسیالیستی و از سازماندهی خود حول حزب کمونیستی  خود پرهیز کند به همان اندازه بر  تداوم و دامنه سرکوب و فریب علیه خود از جانب دولت و بورژواها امکان میدهد و راه پیروزی خود بر بورژوازی متحزب و تا دندان مسلح را مسدود خواهد کرد.

 

طبقه کارگر تنها با متکی شدن به  تحزب کمونیستی کارگری خود است که قادر خواهد شد دولت و بورژوازی را به مصاف بطلبد و راه  پیشروی و پیروزی خود را هموار کند. در غیاب تحزب کمونیستی طبقه کارگر و در غیاب وجود گرایش قدرتمند و فعال کمونیستی در صفوف طبقه کارگر، در غیاب عدم حضور پیشروان طبقه کارگر در حزب کارگری و کمونیستی خود طبقه کارگر در ایران و کردستان قادر به اتحاد صفوف خود و همچنین قادر  به خیز برداشتن برای سرنگونی تمام و کمال جمهوری اسلامی و بورژوازی نخواهند شد.

رفقا! متشکل و متحزب شویم!

s_zijji@yahoo.se

سی ام مهر هشتاد و نو

۲۰۱۰/۱۰/۲۱