ریشه های هویتی کمونیزم کارگری و برداشت ایدئولوژیک از لنین ٬ پاسخ به اسماعیل هوشیار

مقدمه برای خواننده:
قبلا در مقاله ای توضیح دادم که به درک من ریشه واقعی کمونیزم کارگری خود واقعیت نابرابری و دیکتاتوری و نظام سرمایه است. (۱). توضیح دادم که از دید من کمونیزم کارگری بعنوان جنبش پایان دادن به وضعیت کنونی بشریت نمی تواند پایه های تئوریکش را روی آدمها سوار کند. چرا که ادمها در قالبهای زمانی و مکانی خود محدود هستند و نتیجه گیریهاشان نمی تواند نتیجه گیریهای نهائی باشد. هر نسلی و هر جامعه ای اندیشمندان کمونیست خودش را دارد و در مرحله ای اینها قدمهای کمونیزم پیشرو را هدایت می کنند. بسیاری از رهروان انها هم دچار این اشتباه می شوند که دنبال آ ن رهبران می افتند و چسبندگی روانی به ان رهبران بسیاری مواقع عامل جدا شدن از خود واقعیت می شود. این می شود که پیشرو ترین جنبشهای کمونیستی همیشه در معرض گم شدن و چرخیدن بدور رهبرانشان هستند. خود واقعیت بتدریج جایش را به “واقعیت تثبیت شده توسط رهبر” می دهد و دیگر دیدن مستقیم و بلاواسطه می شود گناه کبیره بخصوص اگر اشاره ای بشود به تناقض واقعیت با نتیجه گیریها و اعمال فلان رهبر بزرگوار!
بنوعی سکتها و فرقه ها هم همین مسیر را طی می کنند و طی کرده اند. روانشناسی فرقه ها در واقع روانشناسی تثبیت هویت رهبر و یافته های او و پاستوریزه کردن اعمالش یعنوان “مرجع عالیقدر” است. کمی با فاصله از هویت سازی فرقه ای ما طیفی را داریم که باز در مقالات اخیرم مثلا در مورد ارتباط روانی کمونیستها با لنین نشان دادم که از افراد بالغ و کمک گیرنده از لنین شروع می شود و به “لنینیستها” می رسد و ایستگاه آخرش هم همان “لنین اللهی ها” هستند که دیگر بجای حتی ارائه بحث جدی به فحاشی به ناقد لنین و “جنگ سردی اعلام کردنش” قانع هستند!
برخورد ایدئولوژیک به تاریخ و شخصیتهای تاریخی همسن خود مبارزات انسان است. قدیم تر انسانها از رهبرانشان قدیس می ساختند. امام زاده ها بسیاریشان همان رهبران قدیس شده و مطهر شده مردم اند. دوران معاصر این قدیس سازی و امام زاده سازی اشکال پیچیده تری پیدا کرده و با وجود اثرات بسیار مخربی که بر جنبشهای سیاسی و اجتماعی گذاشته همچنان بازتولید می شود و خطرآفرین است.
اینکه شاخکهای ما فعالین سیاسی حساس باشد و بفهمیم که کجا داریم می افتیم در دام ایدئولوژیک کردن افکارمان و رهبرانمان تمرین لازم دارد. فضا لازم دارد که اگر کسی هم این گرایشها را دید بتواند نظرش را بگوید. اگر این مکانیزم باز وجود داشت ، می شود پاد تن بیماری قشری گری و جنبش راحت تر به پیش می رود.
بیش از یکاماه است که من نقد لنین را از موضع درک آزادی شروع کرده ام و مطالب بسیاری هنوز نگفته است. مرحله ابتدائی بعد از شروع این بحثها این بود که مخالفین نظراتم را به چالش بکشم و امکان ایجاد کنم که آنها هم خودشان و سطح برخوردشان را ارائه دهند و طبعا این خوانندگان خواهند بود که با دنبال کردن بحثها نتیجه گیری خواهند کرد.
دوست عزیز من اسماعیل هوشیار را من از زمانی که صدایش را از طریق تلفن شنیدم ، کنار خود داشته ام. او سالها در چادرهائی در بیابانهای عراق در بدترین شرایط زندگی کرد و تاوان بسیار گرانی برای عضویت در فرقه رجوی پرداخت کرد و آزادیش و شروع زندگی جدیدش هم هر گز و آنی او را از مبارزه فرهنگی و سیاسی بر علیه رژیم اسلامی و عقب افتادگیهای فرقه ای اپوزسیون باز نداشته است. او قلم زیبائی دارد و بسیار خوش فکر است. برای من افتخاری بود که با او رفیق شمه صلواتی توانستیم ۷ مقاله در نقد فرقه مجاهد منتشر کنیم. اسماعیل هوشیار با دنبال کردن بحثهای من، هفته پیش نامه ای نوشت و نظراتش را ارائه داد. اجازه بدهید چند نکته در مورد نامه اش ارائه دهم:
خدمت اسماعیل عزیزم،
تشکر فراوان از اینکه نظرت را در مورد سری مقالات من در نقد لنین دادی. همانطور که قبلا گفتم این خودش شهامت لازم دارد که در فضای ایدئولوژی زده اپوزسیون ما بیائیم و نقد “رهبران خودی” بکنیم. من و شما قبلا در کنار هم فرقه رجوی را نقد کردیم. آنهم تابودی بود و هست. حتی در میان آنها که سنت اسلامی و عقب افتاده و راست این فرقه را معترفند باز این تابوست که اینها را نقد کنند چون می گویند:” بالاخره فرقه رجوی هم دارد با رژیم اسلامی مبارزه می کند”! تمی خواهند بپذیرند که فرقه رجوی خودش رژیم اسلامی است!
شما اشاره کردی که نقد من به لنین را امری طبیعی دانستی و لازم. حساسیت خودت را به پیروان واله لنین و فضای عقب افتاده ای که حول تابوی لنین ایجاد شده بخوبی نشان دادی. اما چرا شما اینطور راحت اینها را درک می کنی و خیلی از درکش عاجزند؟
به نظر من بجز شجاعت، آدم به لوازم دیگری نیز باید مجهز باشد که بتواند ماجرا را درست ببیند. مهمترینش وجود تجربه زندگی است و توان ذهنی درک این تجربه و فائق آمدن بر فشار روانی ناشی از تکفیر. همه اینها را شما داری.
شما سالها درون فرقه مجاهد زندگی کرده ای و درک بسیار ویژه و عمیقی نسبت به هر گونه ایدئولوژی سازی و اسطوره سازی داری. توانسته ای در مقابل اسطوره سازی بایستی و فشار ناشی از قشریها هم نتوانست تو را از راهت باز دارد. اینها را من عامل اصلی این می بینم که شما می توانی بسیار راحت این بحثهای منرا بفهمی چون امرت امر آزادی انسانهاست و توانسته ای متد درست دیدن را تمرین کنی. اجازه بده چند نکته را اضافه کنم:
الف: نقد لنین از دیدگاه آزادی برای تعمیق درک از آزادی
لنین را یا هر کس دیگر را اگر نقد می کنیم قرار است نتیجه های عملی برای بهبود زندگی امروز و آینده بدست آید. مهمترین هدف مستقیم چنین نقدی باید این باشد که ما درکمان از خود آزادی بالا ببرد. آزادی لایه های مختلف دارد و بود و نبودش دقیقا ماهیت روابط انسانها را تعیین می کند. تاروپودی جدا نشدنی است درون “فرماسیونها” و سازمانهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی. در نقد به لنین ما نه تنها اهمیت آزادی بیان و تشکل را بررسی کردیم بلکه ارتباط متقابل آنرا با شکست سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی توضیح دادیم. ادعای لنینیستها در مورد اینکه “شرایط” اقدامات و تئوری سازیهای لنین در نقض آزادی را توجیه می کند پاسخ دادیم. همه این دیالوگها کمک می کند که با درکی بهتر از آزادی حال و آینده خود و جامعه مان را طراحی کنیم.
لنینیستها ضعف درکشان را از آزادی با حمایت ایدئولوژیک از لنین و فحاشی و لیچارگوئی به من و تقضای سانسور بحثهای منرا نشان دادند. نشان دادند که در عمل دفاع آنها از لنین باز ساخته ذهنشان مترادف نقض کردن آزادی بیان من هم هست! آنچه فکر می کنند ، عمل هم می کنند. همینست که نقد لنین این چنین اهمیت پیدا می کند.
ب: “دادگاهی کردن لنین”!
از شگردهای ارزان لنینیستها در “پاسخ به سعید صالحی نیا” این بود که بگویند” سعید صالحی نیا دارد لنین رهبر آزادی و برابری را “دادگاهی می کند”! برخی خجولانه پذیرفتند که لنین اعدام را دستور داده و سرکوب را تئوریزه هم کرده اما آنرا “اشتباهات” در “شرایط معین” نامیدند برای ماست مالی و به من حمله کردند که “دادگاه لنین” را اعلام کرده ام. شما در این نامه تان می فرمائید که ” این دادگاه نیست چون دادگاه برای جنایتکاران تشکیل می شود”
من در چند لابه پاسخ دارم:
اولا: کلمه دادگاه معادل دادگاه جنائی نیست. اکثریت دادگاه ها اساسا جنائی نیستند.
دوما: این لنینیستها هستند که مرتب مخالفینشان را به “دادگاه” برده اند و متدشان هم جنائی کردن امر مخالفت و نقد است. در زمان لنین هم هزاران مورد از این “دادگاه ها” تشکیل شد و آدمها با حکم ” ضد انقلاب” بدون داشتن امکان دفاع منصفانه اعدام شدند. این متد “دادگاهی کردن” اتفاقا سنت لنینیستهاست! (البته نمی گویم آنها اختراعش کردند!)
سوم: اگر حتی ثابت شود یکنفر در روسیه زیر رهبری لنین اعدام شده و او این عمل اعدام را تئوریزه و توجیه کرده برای نقد کردن لنین کافی است. اگر ثابت شود که یک انسان بی گناه به هر جرمی بخاطر تئوری سازیهای لنین اعدام شده، قانونا می شود لنین و سایر رهبران روسیه مثل تروتسکی را به محاکمه کشید همانطور که سایر عاملان “راست” را می شود به محاکمه کشید.
لنینیستها وقتی نوبت کوروش و داریوش می شود براحتی مدعی هستند که کوروش و داریوش جنایت کرده اند. وقتی نوبت پینوشه و شاه و خمینی می شود هم حق خود می دانند که مرتب “دادگاه تشکیل دهند”. اما اگر یک “خودی” همینکارها را ولو به اندازه یکنفر انجام دهد باید سوبسید بهش بپردازند و معترض را دادگاهی کنند تا آن خودی بتواند از زیر بار نقد بدر آید!
من اینجا می گویم: پارتی بازی موقوف! بد ، بد است! اعدام بد است! سرکوب بد است. دیکتاتوری و دستگیری انسانها بد است. باید شرافتمندانه و بدون قید و شرط ازش فاصله گرفت. بدهی به تاریخ وقتی قابل دفاع نیست نشان دادن ، شریک شدن در آن تاریخ است که کاری است که لنینیستها بخاطر درک ایدئولوژیک خود مرتکب می شوند.
ج- زمین را دائم شخم زدن بخاطر اینکه در تکامل همیشه نکته ای نادانسته وجود دارد!
این حرفهایت را باید با طلا نوشت! اینها بوی مدرنیته می دهد. بوی بیرون آمدن و سرکشیدن از درک جهان سومی و فرقه ای و ایدولوژیک! بوی فردا می دهد. بوی درک علمی و انسانی .
منهم به شما بخاطر فهمیدن اینهمه و ایستادن کنارم تشکر می کنم. به امید نزدیک تر شدن بیشتر ما و همه عاشقان راه آزادی و برابری.

(۱)سعید صالحی نیا:” من اسباب بازی ندارم!”بحثی در پایه های کمونیزم کارگری
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/2085-saeed-s.html
اسماعیل هوشیار: به تاریخ! نامه ای به سعید صالحی نیا
http://www.azadi-b.com/J/2010/09/post_260.html
چرائی و چگونگی نقد تاریخ دوران لنین , پاسخ سوم به رفیق شاهو پیر خضرائیان (سعید صالحی نیا)
http://www.azadi-b.com/J/2010/09/post_263.html
لایه بندی قشری گری “کمونیستی” در مقابله با نقد لنین ٬ نگاهی به پیام علی امیدی(سعید صالحی نیا)
http://www.azadi-b.com/J/2010/09/post_245.html
سعید صالحی نیا: منصور حکمت و “لنینیزم” … پاسخی به ش.بهرامی
http://www.azadi-b.com/J/2010/09/post_230.html
 سعید صالحی نیا: عرصه های باز نگری کمونیستی به تاریخ کمونیزم پاسخ به رحمت خوشکدامن
http://rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/4016-1389-06-09-05-19-22.html
سعید صالحی نیا: نامه دوم به لنین در موضوع دفاعش از مجازات اعدام
http://www.azadi-b.com/J/2010/08/post_22.html
سعید صالحی نیا: چرا لنین را نقد می کنیم؟ پاسخ دوم به رفیق شاهو پیر خضرانیان
http://www.azadi-b.com/J/2010/08/post_477.html
 سعید صالحی نیا: “قرائتهای متضاد از کمونیزم کارگری” ٬ پاسخ دوم به کامران مزین
http://www.azadi-b.com/J/2010/08/post_474.html
سعید صالحی نیا: پاسخ به سیاوش شهابی و نظرش در مورد نقض آزادی از سوی لنین
http://rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/3910-1389-05-28-05-21-59.html
سعید صالحی نیا: کدام “ضعفها و کمبودها” در دولت لنینی؟! پاسخ به رفیق مصطفی صابر در حاشیه نویسیش به نقد لنین
http://www.azadi-b.com/J/2010/08/post_7.html
سعید صالحی نیا: نمونه ای از “دفاع” ضعیف و عصبی لنینیستی از لنین پاسخ به رفیق محسن ابراهیمی
http://www.azadi-b.com/J/2010/08/post_5.html
سعید صالحی نیا: دوستی های خاله خرسه ای و خوردن “میوه ممنوع” ! پاسخ به رفیق محمد آسنگران
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/3866–q-q.html
سعید صالحی نیا:حزب کمونیست کارگری و اعتقادات سیاسی , در حاشیه اعتراض رفیق کامران مزین به انتشار مقاله ای در نقد لنین
http://www.azadi-b.com/J/2010/08/post_402.html
 سعید صالحی نیا: پاسخ به حامد خاکی و “دفاعش” از نقض آزادی بنام دفاع از لنین
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2010/08/POST_378.HTML
سعید صالحی نیا: پاسخ به لنین و درک مغشوشش از مقوله آزادی در حاشیه انتشار نامه های لنین به ماکسیم گورکی
http://www.azadi-b.com/J/2010/08/post_360.ht