رهبران انشعاب، حزب سیاسی جدید با فرهنگ سیاسی نازل و نخ‌نما(۳)

همچنانکه در قسمت‌های قبلی این نوشته و نیز با ارائۀ متن ترجمه شدۀ (کردی به فارسی) سخنان ابراهیم علیزاده در افتتاحیۀ کنگرۀ انشعابشان از کومه‌له و حزب کمونیست ایران آمده است، او در این کنگره فرمان ایدوئولوژی‌زدایی در سازمان انشعابی‌شان را صادر کرد. او از این که در مبارزات درون حزبی و تقابل‌های جناحی، به عنوان جناح راست از آنها نام برده می‌شود و در خارج از تشکیلات نیز این عنوان برایشان تثبیت شده است و نیز بر اثر پایداری و نقد صریح و قاطعانۀ جناح چپ و کمونیستی، پروژه‌های خود و جناحش مبنی بر تصرف سیاسی کومه‌له-سازمان کردستان حزب کمونیست ایران با شکست روبرو شده است؛ به تقبیح و تنفر از «مبارزۀ ایدوئولوژیک» پرداخت و نیز در یک اقدام خشن سیاسی متضاد با فرهنگ و ادبیات کمونیستی و کارگری دستور داد که عبارت و اصطلاح «مبارزۀ ایدوئولوژیک» به تمامی از ادبیات سیاسی‌ آنها حذف شود. این کار او به معنای ممنوعیت مبارزۀ درون حزبی و به طریق اولی ممنوعیت هر گونه نقد و به چالش کشیدن مواضع و سیاست‌های او و رهبری سازمان راست‌گرای اوست.

وی برای توجیه این اقدامات خود، به لفاظی در مورد «علم» پرداخت و سپس گفت که «دانش تعصب‌‌ نمی‌آورد، اما ایدوئولوژی تعصب می‌آورد، ایدوئولوژی خشم و تندی می‌آورد، تندخویی می‌آورد، و این حزب سیاسی را داغان می‌کند، باید خود را از آن فرهنگ دور کنیم، باید حزبی امروزی باشیم».

همچنانکه در قسمت قبلی این نوشته تأکید شده است، «پرهیز از ایدوئولوژی و تقبیح آن» تاریخاً جزو سیاست‌ها و ایدوئولوژی بورژوازی و تبلیغات سیستماتیک آنها علیه کمونیست‌ها و جنبش سوسیالیستی طبقۀ کارگر بوده و به ویژه پس از فروپاشی کشورهای بلوک شرق به مد روز و فرهنگ سیاسی روز بورژوازی و گرایشات متنوع آن تبدیل شد.

در دنیای واقع نه تنها علم و نه تنها هیچ سیاست و حزب سیاسی، و پدیده ‌و نظم و مناسبات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی موجود در جامعه، بلکه به یک معنا هیچ چیزی را نمی‌توان سراغ داشت که مهر ایدوئولوژی بر پیکر آن دیده نشود. همین «علم» که ابراهیم علیزاده از آن دم می‌زند، وقتی که مهر ایدوئولوژی سرمایه بر آن کوبیده شده است، نه در خدمت انسان‌ بلکه در خدمت افزایش سود سرمایه، نابودی و انقیاد هر چه بیشتر انسان‌ها است که به کار گرفته می‌شود. نمونۀ اخیر آن در کشتار و قتل‌عام ناشی از بیماری کرونا، در مقابل چشمانمان جاری است. نان و پوشاک و مسکن هم مهر ایدوئولوژی بر خود دارد، چرا که اگر پولی که نماد سود سرمایه است در جیب نباشد، نان و پوشاک و مسکنی در کار نیست و گرسنگی و فقر و محرومیت جای آن را می‌گیرد.

این ایدوئولوژی سرمایه‌داری با همۀ زیرمجموعه‌های مذهبی و غیرمذهبی آن است که تندخویی و خشونت و فلاکت و قتل و کشتار، به بار می‌آورد و جامعۀ بشری را داغان و به تباهی کشانده است. برای نابودی و محو این ایدوئولوژی و مناسبات حاکمۀ آن، برای رهانیدن علم و نان از چنگال سرمایه‌داری، بایستی به ایدوئولوژی و مناسبات و فرهنگ و حزب کمونیستی مجهز و مسلح بود.

بنابراین اگر از یک حزب و تشکیلات کمونیستی مانند کومه‌له و حزب کمونیست ایران، به هر بهانه‌ای عقاید و باور و ایدوئولوژی‌ حذف شود و نیز حساسیت‌ها و رویکردها دفاعی در مقابل چنین تعرضی تقبیح شود، این حزب و تشکیلات به جریانی همرنگ با بورژوازی و ایدوئولوژی‌های آن، «منفعل» و «بی‌آزار» برای بورژوازی و ارتجاع و آن طور که تا این لحظه از ابراهیم علیزاده و همفکرانش دیده شده است، نرمش و زبان نرم و ابراز ارادت و دعوت و همنشینی و سازش با بورژواناسیونالیست‌ها و جریان ضدکمونیستی در کردستان، و زبری و زبان زبر و عدم سازش و تفاهم و نیز تهدید در مقابل کمونیست‌ها و جریان کمونیستی، تبدیل خواهد شد. بر خلاف ادعای ابراهیم علیزاده، این نه ایدوئولوژی و استحکام آن، بلکه تجدیدنظر‌طلبی و چرخش به راست و تکرار دیرهنگام موعظه‌های ایدوئولوگ‌های بورژوازی است که یک حزب سیاسی کمونیستی مانند کومه‌له را داغان می‌کند!

برای کمونیست‌ها و هر آنکه با آموزش مارکسیسم آشنا باشد، مسجل است که مارکسیسم علم است، کمونیسم علم شرایط رهایی طبقۀ کارگر بر مبنای مبارزۀ طبقاتی است، علمی برای تغییر دنیای سرمایه‌داری و محو استثمار انسان به دست انسان. لذا سیستم فکری و نظری، ایدوئولوژی مارکسیسم وسیع‌ترین و پویاترین رویۀ علمی و فراتر از آن درخشش دیالکتیک را در خود دارد. مارکس و انگلس، مارکسیسم و سوسیالیسم را بر مبنای علمیِ آن استوار ساخته و به جامعۀ جهانی ارائه نمودند. حداقل ۴۰ سال است که کومه‌له و حزب کمونیست ایران در این راستا قرار داشته و تبلیغات و جهت‌گیری‌ها و پراتیک کمونیستی ما بر این مبنا استوار بوده است. حال چه چیزی تغییر کرده است که ابراهیم علیزاده می‌گوید: «چیزی که ما باید برایش تلاش کنیم آشتی دادن یا درهم‌آمیختن مارکسیسم و ایده‌های مارکس و سوسیالیسم است با معنای علمی‌ و معنای امروزی‌اش»؟ از او باید پرسید که مگر مارکس و انگلس چیزی در این باره کم گذاشته‌اند؟ مگر مارکسیسم و ایده‌های مارکس با معنای علمی و امروزی جامعۀ بشری در بیگانگی و یا ستیز قرار دارد که اینک شما می‌خواهید با سازمان جدیدتان آن را با علم و معنای امروزی آشتی بدهید؟!

جالب است وی در حالی به چنین کمپی شیفت کرده است که چند سالی است در دل بحران فراگیر نظام سرمایه‌داری، از زبان شماری از همان نظریه‌پردازان و ایدوئولوگ‌های بورژوازی و لیبرال دمکراسی در ۳۰ سال قبل که زمانی تز «پایان تاریخ» و نیز تزهایی مبنی بر «ایدوئولوژی‌زایی» و …  را فرموله کرده و در سطح جهان انتشار می‌دادند، می‌شنویم که حرف‌های خود را پس گرفته و می‌گویند «حق با مارکس بود». در دل بحران کنونی جهانی دیدیم که چگونه فروش کتاب‌های مارکس بالاترین رکوردها را به نام خود به تثب رساند و نظرسنجی‌های همین بنگاههای بورژوازی، مارکس را به عنوان بزرگترین متفکر تاریخ معرفی کردند.

پس از این، آیا موعظه‌هایی مبنی «ایدوئولوژی‌زدایی» و «آشتی مارکسیسم و سوسیالیسم با علم و فرهنگ علمی و امروزی» خریدارانی می‌تواند داشته باشد؟ بنابراین بیش از هر زمان دیگری در راستای «سوسیالیسم یا بربریت»، بایستی گفت که «یا کمونیست یا پوپولیست، لیبرال دمکرات و سوسیال دمکرات و رفرمیست و ….»!

در فرهنگ سیاسی کمونیستی، مبارزۀ ایدوئولوژیک چیزی به غیر از نقد عمیق و پیگیر انحرافات و کاستی‌ها، سازش‌کاری‌ها، و تقابل با گرایشات بورژوایی و خرده‌بورژوایی در جهت دفاع از منافع سیاسی و طبقاتی مستقل طبقۀ کارگر و آرمان رهایی‌بخش او یعنی کمونیسم نیست. در مبارزات درون حزبی، اگر کسی خود را به اخلاق و فرهنگ و آموزش‌های کمونیستی متعهد بداند و آنها را در سرلوحۀ رفتار و پراتیک خود قرار دهد، در جدل‌های فکری و نظری و به عبارت دیگر در مبارزۀ نظری و ایدوئولوژیکِ درون حزبی، هیچگاه به خشونت و تندخویی و به افراطی‌گری و تعصب متوسل نمی‌شود و در همین راستا از گونه سکتاریسم دوری جسته و به حذف و تصفیه و یا نقض حقوق طرف مقابل نمی‌پردازد. 

علاوه بر این، در آموزش‌های مارکسیسم، در تاریخ مبارزۀ طبقاتی و در تاریخ جنبش مبارزۀ کمونیستی جهانی و نیز در ایران، «مبارزۀ ایدوئولوژیک» جدای از معانی فراگیر و مستقل و مؤثر آن، دارای جایگاه و نقش بسیار تعیین‌کننده و حائز اهمیتی در راستای پیشبرد امر مبارز و تثبیت دستاوردهای آن بوده است. مگر مارکس و انگلس بدون مبارزه‌ای ایدوئولوژیک و یا درافتادن و نقد بی‌رحمانه و پیگیر علیه ایده‌ها و عقاید رایج و مسلط در زمانۀ خود، می‌توانستند به ماتریالیسم دیالکتیک و علم رهایی پرولتاریا دست یافته و در این میان ادعا کنند که «فلاسفه تاکنون دنیا را به شیوه‌های گوناگون تفسیر کرده‌اند، مسئله اما تغییر جهان است»؟!

مگر لنین و حزب بلشویک بدون انجام مبارزه‌ای ایدوئولوژیک علیه منشویک‌ها و تمامی جریانات و گرایشات بورژوایی و غیرپرولتری، می‌توانستند به برپایی انقلاب اکتبر برخیزند؟!

در ایران و به عنوان نمونه، مگر تشکیل خودِ کومه‌له و سپس حزب کمونیست ایران بدون یک مبارزۀ ایدوئولوژیک با تمامی انحرافات رایج در جنبش کمونیستی ایران می‌توانست به انجام برسد؟! مگر سازمان پیکار بدون یک مبارزۀ ایدوئولوژیک در دل سازمان مجاهدین، می‌توانست پا به عرصۀ وجود بگذارد؟ و دهها فاکت و نمونۀ دیگر… .

ابراهیم علیزاده با نفرت‌پراکنی علیه «مبارزۀ ایدوئولوژیک» و صدور فرمان حذف آن از ادبیات و فرهنگ و کارکرد سیاسی سازمانش، خود را در بیگانگی از تاریخ درخشان جنبش کارگری و کمونیستی (در سطح جهانی و در سطح ایران) قرار داده است. نمی‌توان از این تاریخ سخن گفت و برای خالی نبودن عریضه در برنامه‌های تلویزیون نیز هرازگاهی به قرائت متونی از آن پرداخت، اما همزمان با نفرت، از سلاحی که جوهر و محتوای رزمندگی و سازش‌ناپذیری آن را میسر ساخته است (مبارزۀ ایدوئولوژیک)، این تاریخ را نیز مانند تاریخ کومه‌له و حزب کمونیست مورد تحریف قرار داد و یا مانند جناح بندی در تشکیلات، مورد سانسور و یا کتمان و حذف قرار داد.

ابراهیم علیزاده در حالی ایدوئولوژی را بانی تندخویی و تعصب و افراطی‌گری می‌داند که در جناح‌بندی و مبارزات درون حزبیِ چند سال اخیر در این تشکیلات، خود و جناحش به طور سیستماتیک فراتر از تعصب و افراطی‌گری، به تندخویی و سرکوب درون تشکیلاتی علیه جناح مقابل متوسل شده‌اند. اگر ایشان خود و جناحش را مبرا از ایدوئولوژی دانسته و اگر ایشان ایدوئولوژی را بانی تندخویی و تعصب و افراطی‌گری می‌داند، پس این همه رفتار و کردار ضددمکراتیک و حذف‌گرایانۀ خود و جناحش علیه جناح مقابل یعنی رفقای هم‌حزبی خود، از چه چیزی ناشی شده است؟!

جدای از این، اگر ایشان از عقل و علم نیز دم می‌زند، اگر از احساس مسئولیت برای کومه‌له دم می‌زند، مثلاً کافی بود در آن شرایط بحران جناح‌بندی درون حزبی، به منظور جلوگیری از هر گونه انشعاب و لطمات سخت بر این تشکیلات و بر این جنبش، تنها  یک ذره از آن تعصب و افراطی‌گری‌های خود عقب نشسته و به آیین‌نامه و ایدۀ دمکراتیک، عاقلانه، علمی و امروزی کمیتۀ اجرایی حزب کمونیست ایران به عنوان بالاترین مرجع این تشکیلات و یا به آن همه توصیۀ عاقلانۀ نیروهای چپ و کمونیست و فعالین و دلسوزان کومه‌له و حزب کمونیست مبنی بر پرهیز از سیاست حذف و برگزاری کنگره‌های حزبی با مشارکت هر دو جناح موجود در تشکیلات، گوش می‌داد و به آن عمل می‌نمود. در آن شرایط بحرانی، مثلاً اگر ایشان «عاقلانه و علمی و با احساس مسئولیت» رفتار می‌کردند، اینک شاهد چنین وضعیت دردناکی نمی‌بودیم و این انشعاب در کومه‌له و حزب کمونیست روی نمی‌داد و دل دشمنان کمونیسم و در رأس آن رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی هم شاد نمی‌شد!

بنابراین در بحران درون تشکیلاتی و انشعاب اخیر، ایشان به زعم خود، نه عاقلانه و علمی، و نه ایدوئولوژیک، برخورد کرده‌اند. پس برخورد و عملکرد ایشان از روی چه منطقی و برای چه اهداف و مقاصدی انجام گرفته است؟! آیا این نیز دیگر جوانبِ تقلب‌های ایشان و مردودی در این آزمون علمی و ایدوئولوژیک و تاریخی با سرنوشت این تشکیلات را نشان نمی‌دهد؟!

ادامه دارد.

۹ بهمن ۱۴۰۰

۲۹ ژانویه ۲۰۲۲


Google Translate