فرا رفتن از سندیکالیسم: در بارهٔ مطالبات انتقالی
سخنرانی مازیار رازی در جلسه کلابهاوس
https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
همانطور که در گذشته نیز اشاره کردیم، مسئله مرگ رئیسی موجب شده است که رژیم از این مطلب برای تحمیق هرچه بیشتر تودههای کارگری استفاده کند. ما در چندماهه پیشاز مرگ وی شاهد افزایش اعتراضات تودهای و حتی اعتصابات مجدد بودیم. جو عمومی حرکتهای کارگری در کل، بهسمت تداوم اعتصابات پیش میرفت؛ و معلوم است چنین جوی، بهخصوص در منطقه خوزستان که منطقهای نفتخیز است و شریانهای اقتصادی جمهوری اسلامی به آن وابسته، میتواند زنگ خطری برای رژیم باشد، همانطور که در رژیم شاه بوده است. تجدید یک اعتصاب عمومی در این منطقه میتواند درعرض چند ماه این رژیم را از نظر اقتصادی کاملا خلعسلاح کرده و منجر به پیشدرآمدی برای تداوم انقلاب، تا سرحد قدرتگیری طبقه کارگر باشد. بنابراین به زعم رژیم مسئله خوزستان بسیار اهمیت دارد و باید به هرطریق که میشود آنرا تحت کنترل داشت، و در این رابطه مرگ رئیسی نیز تبدیل به بهانه خوبی شد تا بتوان با استفاده از آن اندکی از جو ملتهب منطقه کاست.
مطابق معمول مماشاتجوها و نفوذیهای کارگری تبلیغات خود را شروع کردهاند: اینکه ما انتخابات جدیدی خواهیم داشت، آدمهای متفاوتی میآیند، ما هم میدانیم بههرحال مشکلاتی بوده و حل نشده اما باید چشم به دوره بعدی داشت، انشالله حل میشود. باید در انتخابات شرکت کنیم، چه انتخاب نمایندههای مجلس باشد، چه رئیسجمهور. ما کارگرها باید کاندیدای خودمان را معرفی و انتخاب کنیم تا مسئله ما حل شود.
این نغمهها جدید نیستند؛ ماجرایی که در گذشته هم بارها در میان کارگران تکرار شده. برای درک علل دنبالهروی کارگران از چنین نظراتی باید توجه داشت که آگاهی سیاسی کارگران در شکل جمعی خود هنوز به سرحد زیر سوالبردن دولت سرمایهداری و کلیت رژیم کنونی نرسیده است. کارگران در دوران گذشته نهتنها از کانال سرکوب، زور و ارعاب تحت کنترل قرار گرفتهاند، بلکه از لحاظ ایدئولوژیک نیز تحمیق شدهاند. دولت با ادعای اینکه یک دولت اسلامیست و میخواهد حقوق مردم را رعایت کند و وعده اینکه انواع اقسام امتیازات خواهد داد و غیره، آنان را فریب داده. اما این تحمیق تنها توسط رژیم صورت نمیگیرد. ما همچنین در میان کارگران گرایشهای مماشاتجویی داریم که هدفشان مبارزه برای بهبود شرایط و کسب حقوق روزمره کارگران است و کاری بهکار ساختار قدرت ندارند، منظورم عمدتا گرایشهای سندیکالیستیست. رژیم هم علیرغم همه دیکتاتوربودنش، از ایننوع مبارزه بدش نمیآید، البته بهشرطیکه اینها تحت کنترل ونظارت باشند. بهشرطیکه بتواند جاسوسها و خبرچینهای خودش را در میان این کارگران جای داده و گزارشها را دریافت کند تا بهمحض آنکه احساس خطر کرد، یا رهبری دیده شد که میخواهد از وضعیت موجود فراتر رود، سر بزنگاه وارد شده و آن رهبر را دستگیر و شکنجه کند و یا حتی در زندان بهقتل برساند. این مسائل همیشه بوده و امروز هم وجود دارد، تفاوتی نکرده. این داستان مرگ رئیسی هم بهانهای شده که بشود مجددا شرایط را بهتعویق انداخت و وضیعت را بهشکلی تحت کنترل بیشتر داشت.
کنترل کارگران تنها از طریق جاسوسها و یا نورچشمیها صورت نمیگیرد. این نورچشمیها که تعداد معدودی هم هستند عمدتا از استخدامیهای خانوادههای شهدا تشکیل شده که دستمزد بالایی میگیرند، زندگی نسبتا مرفهی دارند و از نظر سیاسی بهصرفهاشان نیست که با رژیم درگیر شوند. ما علاوه براینها بخش عمدهای از کارگرها را داریم که الزاما جاسوس مستقیم رژیم نیستند و یا اینکه هرگز نورچشمی نبودهاند و تحت کنترل سیاسی رژیم قرار ندارند، اما بههرحال به یک شیوه چانهزنی عادت کردهاند. اینها ابدا قصد عبور از سیستم موجود را ندارند، بلکه میخواهند از وخامت وضعیت فعلی کاسته و امتیازات بیشتری بگیرند. مسئله اینها در همین حد خلاصه میشود؛ در حد آگاهی سندیکالیستی. این فعالین کارگری درواقع سیستم موجود را میپذیرند و ضمن پذیرش کلیه اجزا و پیچومهرههای آن، فقط بهدنبال شلوسفتکردن در اینجا یا آنجای ماشین سرمایهداری میگردند. اینها میخواهند وضع را بهتر کنند، اما انقلاب نه، حتی اگر ادعایش را هم داشته باشند. این گرایش، یک گرایش انحرافیست. گرایشی هم نیست که تازه در داخل ایران بهوجود آمده باشد. از ابتدا در داخل ایران بود و در سطح جهانی هم سالها پیشاز انقلابهای بورژوادمکراتیک و استقرار کامل آنها در اروپا وجود داشته است. سندیکاها بهنوعی از هنگام شکلگیری صنایع و حِرَف در اروپای سده میانه وجود داشته و مبارزه آنان برای بهبود شرایط کار از همان ابتدا در جریان بوده است. اگر این سندیکاها، یا سیستم استاد – شاگردی در آنزمان برعلیه اشراف و کسب امتیاز از آنان مبارزه میکرد، پس از تفوق سرمایهداری این سنت را به سندیکاهای نوین انتقال داد. بنابراین مبارزات صنفی کارگری را باید بهعنوان پدیده طبیعی و ذاتی طبقه کارگر ارزیابی کرد. محدود شدن مبارزات کارگری به مبارزه برای بهبود شرایط صنفی اگرچه بهخودی خود اجتنابناپذیر است و اشکالی ندارد، اما درجازدن در این سطح از مبارزه مانع رشد آگاهی ضدسرمایهداری و مالا سرنگونی این نظام و کسب قدرت توسط کارگران خواهد شد.
خوشبختانه اخیرا شاهد گسستهایی در میان سندیکالیستها بودهایم، گسستهایی مثبت. مشخصا جوانانی هستند که دیگر باوری به کار علنی ندارند و آنرا بیفایده تلقی میکنند. کار علنی یعنی بروی بالای سکو سخنرانی کنی و شناسایی شوی و عواقبش نیز روشن است، بهراحتی میشود حدس زد؛ دستگیری، شکنجه و نهایتا حذف فیزیکی. به اینترتیب کارها متوقف میشود. کارهایی که پیشزمینهاش ریخته شده و مطالبات درستی که طرح شده؛ همه بهناگهان متوقف میشود، و دوباره روز از نو و روزی از نو. حتی در پارهای از موارد جنبش به عقب هم برمیگردد؛ نمونه بارزش در هفتتپه و تا حدود زیادی سندیکای شرکت واحد و رضا شهابی که سالها در زندان است و یا رفیق زنده یاد شاهرخ زمانی که در زندان بهقتل رسید. البته از حرف من برداشت غلط نشود. مشخص است که کارگر پیشتاز باید در صف اول مبارزه باشد و حتی سخنرانی هم بکند، اما وقتی که ده یا بیست سخنران داشتیم و یک تشکیلات مخفی که اگر کسی دستگیر شد جای آنرا بلافاصله با یکی دیگر پر میکند تا کار نخوابد و فرد دستگیرشده زیر ضرب نرود، آنوقت کارگر پیشتاز هم تابلو نمیشود که تا دنگی به دونگی خورد دستگیرش کنند.
همانطور که گفتم خوشبختانه جوانانی براساس تجربه عملی خودشان به ضرورت سازماندهی مخفی پی بردهاند. خب این قدمیست بهجلو؛ ما استقبال میکنیم و همواره هم تأکید کردهایم که این قدم بسیار مهمی درجهت خودسازماندهیست؛ اما از سوی دیگر، این کسانی که پیشتاز هستند و از حرکتهای علنی و غیره برش کردهاند، و حتی انتقاداتی هم دارند و مستقیما مخالفتهای خود را با دولت و رژیم در شبکهها و کانالهای اینترنتی که ایجاد کردند، اعلام میکنند و غیره؛ اما هنوز در سطح عملی و در سطح سیاسی از آن ماجرای قبلی گسست نکردهاند.
اینها هنوز تصور میکنند که تحولات بهاصطلاح نوین ضدسرمایهداری، حتی درحد سرنگونی و غیره، به همین ترتیب که ما داریم در درون شبکههای خودمان مبارزه میکنیم پیش میرود، بهتدریج و براساس مطالبات کنونی که همان مطالبات صنفی باشد. این افرادی که ادعا میکنند از اتحادیههای زرد گسست کردهاند، هنوز مطالبات صنفی اتحادیههای زرد را حفظ میکنند و استدلالشان هم اینست که:
«بله ما حتی اعتقادات سوسیالیستی هم داریم، اما درحال حاضر باید در چهارچوب همان مطالبات صنفی حرکت کنیم. اگر از این چهارچوب فراتر برویم تودهها را از دست میدهیم. ما باید در حد این مطالبات موجود بهتدریج اعتبار کسب کنیم و پایههای اجتماعی تودهای پیدا کنیم».
این نظر با هرادعایی که داشته باشد، در اساس یک گرایش مماشاتجو و سندیکالیست است. این یک بحث اساسیست و باید توسط پیشتازان کارگری به چالش کشیده شود، و درحال حاضر نیز این تبادل نظرجریان دارد.
من دوباره تکرار میکنم که ما ضمن تائید و تقدیر، همچنین به رسمیتشناختن این گسستی که برخی از رفقای کارگر از علنیکاری کردهاند، موظفیم مانند هر دخالت دیگری، اینجا نیز نقدهای سیاسی خود را مطرح کنیم. ازنظر ما نقدکردن بهمفهوم دشمنورزی و انشقاق و غیره نیست. میشود در یک اتحاد عمل با این کارگران پیشتاز شرکت جست، با یکدیگر همکاری کرد و در موارد مختلف اتحاد مشترک داشت، اما نقد سیاسی را نیز دامن زد.
نقد سیاسی ما به این برخورد، نقد به تصور و تحلیل این دوستان است. این دوستان میگویند: عقاید سوسیالیستی درمجموع درست است و هدف نهایی ما نیز رسیدن به همین سوسیالیسم است؛ منتها مسئله پیداکردن پایههای اجتماعی برای این عقاید است. سوسیالیسم باید در وهله اول پایگاه تودهای پیدا کند تا بشود مطرحش کرد. درنتیجه شعارها و مطالبات ما نباید فراتر از شعارها و مطالبات صنفی برود، چون «کارگران بهما پشت میکنند و بهسمت رژیم میروند. آنها بهما اتهام سوسیالیستبودن میزنند و بهطرف مماشاتجوها میروند و ما پشتیبانی کارگران را از دست میدهیم». این دوستان بههمین دلیل هر روش دیگری را مردود اعلام میکنند و میگویند «ما باید در این چهارچوب آنقدر ادامه دهیم تا اینکه تودهها جلب ما شوند و پایه اجتماعی پیدا کنیم»، منظورشان ادامه همین بحثهای سندیکالیستیست، منتها بهشکلی رادیکالتر و با سازماندهی مخفی؛ بعداز آن مثلا برای اعتصاب یا تجمع فراخوان میدهیم.
این دوستان میگویند فراخوان تجمعدادن در حال حاضر چندان فایدهای ندارد چون کسی نمیآید، چون زمین بازی دست مماشاتجوها، طرفداران رژیم و اتحادیههای زرد است؛ که ما هم با این تحلیل موافقیم که نباید بیگدار به آب زد و فراخوان داد، و این درست است که زمین بازی دست مماشاتجوها، طرفداران رژیم و اتحادیههای زرد است. اما چه باید کرد؟
این رفقا میگویند: فعلا باید در درون طیفی که بهسمت ما آمدهاند تبلیغات کنیم. باید همینطور ادامه دهیم چون درحال حاضر تعداد ما کم است. معنای «همینطور» یعنی همان شعارهایی را تبلیغ کنیم که سندیکاهای زرد تبلیغ میکنند و تنها فرقمان اینست که آنها علنی تبلیغ میکنند و ما مخفی.
این رفقا درضمن به ما انتقاد میکنند که ما حالا در وضعیت و شرایط نوینی قرار داریم. بحثهای قرن نوزدهم و بیستم که مارکس و لنین و غیره مطرح کردند دیگر کهنه شده، یا اینکه اگر هم قبولش داریم درحال حاضر بیمورد است. ما باید بر اساس شرایط نوین ایران و جهان یک سلسله فعالیتهای جدید آغاز کنیم. این «فعالیت های جدید» چیستند؟
و این فعالیتهای جدید همین است که میبینید، که درواقع جدید هم نیست و در دوران مارکس و لنین هم وجود داشت؛ فعالیت سندیکالیستهای برنشتاینی در دوران مارکس، و یا منشویکی در دوران لنین. میگویند: چون حالا توان و زور بازو نداریم باید همین کار را ادامه دهیم؛ یعنی آغشته شویم به تداوم درخواست مطالبات حداقلی. میگویند باید فعالیتها را در این چهارچوب حفظ کنیم تا تودههای کارگری را از دست ندهیم؛ و بهاین دلیل بود که بسیاری از همین کارگرها رفتند زیر «منشور حداقلی» امضا کردند؛ بعدهم عدهای دیگر رفتند سراغ میثاق حداقلی و یک میثاق کارگری ایجاد کردند که در همین چهارچوب میگنجد و فراتر نمیرود.
خب، دوستان در اینجا دچار اشتباه بزرگی شدند که بههرحال، ما بهعنوان گرایش مارکسیستهای انقلابی از دور نظاره میکنیم و دربارهاش نقطه نظرها و بحثهای خودمان را داریم؛ اما در درون جنبش کارگری هم گرایشهای سوسیالیست انقلابی وجود دارند، پیشتازان سوسیالیستی که اینها هم در رد این نوع برخورد ها نظر دارند؛ دخالتهایی میکنند و تبادل نظرهای رفیقانهای صورت میگیرد، در ضمن اینکه اتحاد عمل مشترک تقویت میشود و ادامه پیدا میکند.
یکی از نقدها این است که اصولا پیشتازان کارگری، بهخصوص در شرایط اختناقزده ایران نمیتوانند بهسمت جلب تودههای گسترده بروند. واضح است که چنین اقدامی ابدا عملی نیست. صد سال هم بگذرد باز داستان همین است. چون دستگیر میکنند، از میان برمیدارند. درنتیجه، تودهها بهمفهوم اعم کلمه، بهسمت سوسیالیستها نمیآیند. یا اینکه بعضیها صحبت از ساختن حزب کارگری میکنند، یک حزب کارگری که درش باز است و تمام کارگران را دربر میگیرد. مشخص است که اگر بهفرض تقریبا محال چنین حزبی ساخته شود از همان ابتدا تحت نظارت و کنترل رژیم خواهد بود.
نقد دیگر اینکه: «امروز ما نمیتوانیم با مماشاتجوها یا کسانی که آگاهی سیاسی آنها در حد نازلی از مطالبات صنفیست کار مشترک سیاسی انجام دهیم، چرا که اولا آنان در این مبارزات سیاسی شرکت نخواهند کرد و ثانیا تلاش میکنند مبارزه ما را به سطح تنها مبارزات صنفی تنزل دهند». در مقابل این استدلال می گوییم: بدیهی است که ما باید در مبارزات صنفی شرکت کنیم و حتی تلاش میکنیم پرچمدارآن باشیم. اما، باید حق نقد کردن به همان متحدان در عمل هم داشته باشیم.
هدف ما مشخصا پیشبرد مبارزه است و در این پیشبرد از تجارب گذشته نیز استفاده میکنیم اما اگر لازم بود آن را با شرایط جدید تطابق میدهیم. این تجارب صرفا متعلق به قرن نوزده و اوائل قرن بیستم نیست. تجاربیست که درعمل و در شرایط مشابه، درستی خودش را ثابت کرده. سوسیالیستها که ناگهان از زیر بوته در نمیآیند؛ تاریخی دارند. نمیشود یکدفعه ظاهر شد گفت مثلا ما کارگران در ایران هستیم که از بیست سال پیش تاکنون یک سلسله دخالتگری داشتهایم و حالا میخواهیم بر اساس تجارب خودمان از نو شروع کنیم. و یا اینکه: بحثهایی که شما برسر حزب پیشتاز و تشکیلات و غیره میکنید دیگر قدیمی شده. سوسیالیسم، بله قبول داریم، منتها آنهم قدیمی شده. این بحث های «جدید» چیستند؟ بحثهای جدید همان تکرار حرفهای سندیکالیستهاست.
خب، اینکه نشد بحث، به اینترتیب به جایی نخواهیم رسید. چهلوپنج سال این کاررا کردیم. مسئله که فقط کار علنی و غیرعلنی نیست، سیاستها هم مهم است، نوع دخالتگری هم مهم است، تبلیغات و همچنین مطالبات مشخصی که مطرح میکنیم مهم است. در نتیجه نقش ما بهعنوان سوسیالیستهای انقلابی، بهمفهوم کارگران پیشتاز، این است که که تنها بخش قلیلی از پیشتازان را متشکل کنیم؛ نه بهزعم این دوستان که از سندیکالیسم زرد بریدند و احیانا میخواهند «سندیکالیسم سرخ» ایجاد کنند، در تدارک کار جمعی و «همهباهم رشد کنیم باشیم». اصولا این تفکر را باید کنار گذاشت، امکان پذیر نیست. نه توانائیش را داریم و نه امکاناتش را. درنتیجه ابتدا باید در جستوجوی رهبران عملی طبقه کارگر باشیم؛ کسانی که در ارتباط با مبارزات خودشان به درجهای از آگاهی رسیدهاند. ممکن است تعداد این رهبران کم باشد، اما اینها، در داخل ایران هستند. در شرایط کنونی متشکلکردن این رهبران عملی مهمتر از هرچیز دیگریست؛ متشکلکردن در هستههای مخفی برای تداومبخشیدن، و تداومبخشیدن یعنی چشمانداز ساختن حزب پیشتاز مخفی سوسیالیستی در ایران!
هنگامیکه چنین حزبی تشکیل شد و اعتبار پیدا کرد و تودههای وسیعتری متقاعد شدند که آنان میتوانند رهبران عملی آنان باشند، آنگاه میتوانیم صحبت از دخالتگری تودهای بزنیم، و گرنه، پنجنفر، دهنفر بروند کانالهایی ایجاد کنند و بخواهند کار تودهای وسیع بکنند، خب، تجربه نشان داده که یک انتظار غیرواقعیست. همین چند روز پیش پیامی داشتم از یک بازنشسته عزیز که میگفت کانالهای بازنشستگان که زرد و وابسته بهدولت هستند بین ده هزار تا چهل هزار عضو دارد؛ کمترینش ۵۰۰۰ نفر است، درحالیکه تعداد اعضای کانالهای مستقل از ۴۰۰ تفر تجاوز نمیکند.
این واقعیت ماجراست. تودهها عموما تحت تاثیر ایدولوژی هیئت حاکمه هستند، بسیاری هم میترسند دخالت کنند و این ترس قابل درک است. چه شناختی از لیدرهای کانال دارند.خطر زندان هست، تهدید چوب و چماق هست. رژیم اعدام میکند؛ بنابراین در چنین شرایطی نمیتوان بهسادگی و با چهار کانال اینترنتی تودهها را جلب کرد. درواقع، کار ما هم این نیست. تودهها در شرایط اعتلای انقلابی بهمیدان میآیند. اینهم برخلاف نظر آن رفیق کارگرمان تجربه قرن ۱۹ و یا ۲۰ نیست. تجربه کشور خودمان در سال ۱۳۵۷ است. اینرا که دیگر نمیشود کتمان کرد. در شرایط اعتلای انقلابی اگر این رهبری از پیشساخته حضور نداشته باشد، انقلاب از دست میرود، دوباره از یک خمینی دیگر حمایت میکنند، که مطمئنا از همین حالا توی آستین دارند، و دوباره طبقه کارگر به حاکمیت نخواهد رسید.
و بههمین دلیل ساده ما باید کارمان را دقیقا از امروز شروع کنیم، از امروزکه شرایط اعتلای انقلابی وجود ندارد؛ کاری که باید چهل سال پیش میکردیم. البته شرایط بحرانی ایجاد میشود، همچنان که دردوسه دهه گذشته بهدفعات اتفاق افتاد. مطمئنا موقعیت انقلابی دوباره بهوجود میآید که تودهها بهمیدان بیایند، منتها امروز هنوز آن شرایط نیست. آگاهی فعلی تودههای کارگری هم در همین حد سندیکالیستی – صنفیست. تغییر این آگاهی، با امکانات اندک ما و در مقایسه امکانات وسیع حکومتی، تقریبا بیمعنیست، امکان پذیر نیست، بیشتر یک توهم است؛ ودقیقا بههمین دلیل است که باید از تجربه تاریخی استفاده کرد؛ باید دید که پیشتازان در شرایط تقریبا مشابه در کشورهای دیگر چهگونه موفق شدند طبقه کارگر را به پیروزی برسانند. چهگونه شوراهای کارگری با پیروی از رهنمودهای حزب خود بهقدرت رسیدند.
این تجربه برای اولین بار در انقلاب ۱۹۱۷ روسیه اتفاق افتاد و برای اطلاع دوستانی که مخالف طرح تجربیات تاریخی هستند، شرایط آن دوران تقریبا مشابه ما و حتی وخیمتر بود، جنگ، فقر و بیخانمانی بیداد میکرد. دولت تزاری و نهادهای امنیتی وی کنترل کامل کشور را در دست داشتند و هیچ تشکیلات کارگری اجازه عرضاندام نداشت و نظرات سندیکالیستی و سوسیال دموکراتیک وزن سنگینی داشتند. تنها تفاوت این بود که سوسیالیستها اندیشه کارمخفی را ازابتدا پذیرفته و درهنگام اعتلای انقلابی هنگامی که شوراهای کارگری به شکل خودبهخودی تشکیل شدند و بنابه سنگینی وزنه سندیکالیستهای منشویک به سمت آن گرایش پیدا کردند، ستاد رهبری کارگری ساخته وآماده بود که بتواند سرنوشت انقلاب را ظرف چندین ماه تغییر دهد.
مهم نیست که این ماجرا ده سال، بیست سال یا صد سال پیش اتفاق افتاده؛ مهم مسئله ساختن ستاد رهبری و نوع دخالتگری برای تدارک انقلاب است. مهم نقش پیشتازان در این روند است وگرنه وقت تلف کردن است، تخیلبافیست که بهجایی هم نمیرسد. بنابراین ما برای خود این حق را قائل هستیم که حتی در اتحادعمل و فعالیتهای مشترک با کارگران پیشتاز، نقد خود را نیز مطرح کنیم. البته این حق از هر دو طرف به رسمیت شناخته شده است و آن ها حق دارند به ما انتقاد کنند. این فرقهگرایی نیست، رشد اگاهی نظری و تشکیلاتیست.
ما میگوئیم عموماً اتحادیههای سرخ در دوران اعتلای انقلابی و مشخصا پساز انقلاب بهوجود میآید. ما نمیتوانیم تکتک افراد اتحادیههای زرد را که از پایه آغشته به عقاید رفرمیستی هستند و هنوز به درجهای از آگاهی نرسیدهاند که دولت سرمایهداری را مورد سؤال قرار دهند، جذب عقاید انقلابی کنیم یا منتظر شویم که همه آنان به آن درجه از آگاهی برسند که ناگهان انقلاب کنند. این تخیلی بیش نیست، به کجراهه رفتن است، به بنبست میرسد. این روش درست نیست. روش درست طرح مطالباتیست که باعث رشد آگاهی عمومی کارگران شود نه آنکه آنان را در آگاهی صنفی فعلی تهنشین نگاه دارد، مطالبات انتقالی.
هدف از طرح مطالبات انتقالی که متکی به برنامه تدوین شدهایست که در ایران هم منتشر شده، برنامه اقدام کارگری، این است که با حرکت از سطح آگاهی فعلی کارگران این آگاهی را گامبهگام، نه بهشکل جهشی، فراتر از آن چیزی که هست، ببرد. تاکید این برنامه هم روی کارگران پیشتاز است. مثلا اگر مسئله اخراجها در جامعه مطرح میشود، مطالبه ما در مقابل این است که: اخراج نکنید، ساعت کار راکاهش دهید، بهجای چهلوچهار ساعت کار درهفته سیوچهار ساعت کار کنیم و بهازای این ده ساعت کار، کارگر جدید استخدام کنیم که از تولید هم کاسته نشود. این یعنی مطالبه انتقالی. حالا چرا انتقالی؟ چون اولا بهراحتی برای طبقه کارگر قابل درک است؛ ثانیا طرح این مطالبه آگاهی کارگر را یکقدم بهجلو میبرد. چهگونه؟ چون دولت تن به اجرای این خواسته نمیدهد. در نتیجه کارگرانی که آگاهی ضدسرمایهداری ندارند و هنوز با جریانات سندیکالیستی هستند، بهخصوص جوانها، دولت را مورد سؤال قرار میدهند. میفهمند که دیگر بحث فقط کارفرما نیست، پای دولت هم به میان کشیده شده است؛ یعنی یک گام جلوتر از وضعیتی که امروز هست. شرایط بهاین ترتیب آماده میشود. کارگران اینگونه جلب میشوند، اینگونه است که آنان در جریان عمل به ماهیت ضدکارگری دولت پی میبرند. اینهم وظیفه سهلوسادهای نیست، سادهتر این است که کانالی بزنیم و هزار کارگر جمع شوند و ما هم بسیار رادیکال در مورد بد بودن رژیم صحبت کنیم، حداکثر یک تجمعی هم ترتیب بدهیم سر اضافهکردن حقوق، دولت هم بگوید باشد ۳۵ درصد اضافه میکنم و همه خوشوخرم، لااقل برای مدتی، برویم دنبال کار خودمان تا سال دیگر وقتی که دوباره توسط قیمتها گزیده شدیم، دوباره همان ماجرای سال پیش. آگاهی کارگران قدمی بهجلو نرفته؛ اما وقتی مطالبهای مانند دست مزد متناسب با تورم را مطرح کردید و دولت پاسخ نداد، دوباره سئوال ایجاد کردهاید؛ یا مثلا در شرایطی که اعتصاب عمومی در یک کارخونه طرح میشود، مسئله کنترل کارگری را مطرح کنید، که چیز غریبی هم نیست، در شرایط مختلف بارها مطرح شده، چهار سال پیش در هفتتپه، سالها پیش در کارخانه کشمیر و در سالهای اولیه بعد از ۵۷ تا ۶۰ در بسیاری از کارخانههای دیگر، دوباره قدمی فراتر را مطرح کردهاید. یا وقتی میگویند ما نمیتوانیم مخارج را تامین کنیم، مجبوریم در کارخانه را ببندیم و شما را اخراج کنیم، ما میگوئیم کنترل کارخانه را بسپارید به خود ما کارگران. خب اینکه حرف پیچیدهای نیست. مسلما رژیم قبول نمیکند و آگاهی ضدسرمایهداری کارگر بازهم بالاتر رفته.
برخی از دوستان در هنگام طرح این مطالبات ما را متهم میکنند که داریم سفره گنجینه سوسیالیسم را پهن میکنیم و بحث سوسیالیسم را پیش میکشیم که باعث کنارکشیدن کارگران میشود. ما ضمن تائید اینکه هدف نهایی ما برقراری حکومت کارگری و سوسیالیستیست میپرسیم کجای این مطالبات شکل سوسیالیستی دارد. ما در کجای این مطالبات اعلام کردیم که این حکومت باید فورا سقوط کند و کارگران قدرت بگیرند. وظیفه شعارهای انتقالی بازکردن مشت دولت سرمایهداری و افزایش آگاهیهای ضدسوسیالیستی کارگران است نه برقراری بلافاصله حکومت سوسیالیستی. ما که نمیگوئیم با پرچم سرخ در تجمعات ظاهر شوید، و یا در تجمعات شعار زنده باد سوسیالیسم که نمیدهیم. مسلم است که این کارها کاملا بیمعنا، فرقهگرایانه و احمقانه خواهد بود. اگر امروز سوسیالیستها با توجه به قلت تعدادشان فکر کنند که مثلا این انتخابات منجر به اعتلای انقلابی میشود، پس باید تودهها را بسیج کرد، خوب این فرقهگراییست. اگرهم در گذشته جریانی اینکار را کرده ربطی به گرایشهایی که سالهاست در میان طبقه کارگر فعالیت میکنند، ندارند.
نقش پیشتازان در واقع این است که از این قبیل مطالبات مطرح کنند، اینها مطالبات انتقالیست. آگاهی کارگران را یکقدم بهجلو میبرد. در جازدن در مطالبات صنفی ما را بهجایی نخواهد برد. نیازی نیست که برای طرح مطالبات صنفی کانالهای بیشمار ایجاد کنیم، کارگران خارج از این کانالها هم دارند مطالبات صنفی خودشان را مطرح میکنند. موضوعیتی نداردکه بگوئیم ما میخواهیم بهعنوان یک پدیده جدا از کارگران کار صنفی بکنیم. خب، میرویم با آنها کار میکنیم. ولی ما میخواهیم فراتر برویم، آگاهی را یکقدم فراتر ببریم؛ درضمن آنکه تشکیلات سیاسی رهبران طبقه کارگر را پایهریزی کنیم، حزب پیشتاز کارگری یا ستاد رهبری که الزاما باید مخفی باشد، الزاما باید در ایران باشد و الزاما متشکل از این دست پیشتازان بسازیم. پیشتازانی که طبقه کارگر در جریان عمل رهبریش را ببیند و به این رهبری اعتماد داشته باشد. آنوقت هنگامیکه این رهبری اعلان یک فراخوان داد خواهید دید که چگونه هزاران نفر به این فراخوان پاسخ میدهند.
این اعتبار را باید کسب کرد؛ از طریق طرح مطالبات انتقالی؛ از طریق دخالتگری در راستای تشکیل هستههایی که از طریق بولتنهای کارگری متشکل میشوند و باهم هماهنگی میکنند، و به اینترتیب ما قدمهایی بهجلو برخواهیم داشت. اما اگر شرایط بههمین ترتیب ادامه پیدا کند، اگر از طرح هزارباره مطالبات صنفی جدا نشویم، اگر بازهم بهدنبال برنامه حداقلی باشیم؛ بسیارخب، همین ماجرا ۴۰ سال دیگر هم بهدرازا خواهد کشید و اتفاقی نخواهد افتاد؛ نه کارگران بهقدرت میرسند و نه وضعیتشان بهتر خواهد شد.
وظیفه امروز ما بهعنوان پیشتازان در شرایط کنونی این است که تشکیلات مخفی خود متشکل از تعدادی معدود از رهبران عملی که به آگاهیهای ضدسرمایهداری و سوسیالیستی رسیدهاند سازماندهی کنیم تا بشود تدارک تشکیلات سراسری را فراهم کرد و زمینه برای جایگزینی وضعیت کنونی و قدمهای فراتر مهیا شود.
با تشکر