الله اکبر اسم رمز شکنجه ها،تجاوز و قتل

عصر یکی از روزهای آخر پاییز است . روزهای تلخ ،شوم،حماسه .  
داخل بند همه منتظرند این حالت در تمام بندها نیز وجود دارد.داخل راهرو چند آخوند در حال رفتن به طرف بندها هستند و چندین پاسدار هر آخوند را همراهی می کنند.صدای رادیو ، الله و اکبر،اذان،مارش جنگ .آخوندها زیر لب چیزی را انگار زمزمه می کنند،چهره شان  مهربان و نیم لبخندی به لب دارند.
داخل یکی از بندها عده ای منتظرند،عده ای خوشحال که امشب خبری نیست،مهرداد مانند همیشه لباس پوشیده به دیوار تکیه زده است.سالهاست که برایش عادت شده است،تا آخر شب لباسش را عوض نمی کند،به قول خودش که می گفت :دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره،چهره مهربانش می خندد.
در باز می شود عده ای جابه جا می شوند،کسی سرش را می دزدد،کسی سرش پایین است و با موهای موکت ور می رود،چند تایی بلند می شوند انگار آماده نبردی باشند.
آخوند  سلام میدهد،لبخند میزند: انشاائله که برادران همه خوبند،سری از گریبان بیرون می آید،سرک می کشد،کسی نمی خندد. چشمان آخوند این طرف و آن طرف میچرخد،با اشاره انگشت چندین نفر را صدا می زند و مهرداد را هم.در بسته می شود،کسی گریه میکند.
داخل راهرو زندان شلوغ است زمزمه ای به گوش می رسد همه رو به دیوارند کسی روی دیوار چیزی می نویسد ،صدای خش خش پاهایی که نایلون پوشیده اند بلند می شود.ردی از خون  بر جا می ماند.
همه را پشت سرهم ردیف  می کنند:دستها روی شانه نفر جلویی،کم کم فشاردستها روی شانه ها  احساس می شود گونه ها میخندند ،همه را وارسی  می کنند.
کاغذی در برابر تک تک زندانیان می گذارند،بالای صفحه آیه ای از قرآن  نوشته شده ،وصیت نامه است.کسی نگاه هم نمی کند فقط امضا می کند ،کسی دستش میلرزد،کسی کاغذ را مچاله می کند،صدای مچاله شدن کاغذ پاسداری را به خود جلب می کند،پاسدار میگوید باید بنویسی،زندانی  جواب میدهد  از چه بنویسم ،اینکه تا سر حد مرگ شکنجه شده ام،کتفهایم شکسته،پاهایم که  آنقدر بر اثر شلاق گوشت اضافی آورده که حتا دمپایی هم نمی توانم پا کنم، از زنم بنویسم که در برابر چشمانم  تجاوز کردید یا از صدای شنیدن الله اکبر که با هر ضربه شلاق بر تنم فرود می آمد ،وصیتم اینهاست.
دوباره همه زندانیان به خط شده اند  باد پاییزی   می وزد گز گز گونه ها شروع شده است،صدای چرخ فرغونی در سکوت می پیچد و نظر ها را جلب می کند،صدای زجه ای   می آید جلاد مرگ هم آنجاست،می پرسد کجا می برید پاسداری میگوید :پشت بند ۴، کلت کمریش را بیرون می کشد و به سر زندانی داخل فرغون شلیک می کند و می گوید زحمت شما را کم کردم.
وصیت نامه ها را جمع کرده اند، پاسداری پاچه شلوار زندانیان را بالا می زند اسم و فامیل زندانی را روی ساق پایشان می نویسد،جلاد مرگ فرمان میراند صدای الله اکبر بلند می شود .

 الله اکبر  اسم رمز شکنجه ها،تجاوز و قتل و عام هزاران هزار انسان است که با احکام خمینی و تمام سران ۳۱ ساله حاکمیت جمهوری اسلامی به جوخه های اعدام سپرده شدند.
یاد تمامی جان باخته گان راه آزادی گرامی باد .

رضا رشیدی  پاییز۸۹