لنینیزم در دادگاه انقلاب انسانی ٬ چند پاسخ به رفیق سیف خدایاری

مجموعه نقد لنینیزم شماره ۳۳
مقدمه:
رفیق سیف خدایاری مقاله ای در پاسخ به بحثهای من در نقد لنینیزم نوشته (۱) که از خوانندگان تقاضا دارم قبل از خواندن این مقاله مطالعه اش بکنند. از ایشان بسیار تشکر می کنم که این بحث را زنده نگه داشته و امکان داده که در پاسخ به او من امکان بیشتری پیدا کنم که بحثهایم را تعمیق کنم. اهمیت مخالف در بحثها همین باید باشد. مخالف را باید ابزاری کرد تا آدم برگردد و بیشتر فکر کند. سیف خدایاری هم برای من این اهمیت را داشت. پاسخنامه ایشان با اینکه گاها و طبق معمول از عصبانیتهای معمول معتقدین به لنینیزم خالی نیست، اما تلاشی است با مقداری بیشتر صرف وقت و بقول معروف عرق ریزشی فکری. ایشان در ابتدای مقاله اش مدعی می شود که بحثهای من بطور فاحشی با افکار منصور حکمت فرق دارد(حالا داشته باشد مگر چه گناهی است از خود ایشان باید پرسید!). فکر می کنم اگر خود منصور حکمت هم زنده بود با افکار قبلیش ممکن بود فرق بکند همانطور که بارها افکار قبلیش را شکسته بود . لذا اجازه بدهید ادامه دهم که: سیف ، بعدش از خودش می پرسد که “ریشه این بحثهای سعید صالحی نیا” باید مادی باشد و مادی بودنش را سیف کشف کرده و آن اینست که:
” در رقیق شدن خصلت طبقاتی این حزب و چرخش به ناسیونالیسم چپ ایرانی دارد” و ” وجود مسلمان و زرتشتی و ضد دین در آن (یعنی حزب کمونیست کارگری!)یاد می کند”
ظاهرا سیف نشسته بوده دم در حزب کمونیست کارگری و آمار عضوگیریهای مسلمان و زرتشتی را گرفته و به این نتیجه منصور حکمتی رسیده که حزب ما “رقیق شده”! من فکر می کنم منصور حکمت اگر زنده بود به سیف حتما مدال طلای ریشه یابی را اعطا می کرد! فکر نمی کنم از این بهتر بشود متودولوژی لنینیزم را نشان داد!
سیف خدایاری از آنجا که از منصور حکمت ادبیاتی بسیار محترمانه را خوب آموخته، امتحان زبان متین را اینگونه پس می دهد که:
” ادبیاتی که روی پخمه ترین ادبیات کلاه مخملی و ملی مذهبی ها را سفید کرده”
همانطور که ملاحظه می فرمائید، سیف دارد بما می آموزد که ایشان که شاگرد راستین منصور حکمت بوده و ریشه نقدهای منرا در آورده و بعدش دارد با ادبیاتی کاملا متین که در بالا آمد، منرا ارشاد می کند!
اینها را برای مقدمه گفتم زیرا اصل بحثهای سیف را می خواهم در ادامه این مقاله کوتاه بهش بپردازم و حیف است که وقت خواننده را با حواشی صحنه بگیرم:
(۱)نقد لنینیزم یا نقد لنین؟
اینجا می خواهم یک نکته مهم را باز کنم: نقد لنینیزم یا نقد لنین؟
نقد لنین بمعنی نقد تئوری و پراتیک لنین، البته از اجزاء هر استراتژی است که من باید بتوانم دنبال کنم. این استراتزی را هم همانطور که در مقالات قبلیم توضیح دادم از موضع کمونیزم کارگری با تعریف اصلیش یعنی ، رهبری کردن جنبش صلبی ضد رژیم اسلامی و طبقات حامی آن،تئوری و پراتیک سازماندهی سوسیالیزم بعنوان راه حل فوری وضع موجود، تئوری و پراتیک اجتماعی کردن امر سوسیالیزم بعنوان ابزار آزاد سازی جامعه ، حذف کار مزدی، باز کردن فضای سیاسی و فرهنگی برای نقد مذهب و همه ایدئولوژیها ، می شود و باید انجام داد.
اما اینجا من فقط با نقد لنین مواجه نیستم. لنینیزم یک ایدئولوژی ابژکتیو است از آنچه لنین فکر کرده و انجام داده. لنینیزم معادل آنچه لنین بوده نیست. خصلت ابژکتیو لنینیزم به سادگی از اینجا مشخص می شود که روایت فرد یا جنبش دیگر از آنچه لنین بوده می باشد. جنبشها و طبقات مختلف ، آنچه لنین بوده را از زاویه خودشان درک کرده اند و از همین روست که تعاریف متفاوت و متضادی از لنینیزم روی میز تاریخ قرار دارد. ماجرا در مورد مارکسیزم و حکمتیزم هم همینطور است. این یکی از مهمترین نقدها به لنینیزم است که لنینیزم را بعنوان برداشتی ابژکتیو و سازمانی دلبخواهی از خود لنین جدا می کند و می شود “روایت” از او!
لذا نقد لنینیزم اگر از نقد لنین شروع می شود که باید بشود، نمی تواند همانجا خاتمه یابد. همانطور که در همین ۳۳ مقاله من هم قابل مشاهده است که من فقط به نقد خود لنین مشغول نیستم بلکه مرتب در حال پاسخگوئی به لنینیستهائی هستم که دارند روایت خودشان را ارائه می دهند! همین یکی از بزرگترین مشکلاتی است که لنینیزم بهش دچار است.
راه حلی که من مطرح کرده بودم، منطقی ترین راه حل است. اینکه من یا شما بیائیم و نقاطی مشخص از تئوری و پراتیک لنین، منصور حکمت ، مارکس یا هر کس دیگر را تایید کنیم. این راه علمی برخورد به این آدمهاست وقتی ما خود آنها نیستیم! لذا من یکبار دیگر تصحیح می کنم که بحثهای من بعد وسیعتری دارد از نقد لنین و اسمش نقد لنینیزم است و این لنینیزم را من بطور واقعی و تاریخی مانع تئوریک کمونیزم کارگری و چپی می دانم که بخواهد کمونیزم زنده و خلاق قرن بیست و یکم را در جامعه ای پیاده کند.
(۲)”به استقبال دولتهای بورژوائی در مورد تحریم رفتن”!
رفیق سیف خدایاری مثل بسیاری از مخالفین حزب کمونیست کارگری مدهی است که بحثهای من در نقد لنینیزم، بخشی از “تغییر سیاست حزب ما بسوی راست است”. این ادعائی است که بسیاری از مخالفین حزب ما مرتب تکرار کرده اند و البته برای اثبات آن مجبور شده اند از تخیلات خودشان هم مایه بگذارند!
در مورد “استقبال از دولتهای بورژوائی” در مورد تحریم هم سیاست حزب ما کاملا مشخص اعلام شده. ما خواهان تحریم سیاسی رژیم اسلامی بوده ایم و هستیم.
در مورد تحریم اقتصادی من بحثهائی داشته ام در سایت روزنه (۲) که به هیچ وجه در حال حاضر نظر حزب نیست. اگر رفیق سیف می خواهد این نظرات را به حساب حزب بگذارد و در ارکستری خود ساخته نتیجه بگیرد طبعا “نتیجه نخواهد گرفت”! اگر ایشان خواست من در همان بحث هم نظرات ایشان را خواهم دانست!جنبش سرنگونی طلب می تواند و باید با فشار روی دولتهای بورژوائی رژیم اسلامی را از هر جهت منزوی کند. اینکار لازم است همانطور که جنبشهائی مثل جنبش مردم ویتنام و افریقای جنوبی کردند. این منطق من. امیدوارم رفیق سیف مدافع حفظ منافع مالی عوامل رژیم اسلامی در خارج کشور نباشد!
لذا چون رفیق سیف مرتب سعی می کند خودش را معتقد به “پرنسیبی” بداند، لازم دانستم اینرا روشن کنم.
من قبلا در مقاله ای توضیح دادم که نقد لنینیزم ریشه واقعی مادی داشت که درون جنبش کمونیزم کارگری مطرح می شود نه به این دلیل که حزب ما “راست شده، رقیق شده …” دلیلش اینست که اساسا کمونیزم کارگری نه سرکوب حزبی و نه اعدام و تبعید و نه حکومت تک حزبی و نه کمونیزم جنگی و نپ و نه “اتحاد با بورژوازی محلی بر علیه امپریالیزم در جهان سوم” را که اصول سیاست لنین بعد از بدست گیری قدرت هستند را در عمل و تئوری نمی پذیرد و از این جهت بطور واقعی از چپ سنتی مجزا شده است. دلیل واقعی دیگرش اینست که کمونیزم کارگری بر اساس حق آزادی بیان فرد و عضو حزب رو به بیرون در موضوعات سیاسی استوار است و عضو و کادر را بخاطر بیان نظرش سنتا نباید مجازات کند. اینها زمینه های واقعی است که نقد لنینیزم، مارکسیزم و حکمتیزم می تواند فقط در این گفتمان و جنبش شکل بگیرد و در محیط انسانی به بحث گذاشته شود. اینست دلیل واقعی بروز این بحثها در این جنبش و حزب و نه “تئوریهای خودساخته مخالفین حزب”!
(۳)”درک وارونه از کمونیزم؟”
سیف خدایاری مدعی است که من (سعید صالحی نیا)، کمونیزم را وارونه فهمیدم! چرا؟ چون او کمونیزم را لغو کارمزدی و لغو مالکیت بر وسایل تولید دانسته و شکست انقلاب اکتبر را به این دلیل که اینکار را نکرده می داند و دلیلش اینست که:
” یکی از زیباترین جملات ایدئولوژی آلمانی این است که ” این آگاهی نیست که زندگی را تعیین می کند بلکه زندگی است که تعیین کننده آگاهی است”
بعد او می گوید که چون من(سعید صالحی نیا) گفته ام که مشکل اصلی انقلاب اکتبر نبود آزادی بوده، پس من “درک وارونه دارم”!
من اینرا یکبار جواب دارم و اینبار هم برای سیف خدایاری پاسخ می دهم:
اولا: ایدئولوژی آلمانی هم ناقص می فرماید! اگر فقط زندگی است که آگاهی را تعیین می کند، بحثهای ما و فعالیتهای ما که عمدتا عنصر آگاهی را به میان جامعه و طبقه کارگر می برد هم بی خود است! هر دوی این فرمولها غلط است! آگاهی و زندگی هردو به هم تبدیل می شوند و بسته به موضوع و شرایط معین یکی ممکنست به عامل تعیین کننده تبدیل شود. انقلابها عمدتا محصول دخالت تعیین کننده عامل آگاهی در زندگی هستند. در بلند مدت معمولا عامل زندگی و شرایط مادی و اقتصادی می شود عامل تعیین کننده. این فرمول من و آن فرمول ایدئولوژی آلمانی! خواننده انتخاب کند کدام درست تر است!
دوما: من آزادی را عامل تعیین کننده می دانم چون آزادی را “روبنا” نمی دانم. آزادی از دید من عامل تعیین کننده در تداوم و تعمیق مشارکت مردم و طبقه کارگر است در پروسه مدیریت اقتصادی از جمله سازماندهی مالکیت سوسیالیستی و حذف کار مزدی. بدون آزادی من لغو کار مزدی را ناممکن می دانم و افتصاد سوسیالیستی را برباد رفته. دلیلش؟ همینکه در روسیه با رهبری لنین رخ داد!
در کوتاه مدت این آزادی عرصه را برای نابود کردن روند استثمار انسان از انسان آماده می کند. دادن آزادی مطلیق بیان و فعالیت سیاسی و تقدم مطلق نظام شورائی به دخالت حکومت تک حزبی عامل اصلی پیشبرد امر سوسیالیزم است. جامعه وقتی بطور واقعی به مشارکت دعوت شد آنموقع در تعیین سرنوشتش از جمله سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی توان مشارکت خواهد داشت.
حذف مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و حذغ کار مزدی بدون مشارکت مردم و آزادی غیر ممکنست. اینهم نظر من و آن نظر رفیق سیف، کدام “وارونه ” است؟!
لذا رفیق سیف هر چه بخواهد در ذهنش بسازد نمی تواند بطور واقعی منرا از “کمونیزم کارگری ” بیندازد بیرون و خودش بشود راوی کمونیزم کارگری. حتی اگر نوشته های مارکس و منصور حکمت را زیر بغلش بگذارد و دور شهر بچرخد! چیری که او کم دارد منطق دو دو تا چهارتا ست!

(۳)دیکتاتوری پرولتاریا، تعبیر قدیم و تعبیر جدید؟
رفیق سیف معتقد است که قدیمها در ادبیات مارکسیستی دیکتاتوری پرولتاریا بمفهوم فلسفی اش که عبارت بود  تاکتیک و استراتژی حفظ تسلط قدرت سیاسی طبقه کارگردر دوران گذار استفاده می شده و الان :
” امروزه این کلمه حکومتهای مستبد از نوع  جمهوری اسلامی،پینوشه و … را به ذهن متبادر می کند.”” .  اما دیکتاتوری در ادبیات یکصد سال قبل به معنی سیادت طبقاتی و اعمال قدرت توسط یک طبقه بود”
بعدش رفیق سیف می فرماید:
” صالحی نیا که باز تحت تأثیر ادبیات بورژوایی ” قبح” دیکتاتوری را باور کرده است در چند مورد با ریشخند کردن ” دیکتاتوری پرولتاریا” یکی از پایه ای ترین مفاهیم مارکسیسم که کسب و حفظ قدرت سیاسی بدون آن تهی می ماند را جزو ” حذفیات” کمونیسم خود قرار می دهد.”
من در بحثهای نقد لنینیزم، نه تنها بر اینکه این کلمه تداعی منظور ما را نمی کند تاکیید کرده ام که ظاهرا سیف هم معترف است، بلکه مدعی هستم لنین هم همین کلمه را عملا معادل سرکوب هم بکار برده و هم برای توجیه سرکوب از آن استفاده کرده. سرکوب هم تاریخا در روسیه معطوف حتی به بورژوازی نبود و به خود طبقه کارگر هم کشیده شد!
نقد من به دیکتاتوری پرولتاریا بیشتر از اینست که در صد سال گذشته چه مشکلی برای این کلمه بوجود آمده! چپهای غیر کمونیست کارگری از تکرار این کلمه حتی در برنامه و زبان سیاسی روزمره شان استفاده می کنند و ما کمونیستهای کارگری دقیقا این کاربرد را گذاشته ایم کنار. همانطور که ما دموکراسی را بکار نمی بریم و چپ سنتی دموکراسی را نقل و نبات می داند!
اما من عمیق تر می شوم و مدعی هستم که اساس تئوری دیکتاتوری پرولتاریا در سازمان لنینیزم و ذهنیت و پراتیک لنین نادرست بوده و اینرا از نقدهای مهم به لنین و لنینیزم می دانم.
این امر درست که در جامعه طبقاتی و جامعه گذار که باز هم طبقاتی است، حرف آخر را باید طبقه کارگر و زحمتکشان بزنند را امری کاملا درست می دانم اما شیوه بیانی و شکل پیشبرد این امر را درون سازمان سیاسی دیکتاتوری امری غیر قابل حصول و متناقض با اصل مهم آزادی می دانم.
من مدعی هستم که باید آزادی پرولتاریا را اجتماعی کرد و نه دیکتاتوری پرولتاریا را. جامعه را طبقه کارگر می تواند بدنبال خودش بکشد نه با اعلام “دیکتاتوری” بلکه با دادن عمیق ترین و وسیعترین آزادیها، جامعه را متقاعد کرد این جامعه بهتر است تا جامعه تحت کنترل سرمایه داری.
خلاصه کلام:
نکات دیگری هم در بحث رفیق سیف بود که من با توجه به اصل جلوگیری از اطناب کلام از آن می پرهیزم و از رفیق سیف هم عذر می خواهم.
فکر می کنم بحثهای اصلی رفیق سیف را پاسخ گفتم. ادعای من همچنان اینست که جنبش کمونیزم کارگری هم از جهت تئوریک و هم از جهت پراتیک به مرحله ای رسیده که از موضع بسط خودش، انقطاب خودش را با همه ایدئولوژیها و ایزمها اعلام کند. ایزمها را به مارکس و منصور حکمت و لنین چسباندن دست ما را از نوآوری دائم کوتاه می کند. ما را به تکرار کنندگان گذشتگان تقلیل می دهد و جامعه را در مقابل ما دچار تردید می کند. تلاش هواداران لنینیزم برای دفاع از این ایدئولوژی و جنگ صلیبی راه انداختن با من به جائی نمی رسد. زمان و منطق کار خودش را خواهد کرد همانطور که تا بحال کرده!
 (۱)لنین در دادگاه انقلاب انسانی- سیف خدایاری
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2010/11/POST_395.HTML
(۲) سعید صالحی نیا: تحریم اقتصادی هدفمند بر علیه رزیم اسلامی امکانپذیر است و باید حمایت شود در حاشیه تصمیم کابینه اوباما برای تحریم عاملان درجه دوم جنایت رژیم اسلامی
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/4293-1389-07-08-14-25-48.html
(۳)وسواس حمایت از لنینیزم ! در حاشیه “دفاعی دیگر” از لنینیزم توسط رفیق ناصر اصغری-سعید صالحی نیا
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2010/11/POST_387.HTML
(۴)سعید صالحی نیا: دستاوردهای تاکنونی نقد لنین از دیدگاه کمونیزم کارگری پاسخ به ناصر اصغری
http://rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/4153-1389-06-23-08-47-05.html
 (۵)بخش لنین و آزادی در سایت روزنه
http://rowzane.com/fa/component/content/category/145-lenin.html