سرگذشت زندگی‌ من و مختار و انقلاب بهمن ١٣۵٧!

به مناسبت قیام بهمن ۱۳۵۷ چند برگی از دفتر خاطراتم را با شما تقسیم می ‌کنم. دوست دارم از تو بنویسم از تو که یکی از انگیزه هایم بودی که که در انقلاب شرکت کنم باید برگردم به سال های یک دو سال قبل از انقلاب؛ به آن زمان که وقت و بی‌ وقت به اتاقم سر می زدی، که با من حرف بزنی‌. ۱۴، ۱۵ ساله ام و یادمه همیشه غم زده در اتاقم نشسته بودم، بهم می گفتی‌ باز چته؟ چرا زل زدی به دیوار؟ اون کتاب چیه نیمه باز رو سینه ات گذاشتی و نمی‌ خونی؟ که چی‌ بشه؟ … جوابتو نمی دادم که ول کنی‌ بری ولی‌ پیله می کردی، چیه، کشتی خانم غرق شده؟ ادامه‌ی خواندن

سرگذشت زندگی من و مختار و انقلاب بهمن ۵۷ (بخش دوم)

انقلاب کردیم. هوا دلپذیر شد، گًل از خاک بر دمید. مدارس، دوباره باز شد و هر روز صبح در سر کلاس، با این سرود درس را شروع می‌کنیم: پیروز شدیم، به‌‌ به‌‌ بوی آزادی همه جا را پر کرده و زندگی در زیباترین شکلش در جریانه، همه چیز با شتاب سرسام آوری هم در حرکت، هیجان، تازگی، تغییر و تحول در تمام عرصه ها. ادامه‌ی خواندن