یادداشتهای روزانه ( در مورد همایش بزرگ” برخی از سرمایه داران و “نحبگان” ایرانی مقیم خارج کشور در تهران )

یادداشتهای روزانه – ۲۱، سیزده اوت  ۲۰۱۰

داستان “همایش بزرگ” برخی از سرمایه داران و “نحبگان” ایرانی مقیم خارج کشور در تهران و با هزینه رژیم اسلامی، شاید در نگاه اول قدری عجیب به نظر برسد. اما این مساله، سابقه دیرینه تری دارد. سرمایه داران عزیز و در “تبعید” ایرانی دوست دارند به این معروف شوند که  همواره دلشان با “وطن” است، اما بطور واقعی این آه و ناله های سوزان از فراق میهن از عشق به آن مرز پرگهر برنخاسته است. زیرکانه و رندانه میدانند که جمهوری اسلامی با تعرض افسارگسیخته به طبقه کارگر، و سرکوب خونین جامعه، حتی از ایجاد تشکلهای سندیکائی جلوگیری کرده است و زبان فعالان آنرا بریده است، به زندان انداخته  است و سالهاست که در مقابل خواست کارگران برای دریافت حقوقهای “معوقه” با لجاجت و بی رحمی خاص اسلامی ایستادگی کرده است. دندان طمع  سرمایه داران گرامی و نخبگان نازنین که در خارج کشور بسیار نازک طبع و سانتی مانتال و صد در صد “ضدخشونت” اند بر نتایج و “دستاوردهای” خون و جنایت، و خشونتهای افسارگسیخته رژیم اسلامی تیز شده است. و این اولین تحرک روحیه ملیح آنان نیست. سالها قبل، آن هنگام که جناب خاتمی در همراهی خرازی، وزیر خارجه وقت، به عنوان حامل “دیالوگ تمدنها” راهی نیویورک شده بود، برخی از دلالان همین قشر سرمایه دار و نجبه تبعیدی در آمریکا، ترتیبات یک نشست را با انجمن دوستی ایران و آمریکا فراهم کردند. خیلیها بودند، از مقام و موقعیت پرفسور و سرمایه دار و شخصیت متمول ایرانی و تبعه آمریکا گرفته تا فلان آخوند دکترا گرفته در “اسلام شناسی” دانشگاههای آمریکا، یکی یکی پشت تریبون رفتند و از دوری از وطن ناله کردند و برای بکار انداختن توان و امکانات مالی و پولی خود در ایران عزیز، نزد “رئیس جمهور محبوب میهن” شکوه و گلایه کردند. 

اما همایش امسال تهران به ریاست مشائی، “جانشین” احمدی نژاد،  در شرایط قدری متفاوت انجام گرفت.

اول،  اینکه در جریان رویاروئی وسیع و میلیونی مردم با رژیم اسلامی در سال گذشته، بخشهائی از لایه انسانی نخبگان و معماران قبلی رژیم اسلامی، از جمله جناب عبدالکریم سروش و خانم فاطمه حقیقت جو و طنز پرداز ضدکمونیست ابراهیم نبوی، همراه با سینماگرانی چون مخملباف به خیل “تبعیدیان” اضافه شدند. بسیار طبیعی بود که اینهائی که حتی از امثال “سازگارا” دیر تر از مقام و موقعیت و پست دولتی در رژیم اسلامی بریده بودند، در هر معادله “رژیم چینج” دولتهای غرب و آمریکا بیشتر مورد توجه قرار بگیرند. بویژه اینکه به نوعی خود را با “جنبش سبز” و سناریو “فشار از پائین” همرنگ و همسو نشان داده بودند. برخی، چون جناب سروش، حتی اسم خود را در “اطاق فکر” جنبش سبز، ثبت کردند.  در بوق و کرنا کردن “همایش بزرگ” ایرانیان مقیم خارج در سال جاری، در حقیقت، برخلاف ظاهر مساله که گویا بحث از تشویق به سرمایه گذاری و بازگشت به میهن نخبگان گرامی است، اساسا یک کشمکش سیاسی بر سر جذب حمایت این لایه های گوناگون بود. رژیم اسلامی و اسلام سیاسی در این تقابل و کشمکش، به تقلائی برای نشان دادن ظرفیت خود در جلب حمایت برخی از نجبگان “غیر اسلامی” و آشتی با آنان، در برابر “هجرت” و سرخوردگی بخش دیگری از نخبگان “اسلامی”  و قهرکردن آنان  دست زد.

دوم، مساله تحریم های اقتصادی شورای امنیت سازمان ملل و تحریم های اضافی تر دولت آمریکا علیه جمهوری اسلامی، و فعال شدن مجدد گزینه دخالت نظامی آمریکا و اسرائیل علیه جمهوری اسلامی. این مساله و  “بحران” جدید،  رژیم و استراتژیسین های آن را به تحریک ناسیونالیسم ایرانی و کوشش برای کندن برخی از لایه نخبگان آن از موقعیت “پروغرب” کشاند. واقعیت اما این است که از زاویه این جماعت سرمایه دار و نخبه تبعیدی، انگیزه دیگری جز بکار انداختن سرمایه های خود در ایران و دستیابی به ثروتهای باد آورده از طریق فروش نخبه گری خود،  محرک حضور شرکت نزدیک به هزار نفر از آنان نبود.. برخی از همجنسهای اینها، از جمله مهدی هاشمی، مدتی زیادی نیست که به لندن “هجرت” داده شده است. تصور اینکه این خیل نخبگان نازنین قرب و منزلتی بیش از “آقازاده”ها پیدا کنند، زیادی ساده لوحانه است. به نظر میرسد قدری زیادی در ذهنیت غربت گرفتگی و نوعی احساس خرافی ناشی از  بی هویتی و بی ریشگی زندگی در خارج از “وطن” افسون شده اند.

نگاهی به نقش فزاینده سپاه پاسداران در اقتصاد و کنترل و قبضه تمامی حوزه های نفت و گاز و مخابرات و فرودگاهها و بنادر و اسکله ها در حاشیه جنوب ایران، این واقعیت را با روشنی هر چه تمامتر در برابر سرمایه داران تبعیدی قرار داده است که اگر بخواهند سرمایه شان را در میهن عزیز بکار اندازند، نه از نظر وسعت و بزرگی و قدرت خرید تکنیک لازمه سرمایه گذاریها، توان رقابت با سپاه پاسداران را دارند و نه اصلا چنین مجالی حتی در حاشیه این میدان به انحصار درآمده برایشان باز مانده است. فقط به یکی دو مورد اشاره میکنم: ساخت فرودگاه “امام خمینی” را به مقاطعه کاران ترکیه و اتریش سپردند. درست در اولین روزی که قرار بود هواپیمائی از امارات متحده وارد این فرودگاه “بین المللی” بشود، تانکهای سپاه پاسداران در باند فرودگاه مذبور مستقر شدند و برجهای مراقبت به کنترل نیروهای مسلح سپاه پاسداران درآمد. پرواز لغو شد و مقاطعه کاران ترکیه و اتریش با دریافت خسارتهای هنگفت کلا میدان را به سپاه پاسداران واگذار کردند. مورد دوم داستان خرید ۵۱ درصد از سهام شرکت مخابرات ایران بود. تنها رقیب سپاه پاسداران در مناقصه ای که تحت عنوان خصوصی سازی شرکت مخابرات انجام شد، به دلیل عدم صلاحیت امنیتی، حذف شد و سپاه پاسداران در واقع کنترل آنرا که قبلا طی قرارداد دولتی امتیاز و حق تولید محصولات آن  به شرکت “ترک سل” ترکیه واگذار شده بود، از آن خود کرد. مورد سوم مساله حذف شرکت رومانیائی “گروپ سرویس پترولیر” در یک حوزه نفت و گاز در خلیج فارس است. شرکت و کنسرسیوم عظیم “قرب” که تحت کنترل انحصاری سپاه پاسداران است، و رئیس هیات مدیره آن فرمانده سپاه پاسداران است، قبلا شرکت “اروینتال کیش اویل” را تحت سلطه خود گرفته بود. در مناقشه و اختلاف این شرکت با شرکت رومانیائی، سپاه پاسداران با هلیکوپترهای توپدار خود وارد میدان شد، طوری که حتی کارگران و مهندسان رومانیائی فرصت نکردند با قایق و کشتی از معرکه بگریزند. همگی توسط واحدهای سپاه پاسداران به گروگان گرفته شدند و سپس به رومانی “دیپورت” شدند! در دنیای واقع، خواب و خیالات سرمایه داران گرامی تبعیدی به سنگ روی یخ تبدیل شده است. توهم به اینکه گویا رژیم اسلامی و اسلام سیاسی در ایران، امکان و ظرفیت هضم ناسیونالیسم پرو غرب را در مکانیسمهای درونی خود دارد، با واقعیات سرسخت تر دحالتگری های انحصاری سپاه پاسداران به عنوان مهم ترین لنگر قدرت اسلام سیاسی در ایران در عرصه اقتصاد روبرو شده است. مستقل و صرفنظر از اینکه ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی و بخشی از لایه  سرمایه دار و نخبه در تبعید آن تا چه اندازه در  خیالات ضد انسانی اش  برای استفاده از تعرض جمهوری اسلامی به طبقه کارگر و مدنیت جامعه ایران اسیر و افسون شده است، رژیم جمهوری اسلامی به عنوان بیان حکومتی اسلام سیاسی در ایران، عملا نمیتواند به رژیم متعارف سرمایه داری ایران و روبنای سیاسی ناسیونالیسم پرو غرب “استحاله” یابد. اما در همان حال کفش و کلاه کردن برخی از این سرمایه داران نازنین برای شرکت در همایش “بزرگ”، به همه ما و به مردم ایران هم نشان داد که از نظر اقتصادی، بازسازی سرمایه داری ایران و شرایط توسعه آن تحت سلطه سیاسی ناسیونالیسم پرو غرب و “دمکراسی” و “حقوق بشر” موعود آنان، جز با سرکوب هر حق دمکراتیک و جز در شرایطه تعرض به سطح معیشت طبقه کارگر و در هم کوبیدن هر گونه تشکل، حتی صنفی و سندیکائی آن، ممکن نیست. این تحولات و این اتفاقات یک بار دیگر به روشنی نشان داد که بورژوازی ایران، انتخابات آزاد حتی به معنای پارلمانتاریستی آن و “دمکراسی” به معنائی که کارگران هم مجاز باشند اتحادیه و سندیکای خود را برای “قرار دادهای جمعی” با سرمایه داران تشکیل بدهند، و در حوزه مربوط به زندگی و دستمزد و شرایط کار و زیست خود “رای” بدهند، بر نمی تابد.

تقابل اسلام سیاسی و ناسیونالیسم ایرانی، بر سر دخالت و یا عدم دخالت دولت در مکانیسمهای افتصاد بازار است. در شرایط سلطه انحصاری سپاه پاسداران بر اقتصاد، خیالات جذب ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی به حمایت از رژیم اسلامی، در فضای مه آلود و خرافی دلتنگی و نوستالژی برای بکار انداختن سرمایه های تبعیدی و حاتم بخشی سران اسلام سیاسی برای نخبگان سرمایه داری ایران در میهن و خاک عزیز برای پول پارو کردن، به یاس و سرخوردگی خواهد انجامید. بیخ گوش خود میدانند چه بر سر نحبگان و لایه تحصیلکرده  آمده است و شاهد موج داپما رو به افزایش “فرار مغز”ها و نخبگان واقعی و  زحمت کشیده تر و پر تلاش تر و چه بسا توانا تر و مجرب تر از خود بوده اند.  آشتی و دست در گردنی ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی با اسلام سیاسی حاکم، با زیربنای سلطه دولتی و سپاهی بر اقتصاد، و با نفس اسلامیت رژیم و پافشاری مدافعان مکتبی اسلام سیاسی بر حفظ و تداوم آن بر جامعه ایران و در معادلات منطقه در تناقض است. در دنیای واقع، این لایه بیان “ایرانی” پراگماتیسم دولتهای غرب و محمل باز نگاه داشتن روزنه دیالوگ، یا به عبارات دقیقتر، معامله و بند و بست، این دولتها با رژیم اسلامی و اسلام سیاسی برای تمام دورانی است که رژیم اسلامی هنوز در ایران به بقایش ادامه میدهد. با تشدید تناقضات و نزدیک شدن رژیم اسلامی به سرازیری سقوط، این بازار دلالی و این دکان ابن الوقتهای “نخبه” که رو در روی مردم ایران و جهان متمدن، با یکی از جنایتکارترین رژیم های تاریخ معاصر جهان، وارد مغازله سیاسی شدند، نیز بسته خواهد شد. اما ما، و اکثریت مردم ایران، این تصاویر بیادماندنی و عکسهای یادگاری این جماعت را در کنار سران حکومت فاشیسم اسلامی “بخاطر سپرده ایم”.