فضیلت جان، تو «جان» دادی که «آزادی» نمیرد!

فضیلت جان، تو «جان» دادی که «آزادی» نمیرد!

 

نوایی نوایی نوایی نوایی – همه با وفایند تو گل بی وفایی
غمت در نهان خانه دل نشیند – بنازی که لیلی به محمل نشیند

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی – ز بامی که برخاست مشکل نشیند ادامه‌ی خواندن

هفت سال در صف اعدام!

هفت سال در صف اعدام!

در اوایل دهه خونین شصت و در ایامی که ماشین خون و جنون رژیم آخوندی شبانه روز مشغول کشتار آزادیخواهان نسل ما بود، علاوه بر اتاقهای شکنجه و جوخه های مرگ اوین و رگبار تیربارانها و شلیک بی پایان تیرهای خلاص که امان زندانیان را گرفته بود، اخبار هولناک و ناگوار کشتار و سرکوب بیرحمانه در بیرون زندان نیز همه ما را سخت برمی آشفت. ادامه‌ی خواندن

مادران میدان “مایو” و مادران مبارز میهن ما

مادران میدان “مایو” و مادران مبارز میهن ما

آیا آرمان آزادی خواهی ملت بزرگ ایران در این چند دهه، و رویای نیمه تمام نسل ما، با آنهمه رنج و شکنج و رزم و رشادت، واقعآ آن طور که بی بی سی میگوید به رقابت بین دو آخوند شیاد یعنی خامنه ای و رفسنجانی، و جدال قدرت بین چند ملای پیر و سنگدل و باندهای تبهکارشان تنزل یافته است؟ آیا ایران زمین با آن فرهنگ و تمدن تاریخیش، حالا در این دنیای مدرن، سزاوار است که با مشتی جلاد و شکنجه گر و اشغالگر بیوطن شناخته و معرفی شود؟! ادامه‌ی خواندن

اینجا اوین است!

اینجا اوین است!

بهار سال ۱۳۶۵ که دسته دسته بصورت تنبیهی از بند زنان زندان قزل حصار دوباره به زندان مخوف اوین منتقل میشدیم با مهناز فتحی گوهردانه آشنا شدم و خیلی زود دوستی صمیمانه مان شکل گرفت…. بعد از پنج سال تحمل درد و رنج و حبس و حرمان در زندانهای رژیم آخوندی، گویی این جابجایی ها و فشار و سرکوب های مستمر هیچ نقطه پایان و انتهائی هم نداشت. ادامه‌ی خواندن

پشت همین پیچ میرسیم!

پشت همین پیچ میرسیم!

اواسط اسفند ماه سال ۱۳۵۷ حدود سه هفته بعد از شروع حاکمیت ملاها در ایران، در حالیکه چماقداران «حزب الله» با شعار رذیلانه “یا روسری یا توسری” برای ایجاد هراس در خیابانها جولان میدادند و علنآ زنان و دختران را تهدید به سرکوب میکردند، درست در سالگرد “روز جهانی زن” هزاران تن از دختران و زنان آزاده تهران با شعار “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم” در خیابانهای مرکزی پایتخت، اولین تظاهرات و حرکت اعتراضی را بر علیه پدیده نوظهور “فاشیسم مذهبی” و حاکمیت ارتجاع و واپسگرایی، انجام دادند. ادامه‌ی خواندن

زنان دلاور سر به دار!

زنان دلاور سر به دار!

بسیاری از زندانیان سیاسی دهه سیاه شصت در بند زنان زندانهای اوین و قزل حصار و گوهردشت، در هنگامه نفس گیر تراکم بندها و سلولها، و یا در سکوت سنگین شبهای تیرباران، و یا در فریاد بی صدای دوزخیان روی زمین در “تابوت” و “قیامت” و “واحد مسکونی” و سرانجام در راهروهای مرگ، خاطرات فراموش ناشدنی و البته تلخ و شیرینی از «یاران سر به دار» خود در یادها به امانت دارند. یادمانده هایی از کبوتران طوقی و از دختران آفتاب با گلوبندی از شبق در کبودی پر رنگ بجا مانده از طناب دار بر گردنهای برافراشته شان…. دلاوران سر به داری همچون شِکر محمدزاده، منیره رجوی، فروزان عبدی…. ادامه‌ی خواندن

اولین نام در شبانگاه قتل عام: “مریم گل”

هر از گاهی که در ِ بند معروف ۸ زندان قزلحصار باز می شد و یک گروه جدید زندانی، باصطلاح برای تنبیه بیشتر به این بند منتقل می شدند، «حاج داوود رحمانی» رئیس لومپن قزلحصار دم در می ایستاد و با لات بازی و لودگی خاص خودش به صف بچه های تازه وارد تیکه می انداخت و می گفت: « نیروهای بالنده به پیش! اینجا منطقۀ آزاد شدَس، همه منافق و سر موضع اند، برید به پیوندین به تاریخ! »… بچه های تنبیهی معمولآ از بندهای دیگر زنان در قزلحصار و یا مستقیمآ از اوین راهی این بند می شدند. ادامه‌ی خواندن

کفش های خونی!

روایت اول
یار دبستانی دارم بنام “آفرین” که پس از انقلاب و طی دورانی که در تهران دانش آموز دبیرستان بودیم، در پروسه مبارزه سیاسی با ارتجاع و در کارزار دفاع از آزادی، رو در روی پاسداران و کمیته چی های چماقدار میایستادیم و همراه با بسیاری از بچه های نسل انقلاب سعی میکردیم، به هر قیمت شده مانع پا گرفتن و حاکمیت کامل فاشیسم خمینی در سطح جامعه شویم. تا قبل از سی خرداد شصت، بارها بخاطر توزیع نشریه یا اعلامیه مجاهدین، کتک خوردیم و ناسزا شنیدیم و دستگیر شدیم و مورد تهدید جانی قرار گرفتیم. سرانجام با شروع سرکوب سراسری و آغاز دستگیریها و کشتارهای علنی در تابستان سال شصت، ما هم دستگیر و در زندانهای مختلف تهران سالها همبند شدیم. حدود شانزده سال پیش در تظاهرات بزرگ شورای ملی مقاومت بر علیه رژیم، بعد از سالیان او را که بتازگی به آمریکا آمده بود دیدم. چقدر از دیدارش خوشحال شدم و البته همچنان در اغلب همایشها و تلاشها بر علیه رژیم آخوندی همراهیم. ادامه‌ی خواندن

سه زن!

سخن از نسلی است که در جریان “انقلاب بهمن” و تحولات پرشتاب آن، سرزنده و سرشار از شور و عشق و امید، هر چند با تجربیاتی اندک، پا به عرصه پر سنگلاخ سیاست نهاد. نسلی از زنان و دختران جوان و نوجوان که در تمامی جوشش‌های اجتماعی و تظاهرات خیابانی آن دوران حضوری خیره کننده داشتند و البته آرمان و آرزویی هم جز آزادی و آبادی برای مردم و میهن خود،  در سر و در دل نداشتند. ادامه‌ی خواندن