چل چه مه ( خاطره)

 چل چه مه *

زمستان سال شصت و سه، بسیار سرد و پر برف بود. در آن زمستان، روستای کوچک چند خانواری “ده ره گاوان” که در دل کوههای چهل چشمه بنا شده است، مأمن تن های خسته ما پیشمرگان کومه له بود. آن روستا، از تمامی امکانات زندگی عادی از جمله، آب لوله کشی، حمام، برق، بهداشت و جاده بی بهره بود و جزو کشوری محسوب میشد که در آن، حکومت پهلوی با برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، میلیاردها دلار خرج کرده بود تا عظمت و شکوه خود را به رخ دیگران بکشد. دست به دست شدن قدرت از شاه به شیخ هم، هیچ تاثیری بر کیفیت زندگی آنها نگذاشته و به نسبت گذشته، بدتر هم شده بود. اما با وجود آن همه محدودیتهای رفاهی و معیشتی، قلب بزرگ آن مردم دوست داشتنی و ستمکش، مالامال از عشق و صمیمیت بود. آنها همچون فرزندان و عزیزان خود، با آغوش باز هر آنچه را که در سفره فقیرانه خود داشتند، با ما تقسیم میکردند. البته در سخاوتمندی و مهمان نوازی، “ده ره گاوان”  تنها نبود و مردم روستاهای دیگر هم درست به همان شکل، با مایه گذاشتن از جان و مال خویش، جنبش کردستان و فعالین آن را یاری میدادند و در عمل و بدون توقع، سهم بزرگی از فشار و سختی آن جنبش را بر دوش داشتند. ادامه‌ی خواندن

خاطرات …”ئاویەر”

“ئاویه ر”

نهم شهریور سال ۶۵، پس از پیمودن راهی نسبتا طولانی، برای ادامه فعالیتهای سیاسی – اجتماعی، به اطراف روستای “مه ره بزان” در ضلع غربی شهر سنندج رسیدیم. تیم ما که با عنوان تشکیلاتی ” دسته سازمانده چه م شار” شناخته میشد، در آن مقطع، متشکل از چهار نفر، من (کاوه)، حامد انصاری، رابی فتحی و زنده یاد جبار خسروی (دکتر جمشید) بود. ادامه‌ی خواندن

تا کی باید سرمان را بر دوش جلادان بگذاریم؟

تا کی باید سرمان را بر دوش جلادان بگذاریم؟

تاریخ صدها ساله ما مردم محروم کردستان آکنده از کشتار، آوارگی، زندان، شکنجه، بی خانمانی، کوچ اجباری، ظلم و تبعیض است. دشمنان این مردم به ستوه آمده، ملغمه ای از قدرتهای جهانی، حکومتهای مرتجع منطقه ای و همچنین عوامل مزدور محلی آنها بوده و هستند. ادامه‌ی خواندن

چرا مخالفان علنی شدن اسناد “کنگره یک کومەله” چنین آشفته و دستپاچه شده اند؟

چرا مخالفان علنی شدن اسناد “کنگره یک کومه له” چنین آشفته و دستپاچه شده اند؟

به تازگی کتابی به عنوان کنگره اول کومه له، از طرف ساعد وطندوست و ملکه مصطفی سلطانی، به چاپ رسیده است. ادامه‌ی خواندن

گشت و ماموریتی در “ژاوه رو”

گشت و ماموریتی در “ژاوه رو”

اوایل خرداد سال شصت و هشت با آغاز فصل گرما، برای انجام دوره ای تازه از فعالیت در مناطق اشغالی کردستان، در یک واحد ۵۵ نفره که فرماندهی آن را رفیق جانباخته، توفیق الیاسی بر عهده داشت، از اردوگاه کومه له در روستای “زه رگویز” که در نزدیکی شهر سلیمانه واقع شده بود، براه افتاده و از مرز ملیتاریزه شده ایران و عراق گذشته و با پیمودن مسافتی چند روزه، به روستایی متروک به اسم” ناوکه لان” رسیدیم. روزهای اول، معمولا پیاده روی سخت تر از حالت معمول بود زیرا پس از چند ماه استراحت، بدن آن آمادگی لازم را نداشت و مدتی طول میکشید تا همه چیز به حالت عادی خود برگردد. البته در آن میان، فشار بر رفقای زن به مراتب بیشتر از رفقای مرد بود زیرا آنها طبیعتا محدودیتهایی داشتند که بقیه نداشتیم. اما هیچگاه نه در طول آن ماموریت، نه پیش و نه پس از آن، نشنیدم که آنها در مورد وضعیت جسمی، خستگی و غیره، اعتراضی داشته باشند. معمولا آنها صبورانه و با متانت، با مشکلات برخورد کرده و از کمترین امکانات، حداکثر استفاده را میکردند. ادامه‌ی خواندن

“حکومت لرزان”

پدیده شومی که انقلاب اسلامی ایران نام گرفت، زمانی به وقوع پیوست که، نبود آزادیهای فردی، اجتماعی، نداشتن حق اعتصاب، اعتراض، نابرابری و تبعیض نژادی، جنسی، مذهبی و غیره، به اوج خود رسیده و فاصله های طبقاتی بیشتر از هر زمان دیگری شده بود. ناخشنودی از وضع موجود، در میان اقشار گوناگون در جامعه، به روشنی نمایان بود. ادامه‌ی خواندن

“ته یتور”، تابستان سال ۶٢ (خاطره)

“ته یتور”، تابستان سال ۶۲

چند هفته ای از گشت سیاسی- نظامی گردان شوان برای حضور در روستاهای شرق و جنوب سنندج که غالبا محل فعالیت حزب دمکرات کردستان ایران بود، میگذشت. بخشی از مردم آن نواحی، به خاطر عدم حضور ما، دمکراتیها را پیشمرگ و ما را، کو مه له می نامیدند. حضور یافتن ما در آن منطقه نه مورد علاقه حزب دمکرات بود و نه رژیم اسلامی. این بود که حزب دمکرات قبل از ورود ما به آن روستاها، تبلیغات منفی وسیعی را به راه انداخته بود. به عنوان مثال، به مردم ساده دل گفته بودند که کومه له، کمونیست است و دار و ندارتان را از شما گرفته  و در بین خود و دیگران تقسیم میکنند. این تبلیغات باعث شده بود که بخشی از روستائیان برای محکم کاری، فرشها و اشیای دیگر خود را جمع و از دید ما پنهان کنند. با آمدن کومه له به منطقه و حضوری صمیمانه در بین مردم، آنها به چشم خود میدیند که رفقای ما نه تنها چیزی از آنها نمی خواهند بلکه آنها را هم تشویق میکنند که با اتحاد و آگاهی بیشتر از منافع فردی و اجتماعی خود در مقابل ستمگران دفاع کنند. دیری نپایید که مردم متوجه نیت سوء حزب دمکرات شده و برخوردشان بصورتی چشمگیر با رفقای ما، تغییر کرد. ادامه‌ی خواندن

داس و چکش دیگر ابزار کار کشاورز و کارگر نیستند!

نگاهی گذرا به تاریخ تکامل اجتماعی، این واقعیت را نشان میدهد که انسان دارای دو انگیزه یعنی بهبود سطح زندگی، مهار طبیعت و به خدمت در آوردن آن از طرفی و تسلط بر انسانهای ضعیفتر، جانواران و غیره جهت تحکیم موقعیت فردی، خانوادگی وقبیله ای خود از طرف دیگر، بوده است. این دو انگیزه گاها به موازات و گاها هم در تقابل با همدیگر عمل کرده اند. انگیزه دوم که شاید بانی بخش عمده ای از مصائب دامنگیر بشریت تا به امروز باشد، بیشتر مورد توجه در این نوشته است. ادامه‌ی خواندن

گردان شوان و بیست و پنج سال سکوت!

در پایان یک دوره از فعالیتهای گسترده در بهار، تابستان و پاییز سال شصت و شش، کمیته مرکزی کومه له بر اساس سیاست و برداشتی که از اوضاع سیاسی در منطقه داشت، تحت مسئولیت مستقیم کمیته رهبری، هر سه گردان تیپ یازده سنندج را به نوبت و هر کدام به مدت یک ماه و نیم به روستای (بیاره) نزدیک به شهر حلبچه و در مرز ایران و عراق، اعزام کرد. گردان آریز اولین واحد بود که به این ماموریت فرستاده شد. گردان شاهو جایگزین آریز و دست آخر هم نوبت به گردان شوان رسید. در آخرین روزهای سال ۱۳۶۶و همزمان با ماموریت گردان شوان، جمهوری اسلامی با تدارک وسیع و سازمان یافته، حمله ای گسترده را در منطقه حلبچه، روستاها و شهرک های اطراف آن، آغاز کرد و باعث گردید که عملا گردان شوان غافلگیر شده و در بین نیروهای جمهوری اسلامی و ارتش عراق گرفتار شود.  ادامه‌ی خواندن

توراخ تپه!

آسمان پر از ستاره بود و ماه در قرص کامل خود در میان آن همه ستاره های زیبای چشمک زن، می درخشید. راه باریک و کوهستانی که در دامنه های رشته کوه مأمن چهل چشمه ادامه می یافت، از نور مهتاب روشن شده بود و عطر گل و گیاه های خوشبوی اطراف راه، خستگی راهپیمایی طولانی را سبک تر و قابل تحمل تر میکرد. ادامه‌ی خواندن