دوستی های خاله خرسه ای و خوردن “میوه ممنوع” ! پاسخ به رفیق محمد آسنگران

محمد عزیزم
برای من جای بسیار افتخار است که شما همین مقدار هم زحمت کشیدی و برای ارشاد من و شاید بیشتر خطاب به دیگران اشاراتی کردی که برای همه ما بسیار حجت است. من همیشه از شیفتگان طرز تفکر شما و متانت شما و اصولیت شما و بخصوص قدرت اقناع شما در بحث با مخالفین بوده ام و این مقاله کوتاه شما خودش دلیل دیگری است بر صحت نظرم. امید من اینست که سایت روزنه طبق شنت مطبوعات آزاد پاسخ منرا درست کنار مقاله شما بزند تا خوانندگان بتوانند فضاوت بکنند. اینهمه حقیقت را بر دوش کشیدن و با این تساط روانی بر موضوع بحث و حریف وارد میدان شدن ؟

 

راستش با خواندن نامه شما من تقریبا قانع شدم که همه بحثم در مورد نقد لنین اشتباه بود و فقط مقدار کمی مسئله هنوز در گوشه ذهنم مانده که چون شما همیشه به من محبت داشته اید امیدوارم بعد از خواندن نامه ام باز افتخار را تمام کرده و پاسخ بدهید (از اطناب پاسخم هم کمال عذر خواهی ذلیلانه را دارم!):

 

 

اول: ” سعید صالحی نیا از فرط دموکراسی طلبی به نقد لنین همت گمارده”!
می شود بفرمائید کجا من از دموکراسی حرف زدم که شما “فرطش” را هم پیدا کردی؟ دموکراسی همانطور که در پاسخ به حامد خاکی(از مخالفنین حزبمان) گفتم از دید من سازمان سیاسی معینی در نظام سرمایه داری است و چون حزب کمونیست کارگری ایران با این نظام مخالف است من افتخار عضویتش را دارم. بنا بر این اگر شما اشتباه دستگیرتان شده طبعا مشکل من نیست! اگر هم دارید با بلند کردن چوب دموکراسی من آزادی خواه را می ترسانید که البته شرمنده ام!

 

 

دوم:” نکاتی که سعید صالحی نیا مطرح کرده نه نقد بلکه پس مانده های تبلیغات جنگ سردی است”
در دوران جنگ سرد از دو سوی قطبهای سرمایه داری شرق و غرب) خیلی چیزها هم درست و هم نادرست بسوی طرف مقابل پرتاب شد. مثلا قطب “شوروی” می گفت امپریالیزم آمریکا جنایتکار است. بمب اتمی زده به مردم. کودتا چی است…طرف مقابل هم می گفت که در شوروی حقوق بشر رعایت نمی شود. ملیونها نابود دیکتاتوری شده اند. در شوروی گولاک بوده و این ضد حقوق بشر است و…
اینکه شما یک بسته ای ساختی و اسمش را “تبلیغات جنگ سردی” گذاشتی تا بتوانی هر واقعیتی را بخاطر بکارگیریش در “تبلیغات دو قطب” ماست مالی بفرمائی البته ممکنست عده ای را راضی کند. من یکی را که البته شاگرد کودنی هستم البته فعلا راضی نمی کند و شبها موقع خواب دچار تردید می شوم! ببخشید البته بخاطر کودنی است دیگر! فکر می کنم به اندازه کافی بولتن شوروی نخوانده ام!

 

اساس این استدلال که چون چیزی در تیلبغات جنگ سرد بکار رفته لزوما غلط است خودش حکمی است کاملا نادرست. در دوران جنگ سرد رژیم خمر سرخ مدعی بود که “تبلیغات جنگ سردی” دروغ است که در کامبوج آدم می کشند. بعدش ثابت شد که تبلیغات جنگ سرئی تازه کم گفته بود و سه ملیون از هفت ملیون مردم بدبخت کامبوج در چند سال نسل کشی شده بودند. بنا بر این اجازه بده من این متدهای استدلال را از شما استاد گرامی نپذیرم!

 

 

سوم: “منصور حکمت و دلابل شکست انقلاب اکتبر و ربطش به بحث نقض آزادی”
می فرمائی: “منصور حکمت و متفکرین و رهبران جنبش کمونیسم کارگری حدود ۲۵ سال قبل در نقد این دیدگاه دمکراسی طلبی٬ مستند و مفصل دلایل شکست انقلاب اکتبر را مکتوب کرده اند و لازم نیست من آنها را تکرار کنم. علاقه مندان میتوانند به مباحث و بولتن های مارکسیسم و مسئله شوروی مراجعه کنند.”
اولا:
 ربط “دلایل شکست سوسیالیزم” به بحث من در مورد نقض آزادی چیست؟
بحث منصور حکمت بطور خلاصه اینست که بین دو عامل نقض آزادی(که آنموقع هنوز اسمش را دموکراسی  می گذاشت) و عامل افتصاد سیاسی، او معتقد است که عامل افتصاد سیاسی نقش اصلی را در شکست تجربه شوروی داشته است. این چه ربطی دارد به بحث من؟
آیا رد می کند که لنین نقض آزادی کرده و اعدام و ترور سرخ را انجام داده؟ آیا جائی منصور حکمت از اعدام و ترور و دیکاتوری و بستن نشریات بدستور لنین دفاع کرده؟ لطف کن آدرسش را بده من حتما می خوانم!
دوما:
 اگر تا اینجا را بپذیری که منصور حکمت مخالف نقض آزادی و اعدام در زمان لنین بوده که اگر نمی بود جنبش مبارزه با اعدام را حمایت نمی کرد حالا نکته اینست که او به افتصاد سیاسی اولویت اصلی می دهد و من به آزادی اولویت اصلی می دهم و آنرا شرط ایجاد و تداوم هر سازمان افتصادی و اجتماعی انسان گرا می دانم.
خوب محمد جان! حالا چه عیب دارد که من و منصور حکمت دو برداشت داریم؟ گناه من چیست؟ آیا مشکل من با خواند صد باره استدلالهای منصور حکمت در بولتن مباحثات باید حل شود؟ آیا اساسا ممکن نیست که درست تر بگویم؟ اگر درست تر بگویم یا حتی مدعی اش بشوم چه می شود؟ نکند “روسنفکر خرده بورژوا” می شوم و مقاله ام نباید منتشر شود؟
سوما:
اساسا این متد که آدمها باید بروند راه حلهای مسائل امروزشان را از درون نوشتگان قدیمترها پیدا کنند و دیگر حقیقتی نیست که کشف نشده باشد چی؟ آیا این متد درست است؟ در علم محمد جان  هر یکی دو سال خانه تکانی می شود. کسی اگر فردی را به ۲۵ سال پیش ارجاع بدهد بهش می خندند. بخصوص ازش می پرسند که تو امروز چی داری بگی؟ ببخشید البته از موضع شاگردی فضولی کردم البته!

 

 

چهارم:”ادعای ارتباط لنین به عروج استالین”
می فرمائی:”. او(سعید صالحی نیا) همانند راست ترین جناح بلوک “پیروز” غرب٬ استالین را نتیجه و ادامه دهند لنین معرفی میکند.”
محمد جان!
یکی از صدها باری که من بولتن مباحثات شوروی می خواندم تا شیر فهم شوم متوجه شدم که تمامی بحث منصور حکمت و نقدش در ریشه یابی علل شکست شوروی دارد در زمان لنین انجام می شود! منصور حکمت می گوید که طرح دیکاتوری پرولتاریا درست در زمان لنین کج پایه گذاشته شد. آنجا بود که بر سیاسیش جلوتر رفت اما بر “افتصادیش” نشد که بشود! من اصلا ندیدم که منصور حکمت مسئله را بچرخاند روی استالین!
درست است که من آدم کودنی هستم و شما انسان وارسته و مسئول که حرمت انسانی را در نحوه برخوردت به من حقیر نشان می دهی. اما ترجمه بفارسی بحث منصور حکمت را من اینطور فخمیدم که اگر بنای سوسالیزم کج شد از زمان لنین شد و استالین از آسمان بدون ابر سقوط نکرد! بنا بر این اجازه می خواهم مدعی شوم که بله مشکل حتی از دید منصور حکمت از لنین شروع می شود! حالا فرق من و منصور حکمت دو چیز است: اولا من رهبر و بناینگذار حزبمان نیستم و دوما گفته ام که نقض آزادی در زمان لنین که منصور حکمت هم منکرش نیست عامل عروج استالین است.
بنا براین در اینکه ریشه استالین و حکومتش در حکومت لنین بود من و منصور حکمت کاملا هم رای هستیم. البته باز از شما عذر می خواهم فضولی می کنم بخصوص که کلی “اسناد و مصوبات و مکتوب” بین من و شما فاصله انداخته است!

 

 

پنجم: “احکام بی تسکره در قالب حزب سیاسی که می خواهد به خوانندگانش قالب کند”!
لطف کردی البته و بحث تقاوت حزب سیاسی و حزب ایدئولوژیک منرا که در پاسخ به کامران مزین مطرح کرده بودم نیم بند هم شده و در “تشکره” مطرح کردی که البته جلوی فالب شدن ناخواسته را به خوانندگان از همه جا بی خبر بگیری!
محمد عزیزم
اصل تفاوت من و شما همین درک متضاد ما از حزب است. قبلا گفتم و تکرار می کنم که عده ای که شما هم جزئی از آنها هستی و طبعا با من برابری و من جرئت کوچک کردنتان را هم ندارم درکشان اینست که حزب سازمانی است حول ایدئولوژی و حول اسطوره ها و شخصیتها و مقالات و بولتنهای چند سال پیش و چند ده پیش. آنها که بعدا بدنیا می آیند وظیفه شان برگشتن به مارکس و لنین و منصور حکمت است تا حقایق ابدی را بفهمند و فقط در “کمپینها” بدوند دنبال شما که البته مفسر صاحب امتیاز معبد حزب هستی و البته وای بحال کج فهم هائی مثل من!
من البته نظرم فرق دارد و گفتم که حزب از دید من یعنی محل تجمع آدمهائی که می خواهند آزادی و برابری و سوسالیزم با تعاریف و درک امروز انسانی به کرسی بنشیند. این حزب دور اعتقادات و اسطوره ها و رهبران ایجاد نمی شود. مدرن بودنش یعنی همین که بتواند ظرف سیاسی باشد و نه ظرف ایدئولوژیک
از این دید می شود براحتی کمونیست بود و از مارکس و منصور حکمت و لنین عبور کرد و جلوتر رفت و کسی هم که اینکار را بکند تبدیلش نمی کنند به شیطان رجیم  به خواندن همیشگی بولتنهای شوروی هم محکومش نمی کنند!

 

 

ششم: “دفاع خاله خرسه از حزب”
محمد جان
اجازه بده با انتشار معادل بحثهای من و شما خوانندگان فضاوت کنند که چه درکی از تحزب و آزادی دفاع درست تر و انسانی تر و علمی تری از حزب ماست. می دانم شما خیلی وقتها فکر می کنی که تعین مادی حزبی و بسیار فکرهای دیگر. اما یادم می آید که منصور حکمت می گفت که این حزب حزب شماست. من اینرا بسیار جدی گرفته ام و بدجوری بهش اعتقاد دارم! ببخشید البته! جسارت است! باور کن خودم همین امشب خودم را به چند بار بیشتر خواندن بولتن شوروی محکوم خواهم کرد!
از قضا مدعی هستم که من بهتر و درست تر از شما دوست حزبم هستم. در درک من کمونیزم بسیار بالاتر از تئوریسبنهای خودش و رهبران خودش هست. می شود کمونیست بود و لنین و مارکس را نقد کرد و من یکی کسی را به این دلیل “تکرار کننده ملعون راست و جتگ سردی” خطاب نخواهم کرد بلکه بر عکس فضا ایجاد می کنم که کورنترین شاگردم هم شجاعت پیدا کند حرفش را بزند و شاید یک روزی یکی از حرفهایش و فقط یکی حرفی حساب بود!
اجازه بده خوانندگان فضاوت کنند که کدام ما دوست خاله خرسه حزب کمونیست کارگری ایران هستیم!

 

 

هفتم:”چون هیچکدام از این اتهامات را تازه نمی بینید لازم نمی بینید جواب بدهید”!
محمد جان!
اینهمه بخودتان زحمت دادید و خودتان را عصبانی کردید و انواع کلمات محبت آمیز را که هر استادی در مکاتب نثار شاگردان کودنش می کرد نثار من کردی که البته چشمم باباقوری و قبول دارم بدترش را که چوی استاد همیشه برایم برکت بوده!
بعدش تازه منرا نا امید کردی و فرمودی که افتخار ندادی وارد پاسخ بشوی!
من چقدر بدبخت شدم! از اینکه استادم توضیخ دهد که بالاخره ماجرای ترور سرخ و اعدامها و دستگیریها و بستن روزنامه ها و دربدریها چه بوده یا اصلا بوده یا نبوده استاد منرا و خواننده را همینطور نعشه یا خمار یا هر دو رها کرد!

 

 

هشتم: “گفته های نخراشیده و نتراشیده که بهانه حمله به حزب بشوند و مخالفین اگر مایه دارند به اسناد مراجعه کنند”
استاد عزیزم آسنگران
دیگر در این آخر شبی حتی اشکی بر چشمانم نمانده تا بحال زارم بگریم. چند گفته ام هم که نخراشیده و نتراشیده مخسوب شد. “بهانه”؟ راستش فکر می کنم اینهمه درک و تفکر علمی و محبتی که شما نثار من کودن و خورده بورژوا کردی دیگر تردیدی برای “حمله کنندگان” نگذارد! اگر شما با اینهمه توان این حقیر کادر حزب را اینگونه مالش فکری دادی طبعا کسی جرات نخواهد کرد به حزب ما حمله کند.
جنازه احساسی و فکری منرا وقتی ببیند و لازم هم نیست جائی آویزان شود، طبعا همه فرار می کنند می روند پی کارشان!
منهم بعنوان شاگرد شکست خورده و تادیب شده همین بیرون قلعه شما یک گوشه کز خواهم کرد و در حد عقل صغیرم همچنان از حزبی که می فهمم دفاع خواهم کرد. اینست دیگر! بگذار هر کدام از ما از حزبمان دفاع کنیم حتی وقتی درکی واحد ازش نداریم!
ارادتمند و عاشق همیشگیت!
سعید صالحی نیا
منابع دیگر:
محمد آسنگران: در دفاع از لنین پاسخی به رفیق سعید صالحی نیا
HTTP://ROWZANE.COM/FA/ARTICLES-ARCHIEV/44-MOHAMAD-A/3848-1389-05-21-12-38-17.HTML
سعید صالحی نیا:حزب کمونیست کارگری و اعتقادات سیاسی , در حاشیه اعتراض رفیق کامران مزین به انتشار مقاله ای در نقد لنین
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2010/08/POST_402.HTML
کامران مزین: نامه به سایت روزنه در مورد درج مطلب سعید صالح نیا در مورد لنین
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/89-kamranmozayan/3835-1389-05-19-16-31-05.html
سعید صالحی نیا: پاسخ به لنین و درک مغشوشش از مقوله آزادی در حاشیه انتشار نامه های لنین به ماکسیم گورکی
HTTP://ROWZANE.COM/FA/ARTICLES-ARCHIEV/80-SAEED-SALEHI/3816-1389-05-16-15-50-06.HTML

 

سعید صالحی نیا: پاسخ به حامد خاکی و “دفاعش” از نقض آزادی بنام دفاع از لنین
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2010/08/POST_378.HTML

 

مجید آذری : لنین ودرک ایدئولوژیک از سوسیالیسم : درنقد نظرات ایدئولوژیکی چپ سنتی
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2010/08/POST_389.HTML