محدودیتهاى جدال بالائى ها

خامنه اى و سپاه پاسداران روزهاى قبل از نمایش اسلامى روز "قدس" تهدید به سرکوب شدید و برخورد تند کردند. آنها نه میتوانستند اینروز را برگزار نکنند و نه مایل بودند که در اینروز از شکست تاکنونى شان در سرکوب مردم ستر عورت شود. هدف خامنه اى براى اینروز بشدت مینیمالیستى بود: از سر گذراندن روزى که سمبلى از نمایش قدرت اسلام سیاسى در منطقه و جهان بود! معمولا وقتى نقاط قدرت هر دولت و جریان و فردى به نقاط ضعف تبدیل میشود٬ حاکى از آنست که قلعه از درون در حل فتح شدن است و آخرین سنگرهاى فکرى و "ایدئولوژیک" فرو ریخته است. و زمانى که نفوذ معنوى و سیاسى از بین میرود٬ تنها ابزار براى حفظ موقعیت زور و سرکوب است. تهدیدهاى جناح خامنه اى – احمدى نژاد اما نه جناح مقابل را ترساند و نه مردم را.

سران جمهورى اسلامى در جناح موسوم به اصلاح طلب – اصولگرا همراه با تیم بادیگاردهایشان به خیابان آمدند. البته آنها هم روزهاى قبل تا توانستند نماز وحشت خواندند که "آرام باشید٬ شعار ندهید٬ تند نشوید٬ جائى را قرار نیست فتح کنیم٬ به جائى حمله نمیکنیم٬ فقط میخواهیم سبز باشیم"! و همه اینرا میدانند. قرار بود و هست که اعتراض مردم را در چهارچوب نظام و قانون خامنه اى ها و اسلام خمینى اسیر و قالب بزنند. 

اما ورق برگشت. هیچ جناح حکومت به اهدافش نرسید. البته سبزها توانستند در اینروز خودى نشان دهند و موسوى ها چند صباحى میتوانند با آن مانور دهند. اما آوردن نمادهاى سبز در اینروز توسط مردم اساسا و بدوا پاسخى به سپاه و خامنه اى بود که "جا نزدیم و تسلیم نشدیم". این حقیقتى است. همینطور جناح ها هیچکدام تسلیم دیگرى نشدند. نمیتوانند عقب بنشینند. این جنگ مرگ و زندگى است. این فلج سیاسى فعلا خود را بصورت جنگ فرسایشى بروز میدهد تا جناحى امکان تعرض جدیترى را پیدا کند. دور قبل را هر دو جناح باختند و مردم علیرغم قربانیانى که دادند پیروز صحنه شدند. مردم تناسب قوا را بهم ریختند٬ اوضاع رژیم را متزلزل کردند٬ روحیه و شادابى و اعتماد بنفس و همبستگى در مقابل حکومت در ابعادى وسیع احیا شد. روز "قدس" علیرغم تمهیدات دو جناح نیز به همین نتیجه ختم شد. نه خامنه ایها و سرداران متجاوز و شکنجه گر سپاه حرفشان پیش رفت و نه موسوى و کروبى و دیگران. مردم کار خودشان را کردند. کسى به مراسم روز "قدس" نرفت٬ همه به خیابان آمدند تا بگویند هستند٬ شکست نخوردند٬ و حرفهاى تندترشان را بزنند. بازنده روز "قدس" هم دو جناح حکومت بود. با این تفاوت که خامنه ایها فهمیدند که کارهاى تاکنونى و سرکوبها و بیدادگاههاى نمایشى نه فقط موثر نبوده بلکه تاثیر برعکس داشته است. کمپ موسوى- کروبى- رفسنجانى- خاتمى دلگرمى بیشترى پیدا کردند و در عین حال معلوم شد که این جماعت امکان کنترل مردم را ندارند. چون آنچه در خیابانها گذشت٬ شعارهائى که سر داده شد٬ ساعتها جنگ و گریز با نیروى سرکوب٬ اساسا علیه کل جمهورى اسلامى بود.  
 
صحبت از تلاش خامنه اى براى دلجوئى از رفسنجانى و ناطق نورى است. میگویند مقدمات سازشى در بالا در جریان است. خامنه اى روز یکشنبه گفت "اسم بردن از دیگران در اعترافات قبول نیست" اما "خود اعترافات درست است". خطاب این عبارات رفسنجانى و ناطق نورى بود. این سیاستى است که در بهترین حالت تلاش دارد با ایجاد شکاف در کمپ مقابل موقعیت را کمى بهتر کند و با "پائین کشیدن فتیله ها" براى تجدید سازمان وقت بخرد. اما این روشها بشدت از اوضاع عقب است. اگر قرار بود با بودن یا نبودن رفسنجانى و امثالهم معضل نظام حل شود که جمهورى اسلامى در موقعیت امروز نبود. معضل از رفسنجانى شروع نشده است تا با بدست آوردن دل او حل شود. ظاهرا هنوز طرح رفسنجانى پلاتفرم کمپ مخالفین براى برون رفت از بحران است. اما این طرح با دو مانع اساسى مواجه است: اول٬ بیت خود "آقا" و آدمکشانى که در آن جمع شدند حاضر به سازش نیستند. آنها میخواهند کار را یکسره کنند. دوم٬ سازش در بالا حتى اگر رفسنجانى و موسوى و کروبى و خاتمى هم قبول کنند٬ به معنى به خاک مالیدن دماغ خامنه اى و بقدرت رسیدن موسوى بجاى احمدى نژاد نخواهد بود. اگر چنین نتیجه اى در افق باشد٬ مسئله اى حل نشده است بلکه فقط تنش در بالا را کمى تخفیف دادند و شکست را "آبرومندانه" پذیرفتند. اما این دو مانع در بالا است. مانع اساسى تر در پائین است. مردم با سازش بالائى ها متوقف نمیشوند و همین امکان سازش را از بین برده است. شعار موسوى موسوى اگر سازش کنى خائنى٬ نه در طرفدارى از موسوى بلکه تلاشى براى باز گذاشتن شکافها در بالا است.

اما مستقل از تحلیل و بررسى احتمالات در جدال بالائیها٬ این سوال اساسى مطرح است که چه وقتى اپوزیسیون دربارى میتواند بر اریکه قدرت تکیه زند؟ آیا امکان عینى چنین کارى وجود دارد؟ افرادى مانند سروش که بد مستى کرد و از نظام بیرون پرید و از خدا – و نه مردم – براى جنایاتش طلب مغفرت کرد٬ یک شاخص است. این سیر ریزش نیروهاى نظام است که آغاز شده است. سروش٬ کدیور٬ گنجى٬ مهاجرانى٬ و دیگران آغازى براى بیرون پریدن حلقه هاى دیگرى از حکومت اسلامى اند. اما تمام اهمیت و تمام کارت بازى اینها اینبود که در درون نظام اند. اعتبار اینها نزد رسانه هاى غربى اینبود که اپوزیسیون دربارى اند. اینها کسانى بودند که قرار بود دروازه دژ اسلامى در ایران را بروى "دشمنان" باز کنند. به همین دلیل وقتى بیرون مى آیند و "ضد نظام" میشوند باید بروند ته صف مخالفین قدیمى جمهورى اسلامى بایستند. دیگر اهمیت و نقش سابق را تا اطلاع ثانوى ندارند.

نه مردم٬ نه دنیاى غرب٬ نه تحلیگران جدیتر فکر نمیکنند که گویا قرار است امثال سروش و منتظرى و خاتمى و موسوى و دیگران جمهورى اسلامى نوع دومى را با دایره و دنبک "اصلاحات" و "موج سبز" و غیره بسازند. این احتمال در ایران بشدت غیر واقعى است. تمام اهمیت اپوزیسیون هاى دربارى در کشورهائى مانند ایران براى غرب اینست که طى روندى وسیله تغییر رژیم از درون و از بالا و بدون دخالت انقلابى مردم شوند. مشکل دقیقا در بى ربط بودن این استراتژى است. اپوزیسیون دربارى سلطنت اسلامى در ایران تنها وقتى در چهارچوب جمهورى اسلامى و "قانون اساسى" میتوانند و امکان به صحنه آمدن دارند که دور
نماى سقوط رژیم توسط مردم مسجل شده باشد. نقش تاریخى این جریانات همان نیست که میگویند. "جنبش سبز" به این معنا پایش در هواست. نقش واقعى این جریانات حکومتى نه تغییر رژیم با روشهاى مسالمت آمیز و قانونى و غیر انقلابى بلکه نجات رژیم از تعرض انقلابى مردم است.

و در تاریخ ایران همواره این نوع جریانات خود عامل شکل دهنده به اوضاعى باثبات نبوده اند. اگر هم در مقاطعى بقدرت برسند تنها دریچه اى به تعادلهاى دیگر اند. معنى این حرف اینست که اینها جریاناتى بیربط به تاریج جدالهاى ریشه دار طبقاتى در آن جامعه در یک دوره انقلابى اند. نه میتوانند پلى واقعى به آینده اى پایدار باشند و نه میتوانند در مقابل مسیر واقعى سیاست سدى ایجاد کنند. همیشه نوبت این جریانات وقتى میرسد که دیگر دیر شده است. محدودیتهاى جنگ بالائى ها مربوط به سیاست و تاکتیک و درجه تند بودن و یا سازشکار بودنشان نیست. این محدودیتها اساسا ناشى از جایگاه تاریخى شان در سیر تحول سیاسى است. شعارهائى که روز "قدس" چه بسا جاهائى با پوشش نماد سبز داده شد٬ و کل حکومت اسلامى را زیرپا میگذاشت٬ بیش از هر مسئله اى محدودیت جدال بالائیها را بنمایش گذاشت. بدرجه اى که جامعه بیشتر تعرض میکند امکان سازش در بالا کورتر میشود و پرچمداران "قانون اساسى" بیربط تر. اگر مسئله غیر مترقبه اى که بتواند کل وضعیت داخلى را تحت الشغاع قرار دهد رخ ندهد٬ ایران وارد دوران بدون بازگشتى شده است که موسوى ها در مقابل اولین امواج آن نمیتوانند حتى یک خاکریز برپا کنند. روز "قدس" یک نمونه دیگر اثبات این واقعیت بود. *
٢٣ سپتامبر ٢٠٠٩