کمونیستها و دورانی برای دفن پوپولیسم

افشا و طرد پوپولیسم  بسیاری از جریانات چپ و مشخصا طرد تئوریها و عملکرد پوپولیسم همه جریانات و گروه هایی که در نه ماه گذشته زیر پرچم سبز خزیدند، برای کمونیستها از جدال های مهم است. مبارزه با پوپولیسم کمونیستها را قادر خواهد کرد صف آگاه به انقلاب سوسیالیستی را از این صف سوسیالیست های خرده بورژوا و بورژوا تمیز دهند و جنبش اجتماعی طبقه کارگر را در مبارزه برای آزادی و برابری در جامعه سازمان بدهند.

باید پرسید که این جریانات پوپولیست در نه ماه گذشته و در تحولات بعد از “انتخابات” و حضور جنبش سبز چه فعالیتی داشته اند؟ و همچنین لازم است که تصور درستی از سطح مبارزات اقتصادی کارگران که این چپ خود را متعلق به این طبقه میداند داشته باشیم تا هر چه بیشتر ماهیت این چپ و تعلقش به جنبش بورژوایی را تشخیص بدهیم.

در نهایت دو پاسخ وجود دارد. یکی اینکه بسیاری احزاب سیاسی و گرایشات سیاسی  چپ که به جنبش کارگری تعلق دارند جنبش سبز جنبش حقیقی شان شد و با هر تئوری که داشتند به آن اتکا کردند.اینها زبان حال و فعال جنبش طبقه کارگر برای رسیدن به آزادی و برابری مورد نظر این طبقه نشدند.همه امیدشان به سبز بسته شد و در نه ماه گذشته همراه با جنبش سبز خود را برای دگرگونی مورد نظرشان آماده کرده بودند. کارگران هم با فراخوان این چپ باید در خیابان و همراه با توده ها وظیفه قدرتمند کردن جنبش سبز را ایفا میکرد.  ٢٢ بهمن نقطه رسیدن به نقطه سراب بود.برای همه جریاناتی که یک مخرج مشترک داشتند، چه آنها که اصلا جنبش سبز را منکر شدند و نام آن را انقلاب نهادند، چه آنها که آن را جنبش سرنگونی یا جنبش مردمی و یا جریاناتی که تحت نام “دولت کودتا” به نوع دیگری از کودتای انتخاباتی ناراضی بودند و چه جریانات و تشکل هایی از فعالین کارگری، زنان ، دانشجویی و ناسیونالیستها … که به این جنبش دل بستند و انتظار میکشیدند که این جنبش بتواند شرایط عروج آنها را فراهم آورد. اینها  کارگران را به اشکال مختلف به این جنبش فراخواندند تا در آن فعال شوند و سهم خود را حصول کنند. در واقع و به قول معروف همه کیسه هایشان را دوخته بودند تا مفت خوری کنند و مفت بخرند. فرا خوان های اینها جواب نگرفت چون جنبش سبز  نه تنها  رهبری و هژمونی داشت بلکه این سازمانها را به انحا مختلف  توانست به زیر پرچم خود گرد آورد و آشکار و پنهان بر دست همه مچ بند سبز زد. اگر کسی ادعای غیر این را دارد باید نشان دهد که پس نقش این سازمانها در منعکس کردن جنبش طبقه کارگر در تقابل با حاکمان سرمایه دار سیاه و سبز در کجا نمایندگی شد و هژمونی یافت؟

دوم اینکه مبارزات اقتصادی کارگران در نه ماه گذشته شاخصی برای تاثیر جنبش کارگری در این دوره است. اگر طبقه ما در چنین آمادگی و سطحی نبوده که قادر به پس زدن سرمایه داران و دولتشان از حمله بیشتر به سطح معیشت و کار آنها باشد، پس باید روشن باشد که در این شرایط حتی اگر به صف سبز ها بپیوندند صرفا به سیاهی لشگر جنبش سبز تبدیل میشوند. هر جا کارگران شرکت کرده باشند و دخالتی داشته اند، چه فردی و چه گروهی، هیچ چیز غیر از توهم در میان این بخش را  هم  نشان نمیدهد. امروز دیگر فرصت طلب ترین و شاید خودفریب ترین بخش در این جنبش  و در احزاب سیاسی موجود و مدعی انقلاب در نه ماه گذشته، اذعان میکنند که “طبقه کارگر تشکل ندارد، رهبر مورد اعتمادش را انتخاب نکرده، نمیتواند مبارزه ای سازمانیافته انجام دهد و زیر شدیدترین منگنه های دولت و سرمایه داران قرار دارند و …”(محمد آسنگران از حککا)  اینها کسانی بودند که قبل از انقلاب جاری شان هم، این وضعیت طبقه کارگر را میدانستند اما انتخاب آنها جنبش سبز بود. بعد از شکست در ٢٢ بهمن به تکرار این وضعیت در طبقه کارگر پرداخته اند و این را هیچ چیز غیر از پوپولیست بودنشان و البته از جنس شارلاتان آن، اسم دیگری نمیتوان گذاشت.

 اگر مبارزات اقتصادی طبقه کارگر در این سطح است که هست، جنبش کارگری چگونه قادر به تاثیر گذاری بر جنبش نه ماه گذشته بوده است؟ غیر از این است که همه این جریانات خود به کولی دهندگان جنبش سبز و “توده ها” ی در “خیابان” که زیر پرچم سبز بودند تبدیل شدند؟ غیر از این است که اینها کارگران را به شرکت فعال در این جنبش فراخواندند؟ آیا جریانات سیاسی چپ توانستند از زاویه طبقه کارگر و با عینکی که کارگران کمونیست و جریانات کمونیستی وضعیت طبقه و قدرت و توانش را میدیدند ببینند؟

مساله اصلی این است که اکثریت قابل توجهی از این جریانات سیاسی چپ کارگران و مبارزات اقتصادی طبقه کارگر برایشان  به عنوان بخشی رادیکال برای پیروزی جنبش های بورژوایی معنی دارد و در نه ماه گذشته هم این را نشان دادند. اینها کارگر و زن و جوانان خواهان آزادی را به سربازان جنبش سبز که بر آن نام انقلاب، جنبش مردمی، “دولت کودتا”، و جنبش سرنگونی نهادند، فروختند و برای آن مسابقه  متناسب کردن شعار برای هم پیمانی با موسوی گذاشتند. شعار آزادی، برابری،حکومت کارگری که متعلق به کمونیستها در جنبش کارگری است را بسرعت به شعار بورژوایی شعار “انقلاب انسانی برای حکومت انسانی” (بخوانید انقلابی عمومی از نوع ۵٧ برای حکومتی مردمی برهبری رفسنجانی و موسوی) تبدیل کردند.

کمونیسم بورژوایی همیشه تلاش کرده است مبارزات طبقه کارگر وجنبش کارگری را به دستمایه اهداف ارتجاعی ومنافع طبقاتی خود تبدیل کنند.حزب توده و سازمان اکثریت هم بعنوان سازمان های چپ زمانی در جنبش کارگری هزاران کارگر و رهبران آنها را زیر پرچم خود، داشتند و تصور کنید که طبقه کارگر در سال ٨٨ زیر پرچم چپ و سوسیالیست های بورژوای حامی جنبش سبز میبودند آیا اتفاقی غیر از نتیجه انقلاب ۵٧ میفتاد؟

سازمانها و جریانات و افراد چپ در ایران یکبار دیگر پرچم پوپولیستی خود را برافراشتند. تمام این جریانات عمیقا جنبش سبز را جنبش خود دانستند، این جنبش در داخل و خارج از کشور با زندگی و آرزو و اهدافشان خوانایی داشت و زبان حالشان بود. این پوپولیسم، امروز به یک مانع جدی در جنبش کارگری تبدل شده است و نه ماه گذشته کارنامه اش را نشان داد. بسیاری از جریانات سیاسی چپ تلاش کردند با  تئوری و نقشه های این چنینی جنبش جاری را تقویت کنند:” امروز فاکتور تعیین کننده در پیشروی جنبش کارگری، حضور فعال کارگران و رهبران و فعالین کارگری در انقلاب جاری است. جنبش توده ای و سرنوشت سازی در جریان است که سرنوشت همه مردم را و قبل از همه سرنوشت کارگران را رقم میزند”.(اصغر کریمی از حککا) .

لطفا توجه کنید، فاکتور تعیین کننده در پیشروی جنبش کارگری حضور فعال کارگران و رهبران و فعالین کارگری در انقلاب جاری است و جنبش سرنوشت ساز برای موسوی و رفسنجانی قرار است سرنوشت طبقه کارگر را قبل از همه روشن کند!! این استراتژی و فرمولبندی حزبی است با ادعای کمونیستی. این عمق پوپولیسمی است که باید واژگون شود. این گفته ها را لطفا با گفته اکبر گنجی نماینده صریح الهجه بورژوازی به تنگ آمده از دست درازی سپاه و اطلاعات به بازار مقایسه کنید که بعد از شکست جنبشش در ٢٢ بهمن  در باره بسیج اجتماعی و نقش کارگران میگوید:

هیچ دولت مستبدی با مخالفان فاقد قدرت مذاکره نمی‌کند. میز مذاکره، محصول بسیج اجتماعی و قدرتمند شدن جنبش دموکراسی‌خواهیاست.


 اعتصابات کارگرى یکى از روش هاى جایگزین است که طى ماه هاى گذشته، خصوصاً از جانب افراد و گروه هاى مقیم خارج، پیشنهاد و تشویق شده است. اعتصاب یکى از مهم ترین شیوه هاى مبارزه با رژیم هاى خودکامه است. اما استفاده از این روش، به محاسبات دقیق نیاز دارد….”

رادیکال شدن جامعه در گرو حضور جنبش کارگری با پرچم کمونیستی و صف مستقل برای براندازی جمهوری اسلامی است. جنبش ما باید بتواند ابتدا روی این پایه ها بایستد تا قادر به کشاندن توده مردم آزادیخواه بدنبال خود باشد و  اگر این صف مستقل وجود ندارد باید آنرا ساخت. کار کمونیستها همین است و دوره نه ماهه گذشته بسیار بیشتر این را تاکید کرده است. در چنین خلایی از حضور کمونیستها در جنبش کارگری ، چپ و مبارزه کارگران بدون چون و چرا در هر دوره ای تبدیل به لشگر جنبشهای بورژوایی خواهد شد.

پوپولیسم موجود  را باید شکست داد و دفن کرد تا پیشروی جنبش کارگری ممکن شود. این تقابل کمونیسم و پوپولیسم بعنوان جنبش بورژوایی،در درون جنبش کارگری است.

١٢ اسفند ١٣٨٨