چل چه مه *
زمستان سال شصت و سه، بسیار سرد و پر برف بود. در آن زمستان، روستای کوچک چند خانواری “ده ره گاوان” که در دل کوههای چهل چشمه بنا شده است، مأمن تن های خسته ما پیشمرگان کومه له بود. آن روستا، از تمامی امکانات زندگی عادی از جمله، آب لوله کشی، حمام، برق، بهداشت و جاده بی بهره بود و جزو کشوری محسوب میشد که در آن، حکومت پهلوی با برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، میلیاردها دلار خرج کرده بود تا عظمت و شکوه خود را به رخ دیگران بکشد. دست به دست شدن قدرت از شاه به شیخ هم، هیچ تاثیری بر کیفیت زندگی آنها نگذاشته و به نسبت گذشته، بدتر هم شده بود. اما با وجود آن همه محدودیتهای رفاهی و معیشتی، قلب بزرگ آن مردم دوست داشتنی و ستمکش، مالامال از عشق و صمیمیت بود. آنها همچون فرزندان و عزیزان خود، با آغوش باز هر آنچه را که در سفره فقیرانه خود داشتند، با ما تقسیم میکردند. البته در سخاوتمندی و مهمان نوازی، “ده ره گاوان” تنها نبود و مردم روستاهای دیگر هم درست به همان شکل، با مایه گذاشتن از جان و مال خویش، جنبش کردستان و فعالین آن را یاری میدادند و در عمل و بدون توقع، سهم بزرگی از فشار و سختی آن جنبش را بر دوش داشتند. ادامهی خواندن