نسبی گرایی،- عیب و اشکال بزرگ مکتب ” تاریخ گرایی”

ترجمه و تفسیرهای مغشوش از جریان تاریخ گرایی.

مهمترین نقد به مکتب “تاریخ گرایی”، نسبی گرایی آن است. مثلا اگر بگویی هیتلر ۶ میلیون یهودی را به قتل رساند، سفسطه گر تاریخ گرا میگوید: استالین موجب مرگ ۲۰ میلیون شد!، یا اگر بگویی در زندانهای شاه ۳۰۰۰ مبارز وجود داشت، مدافع تاریخ گرایی میگوید: خمینی در یک هفته این رقم مبارز را اعدام نمود!؛ یعنی از طریق سبک و متد” نسبی گرایی” این مکتب، جنایت و اشتباه، نسبی مبشود تا آن مخوف بنظر نیاید.

یکی از متفکرین نخستین و کلاسیک این جریان: ویکوی ایتالیایی(۱۷۴۴-۱۶۶۸.م)  است. او میگفت: انسان چیزی را میشناسد که خود تولید کرده باشد؛ مانند: فرهنگ و تاریخ. فهمیدن تاریخ یعنی فهم خود و جهان. انسان از طریق درک و شناخت تاریخ میتواند خود را بشناسد. در آغاز تاریخ اندیشه؛ یعنی در دوره آرکائیک، شناخت انسان از خود، جهان، و جامعه، درک و فهمی اسطوره ای-شاعرانه بود. ویکو تاریخ خلقها را شامل مراحل: خدایان افسانه ای، علاقه به قهرمانان، و نقش انسانها، و دورههای تکراری جوامع و فرهنگ بشری را شامل دورههای : صعود،پیشرفت، شکوفایی، زوال، و پایان، میدانست.

تاریخ گرایی واژه ای است لاتین، و مکتبی در قرن ۱۹ میلادی که کوشید تمام پدیدهها و حوادث تاریخی اجتماعی را از نظر تاریخ آنان و با کمک منطق نسبی گرایی توضیح دهد. چپها و لیبرالها در مقابل راست ها و محافظه کاران، مدعی شدند که مقوله تاریخ گرایی به: فرهنگ شکاکی و نسبی گرایی منتهی میشود و دارای یک بار منفی ، و امکاناتش محدود است. چپها آنرا اساس ایدئولوژی غیرتاریخی و سرگردان پایان بورژوازی میدانند. تاریخ گرایی مارکسیستی شرایط طبقاتی- تاریخی را مورد توجه قرار میدهد. تاریخ گرایی بورژوایی از روش و متد : فردگرایی، ذهنی گرایی، و نسبی گرایی، استفاده میکند. مارکسیسم به قانونمندی درونی تاریخ باور دارد؛ مثلا تغییر و تحول و تکامل از  پایین به بالا؛ که در رابطه با پدیدههای دیگر مانند: روابط اقتصادی  نظامها و فرماسیونهای اجتماعی میباشند.

تاریخ گرایی بورژوایی، فرهنگ و تاریخ اندیشه را از پروسه تاریخی-ماتریالیستی جدا میکند. مارکسیست ها تاریخ گرایی بورژوایی را مدافع و خدمتکار حاکمیت امپریالیستی-بورژوایی میدانند. تاریخگرایی بورژوایی جریانی بود که از طریق سازمان سازی علم تاریخ در آلمان در میانه قرن ۱۹ میلادی بصورت رشته ای مستقل بوجود آمد. آن درکی فلسفی پیرامون تاریخیت تمام روشها و پدیدههای اجتماعی از طریق تاریخ خاص و ارتباطات آنان با همدیگر بود و میکوشید حوادث و پدیدههای تاریخی را با توجه به تاریخ شان توضیح دهد. برای فهم بهتر آن، مارکسیستها رجوع به تفکر تاریخی را توصیه میکنند. والتر بنیامین، ادیب و منتقد چپگرای یهودی تبار آلمانی، تاریخ گرایی را تاریخ نویسی نیروهای پیروزمند در جنگ میدانست و آنرا در مقالل ماتریالیسم تاریخی قرار میداد. پوپر میگفت: ادعای مارکسیستها پیرامون توانایی پیش بینی تاریخ بشر، نوعی فقر و ضعف تاریخگرایی را نشان میدهد. دیلتای در باره رابطه گذشته با حال میگفت: یک وضعیت سلسله مراتبی وجود دارد، و ما نه تنها دارای سنت نیستیم، بلکه سنت دارای ماست. تاریخ گرایی چون روشنگری را نوعی رمانتیسم میدانست، دورههای تاریخی و فرهنگی بشر را ظاهری میشمرد.

پدیده شناسی هوسرل به ادعاهای مکتب تاریخگرایی پاسخ منفی داد؛ بدون اینکه ارزش و اهمیت تاریخ برای فیلسوفان را منکر شود. منتقد مهم تاریخگرایی به ادعای لیبرالها، نیچه است، گرچه هدف وی نقد تئوری ذهنی هگل بود. بیماری تاریخی در نظام های ایدئولوژیک موجب فلج شدن اندیشه ورزی و رشد اعمال خشونت آمیز میشود. تکیه مورخین مارکسیست برای آنالیز تاریخگرایی روی قانونمندی درونی شرایط تاریخی-طبقاتی است. طبقه کارگر بدون هیچ محدودیتی جهت شناخت تاریخ، علاقمند به این قانونمندی در اجتماع است. از زمانیکه طبقه بورژوازی وارد مرحله ارتجاعی شد و ماتریالیسم تاریخی بوجود آمد، مارکسیسم تاریخگرایی مدرن بورژوایی را بطور سیستماتیک مورد نقد و بررسی قرار داد و سرانجام کنار زد. مارکسیسم بعد از معرفی دست آوردهای فلسفه تاریخ کلاسیک بورژوایی و دیالکتیک هگل، در ک تاریخی ایده آلیستی را کنار زد. در کتاب “فلسفه تاریخ قرن ۲۰” در سال ۱۹۶۴ متفکری بنام ا.س. کون،  برخوردی انتقادی  با تاریخ گرایی از دید مارکسیستی انجام داد.

تاریخگرایی بورژوایی با کمک نئوکانتیسم تحول تاریخ را شبیه تحول و تکامل جانوران در طبیعت میدانست؛ یعنی انکار قوانین تاریخی اجتماعی با کمک مقوله های: ذهنی گرایی، فردگرایی، و نسبی گرایی. تاریخگرایی بورژوایی فاکتها، شرایط، و دست آوردهای واقعی را از رابطه اجتماعی شان جدا میکند تا بتواند پدیدهها و اتفاقات را توضیح دهد و نه اینکه تحلیل دیالکتیکی نماید. نمایندگان مهم تاریخگرایی مدرن بورژوایی در پایان قرن ۱۹: دیلتای، آ.وبر، لیت، روتهاکر، و ترولچ بودند. نقش مهم ترولچ در کتاب “تاریخگرایی و مشکلاتش.۱۹۲۲″ و کتاب کارل هوسی ” بحران تاریخگرایی.۱۹۳۲″ مشاهد میشوند. پوزیویتیست ها غیر از لیبرالها و مارکسیستها، تحلیل و نظر و منطق تاریخگرایان را  رد میکردند. بین تاریخگرایی روسی و آلمانی هم حتی فرق است. در اوایل قرن ۲۰ دو متفکر تاریخ گرایی بنام ماینک و ترولچ کوشیدند آنرا از بدنامی  نجات دهند ولی نتوانستند تمام عیب و ایرادهای وارد را اصلاح کنند. ماینک تاریخگرایی را مفهومی دورانساز بجای آگاهی تاریخی معرفی نمود. بعد از ویکه ایتالیایی، فان رانکه آلمانی، دومین نظریه پرداز کلاسیک تاریخگرایی بشمار می آید. او به مخالفت با تاریخگراایی ذهنی و ایده آلیستی آلمان پرداخت. تاریخگرایی در آغاز سعی نمود از طریق هرمنوتیک و تفسیر متون، خود را منطقی و علمی نشان دهد که با شکست روبرو شد؛ چون حوادث و اتفاقات تاریخی منحصر بفرد هستند و نمی توان آنان را عمومیت دارد، و تفسیر شان نیز در طول زمان تغییر میکند. علوم انسانی در مکتب تاریخگرایی اهمیت و نقشی دوگانه دارند.

منابع:

— literatur-und kulturtheorie, vladimir biti,roro-verlag,2001, hamburg, s. 355-58

— philosophisches wörterbuch, veb-verlag, leipzig, s.324-25, 1966,

–meyersniversal lexikon, band 2, veb-verlag, 1979, leipzig,s.  ۲۹۳

–philosophisches wörterbuch, band 1, veb-verlag, leipzig,1974, s 521-23

    تصویر هوسرل و ترولچ

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate