معرفی مجموعه شعری تازه از اسد رخساریان

معرفی مجموعه شعری تازه از اسد رخساریان

         بهرام رحمانی

bahram.rehmani@gmail.com 

اسد رخساریان شاعر و مترجم ایرانی ساکن سوئد است. کتاب جدید وی به نام «سبکی خنده سنگینی اندوه فراموشی» امسال (۲۰۲۲) توسط انتشارات ارزان در شهر استکهلم انتشار یافته است. 

در ابتدای این دفتر تکلمهی خواب-گونهی زیبایی در پیوندِ با نیما یوشیج آورده شده است:

خوابِ نیما

من مرواریدی پیدا کرده و آن را به کسی نشان نداده بودم. نیما -شاعرِ افسانه- با هیکلی استخوانی و پیراهن بلند سفیدی روبروی من ایستاده و میخواست آن مروارید را ببیند. گفتم: نه، نمیشود. او راه افتاد و رفت و از من دور شد، من او را صدا زدم و گفتم: بیا ببیناش! آن مروارید مثلِ دانهی اشکی بود، برق میزد و درشت بود و در داخل شیشهی کوچکی به اندازهی خودش بود. آن را به دستِ نیما دادم. نیما، آن را گذاشت جلوی آفتاب. شیشه برق زد و یک پایهی صلیبی درشتِ طلاییرنگ روی آن نقش بست. نیما خیلی آرام، انگار که با خودش حرف میزند، گفت: خالصِ خالص است. آن را برداشت و به من بازش گرداند. گفتم پول لازم دارم، ببرم بفروشماش. نیما گفت: باید مواطب باشی. این روزها کسی خریدارش نیست و قیمت پایین است.

زمستان ۲۰۱۶

بعد از خوابِ نیما، رخساریان، در قطعهای ادبی تأملِ شاعرانهای ارائه میدهد، که با هم میخوانیم:

«کلافِ سردرگُمِ حسّهای درونی شاعر، همیشه در لبهی پرتگاهی در بلندای صخرهی مرگ باز میشود و سپس او را، اگر از مرگ رهایی پیدا کند، به کارگاهِ آفرینش سوق میدهد. این رفت و آمدِ همیشهگی میانِ زندگی و مرگ به شاعر جربزهای میدهد که بتواند در برابرِ خدایان کلام و دانایی گذشتهها لب به سخن بگشاید و پرده از هر آن اندیشهی نوینی که انگاری سرو خرامانی است که در منظرِ نگاهش بالا گرفته، بردارد.»

چند شعر جذّاب و پرمحتوای زیر را از این میان اشعار کتاب جدید اسد انتخاب کرده‌ام. امیدوارم مورد پسند خوانندگان عزیز قرار گیرد:

شاعر ایرانی

گفت آمد شاعری شراب زده

نقشِ پیغمبران بر آب زده

 

هم بر انگیختهست وسوسهها

هم بر اسبِ هوس رکاب زده

حسِّ خود را به پردههای خیال

همچو رنگهای آفتاب زده

از سرِ خود شنیدههایش را

بر تنِ غزل و شعرِ ناب زده

لذّتِ بوسه را از لبِ شیطان

بربوده، به شورِ شباب زده

دزدِ آتش برابرِ خورشید

آمده، ایستاده، شهاب زده

زده نیشتر بر رگِ احساس

خود به خون درفتاده، تاب زده

هم به رقص آمده، هم آمده است

به تماشای خود نقاب زده

هم خدایان به منظرش حیران

هم زمین و زمینیانِ خواب زده

شعر و شادی این خدانشناس

پشتِ پا بر کلام و کتاب زده

این چنین شاعری کجا یابی؟

جز به ایرانِ التهاب زده!

سرشتِ خاکی من

مرغِ باغِ ملکوتم، نیام از عالمِ خاک

آدم آورد بدین دیرِ خرابآبادم!‌

«حافظ»

من از فردوسِ برین نیامدهام

در جستجوی اصلی هم که ندارم، نیستم

به این حرفهای عارفانه

یا حافظانه 

تسخر هم نمیزنم.

من از فردوسِ برین نیامدهام.

دانه و دامِ مرغِ باغِ ملکوت 

پیشکشِ حافظ و

بسیارانی دیگر!

من سرشتام خاکیست

پاکی و

ناپاکیست!

جوهرهی من

من جوهرِی چکیده 

از اشکالی درهم تنیده در فضایی باز

تا طرحهایی گونهگون از رنگها 

نادره֯ کیمیای زندگی هستم 

و شکفتن را

در درونِ خویش

و در طبیعت

یا زمین

اینگونه میبینم!

دیوانهای مرگ خدا را فریاد میزند

در جان من نهنگ غمي پیچ و تاب ميخورد

دستی گلوی مرا

گرفته و سخت میفشُرِد.

ديوانهای در من 

مرگِ خدا را فریاد میزند

و قدّیسِ قهّارِ آزِ زمینیان زی او

هر روزه روز

جنازههای کبود کافران شمُرِد.”

آنک حكايت عجبي

جنونگرفته تبی

که هر گل و سمني

از وحشتِ گناه

ناشکفته میفسُرِد.”

دردا که زیرِ این تارعنکبوتی֯ گنبدِ زنگاری اوهام

تیغِ الماسگونِ زبانِ دیوانه

روی یخِ فضای ذهنِ ملولان نمیسُرد.

سکوت و وحشت و حیرانیست

و تماشاییان

هر یک آن دیگری را

“به امانِ خدا” همی سپُرد!

دیوانه چوبخورده֯ رانده میشود

او ميرود

ميرود

ميرود تنها؛

تنها كسی که از جبیناش 

عرقِ شرم و خون همی ستُرد.

با پوزخندی و تکانیدنِ سری

آن مردهی جاوید می گوید:

“لطف آیات، این اژدهایانِ ریش و پشمدارِ منبرها

و دعاخوانانِ طیلسانپوشِ من زیاد

که میبلعند دنیا و مافی هاش را

و آب از آب هم

تکانی نمی‌خورد!”

اسفند ماه ١٣٩٩ گوتنبرگ

هیولاها

هيولاها قديسانند

و قديسان֯ همان

دمساز جادُوان و

ديوان خون آشام.

“نمازت كه دير شود

يكي از آنها ميآيد و

لقمه، لقمه

خام، خام 

ميخوردت!

روزهات را كه بشكني

يكي از آنها ميآيد و

چون استخوانِ مُرده

با قهقاهِ خنده

ميشكندت!

اينها نبشته آمده 

يك يك

در آيهها

روايتها

و هزارها حديث و افسانه و فسون؛

از گندناي بي چاك و بستِ حضرتِ عُلِما

از امعا و احشاي مادونترينِ دعاخوانها.

هيولاها قديسانند

و قديسان֯ همان

دمسازِ جادُوان و

ديوانِ خون آشام. 

دسامبر ٢٠٢٠ گوتنبرگ

مرگ در تابستانِ احساسات

در پایانِ تابستانِ احساسات میمیرم

در واپسین نفَس

شکوفهی پندارِم

گریبانِ چاک خواهد داد

در آیینهی خورشید.

آه، دوستانم که هیچ

دشمنانم نیز میآیند

تا ببینندم

که در بسترِ آرامشی ابدی 

چگونه رفتهام در خواب.

آه، من دیگر زنده نخواهم شد

و در قمارِ مرگ هم

چنان چون در زندگانی که همیشه باختم

بازنده نخواهم شد.

آنک

گِرد خواهد پاشیدن به روی من فراموشی

و خوشا که به یادِ شاعری چون من

در یک شبِ مهتاب

گیلاسی شرابی آتشین نوشی!

شکوفهی گیلاس

گویند شکوفهی گیلاس سه روزه میمیرد

آیینهی روحِ شاعران امّا

کاری کند که در سراسرِ سال

جادوی رنگ و عطرِ سیّالِ آن

کسی فراموش نکند.

گویند شکوفهی گیلاس سه روزه میمیرد

امّا قلمموی نقّاشان

کاری کند که ما

در سراسرِ سال

از رمز و رازها و زیباییاش

دوباره بگوییم و 

عاشق شویم و

باز

به پیشوازِ بهارانهها برویم.

پس پُر کنیم گیلاسهامان را

به شادی شکوفهی گیلاس و

ذوقِ شاعرانه و

دیوانگی نقّاشان

و آن سه روزِ بهاری

که درختی خیالانگیز 

از فلق تا شفق شکوفهباران است.

سپتامبر ٢۰۱۷

اسد رخساریان که سرودنِ شعر را در دههی پنجاه در ایران آغاز کرد، نخستین کتاب شعرش «چکامهی باستانی جهان» را در سال ۱۹۸۹ در کشور سوئد انتشار داد. پس از آن ، دفتر شعر «عطر نان و بوی گل سرخ» را در سال ۱۹۹۱ و نیز یک اثر پژوهشی به نام «هرمهلین کیست و چه کرد» را دربارهی «اریک اکسل هرمهلین» ادیب و مترجم قرن نوزده سوئد، در سال ۲۰۰۳ به چاپ رساند. درباره این کتاب گفتنی است که تلاش رخساریان در بازشناسی آثار هرمهلین و نوع زندگی او، مترجم پیشکسوت ادبیات فارسی به زبان سوئدی، که سالیان بسیاری از چشم ایرانیان دور مانده بود، بیتردید دارای ارزش ویژهای ست. آثار هرمهلین در شناسایی فرهنگ و ادبیات ایرانی خاصه ترجمههای وی ‌(ترجمهی آزاد) از ادبیات عرفانی به زبان سوئدی، صاحب جایگاه تاریخی مهمی در میان کشورهای اسکاندیناوی در نیمهی اوّلِ قرن بیست برخوردار است.

رخساریان در سالیان طولانی تبعید، جز فعالیت‌های مستقل در عرصهی نشر، با رسانه‌های نوشتاری نیز همواره همکاری داشته است. در واقع مسئولیتپذیری در نشریات ادبی نیز گوشهی دیگری از فعالیت‌های ادبی او در خارج از کشور بوده و این مهم هم اکنون نیز با بخش‌های فرهنگی و ادبی نشریات اینترنتی به صورت چاپ شعر، ترجمهی شعر، داستان، و جستارهای ادبی ادامه دارد. 

جامعهی ایران شاعران بی‌شماری دارد اما شاعرانی که با اشعار عمیق و پرمحتوای خود به نقد وضع موجود بپردازند تا در کنار مردم قرار گیرند و شاعر مردمی محسوب شوند چندان زیاد نیستند. شاعرانی داریم که فصلی شعر می‌سرایند و اهمیتی به اوضاع و احوال روزگار و وضع ناگوار مردم و هم‌چنین سانسور و اختناق حکومتی نمی‌دهند. شاعرانی داریم که شاید چند شعر خوب هم سروده باشند، اما بعد از مدتی به هر ترتیبی اثری از آن‌ها باقی نمی‌ماند؛ به خاطر این‌که شعرها و آثارشان جایی در جامعه پیدا نمی‌کند و خودشان هم پیگیر نیستند. 

اما شاعرانی داریم که هم مضمون و محتوای شعرشان و هم پیگیری‌شان ماندگار هستند و تاثیرگذار. اسد رحساریان از این بخش از شاعران است و من به نوبهی خود برایش تندرستی و موفقیت آرزو می‌کنم.

پنج‌شنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۱ – دوم یونی ۲۰۲۲

کتابهایی که تاکنون به قلم اسد رخساریان منتشر شده‌اند:

* چکامهی باستانی جهان ۱۹۸۹/ مجموعه شعر

* عطر نان و بوی غنچهی سرخ ۱۹۹۱/ مجموعه شعر

* غزل برای زیبای خفتهی ایرانی ٢۰۱٣/ مجموعه شعر/نشر ارزان

*  من و این سازهای همگون و ناهمگون / ٢٠١٦/ نشر ارزان

* دردِ دلی با حافظِ شیراز در مزرعهی حیوانات / ٢٠١٩/ نشر ارزان

*امروز کودکی میمیرد، مجموعهی داستان از داستانسرایان سوئد، تهران، انتشارات مهراندیش، ۱۴۰۰

پژوهشِ ادبی:

* شواهدی بر شاهد بازی و بازیهای دیگر، در ادبیاتِ هزار سالهی ایران، زیر نظرِ دکتر جلال سبزواری / ٢٠١٩/ نشر ارزان

*اریک هرمهلین کیست و چه کرد(۱)و (٢) ١٩٩٣ و ۱۹۹۶/ اثر تحقیقی ادبی

ترجمه: شعر مدرن فارسی در دو جلد

 Musaikens turkosa eko 2002 – Bokförlaget Kitab-i Arzan

Resonansen av främmande vågor 2015 – Bokförlaget Kitab-i Arzan

دفتر شعری از م.روانشید

Jag är inte vid dig för att säga att jag älskar dig 2016 – Bokförlaget Kitab-i Arzan 

 

رمان، ترجمه:

* صدای گلِ سرخ، نوشتهی سِردار ئوزکان نشر میلکان، ٢۰۱۴ تهران 

داستان، ترجمه

* کالبدشکافی مرگ “کلامِ آخر” اثری از سوِن دلبلانک، با همکاری ناصر زراعتی / ٢٠١٩/ نشر آفتاب

در دستِ انتشار:

* ذرّتِ خوشهای سرخ، رمان، اثر مو ین، برندهی جایزهی ادبی نوبل در سال ٢۰۱٢

* منتخبی از شعر شاعرانِ سوئد

* دستِ مرد مرده، رمان، نوشتهی فولکه فریدل

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate