شانتاژ و بازی با “احتمالات” شیوه مبارزه لنینیستها! پاسخ به محمود احمدی عضو فرقه علی جوادی

مقدمه:
پاسخهای حامیان لنینیزم در طی چند ماه اخیر، همانطور که پیش بینی می شد از منحنی توزیع معینی حکایت می کند که خودش انعکاس سطح بینشی و فرهنگی است که در چپ ایران حاکم است. اکثر حامیان لنینیزم در پاسخهایشان ، حملاتی شخصی به من می کنند و منرا منتصب به بنگاههای امپریالیستی یا منرا کائوتسکی مرتد می خوانند. از بیرون از حزب کمونیست کارگری، عده ای بحثهای منرا “نشانه ای دیگر” بر چرخش خیالی این حزب به راست، از درون این حزب، تقلا می شود که بحثهای منرا غیر مربوط به کمونیزم کارگری نشان دهند و سایر فعالین چپ هم با طیفی از برخورد مسئولانه و انسانی و درک بهتر از آزادی و گاها تایید نظرهایم و گاها با همان لحن قدیمی چپ سنتی، وارد بحث شده اند.
این طیف برخوردها را اگر در وجه کمی و آماری ضرب کنیم، متاسفانه به یک نتیجه گیری نگران آوری می رسیم و آن اینست که کمونیستهای جامعه ایران هنوز در اکثریتشان لنینیست هستند و از همان متدهای لنین برای برخورد به مخالف استفاده می کنند. نتیجه می گیریم که کمونیزم ایران هنوز به بلوغ نرسیده و این شاید از عواملی باشد که جایش در جنبش اجتماعی شده برای سرنگونی انقلابی رژیم تعیین کننده نیست. این کمونیزم از دید ن تا وقتی به مفدمات بلوغ فکری و سیاسی دست نیابد در حد کافه نشینی و حاشیه نشینی و بحثهای درونی خواهد ماند.
مهم حتی نیست که اختلافات جدی سر مباحثی از نوع لنینیزم بین ما هست. مهم اینست که ما درون فرهنگ چپ توانائی پیشبردن سالم و انسانی اختلافات را هم هنوز نشان نمی دهیم. بالاتر از خود اختلافات، فرهنگ برخورد به اختلاف است. این ضعف را من از مبتلا بودن کمونیزم ایران به لنینیزم بزرگتر می بینم و نقش لنینیزم را در این ضعف، کلیدی. اساسا یکی از وجوه ضعف لنینیزم، درک جهان سومی اش به مسئله اختلاف است. در فرهنگ و ادبیات لنین و حامیان او، این ضعف بسیار برجسته است. دنیا از دید لنین و در ادبیاتش یک دنیای مالیخولیای دوقطبی است. در یک سو او قرار دارد و همه حقیقتها و از سوی دیگر مخالفین فکریش که هیچکدام نه تنها محق نیستند بلکه وقتی زیادی پر رو می شوند مراحل شناخته شده منحرف و مرتد را به سرعت می پیمایند و به مقام نوکر و عامل امپریالیزم تنزل می یابند. فرهنگ لنین اینست!
اما لنینیزم بعنوان برداشت عمدتا جهان سومی از لنین، سیری بیشتر بسوی قهقرا می پیماید. درک فرهنگ جهان سومی که بیشتر اسطوره ای و مطلق نگر است، جنبشهای عقب افتاده سیاسی و طبقاتی و فرهنگی جهان سوم، از همان لنین، چیز عجیب تر و زشت تری می سازند که لنینیزم باشد. این لنینیزم انعکاس حال و هوای کمونیزم جهان سومی است. بازتولید و تکرار لنین هم نیست. روانشناسی اسطوره ای هم بیشتر درش دمیده شده و تبدیلش کرده به یک عجوزه بیرون از زمان و مکان برای لمیدن در معبدی رویائی و خود فریبی شناخته شده کمونیزم لنینیست!
از این مقدمه که بگذریم، می رسیم به بخش معینی از هواداران لنینیزم درون جنبشی که قرار بوده در عمل جلوتر از او باشد. این جنبش برخلاف لنین، اعدام و سرکوب را بخش لازم حکومت طبقه کارگر نمی داند. این جنبش با اعلام آزادی مطلق بیان و تشکل و طبیعتا آزادی مطلق مخالف، یعنی آنکه سوسیالیزم را نخواهد و اراتجاعی هم فکر کند، پا به عرصه سیاست گذاشت. این جنبش با حکومت تک حزبی لنینی مخالف است و می خواهد درون ظرف شوراها با بقیه احزاب به رقابت بپردازد. اما ما می بینیم هواداران همین جنبش هم گاها گوی سبقت در دفاع لمپنی . لیچارگوئی به منتقد لنین را از دیگران برده اند! همان الگوها در برخوردها هست که در چپ قدیم از نوع توده ای یا فدائی چند دهه حاکم بوده. این نشان می دهد که این هواداران کمونیزم کارگری هم نه از جهت تئوری و نه از جهت فرهنگ سیاسی گاها در همان باتلاق پایشان گیر است و هنر و توان دیالوگ با مخالف را در فضای انسانی ندارند. باز در میان این گروه از “کمونیستهای کارگری” اگر مسابقه در لیچارگوئی و برخورد غیر سیاسی بگذاریم باز ناچار می شویم جایزه را بدهیم به هواداران فرقه علی جوادی که نشان داده اند که الحق در این متد برخورد، هنوز رغیبی ندارند!
من قبلا به “میزگرد ” رهبران این فرقه در موضوع نقدهایم پرداختم(۲) اما امروز  بخاطر پیشبرد دیالوگ در موضوع نقد لنینیزم لازم می بینم که پاسخی به رفیق محمود احمدی از اعضای این فرقه داشته باشم. ممکنست عده ای بگویند که آیا هر لیچاری را باید پاسخ داد؟ من خواهم گفت که نه! اما پاسخ بعضی لیچارها در سطح جامعه برای بالابردن سطح عمومی فرهنگ دیالوگ و بحث لازمست. لذا من بررسی و پاسخگوئی به محمود احمدی را برای قانع کردن او انجام نمی دهم. هدفم کالبد شکافی همین برخوردهای ضعیف و جهان سومی متمرکز شده در پشت فرهنگ لنینیستی است در برابر فردی که مدعی است که کمونیزم مدرن قرن بیست و یکم را نمایندگی می کند و اصلا هم جائی برای من در این کمونیزم قائل نیست! اجازه بدهید به مقاله ایشان بپردازیم:
(۱)فضای عمومی و چکیده بحث رفیق احمدی چیست؟
رفیق احمدی در مقاله ای(۱) مدعی شده است که “جایگاه واقعی سیاستهای صالحی نیا در نقد لنین” را نشان دهد. این انتظار بود که او بیاید با دقت تمامی مقالات منرا و پاسخهای به مقالات منرا بخواند و یک تحلیل در مورد نقدهای من ارائه دهد و بعد روشن کند که معنی “جایگاه واقعی سیاست” اساسا چیست و او این جایگاه واقعی سیاسی را در بحثهای من چگونه و با چه معیارهائی ارزیابی کرده. متاسفانه رفیق احمدی توان این کارهای جدی را ندارد. این البته از خصلتهای چپ ایران است که بسیار تنبل است و توان کار علمی و آکادمیک را دارا نیست و حتی این کارهای مشکل را دون شان خودش هم می داند! اسم کار جدی فکری و آکادمیک را گذاشته کار “روشنفکری” و این روشنفکر بودن را هم گاها بعنوان یک فحش نثار مخالفش می کند!
اینطور می شود که ایشان با این تیتر نچسب مقاله اش را شروع می کند و از آنچه نمی گوید همین “جایگاه واقعی سیاسی است “! رفیق احمدی مقاله اش را از این شروع می کند که نقدهای من در واقع همان حرفهای دست راستی است. من در نقدهایم جنایات سفیدها را به لنین نسبت داده ام. او بعدش اینرا علامت چرخش براست حزب کمونیست کارگری می داند و مدعی می شود که رهبری فرقه اش بدرستی این کسف را به نام خودشان ثبت کرده اند! این ادعاها را ایشان در چند جمله و پاراگراف کوچک تمام می کند تا برسد به بخش حمله شخصی به من! اساس حرف ایشان همین بخش است. ایشان می فرماید که همه می دانند من توده ای شناخته شده بودم و در سپاه پاسداران نفوذ کرده ام و اگر آنجا نفوذ کرده ام ، امکان داد که الان هم در حزب کمونیست کارگری نفوذ کرده باشم و ایشان در عین اینکه مرتب دارد فحش و ناسزا نثار حزب کمونیست کارگری می کند در همان حال دارد احتمالا همین رفقای حزبی منرا فرامی خواند که مواظب باشند که من که نفوذ کرده بودم در سپاه حالا در این حزب “سابقا کمونیست کارگری” بیشتر تر نفوذ نکنم!
ملاحظه بفرمائید! این طرح عمومی بحث رفیق احمدی است. ایشان از موضوع نقد لنینیزم شروع می کند و با ارائه “سوالاتی” از من در عین اینکه مرتب قسم می خورد که قرار فرهنگیش این نیست که اتهام زنی بکند به نوع جدیدتری از اتهام زنی مبادرت می کند که اسمش اتهام زنی به شیوه سوال کردن باشد!
در اتهام زنی به شیوه سوال کردن، طرف اتهام زن ظاهرا خودش را از تبعات قانونی و اخلاقی اتهام زنی به شیوه کهن بری می داند اما سوال می کند! این شیوه اتهام زنی خوبیش اینست که رندانه در ذهند خواننده توهم بپراکند و در عین حال از زیر بار مسئولیتش هم فرار کند!
“سوال کردن” هم که البته قیمت ندارد. می شود همین سوالات را جلوی هر فعال سیاسی دیگر گذاشت. مثلا از خود ایشان پرسید که مثلا اگر ایشان بعد از بدنیا آمدن با حزب کمونیست کارگری شروع نکرده به همه ما بگوید چند تا آدم کشته و چند سال کشتن آدمها را افتخار می دانسته؟! یا خیلی “سوالات” از این دست! فرض کنید همه آدمهای سیاسی هم بجای بحث سیاسی در موضوع مورد اختلاف بخواهند با طرح اینجور سوالات و بدور از “اتهام زنی” البته، فضای بحثها را مغشوش کنند. من فکر می کنم که اسم اینکار هر چیز باشد، بحث سیاسی نیست!

(۲)”دفاعیات رفیق احمدی از لنین و لنینیزم”؟!
آیا رفیق احمدی آمده از لنین و لنینیزم دفاع کند؟ ایشان مدعی است که نقدهای من همه راست است و ارتجاعی و خواسته ام حکومت “سرخها” را با “سفیدها” مقایسه کنم و رای را هم به سفیدها داده ام!
ایشان می فرماید:
“سلسله مقالات ایشان یک نقد تماما راست و ارتجاعی به تجربه انقلاب اکتبر و جایگاه لنین بود. ایشان با وقاحت کم نظیری حکومت کارگری در روسیه٬ حکومت سرخها٬ را با حکومت “سفیدها” مقایسه کرده و به همراه تمام مرتجعین ضد کارگر و کمونیسم رای به حکومت سفیدها دادند.”
رفیق احمدی بگوید من کجا و در چه مقاله ای ، “رای به سفیدها دادم”؟! . در کجا “مقایسه بین سفید و سرخ کردم”؟؟ ۲۶ مقاله قبلی من روی مقایسه دیگری است! مقایسه بین ادعاهای خود لنین در مورد آزادی و آنچه کرد. مقایسه بین آنچه کمونیزم وعده داده بود و آنچه بنامش شد! کمونیزمی که آمده بود انسانیت را و نه فقط طبقه کارگر را آزاد کند، کمونیزمی که مدعی شده بود “دیکتاتوریش آزادتر از آزادترین حکومتهای لیبرال است” ، به سرعت تبدیل به یک سازمان امنیتی غول آسا برای سرکوب منجمله خود کارگران شد. من اینرا گفتم و تکرار می کنم!
گفتم و تکرار می کنم که قحطی بعد از انقلاب اکتبر مسئولش شخص لنین است. گفتم و اعلام می کنم که سرکوب کارگران و اعدامشان در کرونشتاد و بسیاری جاهای دیگر نه ربطی به “سفیدها” داشت و نه از عوارض “جنگ داخلی”. اینها ادعاهی من و آن بحث رفیق احمدی!
(۳)جا زدن نقد لنینیزم به کمونیزم کارگری؟
رفیق احمدی البته در این ادعا تنها نیست و خیلی از رفقایش در فرقه علی جوادی و متاسفانه خیلی از رفقایم در حزب خودم و فرقه حکمتیست مدعی هستند که نقد لنینیزم به کمونیزم کارگری ربطی ندارد!
اولا: به نظر من قدم اول را منصورحکمت در مقد لنین به دو شکل معین برداشت: یکی اینکه به نقد تجربه شوروی نشست و نشان داد که لنین و طرحش در ایجاد اقتصاد سوسیالیستی از همان اول نادرست بود و این باعث شکست تجربه شوروی شد. دوم اینکه منصور حکمت بر تاکیید بر لغو ماجزات اعدام و ارائه طرح آزادی مطلق بیان و طرح حکومت شورائی که مبتنی بر حکومت تک حزبی نیست بطور عملی از لنین و لنینیزم فاصله گرفت.
دوما:آنچه من در نقد لنین و لنینیزم گفته ام تلاشی است برای پیشبرد نظریه کمونیزم کارگری که حق همه آدمهای زنده دنیاست و کلید کمونیزم کارگری را هم من مطعلق به ایشان و فرقه شان طبعا نمی دانم. این دیالوگ و جریان نظرات است که نهایتا معین می کند که چه اندیشه هائی به این تئوری اضافه شوند یا حذف شوند. کلید داری ایدئولوژیها متد شناخته شده کاهنان معابد مذهبی و ایدئولوژیک است!
من معتقدم که نقد لنین و لنینیزم گام مهم و ضروری است برای پیشبرد کمونیزم کارگری. رفیق احمدی بر عکس مثل بسیاری از معتقدین به این تئوری ، لنین و لنینیزم را جزئی از کمونیزم کارگری می داند و تضاد لنین و لنینیزم را با کمونیزم کارگری نمی بیند. مهم اینست که از اینجا ما با هم چگونه برخورد می کنیم! تکفیر؟ لیچارگوئی؟ اخراج از کمونیزم کارگری؟! “سوال مطرح کردن”؟! فکر نمی کنم اینکارها کاری باشد!
(۴) شانتاژ به شیوه “مدرن اتحاد کمونیزم کارگری”!
به دید من، نقطه اوج بحث رفیق احمدی تکرار چند سطر تکراری در “دفاع از لنینیزم” نیست! اینکار را بسیاری از لنینیستها قبلا بطور جدی تری کرده اند! نقطه اوج ایشان اینست که می رود سراغ شخص سعید صالحی نیا! می رود که ثابت کند که سعید صالحی نیا، پشت نقد لنین و لنینیزم دارد کارهای بزرگتری می کند. رفیق احمدی می خواهد نشان دهد که من توده ای بودم و در سپاه پاسداران نفوذ کردم و معلوم هم نیست که کارهای بدتر نکرده باشم که البته ایشان فقط “سوال می کند” و بعدش هم همینکار را دارم با حزب کمونیست کارگری می کنم که از دید فرقه ایشان حزب سابق کمونیست کارگری است!
شانتاژ در ادبیات سیاسی به معنی تاثیرگذاری در رفتار مخالف از طریق نسبت دادن او به چیزی است که در جامعه “محکوم شناخته شده”. همه این بازی رفیق احمدی را می توان یک نمونه بکارگیری این جنگ روانی توصیف کرد. اهداف این جنگ روانی که از ابزارهای شناخته شده سیاسیون اراتجاعی تاریخ است در اینجا دو چیز است:
اولا: از دید بیمار ایشان، یک جوری بشود همه حزب کمونیست کارگری ایران را “یکبار دیگر محکوم کرد و به لجن کشید”
دوما: من را از نقد لنین و لنینیزم باز داشت و اثر نقدهای منرا در خواننده کاهش داد و منرا بعنوان فرد، منزوی کرد.
به رفیق احمدی باید بگویم که برایت متاسفم، دستت خوانده است و ابزارهایت به شدت پوسیده و زنگ زده! باید بگویم که بهتر بود با مبانی تمدن و سیاست مدرن آشنا بودی. بهتر بود منصور حکمت را حداقل بهتر می شناختی! این بازی تو با شانتاژ نشان می دهد که بوئی هم از یک فرهنگ سیاسی انسانی بردی و وجود تو و همفکرانت در فرقه علی جوادی علامت دیگری است برای صحت این نظر که شما خصوصیات یک حزب سیاسی را واجد نیستید و روی تنفر و درک فرقه ای دور هم جمع شده اید!
(۵) پاسخ به “سوالات” رفیق احمدی
رفیق احمدی برای پروژه شانتازش به چند پله استدلالی می چسبد:
اول: من توده ای شناخته شده بوده ام که این شناخته شدنم هم با زبان خودم بوده و هرگز پنهان نکردم و در خاطراتم هم منتشر کرده ام. من از سن حدو ۱۷ سالگی تا حدود نوزده اسلگی در آوایل انقلاب ۵۷ عضو حزب توده و سازمان جوانان حزب توده بودم و در اواخر سال ۵۸ هم بخاطر اختلاف با این حزب ازش جدا شدم. اینها را با زبان خودم هزاران بار در میان “دوستان” و هم در برنامه های تلویزیونی که رو به ایران پخش شده و ملیونها بیینده هم داشته گفته ام.
تا اینجا ایشان ظاهرا حرفی ندارد اما برای تکمیل “پرونده اش” لازم دارد!
دوما: حزب توده بنیانگذار لنینیزم و استالینیزم در ایران است. نزدیک به هفتاد سال این حزب پرچمدار لنینیزم بوده و در برنامه اش درست برخلاف برنامه حزب کمونیست کارگری ایران ، که منصور حکمت آنرا نوشته، ایدئولوزی رسمی عبارتست از مارکسیزم- لنینیزم! عضو حزب توده هم باید مقید باشد به این ایدئولوژی. لذا تا اینجا رفیق احمدی و هواداران لنینیزم باید بما توضیح بدهند که چگونه است که هم منرا هنوز بر صندلی اتهام حزب توده نشانده اند و هم چسبیده اند به لنینیزم؟!
سوما: رفیق احمدی مدعی است که من در سپاه پاسداران نفوذ کرده ام و می خواهد نتیجه بگیرد که از کجا معلوم که در حزب کمونیست کارگری همینکار را نمی کنم؟
راستی این چه جور نفوذکردنی است که من خودم دارم سالها می گویم؟ قبلها اینطور رسم بود که آدمهای نفوذی ، اسرارشان را پنهان می کردند تا نفوذ کنند! قبل از اینکه رفیق احمدی بشود کمونیست کارگری را می گویم! ظاهرا ایشان در دوران مدرنی زندگی می کند که آدمهای نفوذی مرتب جار هم می زنند که نفوذی هستند!
رفیق احمدی با این حرفش دارد شعور مخاطب را به بازی می گیرد. شعور صدها فعال کمونیزم کارگری را هم همینطور! شعور هم خواننده ای را هم رویش!
خیر! سعید صالحی نیا دارد یک بحث در نقد لنین و لنینیزم را پیش می برد و از شانتازهای لنینیستها خم هم به ابرو نمی آورد و بر عکس مصصمم تر هم می شود! رفیق احمدی سلاحش بروی من کارگر نیست. امیدوارم بقیه هم بفهمند دنبال درمان بهتری برای لنینیزمشان باشند!
چهارما: رفیق احمدی در وسطهای مقاله اش دارد “سوال می کند” که آیا من فردی را هم لو داده ام؟ البته ایشان مثل یک اله مقدس و کاملا از روی کمونیزم انسانگرای منصور حکمتی این سوال را گذاشته جلوی من! سوال می کند و متهم هم نمی کند!
جوابش اینست که نزدیک دو سال برنامه زنده تلویزیونی روی ایران داشتن و فعالیت در سطح وسیع داشتن و پیدا نشدن یک شاکی خصوصی حتی باید برای یک آدم صادق کافی باشد. برای آدم صادق باید کافی باشد که وقتی من اعلام کرده ام که در دوره عضویتم اصلا آدم فروشی در سنت تشکیلات سازمان جوانان حزب توده وجود نداشت که من درش کار می کردم و اگر بود در سطحی و جائی که من خبر نداشتم.
با کمال افتخار هم می گویم که هدف من از عضویت در حزب توده و حزب کمونیست کارگری یکی است. حمایت از جنبش طبقه کارگر و زحمتکشان نیران برای تمام کردن این دویتی وارونه و ضد انسانی که حاکمیت سرمایه به انسانیت تحمیل کرده. سازماندهی جامعه سوسیالیستی ، آزاد و برابر و انسانی.
با این هدف و این انگیزه من در سن ۱۷ سالگی وارد سیاست شدم و اولین سکوی قابل دسترسی را چسبیدم و وقتی با تجربه خودم دیدم که آنی نیست که می خواستم با شجاعت رهایش کردم و سالها گروه کوچک خودم را داشتم و بعد از شناخت بهتر از کمونیزم کارگری ، آنرا ظرف و ابزار بهتری برای مبارزه دیدم و بهش پیوستم. به همین سادگی. بدون پیچیدگیهائی که رفیق احمدی می خواهد بسازد تا حزب من را به لجن بکشد و نقد لنین و لنینیزم را متوقف!
خلاصه:
پاسخهای تاکنونی به نقد لنین و لنینیزم از موضع کمونیزم کرگری ، از موضع تلاش برای ساخت جامعه آزاد و برابر و سوسیالیستی از دید من همه به گل نشسته اند. دفاع از لنین و لنینیزم امروز بسیار مشکلتر است. انقلاب ایران و نیازهایش به گشایش فضای واقعا آزاد و برابر، نیازش برای ساختن حکومتی غیر ایدئولوژیم که بتواند اصل حکومت شورائی را بر زمینه جامعه ای رنگین با احزاب و گرایشات مختلف متحقق کند، نیاز به گور بردن سنت “اعدام انقلابی و سرکوب انقلابی” و حکومت تک حزبی و ایدئولوژیک. نیاز جامعه ما رسیدن به راتفاعی است که دیالوگ بین مخالفین، تمرین انسانهای بالغ باشد برای از هم یاد گرفتن و برای شکستن همه اعتقاداتشان وقتی در مقابل زندگی قرار می گیرد.
رفقائی با کالیبرها و سطح برخوردهای رفیق احمدی ، دارند رماندگی لنینیزم را درون صف کمونیزم کارگری به خوبی نمایندگی می کنند. از ایشان من متشکرم برای نشان دادن این درماندگیها!

منایع دیگر:
(۱)جایگاه واقعی سیاستهای سعید صالحی نیا در نقد لنین و تجربه حکومت کارگری در روسیه!(محمود احمدی)
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2010/12/POST_295.HTML
(۲)سعید صالحی نیا: مصاحبه نشریه یک دنیای وارونه با اکس رفیق سعید صالحی نیا
http://www.rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/4140-1389-06-20-17-48-16.html