حماسه های خاموش در سرابی تاریخی ١۴

حماسه های خاموش در سرابی تاریخی ۱۴
اسلام دموکراتیک =  دموکراسی اسلامی
قسمت چهاردهم
 

hoshyaresmaeil@yahoo.com
    خانه از پای بست ویران است. خوشبختانه جامعه ایران با تجربه ی خمینی و ایدئولوژیهای آسمانی رنسانس تاریخی را در گذاری گران تجربه می کند. مجاهدین هم اگر روزی به حاکمیت سیاسی می رسیدند به شکل پیچیده تری جامعه را به قالب یک ایدئولوژی مطلق گرا می کشاندند! حال هر چقدر هم در ظاهر بگویند که چنین نخواهد شد و جبر و تحمیلی درکار نیست؛ باز هم اعتمادی به حرفشان نیست. زیرا اندیشه خودشان را بهترین در جهان می دانند.
 اگر رهبر عقیدتی دنیای مجاهدین را یک سلول و نمونه جامعه بی طبقه توحیدی معرفی کرد و با افتخار آن را به رخ دیگران می کشد، پس دیگر هیچ حرکت یا عاملی را نمی تواند به مناسبات درونی محدود کند و توجیه نماید. بارها و بارها همه رفتار و اعمال و ابتکارات در چارچوب قرارگاههای خودشان را سمبل و نمونه ایی برای جامعه ایران فردا معرفی می کردند.
    سیستم ولی فقیه کمترین ارزشی برای روشنفکر در نظر نمی گرفت زیرا روشنفکر کارش پرسش و کنجکاوی است و در مجموع رفتارش باعث بالاتر رفتن آگاهی در میان توده ی جامعه است. در هر دوسیستم نمی شود از رهبر عقیدتی و ولی فقیه پرسش کرد یا درباره ی کارشان کنجکاوی به خرج داد و اصلاٌ کسی حق واردشدن به حیطه ی رهبر را ندارد. همین مجاهدین هم که روزگاری عده ای روشنفکر آن را پایه نهادند، به مرور زمان مجبور شدند با پدیده روشنفکری به مانند یک زهر کشنده برخورد کنند و گفتند که روشنفکر برای مجاهدین و سازمانشان درست مانند یک سم وخوره است. و این گونه بود که رهبر عقیدتی توانست هرگونه پرسش و تحرک فکری را به انعقادی ضد تکاملی بکشاند و کار به جایی رسید که کادرهای ۶۰ ساله مجاهدین با ۳۰ سال سابقه تشکیلاتی، هیچ توان وجرات و اجازه ای برای توضیح درباره  چیزی را نداشتند به جز شعار ” مسعود و مریم”! و با صراحت می گفتند : خلق قهرمان ایران اگر مسعود را نداشته باشد به پشیزی نمی ارزد! هوادار و شورایی هم به همین سیاق…..
علی که یک عنصرفعال در زمینه ادبی است به دلایلی در بحبوحه سقوط صدام خودش را به قرارگاه اشرف میرساند . علی میگوید : زمانی که من رسیدم ، هنوز همه چیزدر بلاتکلیفی بود و حتی استاتوی امریکایی برای مجاهدین در نظرگرفته نشده بود ! یعنی آن مناسبات مخوف حاکم برتشکیلات در زمان صدام ، زندانها و خروجی و تحویل زندان ابوغریب و…. موقتا به کناری رفته بود . علی با تشکیلات خیلی غریبه است و از مجاهدین شناخت خیلی کمی دارد . حدود چند هفته بعد از رسیدن به قرارگاه ، به هر دلیلی تصمیمش عوض میشود و میخواهد برگردد . خیلی با احترام او را به خروجی میبرند و میگویند تا ۳ روز دیگرمیتواند برود . اما قبل ازحرکت یک مسئول قدیمی مجاهدین به نام محمد رضا موزرمی پیش علی میرود و به او میگوید : حالا که قصد برگشتن داری آیا میتوانی از داخل ایران با ما کارو همکاری کنی ؟ علی جواب میدهد : البته …ولی من چه کاری در ایران برای شما میتوانم انجام دهم ؟ و محمد رضا موزرمی پاسخ میدهد : بهترین کاربرای ما این است که نیروونفراز داخل برای ما بفرستی تا عضوما شوند !
علی هم صادقانه میگوید : ای به چشم . اتفاقا من در محافل روشنفکری شرکت میکنم و انبوهی نفرات روشنفکر و خبرنگارو شاعرو….میشناسم که به همه آنها توضیح میدهم واگرموافقت کردند آنها را به سمت شما میفرستم . که در این هنگام عضو قدیمی مجاهد خلق با وحشت به علی تشرمیزند که نه….!!
 ما به هیچ روشنفکر و ادیب وآدم با سوادی نیاز نداریم . تو باید کسانی را برای ما بسیج کنی که به درد ما بخورد . علی که به شدت تعجب کرده است میپرسد : یعنی روشنفکروباسواد و…..به درد شما نمیخورد و چه کسانی به درد شما میخوردند ؟ و مجاهد خلق توضیح میدهد که : باید معتاد و فراری و قاتل و …خلاصه هرپدیده ساده اجتماعی که با رژیم حاکم به هم زده باشد و در بن بست باشد …را برای ما بفرست . و بعد قندانی را به علی نشان میدهد و اینگونه توضیح میدهد : فرض کن ذهن هرانسانی شبیه این قندان است . در ذهن روشنفکرو امثالهم انبوهی سوالات واما واگرو تناقضات وجود دارد که فقط برای ما دردسرساز است ……ولی در ذهن معتاد و فراری قضایی و امثالهم ، هیچ چیزدردسر سازی وجود ندارد و ما میتوانیم هرچه خودمان دوست داریم در ذهنش بریزیم و ازاو انسانی مریمی بسازیم ! حداکثرتضاد این افراد یا ترک اعتیاد است یا گرسنگی و یا پناه گرفتن ازدست محکومییت قضایی…..که این چیزها هم ساده ترین کار برای ماست و طرف مربوطه را هم تا آخرعمر بدهکارمیکنیم . حالا فهمیدی که چه افرادی باید برای ما بفرستی !؟ برادرمسعود خدای روشنفکری وسواد و….است وهمه تضادها را خودش حل میکند….!!!! باغت آباد خدای ماده….
علی میگوید با شنیدن این حرفها و استدلالات ، با اینکه شناخت عمیقی نسبت به مجاهدین نداشتم ولی تمام تنم تقریبا یخ کرد و در ذهنم سوالات بالا و پائین میشد که اینها دیگر چه موجوداتی هستند ؟
     در دنیای حقیقی، همه چیز در حال نو شدن است و در مورد انسان هم باید هر تحول و دگرگونی فکری را به فال نیک گرفت. در این مسیر و در خلال دگرگونی های مستمر، رسیدن به اهدافی موهوم چقدر اهمیت دارد؟ نفس انسان در حرکت و تحول و دگرگونی معنا می گیرد و چقدراحمق هستند کسانی که با توجیه رسیدن به اهداف مقدس و آسمانی حکم به انعقاد ذهن انسان می دهند. عده ای باید در ذهن و اندیشه ی خود بمیرند ! حق فکرو تردید هم ندارند تا یک نفر بتواند به زعم خودش راه تکامل را باز کند! این یعنی تحمیق مردم و نیروها؛ یعنی بازگشت به گذشته؛ یعنی ارتجاع!
    سخن در این باره بسیار است. هرچند برای خود من هم تا مدتها باور بسیاری چیزها دشوار بود اما اگر آدمها از پیله ی فکری رهبر عقیدتی آزاد باشند، آنگاه جمله ی “ارتجاع غالب، ارتجاع مغلوب” برایشان مفهومی واقعی و روشن پیدا می کند.
 در اواخر دهه ی ۶۰ خورشیدی، مسعود رجوی بحثهای ایدئولوژیک “دو دستگاه” را خلق کرد و طی دهه ی ۷۰ خورشیدی این بحثها به گونه ای مستمر توسط مریم رجوی در نشستهای گوناگون پی گرفته می شد. کار اصلی در آن نشستها بررسی و مقایسه ی میان دو دستگاه ولایت فقیه و رهبر عقیدتی بود. پس از بررسی های همه جانبه میان این دودستگاه نهایتاٌ این مقایسه را به این صورت مدون کردند:
–    دستگاه ولی فقیه در منتها الیه طیف راست و منفی جهان هستی است.
–    دستگاه رهبر عقیدتی در منتها الیه طیف چپ و مثبت تکامل است.
    تا جایی که به اشکال و ظواهر بر می گردد، شاید عده ایی قانع باشند که ولی فقیه اندکی دیر تر از رهبر عقیدتی ازدرخت پایین امده است!! اما تا جایی که به جوهر اندیشه های آسمانی برمی گردد، این مقایسه نادرست است و اساساٌ پدیده ی دین ، با هر نام و توجیه و هدفی برای جامعه مخرب و عقب برنده است. در تجربه ی  خمینی هم نتیجه ی کاررا دیدیم.
 ولی فقیه، شکنجه و اعدام را ثواب می داندو برای حفظ خودش جواز هر جنایتی را از خدا گرفته. رهبر عقیدتی هم برای حفظ سیستم خودش، حفظ انقلاب ایدئولوژیک و حفظ تشکیلات به جایی رسید که شکنجه و اعدام و زندان را، واجب و توجیهات فراوانی هم برایش می آورد که ابلهانه ترینشان همان داستان جنگ ایدئولوژیک با خمینی است که صد البته فریبی بیش نیست. دعوای اصلی میان این دو مسلمان ناب ( رهبر عقیدتی و ولی فقیه)، از همان آغاز هم جنگ قدرتی بیش نبوده است. رجوی زورش به آن هیولا نرسید و پس از آن هم به خون هم تشنه شدند.
 در همه جهان هر کس و هر حکومتی قیم و بزرگتر رهبر عقیدتی می شود؛ دیروز صدام ، امروز عموسام، فردا هم خلاصه کسی از راه خواهد رسید تا لقمه نانی به دهان رهبر عقیدتی بگذارد. بهای دعوای این دو برادر عقیدتی را هم مردم ایران دادند و در عوض رهبر عقیدتی همه  مردم ایران را بی عرضه خطاب فرمودند و شرافت را هم تنها در قرارگاه اشرف می دیدند! یعنی در قالب اندیشه ی خودش! چنین موضعی را همواره و چندین بار از زبان مسولان سازمان مجاهدین شنیده بودم و نتیجه گیری شخصی نیست.
    آنان که خود و اندیشه ی خودشان را کامل و برحق می دانند، باید حیطه ی عملشان را در مقیاس جهانی دید. در تاریخ نمونه های فراوانی از تلاش برای جهانی کردن اندیشه و عملکردهای تشکیلاتی وجود دارد. رهبر عقیدتی هم اگر از دستش برمی آمد که چنان کند بی گمان می کرد چون به آن باور دارد. در آرم سازمان مجاهدین هم جهانی شدن جامعه ی بی طبقه ی توحیدی ترسیم شده است و در این مسیر هر گام و عملی برایشان مجاز است.
ادامه دارد…..
اسماعیل هوشیار
www.tipf.info