نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ های ایئولوژیک به نقد لنینیزم … پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم(بخش دوم)

شماره ۳۶ از مجموعه نقد لنینیزم
مقدمه:
رفیق عزیزم بهروز شادیمقدم در مقاله دومشان(۱) نکاتی را مطرح کردند که به دید من بیشتر از مقاله اولشان آناتومی درک ایدئولوژیک را نشان می دهد. ایشان بکلی از پاسخ گوئی به بحثهای اخیر من در نقد لنین و لنینیزم دور شده و بجای آن دارد تلاش می کند که ثابت کند که چون من لنینیست نیستم چون “از اصول مارکسیزم” بدور هستم و بعد مدعی می شود که من تاریخ مربوط به استالین را به لنین وصل کردم و “قاطی کردم” و بعدش “روشنفکر هستم” چون کومله را بی ربط دانستم به حتی لنینیزم و سر آخر مدعی می شود که من در خط سوسیال دموکراسی اروپا هستم و سایرین را از افرادی مثل من برحذر می دارد!
حتی اگر همه ادعاهای بالا را رفیق بهروز مورد بمورد ثابت بکند هنوز چیزی در مقابل نقدهای من ارائه نداده است! حتی اگر من مارکسیست نباشم که خودم همیشه گفته ام که نیستم، حتی بدتر از آن تنم خورده باشد به سوسیال دموکراسی اروپا یا از آن بدتر، اینها هنوز پاسخ نقدهای من به لنین و لنینیزم نیست! رفیق بهروز به سلاح فکری که بتواند پاسخ منرا بدهد مجهز نیست!
علتش اینسات که در گفتمان ایدئولوژیک دارد بحث می کند. بحث کردن در گفتمان ایدئولوژیک همانطور که قبلا گفتم(۲) عبارت نیست از منطق را در مقابل منطق آوردن. بحث در گفتمان ایدئولوژیک عبارتست از ثابت کردن اینکه مخاطبت مارکسیست نیست و تو هستی! وقتی معتقد به مارکسیزم یا لنینیزم با فردی مواجه می شود که از او منطق می خواهد ، طبعا کم می آورد! این از اشکالات چپ ایدئولوژیک است که توان مناظره و مباحثه با متفکرین بیرون از اعتقادات خود را ندارد. همانطور که اگر شما یک آخوند آیت الله را از حوزه علمیه بکشید بیرون و ازش بخواهید با یک متفکر غربی مناظره کند ، در می ماند! آن آیت الله مرتب از “کتاب خدا آیه می آورد” و متفکر فرضی غربی ما هم به او می خندد و می گوید:”من با اصل کتاب آسمانی شما مشکل دارم. شما از همان کتاب می خواهی منرا محکوم کنی!”
راه چیست؟ راه اینست که ایدئولوگهای چپ ما یاد بگیرند با فردی که خارج از گفتمانشان ایستاده با زبانی بجز زبان ایدئولوژیک حرف بزنند. زبان بین المللی در مناظره ها نمی تواند رجوع به منابع درونی یک ایدئولوژی باشد. اینست که مشکل رفقائی که تا بحال وارد مناظره با من شده اند از بعدی به این برمی گردد که ابزارهای مقابله فکری با من را از دست می دهند. اگر صادق باشند به سکوت کشیده می شوند و اگر عصبیت و تعصبشان بالا بگیرد طبعا شروع می کنند فحاشی سیاسی کردن و مثلا به من می گویند “تروتسکی” یا لیبرال یا کپی کننده ادبیات و تبلیغات امپریالیستی تا دلشان حد اقل خنک شود و آمرزیده محسوب گردند!
در این پاسخنامه دوم  به رفیق بهروز شادیمقدم تلاش من اینست که استیصال رفیقمان را در متد بحث کردن نشان دهم و قضاوت نهائی را مثل همیشه به خواننده واگذار کنم:
(۱)”صالحی نیا برخی مباحث را مارکسیستی نمی داند!”…..
رفیق شادیمقدم از ما می پرسد که چرا من(سعید صالحی نیا) وقتی دیکتاتوری پرولتاریا را مارکسیستی نمی دانم ، از بکارگیری کدکشی در بحث انتقاد می کنم!
راستی چه موقع من دیکتاتوری پرولتاریا را بخاطر “غیر مارکسیستی بودنش” نقد کردم؟! فکر می کنم رفیق بهروز از پایه در این موضوع اشتباه می کند! من دیکتاتوری پرولتاریا را با طرحی که لنین فرموله کرد و آنچه عمل شد بعد از انقلاب اکتبر ، ضد آزادی می دانم و از بزرگترین اشتباهات لنین. این سازمان سرکوب که مدعی بود که قرار است سرکوب بر علیه طبقه سرمایه دار باشد، مثل همه سرکوبهای دیگر تاریخ توجیهی شد برای سرکوب مخالف. من از زاویه دفاع از حقوق انسانها که حق آزادی بیان و تشکل است. حق مخالف بودن با حکومت و حتی حق تلاش برای تغییر حکومت و حق انسانها در مشارکت در سرنوشت خود و حق مشارکت برابر در نظام شورائی و حق تبعید نشدن و حق اعدام نشدن بنام نوکر امپریالیزم است که با دیکتاتوری پرولتاریای جناب لنین مخالفم. اذا رفیقی که قرار است  به پاسخ من بایستد باید بتواند بیرون از آیه های لنینی روی منطق دو دو تا چهار تا ثابت کند که این دیکتاتوری پرولتاریا در شکل واقعا تاریخیش سرکوب نبوده و بقول برخی رفقای لنینیست “مظهر آزادی و برابری ” هم بوده!
رفیق بهروز می افزاید:
” همچنانکه اگر ایشان برای کمک گرفتن و استدلال در بحث هایش مثلاً در مورد مخالفت با لنین و دیکتاتوری پرولتاریا و یا بحث اعدام به نقل قولی از کائوتسکی اشاره میکرد ، در این بحث مثلاً اگر از مکتب رومانتیسم و از لامارتین و رومن رولان قطعهای ادبی آورده میشد و نه ایشان هم میپسندید”
اولا: من اگر از کائوتسکی یا دیگران نقل قول می آورم ، نقل قول برای تایید ایدئولوژی خودم نیست. اگر کائوتسکی به سرکوب در انقلاب اکتبر انتقاد کرده که تنها فرد هم نبوده و خیلی های دیگر هم انتقاد کرده اند مثل روزالوگزانبورک و اماگلدمن و دیگران، بیان حرفش فقط اثبات این بود که مدعیان لنینیزم می فرموردند که ظاهرا در زمان لنین اساسا بحثی از مخالفت با اعدام نبوده! یادتان هست؟ می گفتند در “شرایط زندگی لنین” لغو اعدام هنوز اختراع نشده بود و لذا نمی شود از لنین انتقاد کرد! این سفسطه رفقای لنینیست را من خواستم پاسخ دهم و مجبور بودم از افرادی نقل قول بیاورم از جمله خود لنین که به صراحت گفت که از سال ۱۹۰۳ مخالف با لغو مجازات اعدام بوده!
دوما: من کاملا با آوردن آوردن مباحث ادبی درون یک بحث سیاسی مخالفم و آنرا ابزار استدلالی نمی دانم. لذا خواهش من از رفیق بهروز اینست که بجای من پیش بینی نکند که من بکارگیری ادبیات را “می پسندیدم”! آنچه من می پسندم استدلال و منطق است که متاسفانه با مرور زمان بیشتر روشن می شود در چنته رفقای لنینیست یافته ای نایافته است!
(۲)”قاطی کردن دوران لنین و استالین”
رفیق بهروز مدعی است که من(صالحی نیا) اسناد تاریخی دوران لنین و استالین را “قاطی” کرده ام!
ایشان می فرماید:
” اگر به اسناد و تاریخ مربوط به شوروی در دورۀ لنین و بعد از او مراجعه کنیم ، مواردی که صالحی نیا به آن استناد کرده ، مربوط به دوران لنین نیست . شاید ایشان دوران زمامداری استالین را با دورۀ لنین اشتباه گرفته باشد .”
در بحثهای من از اسناد سرکوب کرونشتاد در دوران حکومت لنین، از نامه های لنین به ماکیزم گورکی و پاسخش به کائوتسکی تا بحال استفاده شده. رفیق بهروز مشخص برای ما نگفت چه “سندی از دوران لنین” با دوران استالین “قاطی شده” که ما منتظر می مانیم ادعایش را ثابت کند!

(۳)”تحمیل و توجیه و همین وقایع اگر سر حزب کمونیست کارگری پیش می آمد ”
رفیق بهروز تصحیح می کند که لنین نگفته که سرکوب در دوران حکومتش “تحمیل بوده” و بعد سوال می کند:
” حالا که صالحی نیا این تحمیلها را توجیه میداند ، میتواند برای ما توضیح دهد که اگر همین وقایع سر راه حزب دل خواه و مورد نظر صالحی نیا پیش آید ، ایشان و حزب مورد علاقه شان چه سیاستهای دیگری اتخاذ خواهند کرد ؟”
فکر می کنم اگر رفیق بهروز،  ۳۵مقاله نقد من را به لنینیزم خوانده باشد احتمالا این سوال را نخواهد کرد!
نقد من به لنینیزم متاسفانه از بسیاری از رفقای حزب خودم یعنی حزب کمونیست کارگری ایران همانقدر مخالفت را بر انگیخت که از بیرون! مثلا رفیق حمید تقوائی یک کنفرانس سر این موضوع در تورنتو گداشت و منهم در پاسخش چهار مقاله نوشتم و دفاعیات ایشانرا از لنینیزم مردود دانستم. لذا اگر حزب من در زمان لنین یا در زمان بعد از سرنگونی رژیم اسلامی کوچکترین شباهتی به دیکتاتوری پرولتری لنین پیدا کند طبعا منهم از مخالفین این حزب خواهم بود. اینرا کتبا نوشتم و خواهم نوشت. برای من اصولیت سیاسی از حزب بازی بسیار مهمتر بوده و خواهد بود. آنچه من از تاریخ حزب کمونیست کارگری ایران درک کرده ام نشان می دهد که این حزب از لنینیزم بسیار جلوتر آمده و در قد و قواره های بی قواره لنین ظاهر نشده و نمی شود. البته همیشه باید انسانهای هوشیار حاضر باشند و این حزب را مثل هر قدرت دیگر نظارت کنند زیرا قدرت سیاسی همیشه امکان لغزش را فراهم می کند و این حزب و جنبش هم استثنائی بر قاعده تاریخ نخواهد بود.اساسا اهمیت نقد لنینیزم در شرایط کنونی همینست که جنبش کمونیستی و چپ لازم دارد تعیین تکلیف نظری با لنین و لنینیزم بکند قبل از اینکه بطور واقعی درگیر قدرت سیاسی بشود
هر قدر این تعیین تکلیف عمیق تر و شفافتر انجام شود پروسه آزادی و برابری و سوسیالیزم بهتر پیش خواهد رفت. لذا مجموعه بحثهای نقد لنین و لنینیزم را من از این جهت و درک این ضرورت دنبال می کنم که به روند ایدئولوژی زدائی در چپ و کمونیزم بتوانم کمک بکنم.
(۴)”لنین اشتباه نکرد، فقط سرکوب کردو لازم دانست وانتقاد کرد!”
این تکه از نکات ظریفه و بامزه صحبتهای رفیق بهروز است! رفیق بهروز می گوید که لنین نکفت که سرکوب کرونشتاد را اشتباه کرده بلکه این سرکوب را “لازم دانسته”!
اول ببینیم الان چه می گوید:
”  شما میپرسید لنین بعد از سرکوب کرونشتات چه کرد و باز هم یک ردیف سئوالات در ارتباط با تروتسکی و استالین و … را به لنین و دورۀ او ربط داده اید . اینکه نوشته اید « وقتی لنین فهمید اشتباه کرد . » درست نیست و همچین نتیجه گیریی در بین نبوده و لنین در مورد سرکوب این قیام نگفته که اشتباه کرده است . از نظر لنین این سرکوب لازم بود”
حالا ببینید دفعه قبل چه گفت:
“. اولین نقاد این عمل سیاسی خود لنین بود که اقدام حزب بلشویک و دولت شوروی را در قبال قیام کرونشتات سرکوبگرانه نامید”
ملاحظه بفرمائید! از دید رفیق بهروز، لنین هم سرکوب کرونشتاد را لازم می دانسته و هم نقد می کرده و هم اشتباه نمی دانسته! این تمامی چیزی است که رفقای لنینیست در چنته دارند! فکر می کنید من مبالغه می کنم؟!
(۵)” دید تمسخر آمیز و روشنفکرانه مابانه به کومله”
در مقاله قبلی توضیح دادم که وقتی در بحثی داریم راجع به لنین و لنینیزم حرف می زنیم بهتر است راجع به همینها حرف بزنیم. از رفیق بهروز خواهش کردم بحث را به کومله نکشاند چرا که کومله و داستانش نه ربطی به لنینیزم دارد و نه حتی اگر تک تک کومله ایها هم لنینیست باشند، رفتارشان لزوما استدلالی بر له یا علیه لنین یا لنینیزم می شود. اینها منطق دو دو تا چهار تا بود. اما ظاهرا رفیق بهروز نه تنها قانع نشده که نباید کومله را بمیان بکشد بلکه حالا منرا بخاطر “تمسخر کومله” روشنفکر می نامد!
اولا: چرا رفیق بهروز فکر می کند که روشنفکر یک چیز شیطانی است که هر وقت خواستیم “جواب یک مخالف را بدهیم او را به این مقام بخوانیم؟!
حتما یادتان هست که آخوندهای حوزه علمیه هم مخالفان خودشان را به “غربی” و روشنفکر” بودن متهم می کنند! این از سنتهای چپ ایدئولوگ است که مخالفش را لیبرال و نوکر امپریالیست و روشنفکر می نامید! راستش حتی خود لنین هم در عین اینکه خودش و مارکس را “روشنفکران طبقه کارگر” می دانست، همین مصیبت را داشت که مخالفش را “روشنفکر” می نامید و وقتی خیلی عصبانی می شد یک “بورژوازی” هم تنگ روشنفکر می زد که دیگر کار طرف تمام شود و اگر اینهم کافی نبود، لنین طرفش را خائن، نوکر امپریالیزم و مرتد صدا می زد که دودمان طرف بیچاره بباد رود!
رفیق بهروز متعلق به همان سنت است! اگر من خواستم ایشان در میان بحث لنین و لنینیزم کومله را وسط نکشد، از سوی ایشان مفتخر به عنوانم “روشنفکر” می شوم! چه خاصیتی دارد این پرتاب عناوین در قرن بیست و یکم؟ چه دردی دوا می شود؟ چه کسی قانع می شود؟ فکر می کنم حتی رفیق بهروز هم نتواند خودش را قانع به چیزی بکند!
(۵)”با کمونیستهاست و از کمونیستها نیست!”
رفیق بهروز مقاله اش را اینطور تمام می کند که :
“کسی که با نظرات صالحی نیا آشنا شود به راحتی میتواند مشاهده کند که ایشان از صف کمونیستها خارج است و به بیان درست تری با اصول و مواضع مارکسیسم ضدیت دارد . خارج از اینکه با چه تشکلی هست یا نیست ، ضدیتش بیشتر از همسویش با مارکسیسم است . او با کمونیست هاست ، اما از کمونیست ها نیست .”
اصول کمونیزم چیست؟ “صف کمونیستها” کجاست؟
آیا از اصول کمونیزم اینست که اعدام انقلابی خوب است؟ آیا صف کمونیستها آنجاست که حفظ قدرت سیاسی با حکومت تک حزبی و سرکوب و تبعید مخالفین گره بخورد؟ آیا لنین و لنینیزم را معادل کمونیزم دانستن و معتقدین او و تئوریهایش را “صف کمونیستها” دانستن کاری است درست؟ اگر این رفیق بهروز را بپذیریم طبعا من درش نیستم و افتخار هم می کنم که نیستم! رودربایستی هم ندارم!
اگر کمونیزم تعریفش جنبش مدرن برای آزادی مطلق بیان و تشکل و تقدم شوراها به احزاب در پروسه روند سوسیالیزم، حذف کار مزدی و نفی تمامی مناسبات سیاسی اجتماعی و فرهنگی نگه دارنده نظام سرمایه داری باشد، اگر کمونیزم جنبش بازگرداندن اخیار به انسان باشد، من جزئی از کمونیزم و کمونیستها هستم همانطور که طی سی سال گذشته تلاشم همینرا دنبال کردم. رفیق بهروز یا رفیق دیگری هم نمی تواند با یک “مرزبندی” من را داخل یا صفی بکند که به آن تعلق دارم یا ندارم!

خلاصه:
دیالوگ با رفیق بهروز شادیمقدم برای من بسیار مغتنم بود. ابزاری شد تا آناتومی درک ایدئولوژیک در چپ را بیشتر بکاوم و در معرض خواننده قرار دهم. فکر می کنم توانستم نشان دهم که معتقدین به لنینیزم بخاطر متد منسوخشان در مناظره با مخالفشان به سرعت به بی راهه می زنند. قرن بیست و یکم قرن کد و کد کشی برای اثبات خود و رد مخالف نیست. قرن پرتاب کلماتی مثل لیبرال و روشنفکر و مرتد و نوکر امپریالیزم و “سوسیال دموکرات اروپائی” برای بیرون انداختن رفیقی از “صف کمونیستها” نیست. این دوران دوران بازنگری انسانی و علمی به تاریخ چپ و کمونیزم است و دوران رها شدن از ایزمها و ایدئولوژیها برای بررسی دوباره و همیشگی واقعیت بخاطر تعهدی که داریم برای تغییر انقلابی آن.
چپ ایران، هنوز در اکثریت خود اسیر ایدئولوژیهاست. ذهنیت بسته و مذهبی دارد. مقدسینی دارد که برایش مهمتر از واقعیت هستند. این چپ توان شرکت در جنبش آزاد سازی انسان را ندارد. خودش بن بستی و مانعی است بر سر این جنبش. تئوری کمونیزم حتی کمونیزم کارگری هنوز به اندازه کافی در زمینه نقد لنین و لنینیزم شفاف نیست و همه عرصه های ایدئولوژی چپ را مورد بازنگری قرار نداده و هم از اینروست که تناقضات متعددی در بحثهای حاملین تئوری کمونیزم کارگری هم مشاهده می شود. به استقابل انقلاب در ایران رفتن باید به استقبال جنبش نظری نقد به لنینیزم رفتن هم باشد. هم برای بسط تئوری مدرن کمونیزم و هم برای بازکردن تحزب کمونیستی به جامعه انقلابی و موتور محرکه اش یعنی پیشروان طبقه کارگر و روشنفکران و سازمانگران جنبش رهائی انسان.
از رفیق بهروز شادیمقدم برای پاسخهایش بسیار تشکر می کنم.

(۱)رفیق سعید صالحى نیا با کمونیست هاست ،اما از کمونیست ها نیست
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2010/12/POST_482.HTML
(۲)نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ های ایئولوژیک به نقد لنینیزم … پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم(سعید صالحی نیا)شماره ۳۵
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/ARSHIW/?P=18748
(۳) نامه سوم به لنین: وقتی بلشویزم به سرکوب طبقه کارگر می پردازد! ماجرای سرکوب قیام کرونشتاد(سعید صالحی نیا)نقد لنینیزم ۳۴)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=18643
(۴)سعید صالحی نیا : لنینیزم در دادگاه انقلاب انسانی ٬ چند پاسخ به رفیق سیف خدایاری(نقد لنینیزم ۳۳)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=18500

(۵)وسواس حمایت از لنینیزم ! در حاشیه “دفاعی دیگر” از لنینیزم توسط رفیق ناصر اصغری(نقد لنینیزم ۳۲)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=18345

(۶)بخش لنین و آزادی در سایت روزنه
http://rowzane.com/fa/component/content/category/145-lenin.html