مطلبی درباره وضعیت زندانهای ایران در دهه ۶۰ و کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷

ماه گذشته در حمایت از آقای میر حسین موسوی و در اعتراض به گزارش سازمان عفو بین الملل در سی‌ امین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷، عده ای بیانیه ای منتشر کردند و خواستار اعاده حیثیت از آقای موسوی شدند!(۱) من جواب این اطلاعیه را داده ام و علیه امضا کنندگان آن اعلام جرم کرده ام (۲)، و در مورد نقش آقای موسوی در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷ قبلا نوشته ام.(۳) اما گوش دادن به نوار صحبت‌های آقای موسوی و تلاش او برای انکار نقش خود در این جنایت علیه بشریت من را وادار کرد که این متن را بنویسم. این نوار همان احساسی‌ را در من ایجاد کرد که شنیدن نوار صحبت‌های هیئت مرگ با آقای منتظری. کتاب خاطرات آقای منتظری را در سال ۲۰۰۰ میلادی خوانده بودم و می‌‌دانستم که هیئت مرگ با اصرار صحبت از قتل و جنایت می‌‌کنند و حاضر به متوقف کردن ماشین کشتار نیستند. اما شنیدن صدای آنها و بیش از چهل دقیقه چانه زنی‌‌شان درباره کشتار انسانها و بی‌ اعتنایی‌شان به جان آدم‌ها و حق حیات که مهمترین حق انسانی‌ است، من را به شدت آشفته کرد. در این نوار سقوط انسانیت در معرض دید قرار می‌‌گیرد. به قول فریدون مشیری: ادامه‌ی خواندن

جواب به انکار آقای محلاتی در باره آگاهی‌ و نقش خود در کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷‎

روز گذشته آقای محمد جعفر محلاتی به نامه بیش از ۶۳۰ نفر به دانشگاه اوبرلین جواب داد. امضا کنندگان شکایت نامه به دانشگاه اوبرلین با توجه به نقش آقای محلاتی دیپلمات ارشد جمهوری اسلامی در سازمان ملل در انکار و پنهان کاری درباره کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷، معتقدند که انتصاب آقای محلاتی با ارزشهای دانشگاه اوبرلین مغایرت اساسی دارد. زیرا این مرکز آموزشی یکی‌ از اولین دانشگاه‌هایی‌ است که در سال ۱۸۳۵، در دورانی که هنوز برده داری در آمریکا رواج داشت، دانشجوی سیاه (افریقایی‌آمریکایی‌) و در سال ۱۸۳۷ دانشجوی زن را می پذیرفت، اکنون چگونه به کسی که بر اساس مدارک سازمان ملل و سازمان عفو بین الملل به مشارکت در جنایت علیه بشریت متهم است، اجازه تدریس داده است؟! ادامه‌ی خواندن

جوابی‌ به بیانیه جمعی‌ از فعالان مدنی و سیاسی ایرانی‌ در اعتراض به تحریف حقیقت توسط سازمان عفو بین الملل

جوابی‌ به بیانیه جمعی‌ از فعالان مدنی و سیاسی ایرانی‌ در اعتراض به تحریف حقیقت توسط سازمان عفو بین الملل ادامه‌ی خواندن

متن سخنرانی برای سی امین سالگرد کشتار سال ۶۷: ضرورت اجرای عدالت

ضرورت اجرای عدالت
باور کردنی نیست که قریب به چهل سال است که رژیم جمهوری اسلامی در کشور ما حکمروایی می کند. دوام این رژیم قرون وسطایی نشانه قدرت آن نیست، بلکه نشانه ضعف ما به عنوان اپوزیسیون این رژیم مذهبی فاشیستی است که نتوانسته ایم با ترفندهای این رژیم آنگونه که بایسته و شایسته است مبارزه کنیم. امروز من تلاش خواهم کرد تاریخچه یی از مقاومت در زندان، آرمان خواهی، و کشتار سال ۶۷ ارائه داده، و به نقش اصلاح طلبان امروزی و چماق بدستان دیروزی در جنایت‌های دهه ۶۰ در استمرار حکومت جمهوری اسلامی اشاره کنم و در پایان به مفهوم قانون و عدالت، و ضرورت اجرای آن بپردازم و راه کاری برای آینده ارائه کنم. ادامه‌ی خواندن

آیا جانباختگان دهه شصت خشونت ورز بودند؟

در بهمن ماه ۱۳۵۷ خمینی دادگاه انقلاب را به موازات دادگاه های حقوقی ایران تشکیل داد و صادق خلخالی، حجت اسلامی را که کوچکترین تحصیلات حقوقی نداشت به ریاست این دادگاه برگزید. این حرکت برخلاف همه تلاشهای یک صد ساله مردم ایران برای ایجاد “عدالت خانه” و یا “ایوان مظالم” بود. ایرانیان از زمان ناصرالدین شاه بفکر ایجاد یک قوه قضائیه مستقل و اجرای عدالت بودند. ادامه‌ی خواندن

به یاد عباس رحیمی‎

عباس رحیمی را برای اولین بار در دادگاه ایران تریبونال در لندن دیدم. چهره اش لبریز از مهربانی بود، و فشار زندگی را روی شیارهای صورتش و توی چشمان غمگینش می دیدی. عباس جنوب شهری بود و صداقت، مردانگی و از خود گذشتگی خاصی داشت. همه جوانی اش را در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی گذراند، تنها به این دلیل که به شلاق خوردن یک انسان در ملا عام اعتراض کرده بود. در مجموع ۱۱ سال را در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی سپری کرد، بدون اینکه کوچکترین عمل خلافی انجام داده باشد. پیش از شروع ضبط برنامه تلویزیونی ای که هر دوی ما مهمان آن بودیم، با هم کمی گپ زدیم و او با بی پیرایگی خاص خودش گفت: “ما گیج شده بودیم و نفهمیدیم که این رژیم چرا با ما اینچنین کرد، و چرا با چنین وحشیگری ای با ما برخورد کرد”. سخنانش نشانگر صداقت، بی پیرایگی و انسان دوستی او بود. مگر چه کرده بود که چنین مورد آزار و شکنجه های بی پایان قرار گرفته بود. من سر در گمی او در پاسخ به این پرسش را که “مگر ما چه کرده بودیم” درک می کردم، و هر چه تلاش نمودم پاسخی برای این پرسش خالصانه او بیابم، نتوانستم و به فشردن دست او قناعت کردم. ادامه‌ی خواندن

به کدامین گناه؟

به کدامین گناه؟

مرگ مادر بهکیش (نیره جلالی مهاجر) و سیل تسلیت ها و یادواره هایی که عده بیشماری از او کردند، من را بر آن داشت تا به یاد او و گرامی داشت تلاشهای او برای دادخواهی و روشن شدن حقایق جنایت های رژیم جمهوری اسلامی در دهه شصت، این مطلب را بنویسم. مادر بهکیش از سال ۱۳۶۰ که جگر گوشه اش محمد رضا در خیابان به دست پاسداران جمهوری اسلامی به گلوله بسته شد، می پرسد چرا و به کدامین گناه؟ او نیمی از زندگی خود را در جلوی درهای زندان های شاه و جمهوری اسلامی گذرانید و هرگز از حق خود برای دانستن و روشن شدن حقایق نگذشت. او دادخواهی و مجازات عاملین این جنایت ها را جزو حقوق عدالت خواهانه خود می دانست و تا آخرین لحظه برای رسیدن به این حق مسلم مبارزه و تلاش کرد. انسانیت و محبت در این زن موج می زد. بیهوده نیست که پنج فرزندش جان خود را فدای سرزمینشان کردند، عشق ورزیدن و انسان بودن را از مادر آموخته بودند. ادامه‌ی خواندن